کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ۲سموئیل ۱۸
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب دوم سموئیل

      • شکست و مرگ اَبشالوم ‏(‏۱-‏۱۸‏)‏

      • خبر مرگ اَبشالوم به داوود می‌رسد ‏(‏۱۹-‏۳۳‏)‏

۲سموئیل ۱۸:‏۱

آیات ارجاعی

  • +ام‍ ۲۰:‏۱۸

۲سموئیل ۱۸:‏۲

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۸:‏۱۶؛‏ ۱۰:‏۷
  • +۲سم‍ ۲۳:‏۱۸،‏ ۱۹؛‏ ۱تو ۲:‏۱۵،‏ ۱۶
  • +۲سم‍ ۱۵:‏۱۹،‏ ۲۱

۲سموئیل ۱۸:‏۳

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۲۱:‏۱۷
  • +۲سم‍ ۱۷:‏۱-‏۳؛‏ مرا ۴:‏۲۰

۲سموئیل ۱۸:‏۵

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۱۲

۲سموئیل ۱۸:‏۶

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۷:‏۲۶

۲سموئیل ۱۸:‏۷

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۶:‏۱۵؛‏ مز ۳:‏۷؛‏ ام‍ ۲۴:‏۲۱،‏ ۲۲

۲سموئیل ۱۸:‏۹

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «بین زمین و آسمان.‏»‏

۲سموئیل ۱۸:‏۱۰

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۸:‏۱۶؛‏ ۱۸:‏۲

۲سموئیل ۱۸:‏۱۲

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۵

۲سموئیل ۱۸:‏۱۴

پاورقی‌ها

  • *

    یا احتمالاً:‏ «نیزه.‏»‏

۲سموئیل ۱۸:‏۱۵

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۲:‏۱۰؛‏ ام‍ ۲:‏۲۲؛‏ ۲۰:‏۲۰؛‏ ۳۰:‏۱۷

۲سموئیل ۱۸:‏۱۷

آیات ارجاعی

  • +یوش‍ ۷:‏۲۴،‏ ۲۶؛‏ ۸:‏۲۹؛‏ ۱۰:‏۲۳،‏ ۲۷

۲سموئیل ۱۸:‏۱۸

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «دشت.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۱۴:‏۱۷
  • +۲سم‍ ۱۴:‏۲۷

۲سموئیل ۱۸:‏۱۹

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۵:‏۳۵،‏ ۳۶؛‏ ۱۷:‏۱۷
  • +مز ۹:‏۴

۲سموئیل ۱۸:‏۲۰

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۵

۲سموئیل ۱۸:‏۲۱

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۱۰:‏۶

۲سموئیل ۱۸:‏۲۴

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۴
  • +۲پا ۹:‏۱۷

۲سموئیل ۱۸:‏۲۷

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۱۹

۲سموئیل ۱۸:‏۲۸

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «دست بلند کردند.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۲۲:‏۴۷؛‏ مز ۱۴۴:‏۱

۲سموئیل ۱۸:‏۲۹

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۲۲

۲سموئیل ۱۸:‏۳۱

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۲۱
  • +۲سم‍ ۲۲:‏۴۹؛‏ مز ۵۵:‏۱۸؛‏ ۹۴:‏۱؛‏ ۱۲۴:‏۲،‏ ۳

۲سموئیل ۱۸:‏۳۲

آیات ارجاعی

  • +مز ۲۷:‏۲

۲سموئیل ۱۸:‏۳۳

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۲:‏۱۰؛‏ ۱۷:‏۱۴؛‏ ۱۹:‏۱؛‏ ام‍ ۱۹:‏۱۳

دیگر

۲سمو ۱۸:‏۱ام‍ ۲۰:‏۱۸
۲سمو ۱۸:‏۲۲سم‍ ۸:‏۱۶؛‏ ۱۰:‏۷
۲سمو ۱۸:‏۲۲سم‍ ۲۳:‏۱۸،‏ ۱۹؛‏ ۱تو ۲:‏۱۵،‏ ۱۶
۲سمو ۱۸:‏۲۲سم‍ ۱۵:‏۱۹،‏ ۲۱
۲سمو ۱۸:‏۳۲سم‍ ۲۱:‏۱۷
۲سمو ۱۸:‏۳۲سم‍ ۱۷:‏۱-‏۳؛‏ مرا ۴:‏۲۰
۲سمو ۱۸:‏۵۲سم‍ ۱۸:‏۱۲
۲سمو ۱۸:‏۶۲سم‍ ۱۷:‏۲۶
۲سمو ۱۸:‏۷۲سم‍ ۱۶:‏۱۵؛‏ مز ۳:‏۷؛‏ ام‍ ۲۴:‏۲۱،‏ ۲۲
۲سمو ۱۸:‏۱۰۲سم‍ ۸:‏۱۶؛‏ ۱۸:‏۲
۲سمو ۱۸:‏۱۲۲سم‍ ۱۸:‏۵
۲سمو ۱۸:‏۱۵۲سم‍ ۱۲:‏۱۰؛‏ ام‍ ۲:‏۲۲؛‏ ۲۰:‏۲۰؛‏ ۳۰:‏۱۷
۲سمو ۱۸:‏۱۷یوش‍ ۷:‏۲۴،‏ ۲۶؛‏ ۸:‏۲۹؛‏ ۱۰:‏۲۳،‏ ۲۷
۲سمو ۱۸:‏۱۸پی‍ ۱۴:‏۱۷
۲سمو ۱۸:‏۱۸۲سم‍ ۱۴:‏۲۷
۲سمو ۱۸:‏۱۹۲سم‍ ۱۵:‏۳۵،‏ ۳۶؛‏ ۱۷:‏۱۷
۲سمو ۱۸:‏۱۹مز ۹:‏۴
۲سمو ۱۸:‏۲۰۲سم‍ ۱۸:‏۵
۲سمو ۱۸:‏۲۱پی‍ ۱۰:‏۶
۲سمو ۱۸:‏۲۴۲سم‍ ۱۸:‏۴
۲سمو ۱۸:‏۲۴۲پا ۹:‏۱۷
۲سمو ۱۸:‏۲۷۲سم‍ ۱۸:‏۱۹
۲سمو ۱۸:‏۲۸۲سم‍ ۲۲:‏۴۷؛‏ مز ۱۴۴:‏۱
۲سمو ۱۸:‏۲۹۲سم‍ ۱۸:‏۲۲
۲سمو ۱۸:‏۳۱۲سم‍ ۱۸:‏۲۱
۲سمو ۱۸:‏۳۱۲سم‍ ۲۲:‏۴۹؛‏ مز ۵۵:‏۱۸؛‏ ۹۴:‏۱؛‏ ۱۲۴:‏۲،‏ ۳
۲سمو ۱۸:‏۳۲مز ۲۷:‏۲
۲سمو ۱۸:‏۳۳۲سم‍ ۱۲:‏۱۰؛‏ ۱۷:‏۱۴؛‏ ۱۹:‏۱؛‏ ام‍ ۱۹:‏۱۳
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
  • ۲۱
  • ۲۲
  • ۲۳
  • ۲۴
  • ۲۵
  • ۲۶
  • ۲۷
  • ۲۸
  • ۲۹
  • ۳۰
  • ۳۱
  • ۳۲
  • ۳۳
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
۲سموئیل ۱۸:‏۱-‏۳۳

دوم سموئیل

۱۸ بعد داوود همهٔ مردانی را که همراهش بودند،‏ سرشماری کرد و تعدادی از آن‌ها را رئیس گروه‌های هزار نفری و رئیس گروه‌های صد نفری کرد.‏+ ۲ داوود مردانی را که همراهش بودند به سه گروه تقسیم کرد؛‏ یک گروه را تحت فرماندهی یوآب،‏+ یک گروه را تحت فرماندهی اَبیشای برادر یوآب پسر صِرویه + و یک گروه را تحت فرماندهی اِتّای جَتّی فرستاد.‏+ بعد پادشاه به مردانش گفت:‏ «من هم با شما می‌آیم.‏» ۳ اما آن‌ها گفتند:‏ «تو نیا.‏+ اگر ما فرار کنیم و حتی نصف افراد ما هم کشته شوند،‏ برای آن‌ها اهمیتی ندارد؛‏ چون آن‌ها دنبال تو هستند و ارزش تو به اندازهٔ ۱۰٬۰۰۰ نفر از ماست.‏+ بهتر است از شهر کسانی را بفرستی تا به ما کمک کنند.‏» ۴ پادشاه به آن‌ها گفت:‏ «هر چه شما صلاح بدانید انجام می‌دهم.‏» پس پادشاه کنار دروازهٔ شهر ایستاد و همهٔ مردانش در گروه‌های صد نفری و هزار نفری برای جنگ رفتند.‏ ۵ بعد پادشاه به یوآب،‏ اَبیشای و اِتّای این فرمان را داد:‏ «به خاطر من،‏ به اَبشالومِ جوان صدمه‌ای نزنید.‏»‏+ وقتی پادشاه به همهٔ رئیسان این دستور را دربارهٔ اَبشالوم داد،‏ همهٔ سربازانش شنیدند.‏

۶ مردان داوود برای مقابله با اسرائیلیان به میدان جنگ رفتند و آن‌ها در جنگل اِفرایِم با هم جنگیدند.‏+ ۷ سربازان داوود در آنجا اسرائیلیان را شکست دادند.‏+ در آن روز،‏ کشت‌وکشتار عظیمی شد و ۲۰٬۰۰۰ نفر مردند.‏ ۸ جنگ به تمام آن منطقه کشیده شد و تعداد کسانی که در آن روز در جنگل از بین رفتند،‏ از کسانی که با شمشیر کشته شدند،‏ بیشتر بود.‏

۹ در حین جنگ،‏ اَبشالوم با سربازان داوود روبرو شد.‏ اَبشالوم بر قاطر سوار بود و وقتی از زیر شاخ و برگ‌های درختی بزرگ رد می‌شد،‏ موهایش به آن‌ها گیر کرد.‏ اَبشالوم در هوا* آویزان ماند و قاطر به راهش ادامه داد.‏ ۱۰ بعد شخصی او را دید و به یوآب گفت:‏+ «من اَبشالوم را دیدم که از یک درخت بزرگ آویزان بود.‏» ۱۱ یوآب به او گفت:‏ «اگر او را دیدی،‏ چرا همان موقع او را نکشتی؟‏ آن وقت با کمال میل ده سکه نقره و یک کمربند به تو می‌دادم.‏» ۱۲ اما آن مرد به یوآب گفت:‏ «حتی اگر ۱۰۰۰ سکۀ نقره به من می‌دادی،‏ من دستم را روی پسر پادشاه بلند نمی‌کردم،‏ چون ما شنیدیم که پادشاه به تو،‏ اَبیشای و اِتّای فرمان داد که هیچ کس به اَبشالومِ جوان صدمه‌ای نرساند.‏+ ۱۳ اگر نافرمانی می‌کردم و او را می‌کشتم،‏ پادشاه این را می‌فهمید و تو هم از من دفاع نمی‌کردی.‏» ۱۴ یوآب گفت:‏ «دیگر نمی‌خواهم وقتم را بیشتر از این با تو تلف کنم!‏ او سه تیر* برداشت و به جایی که اَبشالوم بود رفت و در حالی که اَبشالوم هنوز زنده از آن درخت بزرگ آویزان بود،‏ آن تیرها را در قلب او فرو کرد.‏ ۱۵ بعد ده سلاح‌دار یوآب آمدند و اَبشالوم را کشتند.‏+ ۱۶ یوآب شیپور را به صدا درآورد و سربازانی که در تعقیب اسرائیلیان بودند،‏ برگشتند.‏ به این ترتیب یوآب جنگ را متوقف کرد.‏ ۱۷ آن‌ها جسد اَبشالوم را در گودال بزرگی که در جنگل بود،‏ انداختند و روی آن را با توده‌ای بزرگ از سنگ‌ها پوشاندند.‏+ بعد همهٔ مردان اسرائیلی به خانهٔ خود فرار کردند.‏

۱۸ اَبشالوم وقتی هنوز زنده بود،‏ ستونی در درّهٔ* پادشاه برای خودش برپا کرده بود،‏+ چون می‌گفت:‏ «پسری ندارم که اسم مرا زنده نگه دارد.‏»‏+ پس اسم خودش را روی آن ستون گذاشت و این بنا تا امروز به «یادبود اَبشالوم» معروف است.‏

۱۹ اَخیمَعَص پسر صادوق گفت:‏+ «لطفاً بگذار سریع بروم و این خبر را به پادشاه برسانم که یَهُوَه او را از دست دشمنانش نجات داده و عدالت را در حق او به جا آورده.‏»‏+ ۲۰ اما یوآب به او گفت:‏ «تو امروز نباید خبر ببری.‏ روزهای دیگر می‌توانی خبررسان باشی،‏ ولی امروز نباید خبر ببری،‏ چون امروز پسر پادشاه کشته شده.‏»‏+ ۲۱ آن وقت یوآب به یک مرد کوشی گفت:‏+ «برو و چیزهایی را که دیدی به پادشاه بگو.‏» آن مرد کوشی در مقابل یوآب تعظیم کرد و سریع به راه افتاد.‏ ۲۲ اَخیمَعَص پسر صادوق دوباره به یوآب گفت:‏ «لطفاً اجازه بده من هم پشت آن مرد کوشی بدوم؛‏ بگذار هر چه که می‌خواهد بشود،‏ بشود.‏» اما یوآب به او گفت:‏ «پسرم لازم نیست تو بروی،‏ چون خبر دیگری نیست که بدهی.‏» ۲۳ اما اَخیمَعَص پافشاری کرد و گفت:‏ «خواهش می‌کنم بگذار بروم،‏ هر چه که می‌خواهد بشود،‏ بشود.‏» پس یوآب به او گفت:‏ «برو!‏» اَخیمَعَص از مسیر ناحیهٔ اردن دوید،‏ و بالاخره از مرد کوشی جلو زد.‏

۲۴ داوود بین دو دروازهٔ شهر نشسته بود.‏+ دیده‌بان روی سقف دروازه که کنار دیوار بود رفت + و مردی را دید که به‌تنهایی می‌دود.‏ ۲۵ دیده‌بان این خبر را با صدای بلند به پادشاه داد.‏ پادشاه گفت:‏ «اگر تنها است،‏ خبری آورده.‏» وقتی آن مرد کم‌کم نزدیک می‌شد،‏ ۲۶ دیده‌بان مرد دیگری را دید که می‌دود.‏ او نگهبان را صدا زد و گفت:‏ «مرد دیگری را هم می‌بینم که تنها می‌دود!‏» پادشاه گفت:‏ «این یکی هم خبر می‌آورد.‏» ۲۷ دیده‌بان گفت:‏ «اولی مثل اَخیمَعَص پسر صادوق می‌دود.‏»‏+ پادشاه گفت:‏ «او مرد خوبی است،‏ پس حتماً خبر خوبی می‌آورد.‏» ۲۸ اَخیمَعَص در حالی که به پادشاه نزدیک می‌شد،‏ با صدای بلند به او گفت:‏ «همه چیز خوب است!‏» بعد جلوی او تعظیم کرد و پیشانی‌اش را روی زمین گذاشت.‏ بعد گفت:‏ «یَهُوَه خدایت ستایش شود،‏ چون او کسانی را که علیه سَرورم پادشاه شورش کردند،‏* به تو تسلیم کرده است!‏»‏+

۲۹ پادشاه پرسید:‏ «آیا اَبشالومِ جوان سالم است؟‏» اَخیمَعَص در جواب گفت:‏ «وقتی یوآب من و خادم پادشاه را فرستاد،‏ آنجا هیاهو بود،‏ ولی من نمی‌دانستم که چه اتفاقی افتاده.‏»‏+ ۳۰ پس پادشاه به او گفت:‏ «کنار بایست و صبر کن،‏» و او این کار را کرد.‏

۳۱ آن وقت مرد کوشی رسید + و گفت:‏ «خبری برای سَرورم پادشاه دارم.‏ امروز یَهُوَه تو را از دست همهٔ کسانی که علیه تو شورش کردند،‏ نجات داده و عدالت را برقرار کرده.‏»‏+ ۳۲ پادشاه به مرد کوشی گفت:‏ «آیا اَبشالومِ جوان سالم است؟‏» مرد کوشی گفت:‏ «همهٔ دشمنان سَرورم پادشاه و همهٔ کسانی که علیه او شورش کردند،‏ به عاقبت آن مرد جوان دچار شوند!‏»‏+

۳۳ پادشاه آشفته و پریشان شد و به اتاقی که بالای دروازه بود رفت و در حالی که راه می‌رفت،‏ گریه می‌کرد و می‌گفت:‏ «ای پسرم اَبشالوم،‏ پسرم،‏ پسرم اَبشالوم!‏ کاش که من به جای تو می‌مردم!‏ ای اَبشالوم،‏ پسرم،‏ پسرم!‏»‏+

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی