کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • پیدایش ۳۸
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

فهرست محتوای کتاب پیدایش

      • یهودا و تامار ‏(‏۱-‏۳۰‏)‏

پیدایش ۳۸:‏۲

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۲۴:‏۲،‏ ۳؛‏ ۲۸:‏۱

پیدایش ۳۸:‏۳

آیات ارجاعی

  • +اعد ۲۶:‏۱۹

پیدایش ۳۸:‏۵

آیات ارجاعی

  • +یوش‍ ۱۹:‏۲۹،‏ ۳۱

پیدایش ۳۸:‏۶

آیات ارجاعی

  • +مت‍ ۱:‏۳

پیدایش ۳۸:‏۸

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «نسل.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۲۵:‏۵،‏ ۶؛‏ مت‍ ۲۲:‏۲۴

پیدایش ۳۸:‏۹

آیات ارجاعی

  • +روت ۴:‏۶
  • +تث‍ ۲۵:‏۷،‏ ۹

منابع ارجاعی

  • راهنمای تحقیق

    پرسشهای جوانان‏،‏ ص ۲۰۱

پیدایش ۳۸:‏۱۰

آیات ارجاعی

  • +۱تو ۲:‏۳

پیدایش ۳۸:‏۱۱

آیات ارجاعی

  • +اعد ۲۶:‏۱۹

پیدایش ۳۸:‏۱۲

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۳۸:‏۲
  • +پی‍ ۳۸:‏۱
  • +یوش‍ ۱۵:‏۱۰،‏ ۱۲؛‏ دا ۱۴:‏۱

پیدایش ۳۸:‏۱۴

آیات ارجاعی

  • +تث‍ ۲۵:‏۵

پیدایش ۳۸:‏۱۶

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۳۸:‏۱۱

پیدایش ۳۸:‏۱۸

پاورقی‌ها

  • *

    یا:‏ «مُهر حلقه‌ای.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۴۱:‏۴۲؛‏ ۱پا ۲۱:‏۸

پیدایش ۳۸:‏۲۰

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۳۸:‏۱

پیدایش ۳۸:‏۲۱

پاورقی‌ها

  • *

    تحت‌اللفظی:‏ «معبد.‏»‏

پیدایش ۳۸:‏۲۴

آیات ارجاعی

  • +لا ۲۱:‏۹

پیدایش ۳۸:‏۲۵

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۳۸:‏۱۶،‏ ۱۸

پیدایش ۳۸:‏۲۶

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۳۸:‏۱۱؛‏ تث‍ ۲۵:‏۵

منابع ارجاعی

  • راهنمای تحقیق

    برج دیده‌بانی‏،‏

    ۱/‏۳/‏۲۰۰۴،‏ ص ۳۲

پیدایش ۳۸:‏۲۹

پاورقی‌ها

  • *

    یعنی:‏ «پارگی؛‏ شکاف.‏» احتمالاً به پارگی ناحیهٔ پِرینه هنگام زایمان اشاره دارد.‏

آیات ارجاعی

  • +پی‍ ۴۶:‏۱۲؛‏ روت ۴:‏۱۲؛‏ ۱تو ۲:‏۴؛‏ لو ۳:‏۲۳،‏ ۳۳

پیدایش ۳۸:‏۳۰

پاورقی‌ها

  • *

    یعنی:‏ «تابش نور؛‏ طلوع آفتاب.‏»‏

آیات ارجاعی

  • +مت‍ ۱:‏۳

دیگر

پیدا ۳۸:‏۲پی‍ ۲۴:‏۲،‏ ۳؛‏ ۲۸:‏۱
پیدا ۳۸:‏۳اعد ۲۶:‏۱۹
پیدا ۳۸:‏۵یوش‍ ۱۹:‏۲۹،‏ ۳۱
پیدا ۳۸:‏۶مت‍ ۱:‏۳
پیدا ۳۸:‏۸تث‍ ۲۵:‏۵،‏ ۶؛‏ مت‍ ۲۲:‏۲۴
پیدا ۳۸:‏۹روت ۴:‏۶
پیدا ۳۸:‏۹تث‍ ۲۵:‏۷،‏ ۹
پیدا ۳۸:‏۱۰۱تو ۲:‏۳
پیدا ۳۸:‏۱۱اعد ۲۶:‏۱۹
پیدا ۳۸:‏۱۲پی‍ ۳۸:‏۲
پیدا ۳۸:‏۱۲پی‍ ۳۸:‏۱
پیدا ۳۸:‏۱۲یوش‍ ۱۵:‏۱۰،‏ ۱۲؛‏ دا ۱۴:‏۱
پیدا ۳۸:‏۱۴تث‍ ۲۵:‏۵
پیدا ۳۸:‏۱۶پی‍ ۳۸:‏۱۱
پیدا ۳۸:‏۱۸پی‍ ۴۱:‏۴۲؛‏ ۱پا ۲۱:‏۸
پیدا ۳۸:‏۲۰پی‍ ۳۸:‏۱
پیدا ۳۸:‏۲۴لا ۲۱:‏۹
پیدا ۳۸:‏۲۵پی‍ ۳۸:‏۱۶،‏ ۱۸
پیدا ۳۸:‏۲۶پی‍ ۳۸:‏۱۱؛‏ تث‍ ۲۵:‏۵
پیدا ۳۸:‏۲۹پی‍ ۴۶:‏۱۲؛‏ روت ۴:‏۱۲؛‏ ۱تو ۲:‏۴؛‏ لو ۳:‏۲۳،‏ ۳۳
پیدا ۳۸:‏۳۰مت‍ ۱:‏۳
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
  • ۱
  • ۲
  • ۳
  • ۴
  • ۵
  • ۶
  • ۷
  • ۸
  • ۹
  • ۱۰
  • ۱۱
  • ۱۲
  • ۱۳
  • ۱۴
  • ۱۵
  • ۱۶
  • ۱۷
  • ۱۸
  • ۱۹
  • ۲۰
  • ۲۱
  • ۲۲
  • ۲۳
  • ۲۴
  • ۲۵
  • ۲۶
  • ۲۷
  • ۲۸
  • ۲۹
  • ۳۰
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
پیدایش ۳۸:‏۱-‏۳۰

پیدایش

۳۸ در آن دوران،‏ یهودا برادرانش را ترک کرد و نزدیک محل زندگی مردی عَدُلّامی به نام حیره چادر زد.‏ ۲ یهودا در آنجا دختر مردی کنعانی + به نام شوعه را دید و او را به همسری گرفت و با او همخواب شد.‏ ۳ آن زن باردار شد و پسری به دنیا آورد و یهودا اسم او را عِیر گذاشت.‏+ ۴ آن زن دوباره باردار شد و پسری به دنیا آورد و اسم او را اونان گذاشت.‏ ۵ او بار دیگر پسری به دنیا آورد و اسم او را شیله گذاشت.‏ وقتی شیله به دنیا آمد،‏ یهودا در اَکزیب بود.‏+

۶ بعدها یهودا برای نخست‌زاده‌اش عِیر زنی گرفت که اسمش تامار بود.‏+ ۷ اما عِیر،‏ نخست‌زادهٔ یهودا در نظر یَهُوَه شریر بود.‏ به این دلیل،‏ یَهُوَه جانش را گرفت.‏ ۸ پس یهودا به اونان گفت:‏ «با همسر برادرت ازدواج کن و با او همخواب شو تا برادرت از طریق تو فرزندی* داشته باشد و به این شکل وظیفۀ برادرشوهری را انجام بده.‏»‏+ ۹ اونان می‌دانست که فرزند تامار نسل او به حساب نمی‌آید.‏+ برای همین،‏ وقتی با زن برادرش همخواب می‌شد،‏ منی‌اش را روی زمین می‌ریخت تا برادرش از طریق او نسلی نداشته باشد.‏+ ۱۰ این عمل او در نظر یَهُوَه شریرانه بود،‏ به همین دلیل جان او را هم گرفت.‏+ ۱۱ یهودا به عروسش تامار گفت:‏ «در خانهٔ پدرت بیوه بمان تا پسرم شیله بزرگ شود،‏» چون با خودش فکر می‌کرد:‏ ‹مبادا شیله هم مثل برادرانش بمیرد.‏›‏+ بنابراین تامار به خانهٔ پدرش رفت و آنجا ماند.‏

۱۲ مدتی گذشت و همسر یهودا که دختر شوعه بود مرد.‏+ بعد از این که روزهای عزاداری تمام شد،‏ یهودا با دوستش حیرهٔ عَدُلّامی + به تِمنه پیش پشم‌چینانش رفت.‏+ ۱۳ به تامار خبر دادند:‏ «پدرشوهرت برای پشم‌چینی گوسفندانش به تِمنه می‌رود.‏» ۱۴ تامار با شنیدن این خبر لباس بیوگی‌اش را درآورد و به صورتش روبند زد و خودش را با شالی پوشاند.‏ بعد کنار دروازهٔ عِنایِم که در راه تِمنه است نشست؛‏ چون با این که شیله بزرگ شده بود،‏ یهودا هنوز تامار را به شیله نداده بود.‏+

۱۵ وقتی یهودا او را دید،‏ فکر کرد که او فاحشه است،‏ چون تامار صورتش را پوشانده بود.‏ ۱۶ بنابراین یهودا به کنار جاده پیش او رفت و گفت:‏ «لطفاً بگذار با تو همخواب شوم،‏» چون نمی‌دانست او عروسش است.‏+ تامار گفت:‏ «چه چیز به من می‌دهی تا با تو همخواب شوم؟‏» ۱۷ او در جواب گفت:‏ «یک بزغاله از گله‌ام برایت می‌فرستم.‏» اما تامار گفت:‏ «آیا تا وقتی که آن را بفرستی چیزی پیشم گرو می‌گذاری؟‏» ۱۸ او گفت:‏ «چه چیزی پیشت گرو بگذارم؟‏» تامار جواب داد:‏ «انگشتر مُهردار*‏+ و بندش و عصایی که در دستت است.‏» یهودا آن‌ها را به او داد و با او همخواب شد و تامار از او باردار شد.‏ ۱۹ بعد تامار بلند شد و رفت و شالش را درآورد و لباس بیوگی‌اش را پوشید.‏

۲۰ یهودا بزغاله را به دست دوست عَدُلّامی‌اش فرستاد + تا چیزهایی را که گرو گذاشته بود از آن زن پس بگیرد،‏ اما حیره او را پیدا نکرد.‏ ۲۱ حیره از مردان آن حوالی پرسید:‏ «آن فاحشهٔ بتکده* که در عِنایِم کنار جاده بود کجاست؟‏» آن‌ها گفتند:‏ «ما هیچ وقت در این محلّه فاحشهٔ بتکده نداشتیم.‏» ۲۲ بالاخره او پیش یهودا برگشت و گفت:‏ «من آن زن را پیدا نکردم،‏ به علاوه مردان آنجا گفتند،‏ ‹ما هیچ وقت در این محلّه فاحشهٔ بتکده نداشته‌ایم.‏›» ۲۳ یهودا گفت:‏ «بگذار آن زن وسایلم را برای خودش نگه دارد تا در دید مردم بی‌آبرو نشویم.‏ به هر حال من آن بزغاله را فرستادم،‏ اما تو او را پیدا نکردی.‏»‏

۲۴ حدود سه ماه بعد به یهودا خبر رسید:‏ «عروست تامار فاحشگی کرده و حامله شده است.‏» یهودا گفت:‏ «او را بیرون بیاورید،‏ بکشید و بعد بسوزانید.‏»‏+ ۲۵ وقتی تامار را می‌آوردند،‏ او برای پدرشوهرش پیغام فرستاد و گفت:‏ «من از مردی که صاحب این وسایل است باردارم.‏ لطفاً ببین این انگشتر مُهردار و بندش و این عصا مال کیست.‏»‏+ ۲۶ یهودا به آن وسایل نگاه کرد و گفت:‏ «او از من درستکارتر است،‏ چون من او را برای پسرم شیله به همسری نگرفتم.‏»‏+ یهودا بعد از آن دیگر با تامار همبستر نشد.‏

۲۷ کمی بعد،‏ وقت زایمان تامار رسید و معلوم شد که دوقلو در رَحِمش دارد.‏ ۲۸ موقع زایمان او،‏ یکی از بچه‌ها دستش را بیرون آورد و قابله بلافاصله نخی قرمز برداشت و به دست او بست و گفت:‏ «این یکی اول بیرون آمد.‏» ۲۹ اما به محض این که او دستش را عقب کشید،‏ برادرش بیرون آمد.‏ بعد قابله با تعجب گفت:‏ «با آمدنت چه شکافی باز کردی!‏» پس اسم او را فِرِص*‏+ گذاشتند.‏ ۳۰ بعد از آن،‏ برادرش که دور دستش نخی قرمز بسته شده بود،‏ بیرون آمد و اسم او را زِراح*‏+ گذاشتند.‏

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی