کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • داوران ۱۹
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب داوران

      • عمل وقیح جنسی بنیامینی‌ها ‏(‏۱-‏۳۰‏)‏

داوران ۱۹:‏۱

پاورقی‌ها

  • *

    واژه‌نامه:‏ ‏«زنان ثانوی.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +۱سم‍ ۸:‏۴،‏ ۵
  • +یوش‍ ۱۷:‏۱۴،‏ ۱۵
  • +پی‍ ۳۵:‏۱۹؛‏ می‍ ۵:‏۲

داوران ۱۹:‏۶

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «دلت را شاد کن.‏»‏

داوران ۱۹:‏۹

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «چادرتان.‏»‏

داوران ۱۹:‏۱۰

آیات ارجاعی

  • +یوش‍ ۱۵:‏۸،‏ ۶۳؛‏ ۱۸:‏۲۸؛‏ دا ۱:‏۸

داوران ۱۹:‏۱۲

آیات ارجاعی

  • +یوش‍ ۱۸:‏۲۸

داوران ۱۹:‏۱۳

آیات ارجاعی

  • +یوش‍ ۱۸:‏۲۱،‏ ۲۵

داوران ۱۹:‏۱۵

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۱۹:‏۲

منابع ارجاعی

  • راهنمای تحقیق

    برج دیده‌بانی‏،‏

    ۱/‏۲/‏۲۰۰۵،‏ ص ۱۷

داوران ۱۹:‏۱۶

آیات ارجاعی

  • +دا ۱۹:‏۱
  • +یوش‍ ۱۸:‏۲۱،‏ ۲۸

داوران ۱۹:‏۱۸

پاورقی‌ها

  • *

    یا احتمالاً:‏ «من در خانهٔ یَهُوَه خدمت می‌کنم.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +دا ۱۹:‏۱،‏ ۲

داوران ۱۹:‏۱۹

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۲۴:‏۳۲
  • +پی‍ ۱۸:‏۵؛‏ ۱۹:‏۳

داوران ۱۹:‏۲۰

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «سلامت باشید.‏»‏

داوران ۱۹:‏۲۲

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۱۹:‏۴،‏ ۵؛‏ لا ۲۰:‏۱۳؛‏ رو ۱:‏۲۷؛‏ ۱قر ۶:‏۹،‏ ۱۰؛‏ یه‍ ۷

داوران ۱۹:‏۲۴

پاورقی‌ها

  • *

    واژه‌نامه:‏ ‏«زنان ثانوی.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۱۹:‏۶-‏۸

داوران ۱۹:‏۲۵

پاورقی‌ها

  • *

    واژه‌نامه:‏ ‏«زنان ثانوی.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +دا ۱۹:‏۲

داوران ۱۹:‏۲۶

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «اربابش.‏»‏

داوران ۱۹:‏۲۹

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «یک چاقوی قصابی.‏»‏

داوران ۱۹:‏۳۰

آیات ارجاعی

  • +دا ۲۰:‏۷

دیگر

داو ۱۹:‏۱۱سم‍ ۸:‏۴،‏ ۵
داو ۱۹:‏۱یوش‍ ۱۷:‏۱۴،‏ ۱۵
داو ۱۹:‏۱پی‍ ۳۵:‏۱۹؛‏ می‍ ۵:‏۲
داو ۱۹:‏۱۰یوش‍ ۱۵:‏۸،‏ ۶۳؛‏ ۱۸:‏۲۸؛‏ دا ۱:‏۸
داو ۱۹:‏۱۲یوش‍ ۱۸:‏۲۸
داو ۱۹:‏۱۳یوش‍ ۱۸:‏۲۱،‏ ۲۵
داو ۱۹:‏۱۵پی‍ ۱۹:‏۲
داو ۱۹:‏۱۶دا ۱۹:‏۱
داو ۱۹:‏۱۶یوش‍ ۱۸:‏۲۱،‏ ۲۸
داو ۱۹:‏۱۸دا ۱۹:‏۱،‏ ۲
داو ۱۹:‏۱۹پی‍ ۲۴:‏۳۲
داو ۱۹:‏۱۹پی‍ ۱۸:‏۵؛‏ ۱۹:‏۳
داو ۱۹:‏۲۲پی‍ ۱۹:‏۴،‏ ۵؛‏ لا ۲۰:‏۱۳؛‏ رو ۱:‏۲۷؛‏ ۱قر ۶:‏۹،‏ ۱۰؛‏ یه‍ ۷
داو ۱۹:‏۲۴پی‍ ۱۹:‏۶-‏۸
داو ۱۹:‏۲۵دا ۱۹:‏۲
داو ۱۹:‏۳۰دا ۲۰:‏۷
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
  • ۲۱
  • ۲۲
  • ۲۳
  • ۲۴
  • ۲۵
  • ۲۶
  • ۲۷
  • ۲۸
  • ۲۹
  • ۳۰
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
داوران ۱۹:‏۱-‏۳۰

داوران

۱۹ در آن دوران که هیچ پادشاهی در اسرائیل نبود،‏+ در منطقهٔ دورافتاده‌ای در کوهستان‌های اِفرایِم،‏+ مردی لاوی زندگی می‌کرد.‏ او از بِیت‌لِحِم یهودا زنی* برای خود گرفت.‏+ ۲ اما آن زن به او خیانت کرد و بعد به خانهٔ پدرش در بِیت‌لِحِمِ یهودا رفت و چهار ماه آنجا ماند.‏ ۳ شوهرش بعد از آن مدت،‏ دنبال او رفت تا قانعش کند که برگردد.‏ او خادمش را هم با دو الاغ همراه خود برد.‏ وقتی به بیت‌لِحِم رسید،‏ زنش او را به خانهٔ پدرش برد و پدرزنش از دیدن او خوشحال شد.‏ ۴ او دامادش را قانع کرد که سه روز پیش او بماند.‏ به این ترتیب،‏ آن‌ها سه شب آنجا ماندند و با هم خوردند و نوشیدند.‏

۵ روز چهارم،‏ وقتی آن‌ها صبح زود بلند شدند که بروند،‏ پدر آن زن جوان به دامادش گفت:‏ «قبل از این که بروید،‏ چیزی بخورید که جان بگیرید.‏» ۶ بنابراین آن‌ها دوباره نشستند و با هم خوردند و نوشیدند.‏ بعد پدرزنش به او گفت:‏ «لطفاً امشب هم اینجا بمان و خوش بگذران.‏»‏*‏ ۷ وقتی آن مرد بلند شد که برود،‏ به اصرار پدرزنش،‏ آن شب را هم آنجا ماند.‏

۸ روز پنجم وقتی او صبح زود بلند شد که برود،‏ پدر آن زن جوان گفت:‏ «لطفاً چیزی بخورید که جان بگیرید.‏» آن‌ها دوباره تا عصر ماندند و با هم غذا خوردند.‏ ۹ وقتی آن مرد و زن و خادمش بلند شدند که بروند،‏ پدرزنش یعنی پدر آن زن جوان گفت:‏ «ببینید،‏ چیزی به غروب نمانده.‏ لطفاً امشب هم بمانید و خوش بگذرانید.‏ هوا به‌زودی تاریک می‌شود.‏ می‌توانید فردا صبح زود بلند شوید و به خانه‌تان* برگردید.‏» ۱۰ اما آن مرد نمی‌خواست یک شب دیگر هم آنجا بماند.‏ پس بلند شد و با زن و خادم و دو الاغ پالان‌شده‌اش به راه افتاد.‏ آن‌ها به طرف یِبوس که همان اورشلیم است،‏ رفتند.‏+

۱۱ وقتی نزدیک یِبوس رسیدند،‏ هوا رو به تاریکی بود.‏ برای همین خادم آن مرد به او گفت:‏ «بهتر نیست که اینجا در شهر یِبوسیان توقف کنیم و شب را بمانیم؟‏» ۱۲ اما اربابش گفت:‏ «نه،‏ نباید در شهر بیگانگان بمانیم،‏ جایی که اهالی‌اش اسرائیلی نیستند.‏ بهتر است به راهمان ادامه بدهیم و به طرف جِبعه برویم.‏»‏+ ۱۳ بعد ارباب به خادمش گفت:‏ «بیا به جِبعه یا رامه برویم + و شب را در یکی از آن شهرها بمانیم.‏» ۱۴ بنابراین به راهشان ادامه دادند و موقع غروب آفتاب به نزدیکی جِبعه در منطقهٔ بنیامینی‌ها رسیدند.‏

۱۵ آن‌ها تصمیم گرفتند در جِبعه توقف کنند و شب آنجا بمانند.‏ برای همین به میدان شهر رفتند و آنجا نشستند.‏ اما هیچ کس آن‌ها را به خانه‌اش دعوت نکرد تا شب را آنجا بگذرانند.‏+ ۱۶ مدتی بعد پیرمردی که از کار در مزرعه برمی‌گشت،‏ از آنجا رد شد.‏ او اهل منطقهٔ کوهستانی اِفرایِم بود + و برای مدتی در جِبعه زندگی می‌کرد.‏ ولی ساکنان جِبعه بنیامینی بودند.‏+ ۱۷ وقتی چشم پیرمرد به آن مسافر در میدان شهر افتاد،‏ به او گفت:‏ «از کجا می‌آیی و به کجا می‌روی؟‏» ۱۸ آن لاوی گفت:‏ «ما از بِیت‌لِحِمِ یهودا می‌آییم + و به منطقهٔ دورافتاده‌ای در کوهستان‌های اِفرایِم می‌رویم.‏ من اهل آنجا هستم.‏ حالا می‌خواهم به خانهٔ یَهُوَه بروم،‏* ولی کسی نیست که مرا به خانهٔ خودش دعوت کند.‏ ۱۹ ما به اندازهٔ کافی کاه و علوفه برای الاغ‌هایمان داریم.‏+ برای خودم و زنم و خادمم هم نان و شراب داریم.‏+ هیچ چیز کم و کسر نداریم.‏» ۲۰ پیرمرد گفت:‏ «نگران نباشید.‏* من به همهٔ نیازهایتان رسیدگی خواهم کرد.‏ فقط شب را در این میدان نمانید.‏» ۲۱ پس پیرمرد آن‌ها را به خانه‌اش برد و به الاغ‌هایشان علوفه داد.‏ بعد پاهایشان را شستند و با هم خوردند و نوشیدند.‏

۲۲ آن‌ها دور هم نشسته بودند و سرگرم صحبت بودند که ناگهان عده‌ای از اوباش شهر آمدند و خانه را محاصره کردند.‏ آن‌ها محکم به در می‌کوبیدند و به آن پیرمرد که صاحب خانه بود می‌گفتند:‏ «مردی را که به خانه‌ات آمده بیرون بیاور تا با او رابطهٔ جنسی داشته باشیم.‏»‏+ ۲۳ صاحب‌خانه از خانه‌اش بیرون رفت و به آن‌ها گفت:‏ «نه،‏ برادران من!‏ خواهش می‌کنم این کار زشت را نکنید.‏ او مهمان من است.‏ این کار شرم‌آور را نکنید!‏ ۲۴ من یک دختر باکره دارم و زن* این مرد هم اینجاست.‏ حالا که مصممید کسی را بی‌حرمت کنید،‏ بگذارید آن‌ها را بیرون بیاورم تا کاری را که می‌خواهید با آن‌ها بکنید.‏+ ولی با این مرد چنین کار شرم‌آوری را نکنید!‏»‏

۲۵ اما آن مردان حاضر نبودند به حرف او گوش دهند،‏ برای همین،‏ آن لاوی زنش* را بیرون برد + و به آن‌ها داد.‏ آن‌ها تا صبح به او تجاوز کردند و آزار رساندند و هنگام سحر او را رها کردند.‏ ۲۶ آن زن صبح زود خودش را به خانهٔ آن پیرمرد که شوهرش* آنجا بود رساند و جلوی در خانه به زمین افتاد.‏ او تا وقتی هوا روشن شد،‏ آنجا افتاده بود.‏ ۲۷ شوهرش صبح بیدار شد تا راه بیفتد و به سفرش ادامه دهد.‏ وقتی در را باز کرد زنش را دید که آنجا افتاده و دست‌هایش روی آستانهٔ در است.‏ ۲۸ او به زنش گفت:‏ «بلند شو برویم.‏» اما جوابی نشنید.‏ پس زنش را روی الاغ گذاشت و به طرف خانه‌اش راه افتاد.‏

۲۹ وقتی به خانه‌اش رسید،‏ چاقویی* برداشت و جسد زنش را ۱۲ تکه کرد و هر تکه را به یکی از منطقه‌های اسرائیل فرستاد.‏ ۳۰ هر کس این را می‌دید،‏ می‌گفت:‏ «از زمانی که اسرائیلیان از مصر بیرون آمدند تا به امروز،‏ چنین چیزی اتفاق نیفتاده یا دیده نشده است.‏ به این موضوع فکر کنید و با هم مشورت کنید و به ما بگویید که چه کار بکنیم.‏»‏+

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی