کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ۲پادشاهان ۷
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب دوم پادشاهان

      • اِلیشَع پایان قحطی را پیشگویی می‌کند ‏(‏۱،‏ ۲‏)‏

      • وفور غذا در اردوگاه سوری‌ها ‏(‏۳-‏۱۵‏)‏

      • تحقق پیشگویی اِلیشَع ‏(‏۱۶-‏۲۰‏)‏

۲پادشاهان ۷:‏۱

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «در بازارهای.‏»‏

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «یک شِکِل.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «یک سِئاه.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «دو سِئاه.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۳۲:‏۳۶؛‏ ۲پا ۷:‏۱۸

۲پادشاهان ۷:‏۲

آیات ارجاعی

  • +اعد ۱۴:‏۱۱
  • +اعد ۱۱:‏۲۳
  • +۲پا ۷:‏۱۷

۲پادشاهان ۷:‏۳

آیات ارجاعی

  • +لا ۱۳:‏۴۵،‏ ۴۶

۲پادشاهان ۷:‏۴

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۶:‏۲۵

۲پادشاهان ۷:‏۶

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۲۸:‏۷؛‏ ۲سم‍ ۵:‏۲۴

۲پادشاهان ۷:‏۱۲

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۶:‏۲۵،‏ ۲۸،‏ ۲۹
  • +یوش‍ ۸:‏۴،‏ ۱۲؛‏ دا ۲۰:‏۲۹،‏ ۳۷

۲پادشاهان ۷:‏۱۶

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «یک سِئاه.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «یک شِکِل.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «دو سِئاه.‏» ضمیمهٔ ب۱۴‏.‏

آیات ارجاعی

  • +اعد ۲۳:‏۱۹؛‏ ۲پا ۷:‏۱؛‏ اش‍ ۵۵:‏۱۰،‏ ۱۱

۲پادشاهان ۷:‏۱۸

آیات ارجاعی

  • +۲پا ۷:‏۱،‏ ۲

دیگر

۲پاد ۷:‏۱تث‍ ۳۲:‏۳۶؛‏ ۲پا ۷:‏۱۸
۲پاد ۷:‏۲اعد ۱۴:‏۱۱
۲پاد ۷:‏۲اعد ۱۱:‏۲۳
۲پاد ۷:‏۲۲پا ۷:‏۱۷
۲پاد ۷:‏۳لا ۱۳:‏۴۵،‏ ۴۶
۲پاد ۷:‏۴۲پا ۶:‏۲۵
۲پاد ۷:‏۶تث‍ ۲۸:‏۷؛‏ ۲سم‍ ۵:‏۲۴
۲پاد ۷:‏۱۲۲پا ۶:‏۲۵،‏ ۲۸،‏ ۲۹
۲پاد ۷:‏۱۲یوش‍ ۸:‏۴،‏ ۱۲؛‏ دا ۲۰:‏۲۹،‏ ۳۷
۲پاد ۷:‏۱۶اعد ۲۳:‏۱۹؛‏ ۲پا ۷:‏۱؛‏ اش‍ ۵۵:‏۱۰،‏ ۱۱
۲پاد ۷:‏۱۸۲پا ۷:‏۱،‏ ۲
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
۲پادشاهان ۷:‏۱-‏۲۰

دوم پادشاهان

۷ پس اِلیشَع گفت:‏ «به کلام یَهُوَه گوش دهید.‏ یَهُوَه می‌گوید:‏ ‹فردا همین موقع،‏ کنار دروازهٔ* سامره،‏ با ۱۲ گرم* نقره می‌توانید ۴ کیلو* آردِ مرغوب یا ۸ کیلو* جو بخرید.‏›»‏+ ۲ آن وقت سرداری که پادشاه به او اعتماد داشت به مرد خدای حقیقی گفت:‏ «حتی اگر یَهُوَه دروازه‌های آسمان را باز کند،‏ امکان ندارد چنین اتفاقی بیفتد!‏»‏+ اِلیشَع در جواب گفت:‏ «تو آن را با چشم خودت خواهی دید،‏+ ولی از آن نخواهی خورد.‏»‏+

۳ کنار دروازهٔ شهر چهار جذامی بودند.‏+ آن‌ها به همدیگر گفتند:‏ «چرا اینجا بنشینیم تا بمیریم؟‏ ۴ چه وارد شهر بشویم که قحطی در آنجاست و چه اینجا بنشینیم،‏+ از گرسنگی می‌میریم.‏ پس چه بهتر که به اردوگاه سوری‌ها برویم.‏ اگر گذاشتند ما زنده بمانیم،‏ چه بهتر و اگر ما را بکشند فرقی نمی‌کند،‏ چون دیر یا زود از گرسنگی می‌میریم.‏» ۵ همین که هوا تاریک شد،‏ آن‌ها به اردوگاه سوری‌ها رفتند.‏ وقتی به کنار اردوگاه رسیدند،‏ هیچ کس آنجا نبود.‏

۶ یَهُوَه کاری کرده بود که سوری‌هایی که در اردوگاه بودند،‏ صدای ارابه‌های جنگی،‏ اسب‌ها و صدای لشکری بزرگ را بشنوند.‏+ پس به همدیگر گفتند:‏ «پادشاه اسرائیل،‏ پادشاهان حیتّی و پادشاهان مصر را اجیر کرده است تا به ما حمله کنند!‏» ۷ به همین دلیل،‏ فوراً در تاریکی پا به فرار گذاشتند.‏ آن‌ها چادرها،‏ اسب‌ها،‏ الاغ‌ها و تمام اردوگاه را همان طور که بود رها کردند و از ترس جانشان پا به فرار گذاشتند.‏

۸ وقتی آن جذامیان به کنار اردوگاه رسیدند،‏ وارد یکی از چادرها شدند.‏ آن‌ها از چیزهایی که آنجا بود خوردند و بعد نقره،‏ طلا و چند دست لباس برداشتند و با خود بردند و پنهان کردند.‏ بعد برگشتند و وارد چادری دیگر شدند و از آنجا هم چیزهایی برداشتند و با خود بردند و پنهان کردند.‏

۹ سرانجام به همدیگر گفتند:‏ «کاری که ما می‌کنیم،‏ درست نیست.‏ امروز باید این خبر خوش را به بقیه برسانیم.‏ اگر تا طلوع آفتاب صبر کنیم و ساکت بمانیم،‏ سزاوار مجازاتیم.‏ بیایید برویم و این خبر خوش را به اهالی خانهٔ پادشاه برسانیم.‏» ۱۰ پس رفتند و از دور با صدای بلند به نگهبانان دروازهٔ شهر گفتند:‏ «ما به اردوگاه سوری‌ها رفتیم،‏ ولی کسی آنجا نبود و صدایی هم شنیده نمی‌شد.‏ فقط اسب‌ها و الاغ‌هایی را دیدیم که بسته شده بودند و در چادرها هم کسی نبود.‏» ۱۱ نگهبانان بلافاصله این خبر را با صدای بلند به اهالی خانهٔ پادشاه رساندند.‏

۱۲ پادشاه همان موقع،‏ در حالی که هنوز شب بود،‏ بلند شد و به خادمانش گفت:‏ «بگذارید برایتان بگویم که سوری‌ها چه نقشه‌ای برای ما کشیده‌اند.‏ آن‌ها می‌دانند که ما گرسنه‌ایم،‏+ برای همین از اردوگاه بیرون رفته‌اند و در دشت پنهان شده‌اند و به خودشان می‌گویند:‏ ‹وقتی از شهر بیرون بیایند،‏ آن‌ها را زنده اسیر می‌کنیم و وارد شهر می‌شویم.‏›»‏+ ۱۳ یکی از خادمان او گفت:‏ «خواهش می‌کنم اجازه بده مردانی با پنج اسب از اسبان باقیماندهٔ شهر بروند و ببینند که آنجا چه خبر است.‏ در هر صورت،‏ عاقبتشان مثل بقیهٔ اسرائیلیان این شهر است؛‏ چه کسانی که در شهر باقی مانده‌اند و چه کسانی که هلاک شده‌اند.‏» ۱۴ پس آن‌ها اسب‌ها را به دو ارابه بستند و پادشاه،‏ آن‌ها را به اردوگاه سوری‌ها فرستاد و گفت:‏ «بروید و ببینید چه خبر است.‏» ۱۵ آن مردان،‏ رد پای سوری‌ها را تا اردن دنبال کردند و تمام راه پر از لباس‌ها و وسایلی بود که سوری‌ها وقتی فرار می‌کردند در راه انداخته بودند.‏ پیام‌رسانان برگشتند و این خبر را به پادشاه رساندند.‏

۱۶ پس قوم بیرون رفتند و اردوگاه سوری‌ها را غارت کردند.‏ به این ترتیب،‏ همان طور که یَهُوَه گفته بود،‏ قیمت چهار کیلو* آرد مرغوب به ۱۲ گرم* نقره رسید و ۸ کیلو* جو هم به همان قیمت فروش رفت.‏+ ۱۷ پادشاه مسئولیت نظارت بر دروازه را به سردار مورد اعتمادش داده بود.‏ اما آن سردار زیر پای مردم لگدمال شد و مرد.‏ این درست همان چیزی بود که مرد خدای حقیقی،‏ وقتی پادشاه پیش او رفته بود،‏ به پادشاه گفته بود.‏ ۱۸ گفتهٔ مرد خدای حقیقی به پادشاه،‏ دقیقاً اتفاق افتاد.‏ او گفته بود:‏ «فردا همین موقع،‏ کنار دروازهٔ سامره،‏ قیمت چهار کیلو آرد مرغوب به ۱۲ گرم نقره می‌رسد و ۸ کیلو جو هم به همان قیمت فروش می‌رود.‏»‏+ ۱۹ اما آن سردار به مرد خدای حقیقی گفته بود:‏ «حتی اگر یَهُوَه دروازه‌های آسمان را باز کند،‏ امکان ندارد چنین اتفاقی بیفتد!‏» اِلیشَع در جواب او گفته بود:‏ «تو آن را با چشم خودت خواهی دید،‏ ولی از آن نخواهی خورد.‏» ۲۰ دقیقاً این اتفاق برایش افتاد،‏ چون مردم او را کنار دروازه لگدمال کردند و او مرد.‏

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی