کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ۱پادشاهان ۲۰
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب اول پادشاهان

      • جنگ بین سوری‌ها و اَخاب ‏(‏۱-‏۱۲‏)‏

      • اَخاب سوری‌ها را شکست می‌دهد ‏(‏۱۳-‏۳۴‏)‏

      • نبوّتی بر ضدّ اَخاب ‏(‏۳۵-‏۴۳‏)‏

۱پادشاهان ۲۰:‏۱

آیات ارجاعی

  • +۲سم‍ ۸:‏۶؛‏ ۲پا ۵:‏۲؛‏ ۸:‏۷؛‏ اش‍ ۹:‏۱۲
  • +۲پا ۶:‏۲۴؛‏ ۱۷:‏۵
  • +تث‍ ۲۸:‏۵۲

۱پادشاهان ۲۰:‏۲

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۱۶:‏۲۹

۱پادشاهان ۲۰:‏۴

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۲۸:‏۱۵،‏ ۴۸

۱پادشاهان ۲۰:‏۱۱

آیات ارجاعی

  • +ام‍ ۱۶:‏۱۸؛‏ ۲۷:‏۱؛‏ جا ۷:‏۸

منابع ارجاعی

  • راهنمای تحقیق

    برج دیده‌بانی‏،‏

    ۱/‏۷/‏۲۰۰۵،‏ ص ۲۱

۱پادشاهان ۲۰:‏۱۲

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «سایه‌بان‌های.‏»‏

۱پادشاهان ۲۰:‏۱۳

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۱۶:‏۲۹
  • +خرو ۱۴:‏۱۸؛‏ مز ۳۷:‏۲۰

۱پادشاهان ۲۰:‏۱۶

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «سایه‌بان‌ها.‏»‏

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۰

آیات ارجاعی

  • +لا ۲۶:‏۸؛‏ تث‍ ۲۸:‏۷

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۱

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «به لشکر سوریه تلفات سنگین وارد کرد.‏»‏

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۲

پاورقی‌ها

  • *

    منظور بهار آینده است.‏

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۲۰:‏۱۳
  • +ام‍ ۲۰:‏۱۸
  • +۲سم‍ ۱۱:‏۱

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۴

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۲۰:‏۱،‏ ۱۶

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۵

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «بشمار.‏»‏

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۶

پاورقی‌ها

  • *

    منظور فصل بهار است.‏

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۱۳:‏۱۷

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۷

آیات ارجاعی

  • +دا ۶:‏۵،‏ ۶؛‏ ۱سم‍ ۱۳:‏۵؛‏ ۲تو ۳۲:‏۷

۱پادشاهان ۲۰:‏۲۸

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۳۲:‏۲۶،‏ ۲۷؛‏ حز ۲۰:‏۹؛‏ ۳۶:‏۲۲
  • +خرو ۶:‏۷؛‏ ۷:‏۵؛‏ مز ۸۳:‏۱۸؛‏ حز ۶:‏۱۴؛‏ ۳۹:‏۷

۱پادشاهان ۲۰:‏۳۰

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۲۰:‏۲۶

۱پادشاهان ۲۰:‏۳۱

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «پادشاهانی با محبت پایدار.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +یون‍ ۳:‏۸،‏ ۹

۱پادشاهان ۲۰:‏۳۴

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «خیابان‌هایی تعیین کنی.‏»‏

  • *

    یا:‏ «عهد.‏»‏

منابع ارجاعی

  • راهنمای تحقیق

    برج دیده‌بانی‏،‏

    ۱/‏۷/‏۲۰۰۵،‏ ص ۲۱

۱پادشاهان ۲۰:‏۳۵

پاورقی‌ها

  • *

    به گروهی از انبیا اشاره می‌کند که دورهٔ آموزشی می‌دیدند یا با هم خدمت می‌کردند.‏

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۲:‏۳

۱پادشاهان ۲۰:‏۳۹

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «یک قِنطار.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۱۰:‏۲۴؛‏ اع‍ ۱۲:‏۱۹؛‏ ۱۶:‏۲۷

۱پادشاهان ۲۰:‏۴۱

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۲۰:‏۳۵

۱پادشاهان ۲۰:‏۴۲

آیات ارجاعی

  • +لا ۲۷:‏۲۹؛‏ ۱سم‍ ۱۵:‏۹؛‏ ار ۴۸:‏۱۰
  • +۱پا ۲۲:‏۳۱،‏ ۳۵؛‏ ۲تو ۱۸:‏۳۳
  • +۲پا ۶:‏۲۴؛‏ ۸:‏۱۲؛‏ ۲تو ۱۸:‏۱۶

۱پادشاهان ۲۰:‏۴۳

آیات ارجاعی

  • +۱پا ۱۶:‏۲۹

دیگر

۱پاد ۲۰:‏۱۲سم‍ ۸:‏۶؛‏ ۲پا ۵:‏۲؛‏ ۸:‏۷؛‏ اش‍ ۹:‏۱۲
۱پاد ۲۰:‏۱۲پا ۶:‏۲۴؛‏ ۱۷:‏۵
۱پاد ۲۰:‏۱تث‍ ۲۸:‏۵۲
۱پاد ۲۰:‏۲۱پا ۱۶:‏۲۹
۱پاد ۲۰:‏۴تث‍ ۲۸:‏۱۵،‏ ۴۸
۱پاد ۲۰:‏۱۱ام‍ ۱۶:‏۱۸؛‏ ۲۷:‏۱؛‏ جا ۷:‏۸
۱پاد ۲۰:‏۱۳۱پا ۱۶:‏۲۹
۱پاد ۲۰:‏۱۳خرو ۱۴:‏۱۸؛‏ مز ۳۷:‏۲۰
۱پاد ۲۰:‏۲۰لا ۲۶:‏۸؛‏ تث‍ ۲۸:‏۷
۱پاد ۲۰:‏۲۲۱پا ۲۰:‏۱۳
۱پاد ۲۰:‏۲۲ام‍ ۲۰:‏۱۸
۱پاد ۲۰:‏۲۲۲سم‍ ۱۱:‏۱
۱پاد ۲۰:‏۲۴۱پا ۲۰:‏۱،‏ ۱۶
۱پاد ۲۰:‏۲۶۲پا ۱۳:‏۱۷
۱پاد ۲۰:‏۲۷دا ۶:‏۵،‏ ۶؛‏ ۱سم‍ ۱۳:‏۵؛‏ ۲تو ۳۲:‏۷
۱پاد ۲۰:‏۲۸تث‍ ۳۲:‏۲۶،‏ ۲۷؛‏ حز ۲۰:‏۹؛‏ ۳۶:‏۲۲
۱پاد ۲۰:‏۲۸خرو ۶:‏۷؛‏ ۷:‏۵؛‏ مز ۸۳:‏۱۸؛‏ حز ۶:‏۱۴؛‏ ۳۹:‏۷
۱پاد ۲۰:‏۳۰۱پا ۲۰:‏۲۶
۱پاد ۲۰:‏۳۱یون‍ ۳:‏۸،‏ ۹
۱پاد ۲۰:‏۳۵۲پا ۲:‏۳
۱پاد ۲۰:‏۳۹۲پا ۱۰:‏۲۴؛‏ اع‍ ۱۲:‏۱۹؛‏ ۱۶:‏۲۷
۱پاد ۲۰:‏۴۱۱پا ۲۰:‏۳۵
۱پاد ۲۰:‏۴۲لا ۲۷:‏۲۹؛‏ ۱سم‍ ۱۵:‏۹؛‏ ار ۴۸:‏۱۰
۱پاد ۲۰:‏۴۲۱پا ۲۲:‏۳۱،‏ ۳۵؛‏ ۲تو ۱۸:‏۳۳
۱پاد ۲۰:‏۴۲۲پا ۶:‏۲۴؛‏ ۸:‏۱۲؛‏ ۲تو ۱۸:‏۱۶
۱پاد ۲۰:‏۴۳۱پا ۱۶:‏۲۹
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
  • ۲۱
  • ۲۲
  • ۲۳
  • ۲۴
  • ۲۵
  • ۲۶
  • ۲۷
  • ۲۸
  • ۲۹
  • ۳۰
  • ۳۱
  • ۳۲
  • ۳۳
  • ۳۴
  • ۳۵
  • ۳۶
  • ۳۷
  • ۳۸
  • ۳۹
  • ۴۰
  • ۴۱
  • ۴۲
  • ۴۳
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
۱پادشاهان ۲۰:‏۱-‏۴۳

اول پادشاهان

۲۰ بِن‌هَدَد،‏ پادشاه سوریه،‏+ تمام لشکر خود را جمع کرد و به همراه ۳۲ پادشاه دیگر و اسب‌ها و ارابه‌هایشان،‏ شهر سامره را + محاصره و به آن حمله کرد.‏+ ۲ بعد پیام‌رسانانی پیش اَخاب،‏+ پادشاه اسرائیل،‏ به شهر فرستاد و به او گفت:‏ «بِن‌هَدَد چنین می‌گوید،‏ ۳ ‏‹نقره و طلای تو مال من است،‏ همچنین بهترین زنان و پسران تو.‏›» ۴ پادشاه اسرائیل در جواب گفت:‏ «ای سَرورم پادشاه،‏ طبق گفتهٔ تو،‏ من با هر چه دارم در اختیار تو هستم.‏»‏+

۵ بعد پیام‌رسانان دوباره آمدند و گفتند:‏ «بِن‌هَدَد چنین می‌گوید،‏ ‹پیام من برای تو این بود:‏ «نقره‌ات،‏ طلایت،‏ زن‌هایت و پسرانت را باید به من بدهی.‏» ۶ فردا همین موقع خادمانم را پیش تو می‌فرستم تا خانهٔ تو و خانهٔ خادمانت را به‌دقت بگردند و تمام دارایی‌های پرارزشت را با خودشان ببرند.‏›»‏

۷ پادشاه اسرائیل با شنیدن این پیام،‏ تمام ریش‌سفیدان قوم را احضار کرد و گفت:‏ «ببینید که این مرد چطور می‌خواهد بلا به سرمان بیاورد.‏ بِن‌هَدَد از من خواست که زنان و پسران و نقره و طلای خود را به او بدهم.‏ من هم قبول کردم!‏» ۸ تمام ریش‌سفیدان و تمام مردم به اَخاب گفتند:‏ «به حرفش گوش نده.‏ قبول نکن.‏» ۹ پس او به پیام‌رسانان بِن‌هَدَد گفت:‏ «به سَرورم پادشاه سوریه بگویید،‏ ‹من هر چه را که دفعهٔ اول از خدمتگزارت خواستی برایت انجام می‌دهم،‏ اما این یک کار را نمی‌توانم قبول کنم.‏›» پیام‌رسانان بِن‌هَدَد برگشتند و این خبر را به او رساندند.‏

۱۰ بِن‌هَدَد در جواب او این پیام را فرستاد:‏ «اگر بگذارم در سامره آنقدر خاک باقی بماند که سربازانم بتوانند مشتشان را با آن پر کنند،‏ خدایان به‌شدّت مرا مجازات کنند!‏» ۱۱ پادشاه اسرائیل گفت:‏ «به بِن‌هَدَد بگویید،‏ ‹قبل از شروع جنگ به خودت فخر نکن،‏ طوری که انگار در جنگ پیروز شده‌ای!‏›»‏+ ۱۲ این خبر زمانی به گوش بِن‌هَدَد رسید که او و پادشاهان دیگر در خیمه‌های* خود مشغول میگساری بودند.‏ او فوراً به خدمتگزارانش گفت:‏ «آمادهٔ حمله شوید!‏» پس آن‌ها آمادهٔ حمله به شهر شدند.‏

۱۳ اما نبی‌ای پیش اَخاب،‏+ پادشاه اسرائیل،‏ رفت و گفت:‏ «یَهُوَه چنین می‌گوید،‏ ‹آیا این لشکر بزرگ را دیدی؟‏ من آن را امروز به دست تو تسلیم می‌کنم تا بفهمی که من یَهُوَه هستم.‏›»‏+ ۱۴ اَخاب پرسید:‏ «برای این کار از چه کسانی استفاده می‌کنی؟‏» آن نبی گفت:‏ «یَهُوَه چنین می‌گوید:‏ ‹از افسرانی که زیر دست امیران استان‌ها هستند.‏›» اَخاب پرسید:‏ «چه کسی جنگ را شروع می‌کند؟‏» او جواب داد:‏ «خودت!‏»‏

۱۵ پس اَخاب افسرانی را که زیر دست امیران استان‌ها بودند شمرد؛‏ تعداد آن‌ها ۲۳۲ نفر بود.‏ بعد مردان لشکر اسرائیل را شمرد؛‏ تعداد آن‌ها ۷۰۰۰ نفر بود.‏ ۱۶ آن‌ها در وقت ظهر از شهر بیرون رفتند،‏ یعنی زمانی که بِن‌هَدَد با آن ۳۲ پادشاه که برای کمک به او آمده بودند،‏ در خیمه‌ها* به میگساری مشغول بود.‏ ۱۷ افسرانی که زیر دست امیران استان‌ها بودند قبل از دیگران بیرون آمدند.‏ آن وقت،‏ بِن‌هَدَد فوراً افرادی را فرستاد تا برای او خبر بیاورند.‏ آن‌ها این خبر را به او دادند:‏ «مردانی از سامره بیرون آمده‌اند.‏» ۱۸ بِن‌هَدَد گفت:‏ «اگر برای صلح بیرون آمده‌اند،‏ آن‌ها را زنده دستگیر کنید و اگر برای جنگ بیرون آمده‌اند،‏ باز هم آن‌ها را زنده دستگیر کنید.‏» ۱۹ اما وقتی افسرانی که زیر دست امیران استان‌ها بودند با سربازانشان از شهر بیرون آمدند،‏ ۲۰ همگی حریف خودشان را از پا درآوردند.‏ بعد سربازان سوریه پا به فرار گذاشتند + و سربازان اسرائیل آن‌ها را تعقیب کردند.‏ اما بِن‌هَدَد،‏ پادشاه سوریه،‏ به همراه عده‌ای از سواران با اسب فرار کرد.‏ ۲۱ پادشاه اسرائیل بیرون آمد و به سواران و ارابه‌ها حمله کرد و لشکر سوریه را به‌شدّت شکست داد.‏*

۲۲ مدتی بعد،‏ آن نبی + پیش پادشاه اسرائیل رفت و به او گفت:‏ «برو و نیروهای نظامی‌ات را قوی کن و فکر کن که چه کار باید بکنی،‏+ چون در شروع سال آینده* پادشاه سوریه دوباره به تو حمله می‌کند.‏»‏+

۲۳ مشاوران پادشاه سوریه به او گفتند:‏ «خدای اسرائیلیان،‏ خدای کوهستان‌هاست.‏ به خاطر همین،‏ آن‌ها ما را شکست دادند.‏ اما اگر در دشت با آن‌ها بجنگیم،‏ پیروز می‌شویم.‏ ۲۴ این کار را هم بکن:‏ فرماندهی لشکر را از آن ۳۲ پادشاه بگیر + و به فرمانداران بسپار.‏ ۲۵ بعد لشکری به بزرگی لشکری که از دست دادی آماده کن و اسب‌ها و ارابه‌ها را به همان تعدادی که بود جمع کن.‏* آن وقت می‌رویم و در دشت‌های هموار با آن‌ها می‌جنگیم و حتماً پیروز می‌شویم.‏» او پیشنهاد مشاوران را پذیرفت و طبق آن عمل کرد.‏

۲۶ بِن‌هَدَد در شروع سال،‏* لشکر سوریه را بسیج کرد و برای جنگ با اسرائیل به اَفیق رفت.‏+ ۲۷ اسرائیلیان هم بسیج شدند و با تدارکات لازم به جنگ با لشکر سوریه رفتند و در مقابل آن‌ها اردو زدند.‏ اسرائیلیان در مقایسه با سوری‌ها که تمام دشت را پر کرده بودند،‏+ مثل دو گلهٔ کوچک بز بودند.‏ ۲۸ آن وقت مرد خدای حقیقی پیش پادشاه اسرائیل رفت و گفت:‏ «یَهُوَه چنین می‌گوید،‏ ‹چون سوری‌ها گفته‌اند:‏ «یَهُوَه خدای کوهستان‌هاست و او خدای دشت‌ها نیست،‏» من تمام این لشکر بزرگ را به دست تو می‌دهم + و بدون شک می‌فهمی که من یَهُوَه هستم.‏›»‏+

۲۹ آن‌ها هفت روز در مقابل هم اردو زده بودند.‏ در روز هفتم،‏ جنگ شروع شد.‏ اسرائیلیان در یک روز ۱۰۰٬۰۰۰ سرباز پیادهٔ سوری را کشتند.‏ ۳۰ بقیهٔ آن‌ها به اَفیق فرار کردند + و داخل شهر پناه گرفتند.‏ اما دیوار شهر روی ۲۷٬۰۰۰ نفر از مردانی که باقی مانده بودند،‏ ریخت.‏ بِن‌هَدَد هم به آن شهر فرار کرد و در اتاق خانه‌ای مخفی شد.‏

۳۱ خادمان بِن‌هَدَد به او گفتند:‏ «ما شنیده‌ایم که پادشاهان خاندان اسرائیل،‏ پادشاهانی رحیم و دلسوز* هستند.‏ بیا پَلاس به دور کمر بپیچیم و بندهایی دور سرمان ببندیم و پیش پادشاه اسرائیل برویم.‏ شاید رحم کند و تو را زنده نگه دارد.‏»‏+ ۳۲ پس پَلاس به دور کمر پیچیدند و بندهایی دور سرشان بستند و پیش پادشاه اسرائیل رفتند و گفتند:‏ «خدمتگزارت بِن‌هَدَد می‌گوید،‏ ‹لطفاً بگذار زنده بمانم.‏›» او گفت:‏ «مگر بِن‌هَدَد هنوز زنده است؟‏ او برادر من است.‏» ۳۳ آن مردان این گفته را به فال نیک گرفتند و متوجه شدند که پادشاه این را صادقانه می‌گوید،‏ پس فوراً گفتند:‏ «بله،‏ بِن‌هَدَد برادر توست.‏» پادشاه گفت:‏ «بروید و او را بیاورید.‏» بِن‌هَدَد پیش او آمد و او بِن‌هَدَد را بر ارابهٔ خود سوار کرد.‏

۳۴ بِن‌هَدَد به او گفت:‏ «شهرهایی را که پدرم از پدرت گرفت به تو برمی‌گردانم و می‌توانی در دمشق بازارهایی برای خودت درست کنی،‏* همان طور که پدرم در سامره این کار را کرد.‏»‏

اَخاب جواب داد:‏ «اگر طبق این شرایط با من پیمان* ببندی،‏ تو را آزاد می‌کنم.‏»‏

آن وقت اَخاب با او پیمان بست و او را آزاد کرد.‏

۳۵ یکی از پسران انبیا،‏*‏+ به فرمان یَهُوَه به کسی که همراهش بود،‏ گفت:‏ «لطفاً مرا بزن.‏» اما آن مرد نخواست این کار را بکند.‏ ۳۶ پس به آن مرد گفت:‏ «چون به فرمان یَهُوَه عمل نکردی،‏ به محض این که از پیش من بروی شیری تو را می‌کشد.‏» بعد از این که آن مرد رفت،‏ شیری به او حمله کرد و او را کشت.‏

۳۷ او مرد دیگری را پیدا کرد و به او گفت:‏ «لطفاً مرا بزن.‏» آن مرد او را زد و زخمی کرد.‏

۳۸ بعد آن نبی صورتش را با پارچه‌ای پوشاند تا شناخته نشود و کنار جاده منتظر پادشاه شد.‏ ۳۹ وقتی پادشاه از آنجا رد می‌شد،‏ او با صدای بلند به پادشاه گفت:‏ «خدمتگزارت در میدان جنگ بود که سربازی آمد و مردی را به من سپرد و گفت:‏ ‹مواظب این مرد باش که فرار نکند.‏ اگر او فرار کند،‏ یا تو به جای او کشته خواهی شد + یا باید ۳۴ کیلو* نقره بدهی.‏› ۴۰ اما وقتی سرگرم کارهایم شدم،‏ ناگهان آن مرد فرار کرد.‏» پادشاه اسرائیل به او گفت:‏ «مجازاتت همین است که گفتی،‏ خودت این تصمیم را گرفتی.‏» ۴۱ همان موقع او پارچه را از روی صورتش برداشت و پادشاه اسرائیل تشخیص داد که او یکی از انبیاست.‏+ ۴۲ آن نبی به پادشاه گفت:‏ «یَهُوَه چنین می‌گوید،‏ ‹چون مردی که گفتم باید کشته شود از دستت فرار کرد،‏+ تو باید به جای او کشته شوی + و قوم تو باید به جای قوم او کشته شوند.‏›»‏+ ۴۳ وقتی پادشاه اسرائیل این را شنید،‏ ناراحت و مأیوس به سامره برگشت.‏+

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی