کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ۲سموئیل ۱۳
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب دوم سموئیل

      • اَمنون به تامار تجاوز می‌کند ‏(‏۱-‏۲۲‏)‏

      • اَبشالوم اَمنون را می‌کشد ‏(‏۲۳-‏۳۳‏)‏

      • اَبشالوم به جِشور فرار می‌کند ‏(‏۳۴-‏۳۹‏)‏

۲سموئیل ۱۳:‏۱

آیات ارجاعی

  • +۱تو ۳:‏۹
  • +۲سم‍ ۳:‏۲

۲سموئیل ۱۳:‏۳

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۳:‏۳۵
  • +۱سم‍ ۱۶:‏۹؛‏ ۱تو ۲:‏۱۳

۲سموئیل ۱۳:‏۴

آیات ارجاعی

  • +لا ۱۸:‏۹؛‏ ۲۰:‏۱۷

۲سموئیل ۱۳:‏۵

پاورقی‌ها

  • *

    منظور غذا برای مریضان است.‏

۲سموئیل ۱۳:‏۷

پاورقی‌ها

  • *

    منظور غذا برای مریضان است.‏

۲سموئیل ۱۳:‏۱۰

پاورقی‌ها

  • *

    منظور غذا برای مریضان است.‏

۲سموئیل ۱۳:‏۱۲

آیات ارجاعی

  • +لا ۱۸:‏۹،‏ ۲۹؛‏ ۲۰:‏۱۷؛‏ تث‍ ۲۷:‏۲۲
  • +پی‍ ۳۴:‏۲،‏ ۷؛‏ دا ۲۰:‏۵،‏ ۶

۲سموئیل ۱۳:‏۱۸

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «لباسی با زیورآلات.‏»‏

۲سموئیل ۱۳:‏۱۹

آیات ارجاعی

  • +یوش‍ ۷:‏۶؛‏ اس‍ ۴:‏۱؛‏ ار ۶:‏۲۶

۲سموئیل ۱۳:‏۲۰

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۳:‏۳؛‏ ۱۳:‏۱
  • +لا ۱۸:‏۹؛‏ تث‍ ۲۷:‏۲۲

۲سموئیل ۱۳:‏۲۱

آیات ارجاعی

  • +ام‍ ۱۹:‏۱۳

۲سموئیل ۱۳:‏۲۲

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۳۴:‏۷؛‏ ام‍ ۱۸:‏۱۹

۲سموئیل ۱۳:‏۲۳

آیات ارجاعی

  • +یو ۱۱:‏۵۴
  • +۱پا ۱:‏۹،‏ ۱۹

۲سموئیل ۱۳:‏۲۴

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «خادمانش.‏»‏

۲سموئیل ۱۳:‏۲۶

آیات ارجاعی

  • +مز ۵۵:‏۲۱؛‏ ام‍ ۱۰:‏۱۸؛‏ ۲۶:‏۲۴-‏۲۶

۲سموئیل ۱۳:‏۲۸

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «وقتی دل اَمون از شراب شاد شد.‏»‏

۲سموئیل ۱۳:‏۳۲

آیات ارجاعی

  • +۱سم‍ ۱۶:‏۹؛‏ ۲سم‍ ۱۳:‏۳؛‏ ۱تو ۲:‏۱۳
  • +۲سم‍ ۱۲:‏۱۰
  • +لا ۱۸:‏۹،‏ ۲۹؛‏ ۲سم‍ ۱۳:‏۱۲-‏۱۴
  • +پی‍ ۲۷:‏۴۱؛‏ مز ۷:‏۱۴؛‏ ام‍ ۱۸:‏۱۹

۲سموئیل ۱۳:‏۳۴

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۳:‏۳۸

۲سموئیل ۱۳:‏۳۵

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۱۳:‏۳

۲سموئیل ۱۳:‏۳۷

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۳:‏۳

۲سموئیل ۱۳:‏۳۸

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۳:‏۱۴؛‏ یوش‍ ۱۲:‏۴،‏ ۵؛‏ ۲سم‍ ۱۴:‏۲۳

دیگر

۲سمو ۱۳:‏۱۱تو ۳:‏۹
۲سمو ۱۳:‏۱۲سم‍ ۳:‏۲
۲سمو ۱۳:‏۳۲سم‍ ۱۳:‏۳۵
۲سمو ۱۳:‏۳۱سم‍ ۱۶:‏۹؛‏ ۱تو ۲:‏۱۳
۲سمو ۱۳:‏۴لا ۱۸:‏۹؛‏ ۲۰:‏۱۷
۲سمو ۱۳:‏۱۲لا ۱۸:‏۹،‏ ۲۹؛‏ ۲۰:‏۱۷؛‏ تث‍ ۲۷:‏۲۲
۲سمو ۱۳:‏۱۲پی‍ ۳۴:‏۲،‏ ۷؛‏ دا ۲۰:‏۵،‏ ۶
۲سمو ۱۳:‏۱۹یوش‍ ۷:‏۶؛‏ اس‍ ۴:‏۱؛‏ ار ۶:‏۲۶
۲سمو ۱۳:‏۲۰۲سم‍ ۳:‏۳؛‏ ۱۳:‏۱
۲سمو ۱۳:‏۲۰لا ۱۸:‏۹؛‏ تث‍ ۲۷:‏۲۲
۲سمو ۱۳:‏۲۱ام‍ ۱۹:‏۱۳
۲سمو ۱۳:‏۲۲پی‍ ۳۴:‏۷؛‏ ام‍ ۱۸:‏۱۹
۲سمو ۱۳:‏۲۳یو ۱۱:‏۵۴
۲سمو ۱۳:‏۲۳۱پا ۱:‏۹،‏ ۱۹
۲سمو ۱۳:‏۲۶مز ۵۵:‏۲۱؛‏ ام‍ ۱۰:‏۱۸؛‏ ۲۶:‏۲۴-‏۲۶
۲سمو ۱۳:‏۳۲۱سم‍ ۱۶:‏۹؛‏ ۲سم‍ ۱۳:‏۳؛‏ ۱تو ۲:‏۱۳
۲سمو ۱۳:‏۳۲۲سم‍ ۱۲:‏۱۰
۲سمو ۱۳:‏۳۲لا ۱۸:‏۹،‏ ۲۹؛‏ ۲سم‍ ۱۳:‏۱۲-‏۱۴
۲سمو ۱۳:‏۳۲پی‍ ۲۷:‏۴۱؛‏ مز ۷:‏۱۴؛‏ ام‍ ۱۸:‏۱۹
۲سمو ۱۳:‏۳۴۲سم‍ ۱۳:‏۳۸
۲سمو ۱۳:‏۳۵۲سم‍ ۱۳:‏۳
۲سمو ۱۳:‏۳۷۲سم‍ ۳:‏۳
۲سمو ۱۳:‏۳۸تث‍ ۳:‏۱۴؛‏ یوش‍ ۱۲:‏۴،‏ ۵؛‏ ۲سم‍ ۱۴:‏۲۳
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
  • ۲۱
  • ۲۲
  • ۲۳
  • ۲۴
  • ۲۵
  • ۲۶
  • ۲۷
  • ۲۸
  • ۲۹
  • ۳۰
  • ۳۱
  • ۳۲
  • ۳۳
  • ۳۴
  • ۳۵
  • ۳۶
  • ۳۷
  • ۳۸
  • ۳۹
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
۲سموئیل ۱۳:‏۱-‏۳۹

دوم سموئیل

۱۳ اَبشالوم پسر داوود خواهر زیبایی داشت که اسمش تامار بود.‏+ پسر دیگر داوود،‏ اَمنون عاشق او شد.‏+ ۲ عشق تامار آنقدر اَمنون را رنج می‌داد که مریض شد.‏ ولی چون تامار باکره بود،‏ اَمنون می‌دانست که نمی‌تواند با او کاری کند.‏ ۳ اَمنون رفیقی به نام یِهوناداب داشت + که پسر شِمِعه،‏+ برادر داوود بود.‏ یِهوناداب خیلی زیرک بود.‏ ۴ او به اَمنون گفت:‏ «چرا تو که پسر پادشاه هستی،‏ هر روز صبح اینقدر افسرده‌ای؟‏ به من بگو چه شده؟‏» اَمنون به او گفت:‏ «من عاشق تامار،‏ خواهر برادرم اَبشالوم هستم.‏»‏+ ۵ یِهوناداب به او گفت:‏ «برو روی تختت دراز بکش و خودت را به مریضی بزن.‏ وقتی پدرت به دیدن تو آمد به او بگو،‏ ‹لطفاً بگذار خواهرم تامار بیاید و برای من غذا آماده کند.‏ اگر خودش جلوی من غذا* را آماده کند،‏ من از دستش می‌خورم.‏›»‏

۶ پس اَمنون روی تختش دراز کشید و خودش را به مریضی زد و پادشاه به عیادتش رفت.‏ اَمنون به پادشاه گفت:‏ «خواهش می‌کنم بگذار خواهرم تامار بیاید و دو کلوچه به شکل قلب جلوی من درست کند و با دست‌های خودش به من بدهد که بخورم.‏» ۷ پس داوود برای تامار که در خانه بود،‏ پیغامی فرستاد و گفت:‏ «لطفاً به خانهٔ برادرت اَمنون برو و غذایی* برای او آماده کن.‏» ۸ تامار به خانهٔ برادرش اَمنون رفت و اَمنون سر جایش دراز کشیده بود.‏ تامار خمیر را برداشت،‏ ورز داد و جلوی اَمنون کلوچه درست کرد.‏ ۹ بعد ظرف کلوچه‌ها را برداشت و جلوی اَمنون گذاشت.‏ ولی اَمنون نخواست بخورد و گفت:‏ «همه از اینجا بیرون بروید!‏» پس همه از آنجا بیرون رفتند.‏

۱۰ اَمنون به تامار گفت:‏ «غذا* را به اتاق‌خواب بیاور تا از دست خودت بخورم.‏» تامار کلوچه‌هایی را که به شکل قلب درست کرده بود برداشت و به اتاق‌خواب برادرش اَمنون برد.‏ ۱۱ وقتی او کلوچه‌ها را جلوی اَمنون گذاشت،‏ اَمنون ناگهان تامار را گرفت و گفت:‏ «خواهرم با من همخواب شو.‏» ۱۲ ولی تامار به او گفت:‏ «نه،‏ برادرم!‏ مرا بدنام نکن.‏ این کار در اسرائیل کار زشتی است.‏+ رسوایی به بار نیاور.‏+ ۱۳ چطور این رسوایی را تحمّل کنم؟‏ تو هم در اسرائیل بی‌آبرو می‌شوی.‏ لطفاً با پادشاه صحبت کن،‏ چون مطمئنم که مرا به تو می‌دهد.‏» ۱۴ اما او نخواست به تامار گوش بدهد و چون از او قوی‌تر بود،‏ به او تجاوز کرد.‏ ۱۵ اَمنون بعد از این کار به‌شدّت از او متنفر شد.‏ نفرت او شدیدتر از عشقی بود که به تامار داشت.‏ پس به او گفت:‏ «بلند شو برو!‏» ۱۶ تامار به او گفت:‏ «نه،‏ برادرم!‏ مرا نفرست،‏ چون این کار تو بدتر از کاری است که با من کردی!‏» اما اَمنون نخواست به او گوش بدهد.‏

۱۷ اَمنون خدمتکار جوانش را صدا کرد و گفت:‏ «این را از پیش من ببر و در را پشت سرش قفل کن.‏» ۱۸ پس خدمتکار اَمنون،‏ تامار را بیرون برد و در را پشت سرش قفل کرد.‏ (‏تامار لباس مخصوصی* به تن داشت که دختران باکرهٔ پادشاه می‌پوشیدند.‏)‏ ۱۹ بعد تامار خاکستر بر سرش ریخت + و لباس زیبایی را که به تن داشت چاک زد و دست‌هایش را روی سرش گذاشت و گریه‌کنان از آنجا دور شد.‏

۲۰ وقتی برادرش اَبشالوم او را دید،‏+ از او پرسید:‏ «آیا برادرت اَمنون این بلا را به سرت آورده؟‏ به کسی چیزی نگو خواهرم.‏ او برادرت است.‏+ نگذار این موضوع در دلت بماند.‏» بعد تامار در خانهٔ برادرش اَبشالوم ماند و با کسی رفت و آمد نمی‌کرد.‏ ۲۱ وقتی داوودِ پادشاه از همهٔ ماجرا باخبر شد،‏ خیلی عصبانی شد.‏+ اما او نمی‌خواست پسرش اَمنون را ناراحت کند،‏ چون او اولین فرزندش بود و داوود او را خیلی دوست داشت.‏ ۲۲ اَبشالوم چیزی،‏ چه خوب چه بد،‏ به اَمنون نگفت،‏ چون از اَمنون به خاطر رسوا کردن خواهرش تامار متنفر بود.‏+

۲۳ دو سال بعد،‏ وقتی پشم‌چینان اَبشالوم در بَعَل‌حاصور نزدیک اِفرایِم بودند،‏+ اَبشالوم همهٔ پسران پادشاه را به مهمانی دعوت کرد.‏+ ۲۴ اَبشالوم پیش پادشاه رفت و گفت:‏ «الآن موقع پشم‌چینی گوسفندان غلامت است.‏ تقاضا می‌کنم پادشاه و افسرانش* برای این مناسبت با من بیایند.‏» ۲۵ اما پادشاه به اَبشالوم گفت:‏ «نه پسرم!‏ اگر همهٔ ما بیاییم برای تو زحمت می‌شود.‏» اَبشالوم خیلی به داوود اصرار کرد،‏ ولی داوود قبول نکرد؛‏ اما به او برکت داد.‏ ۲۶ بعد اَبشالوم گفت:‏ «اگر نمی‌آیی،‏ بگذار برادرم اَمنون با ما بیاید.‏»‏+ پادشاه به او گفت:‏ «چرا می‌خواهی او با تو بیاید؟‏» ۲۷ اَبشالوم آنقدر اصرار کرد که داوود اَمنون و همهٔ پسران پادشاه را با او فرستاد.‏

۲۸ بعد اَبشالوم به خادمانش دستور داد و گفت:‏ «آماده باشید و وقتی اَمنون از شراب شاد و سرمست شد،‏* به شما می‌گویم،‏ ‹اَمنون را بکشید!‏› پس همان موقع او را بکشید.‏ نترسید،‏ قوی و شجاع باشید؛‏ منم که به شما فرمان می‌دهم.‏» ۲۹ خادمان اَبشالوم دقیقاً همان طور که او به آن‌ها دستور داده بود،‏ اَمنون را کشتند.‏ آن وقت بقیهٔ پسران پادشاه با عجله سوار قاطرهایشان شدند و فرار کردند.‏ ۳۰ وقتی آن‌ها هنوز در راه بودند،‏ به داوود خبر رسید که اَبشالوم همهٔ پسران پادشاه را کشته و حتی یک نفرشان هم زنده نمانده است.‏ ۳۱ وقتی پادشاه این را شنید،‏ لباسش را چاک زد و روی زمین دراز کشید.‏ همهٔ خادمانش هم که کنارش ایستاده بودند،‏ لباس‌هایشان را چاک زدند.‏

۳۲ یِهوناداب پسر شِمِعه،‏+ برادر داوود به داوود گفت:‏ «سَرورم،‏ فکر نکن که همهٔ پسران پادشاه کشته شده‌اند.‏ فقط اَمنون کشته شده.‏+ از همان روزی که اَمنون،‏ تامار خواهر اَبشالوم را بی‌آبرو کرد،‏+ اَبشالوم تصمیم گرفت او را بکشد.‏+ اَبشالوم بود که دستور داد این کار را بکنند.‏ ۳۳ حالا ای سَرورم پادشاه،‏ به این شایعه توجه نکن که همهٔ پسران پادشاه مرده‌اند.‏ فقط اَمنون مرده است.‏»‏

۳۴ در این میان اَبشالوم فرار کرد.‏+ کمی بعد،‏ دیده‌بان شهر از دور دید که عدهٔ زیادی از جادهٔ کنار کوه که پشت سرش بود،‏ می‌آیند.‏ ۳۵ آن وقت یِهوناداب + به پادشاه گفت:‏ «ببین،‏ پسران پادشاه برگشته‌اند،‏ درست همان طور که خادمت گفت.‏» ۳۶ همین که حرف‌های او تمام شد،‏ پسران پادشاه در حالی که گریه می‌کردند،‏ رسیدند.‏ پادشاه و همهٔ خادمانش هم زارزار گریه می‌کردند.‏ ۳۷ اما اَبشالوم فرار کرد و پیش تَلمای پسر عَمّیهود،‏ پادشاه جِشور رفت.‏+ داوود روزهای زیادی برای پسرش عزاداری کرد.‏ ۳۸ اَبشالوم بعد از این که به جِشور فرار کرد،‏+ سه سال آنجا ماند.‏

۳۹ داوود کم‌کم از مرگ اَمنون تسلّی پیدا کرد و مشتاق دیدن پسرش اَبشالوم شد.‏

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی