کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ۲سموئیل ۱۴
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب دوم سموئیل

      • یوآب و زن تِقوعی ‏(‏۱-‏۱۷‏)‏

      • داوود به نقشهٔ یوآب پی می‌برد ‏(‏۱۸-‏۲۰‏)‏

      • اَبشالوم اجازه دارد به اورشلیم برگردد ‏(‏۲۱-‏۳۳‏)‏

۲سموئیل ۱۴:‏۱

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۲:‏۱۸؛‏ ۱تو ۲:‏۱۵،‏ ۱۶
  • +۲سم‍ ۱۳:‏۳۹؛‏ ۱۸:‏۳۳؛‏ ۱۹:‏۲

۲سموئیل ۱۴:‏۲

آیات ارجاعی

  • +۲تو ۱۱:‏۵،‏ ۶؛‏ ۲۰:‏۲۰؛‏ عا ۱:‏۱
  • +جا ۹:‏۸؛‏ دان‍ ۱۰:‏۳

۲سموئیل ۱۴:‏۳

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «حرف‌هایش را در دهان او گذاشت.‏»‏

۲سموئیل ۱۴:‏۷

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «تنها کسی است که وارث پدرش است.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +اعد ۳۵:‏۱۹؛‏ تث‍ ۱۹:‏۱۱،‏ ۱۲

منابع ارجاعی

  • راهنمای تحقیق

    برج دیده‌بانی‏،‏

    ۱/‏۶/‏۲۰۰۵،‏ ص ۲۰

۲سموئیل ۱۴:‏۱۱

آیات ارجاعی

  • +اعد ۳۵:‏۱۹،‏ ۲۷؛‏ تث‍ ۱۹:‏۶
  • +تث‍ ۶:‏۱۳؛‏ جا ۸:‏۴

۲سموئیل ۱۴:‏۱۳

آیات ارجاعی

  • +خرو ۱۹:‏۵؛‏ اعد ۶:‏۲۷
  • +۲سم‍ ۱۳:‏۳۸

۲سموئیل ۱۴:‏۱۶

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «میراثی.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۴:‏۲،‏ ۷

۲سموئیل ۱۴:‏۱۹

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۴:‏۱-‏۳

۲سموئیل ۱۴:‏۲۱

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۴:‏۱۳
  • +۲سم‍ ۱۳:‏۳۸

۲سموئیل ۱۴:‏۲۳

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۳:‏۱۴؛‏ ۲سم‍ ۳:‏۳؛‏ ۱۳:‏۳۷

۲سموئیل ۱۴:‏۲۶

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «۲۰۰ شِکِل.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

  • *

    احتمالاً این یک وزنهٔ استاندارد مخصوص کاخ سلطنتی بود،‏ یا شِکِل سلطنتی بود که با شِکِل معمولی فرق داشت.‏

۲سموئیل ۱۴:‏۲۷

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۸:‏۱۸

۲سموئیل ۱۴:‏۲۸

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۴:‏۲۴

۲سموئیل ۱۴:‏۳۲

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۴:‏۲۳

۲سموئیل ۱۴:‏۳۳

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۴۵:‏۱۵

دیگر

۲سمو ۱۴:‏۱۲سم‍ ۲:‏۱۸؛‏ ۱تو ۲:‏۱۵،‏ ۱۶
۲سمو ۱۴:‏۱۲سم‍ ۱۳:‏۳۹؛‏ ۱۸:‏۳۳؛‏ ۱۹:‏۲
۲سمو ۱۴:‏۲۲تو ۱۱:‏۵،‏ ۶؛‏ ۲۰:‏۲۰؛‏ عا ۱:‏۱
۲سمو ۱۴:‏۲جا ۹:‏۸؛‏ دان‍ ۱۰:‏۳
۲سمو ۱۴:‏۷اعد ۳۵:‏۱۹؛‏ تث‍ ۱۹:‏۱۱،‏ ۱۲
۲سمو ۱۴:‏۱۱اعد ۳۵:‏۱۹،‏ ۲۷؛‏ تث‍ ۱۹:‏۶
۲سمو ۱۴:‏۱۱تث‍ ۶:‏۱۳؛‏ جا ۸:‏۴
۲سمو ۱۴:‏۱۳خرو ۱۹:‏۵؛‏ اعد ۶:‏۲۷
۲سمو ۱۴:‏۱۳۲سم‍ ۱۳:‏۳۸
۲سمو ۱۴:‏۱۶۲سم‍ ۱۴:‏۲،‏ ۷
۲سمو ۱۴:‏۱۹۲سم‍ ۱۴:‏۱-‏۳
۲سمو ۱۴:‏۲۱۲سم‍ ۱۴:‏۱۳
۲سمو ۱۴:‏۲۱۲سم‍ ۱۳:‏۳۸
۲سمو ۱۴:‏۲۳تث‍ ۳:‏۱۴؛‏ ۲سم‍ ۳:‏۳؛‏ ۱۳:‏۳۷
۲سمو ۱۴:‏۲۷۲سم‍ ۱۸:‏۱۸
۲سمو ۱۴:‏۲۸۲سم‍ ۱۴:‏۲۴
۲سمو ۱۴:‏۳۲۲سم‍ ۱۴:‏۲۳
۲سمو ۱۴:‏۳۳پی‍ ۴۵:‏۱۵
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
  • ۲۱
  • ۲۲
  • ۲۳
  • ۲۴
  • ۲۵
  • ۲۶
  • ۲۷
  • ۲۸
  • ۲۹
  • ۳۰
  • ۳۱
  • ۳۲
  • ۳۳
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
۲سموئیل ۱۴:‏۱-‏۳۳

دوم سموئیل

۱۴ یوآب پسر صِرویه + فهمید که دل پادشاه برای اَبشالوم تنگ شده است.‏+ ۲ یوآب کسی را به تِقوعا فرستاد + تا زن دانایی را پیش او بیاورد.‏ یوآب به آن زن گفت:‏ «خودت را عزادار نشان بده،‏ لباس‌های عزاداری بپوش و به بدنت روغن خوشبو نزن.‏+ مثل زنی رفتار کن که مدتی طولانی عزادار بوده است.‏ ۳ بعد پیش پادشاه برو و حرف‌هایی را که به تو می‌گویم بگو.‏» آن وقت یوآب به آن زن گفت که چه بگوید.‏*

۴ آن زن تِقوعی پیش پادشاه رفت،‏ به خاک افتاد و پیشانی‌اش را روی زمین گذاشت و به پادشاه گفت:‏ «ای پادشاه کمکم کن!‏» ۵ پادشاه به او گفت:‏ «چه شده؟‏» آن زن گفت:‏ «من زنی بیوه هستم و شوهرم فوت کرده.‏ ۶ کنیزت دو پسر داشت.‏ آن‌ها در مزرعه با هم دعوا کردند و کسی نبود که آن‌ها را از هم جدا کند،‏ پس یکی از آن‌ها دیگری را زد و کشت.‏ ۷ حالا کل خانواده بر ضدّ کنیزت بلند شده‌اند و به من می‌گویند،‏ ‹پسرت را که برادرش را کشت به ما بده تا او را به جرم قتل برادرش بکشیم،‏+ با این که او تنها پسری است که برایت باقی مانده!‏›‏* آن‌ها می‌خواهند تنها پسرم را که زنده است،‏ بکشند.‏ ای سَرورم او تنها امید من است و اگر این کار را بکنند،‏ اسم شوهرم و نسل او از روی زمین محو می‌شود.‏»‏

۸ پادشاه به آن زن گفت:‏ «به خانه‌ات برو و من به این موضوع رسیدگی می‌کنم.‏» ۹ آن وقت زن تِقوعی به پادشاه گفت:‏ «ای سَرورم پادشاه،‏ تقصیر به گردن من و خانوادهٔ پدرم باشد.‏ پادشاه و تخت سلطنتی‌اش تقصیری ندارند.‏» ۱۰ پادشاه گفت:‏ «اگر کسی چیزی به تو گفت،‏ او را پیش من بیاور.‏ من کاری می‌کنم که دیگر مزاحمت نشود.‏» ۱۱ آن زن گفت:‏ «ای پادشاه،‏ تو را به یَهُوَه خدایت قسم می‌دهم که نگذاری مدعی خون بلایی سر پسرم بیاورد + و او را بکشد.‏» پادشاه به او گفت:‏ «به حیات یَهُوَه قسم + که حتی یک مو از سر پسرت کم نمی‌شود.‏» ۱۲ آن زن گفت:‏ «خواهش می‌کنم بگذار کنیزت چیز دیگری به سَرورم پادشاه بگوید.‏» پادشاه گفت:‏ «بگو!‏»‏

۱۳ زن گفت:‏ «پس چرا چنین کاری با قوم خدا کردی؟‏+ پادشاه با حرف‌هایی که زد،‏ خودش را محکوم کرد،‏ چون پسرش را از خودش دور کرد و او را برنگرداند.‏+ ۱۴ سرانجام همهٔ ما می‌میریم و مثل آبی هستیم که روی زمین ریخته می‌شود و دیگر نمی‌شود آن را جمع کرد.‏ با این حال،‏ خدا نمی‌خواهد جان کسی را بگیرد،‏ بلکه دلایلی را در نظر می‌گیرد که شخص دورشده نباید همچنان از او دور بماند.‏ ۱۵ من از ترسِ مردم آمده‌ام و این سخنان را به سَرورم پادشاه می‌گویم.‏ من با خودم گفتم،‏ ‹بروم و با پادشاه صحبت کنم.‏ شاید پادشاه به درخواست کنیزش عمل کند.‏ ۱۶ شاید پادشاه گوش دهد و کنیزش را از دست کسی که می‌خواهد او و تنها پسرش را نابود کند و آن‌ها را از زمینی* که خدا به آن‌ها داده جدا کند،‏ نجات دهد.‏›‏+ ۱۷ بعد کنیزت به خودش گفت،‏ ‹امیدوارم حرف‌های سَرورم پادشاه خیالم را راحت کند.‏› چون سَرورم پادشاه مثل فرشتهٔ خدای حقیقی است که خوب را از بد تشخیص می‌دهد.‏ یَهُوَه خدایت پشت و پناهت باشد.‏»‏

۱۸ پادشاه در جواب آن زن گفت:‏ «لطفاً هر سؤالی که از تو می‌کنم صادقانه جواب بده و چیزی را پنهان نکن.‏» زن گفت:‏ «بفرما،‏ سَرورم پادشاه.‏» ۱۹ پادشاه از او پرسید:‏ «آیا یوآب از تو خواسته که بیایی و این چیزها را بگویی؟‏»‏+ زن در جواب گفت:‏ «به حیات سَرورم پادشاه قسم،‏ دقیقاً همین طور است که سَرورم پادشاه می‌گوید.‏ یوآب به من دستور داد که بیایم و او بود که همهٔ این حرف‌ها را در دهان من گذاشت.‏ ۲۰ خادمت یوآب این کار را کرد تا سَرورم موضوع را از دید دیگری ببیند.‏ تو مثل فرشتهٔ خدای حقیقی دانا هستی و از همهٔ اتفاقاتی که در این سرزمین می‌افتد،‏ آگاهی.‏»‏

۲۱ پس پادشاه به یوآب گفت:‏ «بسیار خوب،‏ من این کار را می‌کنم.‏+ برو و اَبشالوم جوان را برگردان.‏»‏+ ۲۲ وقتی یوآب این را شنید،‏ به خاک افتاد و پیشانی‌اش را بر زمین گذاشت و برای پادشاه آرزوی برکت کرد.‏ یوآب گفت:‏ «ای سَرورم پادشاه،‏ امروز فهمیدم که به من لطف داری،‏ چون خواست مرا برآورده کردی.‏» ۲۳ بعد یوآب بلند شد و به جِشور رفت + و اَبشالوم را به اورشلیم آورد.‏ ۲۴ اما پادشاه گفت:‏ «او می‌تواند به خانهٔ خودش برگردد،‏ ولی اجازه ندارد روی مرا ببیند.‏» پس اَبشالوم به خانهٔ خودش برگشت و روی پادشاه را ندید.‏

۲۵ در تمام اسرائیل از زیبایی هیچ کس به اندازهٔ زیبایی اَبشالوم تعریف نمی‌شد.‏ از سر تا پا هیچ عیبی در او وجود نداشت.‏ ۲۶ موهایش آنقدر روی سرش سنگینی می‌کرد که او مجبور بود آخر هر سال،‏ آن را بزند.‏ وقتی او موهایش را می‌زد،‏ وزن آن دو کیلو و ۳۰۰ گرم* طبق وزنهٔ سلطنتی* بود.‏ ۲۷ اَبشالوم صاحب سه پسر + و یک دختر شد.‏ نام دختر او تامار بود.‏ او زنی بسیار زیبا بود.‏

۲۸ اَبشالوم دو سال تمام در اورشلیم زندگی کرد،‏ اما روی پادشاه را ندید.‏+ ۲۹ بنابراین،‏ اَبشالوم کسی را دنبال یوآب فرستاد که بیاید،‏ چون می‌خواست او را پیش پادشاه بفرستد.‏ اما یوآب پیش اَبشالوم نرفت.‏ بعد اَبشالوم برای بار دوم کسی را دنبال او فرستاد.‏ اما او باز هم نخواست پیش او برود.‏ ۳۰ سرانجام اَبشالوم به خادمانش گفت:‏ «مزرعهٔ یوآب کنار مزرعهٔ من است و او در آنجا جو کاشته است.‏ بروید و مزرعه را آتش بزنید.‏» پس خادمان اَبشالوم،‏ آن مزرعه را به آتش کشیدند.‏ ۳۱ وقتی این اتفاق افتاد،‏ یوآب به خانهٔ اَبشالوم رفت و به او گفت:‏ «چرا خادمانت مزرعهٔ مرا به آتش کشیدند؟‏» ۳۲ اَبشالوم به یوآب گفت:‏ «مگر من برای تو پیغام نفرستادم؟‏ من خواستم که بیایی و از طرف من پیش پادشاه بروی و از او بپرسی،‏ ‹چرا مرا از جِشور به اینجا آوردی؟‏+ بهتر بود که همان جا می‌ماندم.‏ ای پادشاه بگذار تو را ببینم و اگر گناهی کرده‌ام،‏ مرا بکش.‏›»‏

۳۳ پس یوآب پیش پادشاه رفت و موضوع را به او گفت.‏ بعد پادشاه،‏ اَبشالوم را به حضورش پذیرفت.‏ اَبشالوم پیش پادشاه رفت،‏ جلوی او به خاک افتاد و پیشانی‌اش را بر زمین گذاشت.‏ بعد پادشاه اَبشالوم را بوسید.‏+

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی