کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • اِرْمیا ۴۰
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب اِرْمیا

      • نِبوزَرَدان اِرْمیا را آزاد می‌کند ‏(‏۱-‏۶‏)‏

      • جِدَلیا فرماندار سرزمین می‌شود ‏(‏۷-‏۱۲‏)‏

      • توطئه علیه جِدَلیا ‏(‏۱۳-‏۱۶‏)‏

اِرْمیا ۴۰:‏۱

آیات ارجاعی

  • +ار ۳۹:‏۹؛‏ ۵۲:‏۱۲،‏ ۱۳
  • +یوش‍ ۱۸:‏۲۱،‏ ۲۵

اِرْمیا ۴۰:‏۳

آیات ارجاعی

  • +ار ۵۰:‏۷

اِرْمیا ۴۰:‏۴

آیات ارجاعی

  • +ار ۳۹:‏۱۱،‏ ۱۲

اِرْمیا ۴۰:‏۵

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۲۵:‏۲۲؛‏ ار ۳۹:‏۱۳،‏ ۱۴؛‏ ۴۱:‏۲
  • +۲پا ۲۲:‏۱۲،‏ ۱۳؛‏ ار ۲۶:‏۲۴
  • +۲پا ۲۲:‏۸

اِرْمیا ۴۰:‏۶

آیات ارجاعی

  • +دا ۲۰:‏۱؛‏ ۱پا ۱۵:‏۲۲

اِرْمیا ۴۰:‏۷

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۲۵:‏۲۲؛‏ ار ۳۹:‏۱۰

اِرْمیا ۴۰:‏۸

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۲۵:‏۲۳
  • +۲پا ۲۵:‏۲۵
  • +ار ۴۱:‏۱۱،‏ ۱۶؛‏ ۴۳:‏۲
  • +ار ۴۲:‏۱،‏ ۲

اِرْمیا ۴۰:‏۹

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۲۵:‏۲۴؛‏ ار ۲۷:‏۱۱

اِرْمیا ۴۰:‏۱۰

آیات ارجاعی

  • +ار ۳۹:‏۱۰

اِرْمیا ۴۰:‏۱۴

آیات ارجاعی

  • +ار ۴۱:‏۱۰
  • +ار ۴۱:‏۲

اِرْمیا ۴۰:‏۱۶

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۲۵:‏۲۲

دیگر

ار ۴۰:‏۱ار ۳۹:‏۹؛‏ ۵۲:‏۱۲،‏ ۱۳
ار ۴۰:‏۱یوش‍ ۱۸:‏۲۱،‏ ۲۵
ار ۴۰:‏۳ار ۵۰:‏۷
ار ۴۰:‏۴ار ۳۹:‏۱۱،‏ ۱۲
ار ۴۰:‏۵۲پا ۲۵:‏۲۲؛‏ ار ۳۹:‏۱۳،‏ ۱۴؛‏ ۴۱:‏۲
ار ۴۰:‏۵۲پا ۲۲:‏۱۲،‏ ۱۳؛‏ ار ۲۶:‏۲۴
ار ۴۰:‏۵۲پا ۲۲:‏۸
ار ۴۰:‏۶دا ۲۰:‏۱؛‏ ۱پا ۱۵:‏۲۲
ار ۴۰:‏۷۲پا ۲۵:‏۲۲؛‏ ار ۳۹:‏۱۰
ار ۴۰:‏۸۲پا ۲۵:‏۲۳
ار ۴۰:‏۸۲پا ۲۵:‏۲۵
ار ۴۰:‏۸ار ۴۱:‏۱۱،‏ ۱۶؛‏ ۴۳:‏۲
ار ۴۰:‏۸ار ۴۲:‏۱،‏ ۲
ار ۴۰:‏۹۲پا ۲۵:‏۲۴؛‏ ار ۲۷:‏۱۱
ار ۴۰:‏۱۰ار ۳۹:‏۱۰
ار ۴۰:‏۱۴ار ۴۱:‏۱۰
ار ۴۰:‏۱۴ار ۴۱:‏۲
ار ۴۰:‏۱۶۲پا ۲۵:‏۲۲
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
اِرْمیا ۴۰:‏۱-‏۱۶

اِرْمیا

۴۰ بعد از این که نِبوزَرَدان،‏+ رئیس گارد سلطنتی،‏ اِرْمیا را در رامه آزاد کرد،‏+ بار دیگر پیام یَهُوَه به اِرْمیا رسید.‏ نِبوزَرَدان اِرْمیا را که دست‌هایش را با زنجیر بسته بودند،‏ به رامه برده بود و او در میان همهٔ اسیران اورشلیم و یهودا بود که به بابِل تبعید می‌شدند.‏ ۲ ولی رئیس گارد سلطنتی اِرْمیا را به کناری برد و به او گفت:‏ «یَهُوَه خدای تو بلایی را که بر سر این مکان آمد از قبل پیشگویی کرده بود،‏ ۳ و یَهُوَه چیزی را که گفته بود انجام داد،‏ چون شما به یَهُوَه گناه کردید و از او اطاعت نکردید.‏ به همین دلیل،‏ این اتفاق برایتان افتاده است.‏+ ۴ من امروز زنجیرهایی را که به دست‌هایت بسته شده‌اند باز می‌کنم و تو را آزاد می‌کنم.‏ اگر می‌خواهی با من به بابِل بیایی،‏ بیا.‏ من آنجا از تو مراقبت می‌کنم.‏ ولی اگر نمی‌خواهی با من به بابِل بیایی،‏ اشکالی ندارد.‏ تمام این سرزمین پیش روی توست،‏ هر جا که می‌خواهی برو.‏»‏+

۵ قبل از این که اِرْمیا تصمیم خودش را بگیرد،‏ نِبوزَرَدان گفت:‏ «پیش جِدَلیا + که پسر اَخیقام + و نوهٔ شافان + است و پادشاهِ بابِل او را حاکم شهرهای یهودا کرده برگرد و همان جا در میان قومت بمان؛‏ اگر هم نخواستی،‏ هر جا که خودت می‌خواهی برو.‏»‏

بعد،‏ رئیس گارد سلطنتی مقداری خوراک و همین طور هدیه‌ای به او داد و گذاشت که برود.‏ ۶ پس اِرْمیا پیش جِدَلیا پسر اَخیقام به مِصفه + رفت و در میان مردمی که در آن سرزمین باقی‌مانده بودند،‏ زندگی کرد.‏

۷ مدتی بعد،‏ آن عده از فرماندهان ارتش که با سربازانشان در دشت بودند،‏ شنیدند که پادشاه بابِل،‏ جِدَلیا پسر اَخیقام را فرماندار آن سرزمین کرده و مردان،‏ زنان و کودکانی را که به بابِل تبعید نشده بودند و از طبقهٔ فقیر آن سرزمین بودند،‏ به دست او سپرده است.‏+ ۸ بنابراین،‏ آن‌ها پیش جِدَلیا به مِصفه رفتند.‏+ آن اشخاص عبارت بودند از:‏ اسماعیل + پسر نِتَنیا،‏ یوحانان + و یوناتان پسران قاریَح،‏ سِرایا پسر تَنحومِت،‏ پسران عِفای نِطوفاتی و یِزَنیا + پسر یکی از مَعَکیان.‏ این فرماندهان همراه سربازانشان بودند.‏ ۹ جِدَلیا که پسر اَخیقام و نوهٔ شافان بود،‏ برای آن‌ها و سربازانشان قسم خورد و گفت:‏ «از خدمت کردن به کلدانیان نترسید.‏ در این سرزمین بمانید و به پادشاه بابِل خدمت کنید،‏ آن وقت همه چیز برایتان خوب پیش می‌رود.‏+ ۱۰ من خودم در مِصفه می‌مانم تا به نمایندگی از شما در حضور کلدانیانی که پیش ما می‌آیند،‏ حاضر شوم.‏ اما شما میوه‌های تابستانی را جمع کنید و آن‌ها را همراه با شراب و روغن در ظرف‌هایتان ذخیره کنید و در شهرهایی که تصرّف کرده‌اید،‏ ساکن شوید.‏»‏+

۱۱ همهٔ یهودیانی که در موآب،‏ عَمّون،‏ اَدوم و در سرزمین‌های دیگر بودند،‏ شنیدند که پادشاه بابِل اجازه داده عده‌ای در یهودا باقی بمانند و او جِدَلیا را که پسر اَخیقام و نوهٔ شافان بود،‏ به عنوان فرماندار سرزمینشان تعیین کرده است.‏ ۱۲ پس همهٔ یهودیان از تمام جاهایی که در آنجا پراکنده شده بودند،‏ به سرزمین یهودا برگشتند.‏ آن‌ها در مِصفه پیش جِدَلیا رفتند.‏ در آنجا شراب فراوان درست کردند و میوه‌های تابستانی زیادی جمع کردند.‏

۱۳ یوحانان پسر قاریَح و بقیهٔ فرماندهان ارتش که در دشت بودند در مِصفه پیش جِدَلیا رفتند.‏ ۱۴ آن‌ها به او گفتند:‏ «مگر نمی‌دانی که بَعَلیس،‏ پادشاه عَمّونیان،‏+ اسماعیل پسر نِتَنیا را فرستاده که تو را بکشد؟‏»‏+ اما جِدَلیا پسر اَخیقام حرف آن‌ها را باور نکرد.‏

۱۵ بعد،‏ یوحانان پسر قاریَح مخفیانه در مِصفه پیش جِدَلیا رفت و به او گفت:‏ «بگذار بروم و اسماعیل پسر نِتَنیا را بکشم.‏ هیچ کس از این موضوع باخبر نمی‌شود.‏ چرا باید صبر کنیم تا او تو را بکشد و همهٔ یهودیانی که پیش تو جمع شده‌اند پراکنده شوند و بقیهٔ کسانی که در یهودا باقی مانده‌اند از بین بروند؟‏» ۱۶ اما جِدَلیا + پسر اَخیقام به یوحانان پسر قاریَح گفت:‏ «این کار را نکن!‏ چون چیزی که دربارهٔ اسماعیل می‌گویی دروغ است!‏»‏

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی