کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دج ایّوب ۱:‏۱-‏۴۲:‏۱۷
  • ایّوب

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • ایّوب
  • کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
ایّوب

ایّوب

۱ مردی به اسم ایّوب* بود که در سرزمین عوص زندگی می‌کرد.‏+ او مردی درستکار،‏+ بی‌عیب* و خداترس بود و از بدی دوری می‌کرد.‏+ ۲ او هفت پسر و سه دختر داشت.‏ ۳ ایّوب صاحب ۷۰۰۰ گوسفند،‏ ۳۰۰۰ شتر،‏ ۱۰۰۰ گاو* و ۵۰۰ الاغ* بود و خدمتکاران زیادی هم داشت.‏ او بین مردم مشرق‌زمین از همه ثروتمندتر* بود.‏

۴ هر کدام از پسران ایّوب به نوبت در خانه‌شان مهمانی می‌گرفتند و سه خواهرشان را هم دعوت می‌کردند تا با هم بخورند و بنوشند.‏ ۵ هر دفعه،‏ بعد از پایان روزهای مهمانی،‏ ایّوب از فرزندانش می‌خواست که پیش او بیایند تا آن‌ها را از دید خدا پاک و مقدّس کند.‏ ایّوب صبح زود بلند می‌شد و برای هر کدام از آن‌ها قربانی سوختنی تقدیم می‌کرد،‏+ چون پیش خودش می‌گفت:‏ «شاید فرزندانم گناه کرده‌اند و خدا را در دلشان لعنت کرده‌اند.‏» ایّوب عادت داشت همیشه این کار را انجام دهد.‏+

۶ روزی پسران خدای حقیقی*‏+ در حضور یَهُوَه جمع شدند + و شیطان هم + به جمع آن‌ها وارد شد.‏+

۷ یَهُوَه از شیطان پرسید:‏ «از کجا می‌آیی؟‏» شیطان به یَهُوَه جواب داد:‏ «از گشت و گذار در زمین و سِیر و سیاحت در آن.‏»‏+ ۸ یَهُوَه به شیطان گفت:‏ «به بندهٔ من ایّوب توجه کردی؟‏ روی زمین کسی مثل او پیدا نمی‌شود.‏ او مردی درستکار،‏+ بی‌عیب* و خداترس است که از بدی دوری می‌کند.‏» ۹ شیطان به یَهُوَه جواب داد:‏ «اگر خداترسی برای ایّوب نفعی نداشت،‏ آیا باز هم این کار را می‌کرد؟‏+ ۱۰ مگر تو از او و خانه و اموالش محافظت نکرده‌ای؟‏*‏+ تو به دسترنج او برکت داده‌ای + و گله‌هایش در تمام سرزمین پخش و زیاد شده‌اند.‏ ۱۱ حالا دستت را دراز کن و هر چه را که دارد از او بگیر،‏ آن وقت او حتماً جلوی چشمانت تو را لعنت خواهد کرد.‏» ۱۲ یَهُوَه به شیطان گفت:‏ «هر چه را که دارد در اختیار تو می‌گذارم.‏ فقط به خودش صدمه‌ای نزن!‏» پس شیطان از حضور یَهُوَه رفت.‏+

۱۳ یک روز وقتی پسران و دختران ایّوب در خانهٔ برادر بزرگشان غذا می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند،‏+ ۱۴ یکی از خدمتکاران ایّوب پیش او آمد و گفت:‏ «وقتی گاوهایت در حال شخم زدن بودند و الاغ‌هایت می‌چریدند،‏ ۱۵ یک‌دفعه سَبایی‌ها حمله کردند و آن‌ها را با خودشان بردند.‏ بعد خدمتکارانت را با شمشیر کشتند و فقط من زنده ماندم و آمدم که به تو خبر بدهم.‏»‏

۱۶ او هنوز مشغول صحبت بود که خدمتکار دیگری آمد و گفت:‏ «آتش از طرف خدا* بر سر گوسفندان و چوپان‌هایت آمد و همهٔ آن‌ها را از بین برد!‏ فقط من زنده ماندم و آمدم که به تو خبر بدهم.‏»‏

۱۷ او هنوز مشغول صحبت بود که خدمتکار دیگری آمد و گفت:‏ «کلدانی‌ها + در سه دسته به ما حمله کردند و شترهایت را بردند و خدمتکارانت را با شمشیر کشتند.‏ فقط من زنده ماندم و آمدم که به تو خبر بدهم.‏»‏

۱۸ او هنوز مشغول صحبت بود که باز خدمتکار دیگری آمد و گفت:‏ «پسران و دخترانت در خانهٔ برادر بزرگشان غذا می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند.‏ ۱۹ همان موقع باد شدیدی از طرف بیابان آمد و به هر چهار طرف خانه خورد،‏ طوری که خانه بر سر آن جوانان خراب شد و همه زیر آوار مردند.‏ فقط من زنده ماندم و آمدم که به تو خبر بدهم.‏»‏

۲۰ ایّوب با شنیدن این خبرها بلند شد و لباسش را چاک زد.‏ بعد موهای سرش را تراشید و به خاک افتاد و سجده کرد ۲۱ و گفت:‏

‏«برهنه از رحم مادرم بیرون آمدم،‏

و برهنه از دنیا می‌روم.‏*‏+

یَهُوَه داد + و یَهُوَه گرفت.‏

اسم یَهُوَه از این به بعد هم ستایش شود.‏»‏

۲۲ ایّوب با وجود همهٔ این اتفاقات گناه نکرد و خدا را مقصر ندانست.‏*

۲ روزی دیگر پسران خدای حقیقی*‏+ در حضور یَهُوَه جمع شدند + و شیطان هم به جمع آن‌ها آمد و در مقابل یَهُوَه حاضر شد.‏+

۲ آن وقت یَهُوَه از شیطان پرسید:‏ «از کجا می‌آیی؟‏» شیطان به یَهُوَه جواب داد:‏ «از گشت و گذار در زمین و سِیر و سیاحت در آن.‏»‏+ ۳ یَهُوَه به شیطان گفت:‏ «به بندهٔ من ایّوب توجه کردی؟‏ روی زمین کسی مثل او پیدا نمی‌شود.‏ او مردی درستکار،‏+ بی‌عیب* و خداترس است که از بدی دوری می‌کند.‏ هرچند سعی می‌کنی مرا برانگیزی تا بی‌دلیل ایّوب را نابود کنم،‏+ او هنوز به من وفادار مانده است.‏»‏+ ۴ شیطان در جواب یَهُوَه گفت:‏ «پوست به عوض پوست.‏ انسان حاضر است برای نجات جانش هر چه دارد بدهد.‏ ۵ حالا دستت را دراز کن و به بدنش* آسیب برسان،‏ آن وقت او حتماً جلوی چشمانت تو را لعنت خواهد کرد.‏»‏+

۶ یَهُوَه به شیطان گفت:‏ «او را در اختیار تو می‌گذارم!‏ اما اجازه نداری جانش را بگیری!‏» ۷ پس شیطان از حضور یَهُوَه رفت و ایّوب را از سر تا پا به دمل‌های دردناک* مبتلا کرد.‏+ ۸ ایّوب در خاکستر نشست + و یک تکه سفال برداشت تا خودش را با آن بخاراند.‏

۹ در آخر زنش به او گفت:‏ «هنوز می‌خواهی وفاداری‌ات را حفظ کنی؟‏ خدا را لعنت کن و بمیر!‏» ۱۰ اما ایّوب به او گفت:‏ «تو مثل یک زن بی‌فکر حرف می‌زنی.‏ آیا فقط باید چیزهای خوب از خدای حقیقی به ما برسد و چیزهای بد نرسد؟‏»‏+ ایّوب با وجود همهٔ بلاهایی که به سرش آمد،‏ هیچ وقت با حرف‌هایش* گناه نکرد.‏+

۱۱ سه نفر از دوستان* ایّوب،‏ یعنی اِلیفاز تیمانی،‏+ بِلدَد شوحی + و صوفَر نَعَماتی،‏+ وقتی شنیدند که چه بلاهایی به سر ایّوب آمده،‏ برای دیدن ایّوب از محل زندگی‌شان راه افتادند.‏ آن‌ها قرار گذاشتند که همدیگر را ببینند و به عیادت ایّوب بروند تا با او همدردی کنند و به او تسلّی دهند.‏ ۱۲ وقتی آن‌ها ایّوب را از دور دیدند،‏ او را نشناختند.‏ پس با صدای بلند گریه کردند و لباس‌هایشان را چاک زدند و روی سرشان خاک ریختند.‏+ ۱۳ آن‌ها بدون این که یک کلمه با او حرف بزنند،‏ هفت شبانه‌روز کنار او روی زمین نشستند،‏ چون می‌دیدند که درد شدیدی می‌کشد.‏+

۳ بعد از آن،‏ ایّوب شروع به صحبت کرد و روزی را که به دنیا آمده بود،‏ لعنت کرد.‏+ ۲ ایّوب گفت:‏

۳ ‏«لعنت به روزی که به دنیا آمدم،‏+

و لعنت به شبی که گفته شد:‏ ‹نطفهٔ انسانی بسته شد!‏›‏

۴ کاش آن روز تاریک شود،‏

خدا آن روز را فراموش کند،‏

و نوری در آن نتابد.‏

۵ تاریکی و ظلمت،‏* آن روز را بپوشاند،‏

ابر باران‌زا بر آن سایه بیندازد،‏

و تاریکی غلیظ،‏* آن را به وحشت بیندازد.‏

۶ کاش آن شب در تاریکی محو شود،‏+

در میان روزهای سال،‏ شادی نکند،‏

و جزو ماه‌های سال به حساب نیاید.‏

۷ کسی در آن شب به دنیا نیاید،‏

و فریاد شادی در آن شنیده نشود.‏

۸ کاش کسانی که روز را لعنت می‌کنند و قادرند لِویاتان* را بیدار کنند،‏+

آن شب را هم لعنت کنند.‏

۹ ستارگان آن شب،‏ بی‌نور شوند.‏

آن شب،‏ بیهوده برای روشنایی صبح انتظار بکشد،‏

و طلوع آفتاب را نبیند؛‏

۱۰ چون رحم مادرم را نبست،‏+

و گذاشت چشمانم این مصیبت‌ها را ببیند.‏

۱۱ چرا موقع تولّدم نمردم؟‏

چرا وقتی از رحم مادرم بیرون آمدم،‏ از بین نرفتم؟‏+

۱۲ چرا مادرم مرا روی زانوهایش گذاشت،‏

و به من شیر داد؟‏

۱۳ اگر آن وقت می‌مردم،‏ حالا با خیال راحت در خواب بودم؛‏+

می‌خوابیدم و در آرامش بودم؛‏+

۱۴ همراه با پادشاهان جهان و مشاورانشان،‏

با پادشاهانی که قصرهایی* برای خودشان ساختند؛‏ قصرهایی که حالا ویران شده‌اند؛‏

۱۵ و یا همراه با امیرانی که صاحب طلا بودند،‏

و خانه‌هایشان پر از نقره بود.‏

۱۶ چرا مثل جنینِ سِقط‌شده نبودم؟‏

چرا مرده به دنیا نیامدم؟‏*

۱۷ چون در گور،‏ حتی خشم شریران فرو می‌نشیند،‏

و خستگان در آرامشند.‏+

۱۸ در آنجا همهٔ زندانیان آسایش دارند؛‏

و صدای کسی را که از آن‌ها بیگاری می‌کشد نمی‌شنوند.‏

۱۹ در آنجا فرقی بین کوچک و بزرگ نیست،‏+

و غلام از دست اربابش آزاد است.‏

۲۰ چرا خدا نور را بر کسی که رنج می‌بیند می‌تاباند؟‏

چرا به کسی که جانش به لبش رسیده،‏* زندگی می‌دهد؟‏+

۲۱ چرا مرگ به سراغ کسانی که آرزویش را دارند،‏ نمی‌آید؟‏+

آن‌ها بیشتر از گنج‌های مخفی در جستجوی مرگ هستند؛‏

۲۲ چقدر شاد و خوشحالند،‏

وقتی قبر را پیدا می‌کنند.‏

۲۳ چرا خدا نور را بر کسی که راهش را گم کرده می‌تاباند،‏

بر کسی که دورتادور او را دیوار کشیده است؟‏+

۲۴ به جای غذا غم می‌خورم،‏+

آه و ناله مثل آب از وجودم جاریست.‏+

۲۵ چیزی که همیشه از آن می‌ترسیدم به سرم آمده،‏

چیزی که از آن وحشت داشتم،‏ تمام وجودم را گرفته.‏

۲۶ هیچ آرامش و راحتی و هیچ آسایشی ندارم؛‏

رنج‌هایم پایان ندارد.‏»‏

۴ بعد اِلیفاز تیمانی + به ایّوب گفت:‏

۲ ‏«اگر کسی سعی کند چیزی به تو بگوید،‏ آیا صبرت را از دست می‌دهی؟‏

چون کیست که بتواند ساکت بماند؟‏

۳ تو خیلی‌ها را اصلاح می‌کردی،‏

و به ضعیفان* قدرت و نیرو می‌دادی.‏

۴ با حرف‌هایت کسانی را که لغزش می‌خوردند،‏ بلند می‌کردی،‏

و به کسانی که محتاج کمک بودند،‏* قوّت‌قلب می‌دادی.‏

۵ ولی حالا خودت به مصیبت گرفتار شده‌ای و از پا درآمده‌ای،‏*

بلا بدنت را لمس کرده و پریشان شده‌ای.‏

۶ آیا خداترسی‌ات به تو اعتماد و اطمینان نمی‌دهد؟‏

آیا وفاداری‌ات + تو را امیدوار نمی‌کند؟‏

۷ لطفاً به یاد بیاور که آیا تا حالا شخص بی‌گناهی از بین رفته؟‏

آیا تا حالا آدم درستکاری نابود شده؟‏

۸ تا آنجایی که من می‌دانم،‏ کسانی که بذر شرارت می‌پاشند،‏

و کسانی که بدی می‌کارند،‏ همان را درو می‌کنند.‏

۹ با نَفَس خدا از بین می‌روند،‏

و در طوفانِ خشم او نابود می‌شوند.‏

۱۰ غرّش شیر و نعرهٔ بچه شیر به گوش می‌رسد،‏

ولی حتی دندان‌های شیرانِ قوی هم می‌شکند.‏

۱۱ شیر از نبودن شکار هلاک می‌شود،‏

و بچه‌های شیر پراکنده می‌شوند.‏

۱۲ پیغامی در خلوت به من رسید؛‏

آن پیغام به شکل زمزمه‌ای به گوشم رسید.‏

۱۳ یک شب،‏ وقتی در خواب عمیقی بودم،‏

رؤیایی دیدم که مرا پریشان کرد.‏

۱۴ ناگهان ترس و لرز همهٔ وجودم را گرفت،‏

و ترس تا استخوان‌هایم نفوذ کرد.‏

۱۵ روحی* از پیش روی من گذشت،‏

و مو بر تنم راست شد!‏

۱۶ بعد بی‌حرکت ایستاد،‏

ولی ظاهرش را تشخیص نمی‌دادم.‏

سایه‌ای جلوی چشمانم بود؛‏

همه جا ساکت بود.‏ بعد صدایی شنیدم که گفت:‏

۱۷ ‏‹آیا انسان فناپذیر می‌تواند از خدا عادل‌تر باشد؟‏

آیا انسان می‌تواند از خالقش پاک‌تر باشد؟‏›‏

۱۸ خدا به خادمانش هیچ اعتمادی ندارد،‏

و از فرشتگانش* ایراد می‌گیرد،‏

۱۹ چه برسد به کسانی که در خانه‌های گِلی ساکنند،‏

و بنیادشان در خاک است،‏+

و آسان‌تر از بید له می‌شوند!‏

۲۰ صبح زنده‌اند،‏ ولی قبل از رسیدن شب کاملاً له می‌شوند؛‏

و بدون این که کسی بفهمد،‏ تا ابد از بین می‌روند.‏

۲۱ آیا آن‌ها مثل خیمه‌ای نیستند که فرو می‌ریزد؟‏*

آن‌ها در جهالت و نادانی* می‌میرند.‏

۵ ‏«لطفاً فریاد بزن!‏ ببین آیا کسی هست که به تو جواب دهد؟‏

دست به دامن کدام یک از مقدّسان می‌شوی؟‏

۲ دلخوری،‏ شخص نادان را می‌کُشد،‏

و حسادت،‏ جان ساده‌لوح را می‌گیرد.‏

۳ به چشمانم دیده‌ام که شخص نادان مدتی ریشه می‌دواند،‏

ولی ناگهان بلایی به سر خانه‌اش می‌آید.‏

۴ فرزندانش هیچ امنیتی ندارند؛‏

کنار دروازهٔ شهر به آن‌ها ظلم می‌شود + و کسی نیست که نجاتشان دهد.‏

۵ محصولش را شخص گرسنه می‌خورَد،‏

حتی اگر در میان خارها باشد.‏

مال و اموال شخص نادان و فرزندانش غارت می‌شود.‏

۶ بلا از خاک جوانه نمی‌زند،‏

و رنج و مصیبت از زمین رشد نمی‌کند.‏

۷ همان طور که شعله از آتش بلند می‌شود،‏

رنج و مصیبت هم از موقع تولّد انسان با اوست.‏

۸ اگر من جای تو بودم،‏ از خدا کمک می‌خواستم،‏

و مشکلم را پیش او می‌بردم.‏

۹ چون او کارهای عظیمی می‌کند که غیر قابل درک است،‏

کارهای شگفت‌انگیزی که نمی‌شود آن‌ها را شمرد.‏

۱۰ او بر زمین باران می‌باراند،‏

و کشتزارها را آبیاری می‌کند.‏

۱۱ حقیران را سرافراز می‌کند،‏

و افسردگان* را نجات می‌دهد.‏

۱۲ نقشه‌های حیله‌گران را نقش بر آب می‌کند،‏

تا در کارهایشان موفق نشوند.‏

۱۳ حکیمان را در دام‌هایی که با حیله و نیرنگ برای دیگران می‌گذارند گرفتار می‌کند،‏+

و نقشه‌های زیرکانه‌شان را خنثی می‌کند.‏

۱۴ روشنی روز برای آن‌ها مثل تاریکی شب است،‏

و موقع ظهر،‏ کورمال کورمال راه می‌روند،‏ طوری که انگار شب است.‏

۱۵ خدا نیازمندان را از حرف‌های نیش‌دار آن‌ها* نجات می‌دهد،‏

و فقیران را از دست زورمندان.‏

۱۶ در نتیجه،‏ برای حقیران امیدی هست،‏

و دهان شریران بسته می‌شود.‏

۱۷ چه شاد است کسی که خدا او را توبیخ کند؛‏

پس تأدیبی را که از طرف خدای قادر مطلق است،‏ رد نکن!‏

۱۸ خدا مجروح می‌کند،‏ ولی خودش هم زخم را می‌بندد؛‏

او زخمی می‌کند،‏ ولی با دست خودش شفا هم می‌دهد.‏

۱۹ او تو را از شش بلا نجات می‌دهد،‏

حتی هفتمین هم به تو آسیب نمی‌رساند.‏

۲۰ در زمان قحطی،‏ تو را از مرگ نجات می‌دهد،‏*

و در زمان جنگ از دست شمشیر.‏

۲۱ از زخم زبان در امان می‌مانی،‏+

و وقتی مصیبت و نابودی سراغت بیاید،‏ ترس به دل راه نمی‌دهی.‏

۲۲ به هلاکت و گرسنگی می‌خندی،‏

و از حیوانات وحشی زمین نمی‌ترسی.‏

۲۳ سنگ‌های مزرعه به تو آسیب نخواهند رساند،‏*

و حیوانات وحشی با تو در صلح و صفا خواهند بود.‏

۲۴ شک نخواهی داشت که خیمه‌ات امن است،‏

و وقتی نگاهت را به چراگاه بیندازی،‏ می‌بینی که چیزی کم نداری.‏

۲۵ صاحب فرزندان زیادی می‌شوی،‏

و نسل تو به فراوانی گیاهان زمین می‌شود.‏

۲۶ تا وقتی که به قبر بروی،‏ از قدرتت کم نمی‌شود،‏

مثل خوشهٔ گندم که تا وقتش نرسد،‏ درو نمی‌شود.‏

۲۷ ما دربارهٔ این موضوع تحقیق کرده‌ایم و می‌دانیم که حقیقت دارد.‏

گوش بده و قبولش کن.‏»‏

۶ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«ای کاش غم و غصهٔ من وزن می‌شد،‏+

و همراه مصیبتم روی کفهٔ ترازو گذاشته می‌شد!‏

۳ آن وقت معلوم می‌شد که سنگین‌تر از شن‌های ساحل دریاست!‏

برای همین،‏ از روی بی‌فکری حرف زده‌ام.‏*‏+

۴ خدای قادر مطلق تیرهایش را به من زده است،‏

زهر تیرهایش در وجودم پخش شده؛‏*‏+

بلاهای وحشتناکی از طرف خدا به ضدّ من صف‌آرایی کرده‌اند.‏

۵ آیا خرِ وحشی + وقتی علف دارد،‏ عرعر می‌کند؟‏

آیا گاو نر وقتی یونجه دارد،‏ با نعره مومو می‌کند؟‏

۶ آیا می‌شود غذای بی‌مزه را بدون نمک خورد؟‏

آیا سفیدهٔ تخم‌مرغ* مزه‌ای دارد؟‏

۷ هیچ وقت نخواسته‌ام به این چیزها لب بزنم.‏

این غذاها حالم را به هم می‌زند.‏

۸ ای کاش خدا آرزویم را برآورده می‌کرد،‏

و چیزی را که از او خواستم به من می‌داد!‏

۹ ای کاش خدا راضی می‌شد که مرا له کند،‏

و دستش را دراز می‌کرد تا مرا از بین ببرد!‏+

۱۰ اگر این کار را می‌کرد،‏ راحت می‌شدم؛‏

و با وجود این دردهای پی‌درپی،‏ غرق شادی بودم،‏

چون گفته‌های خدای مقدّس را انکار نکرده‌ام.‏+

۱۱ آیا قدرتش را دارم که بیشتر از این انتظار بکشم؟‏+

با چه امیدی به زندگی ادامه دهم؟‏

۱۲ مگر قدرت من مثل قدرت سنگ است؟‏

مگر گوشت تنم از آهن* است؟‏

۱۳ آیا راهی وجود دارد که بتوانم به خودم کمک کنم؟‏

چون تمام حمایتی که داشتم از من گرفته شده!‏

۱۴ کسی که محبت* را از همنوعش دریغ کند،‏+

احترام به* خدای قادر مطلق را از دست می‌دهد.‏+

۱۵ برادران خودم مثل رودخانه‌ای که در زمستان جاریست،‏ غیر قابل اعتمادند؛‏+

مثل رودخانه‌های زمستانی که آبشان خشک می‌شود.‏

۱۶ یخ‌ها این رودخانه‌ها را سیاه کرده‌اند،‏

و برف‌های آب‌شده در آن‌ها پنهان شده‌اند.‏

۱۷ ولی در فصل تابستان،‏ بی‌آب و محو می‌شوند؛‏

وقتی هوا داغ می‌شود خشک می‌شوند.‏

۱۸ مسیرشان منحرف می‌شود؛‏

آبشان به صحرا می‌ریزد و ناپدید می‌شود.‏

۱۹ کاروان‌های تیما + دنبال این رودخانه‌ها می‌گردند؛‏

و مسافران سَبا + امیدوارند آن‌ها را پیدا کنند.‏

۲۰ آن‌ها از اطمینان نابجایشان سرافکنده می‌شوند؛‏

وقتی به آنجا می‌رسند،‏ مأیوس می‌شوند.‏

۲۱ شما از نظر من مثل آن رودخانه‌ها شده‌اید؛‏+

شما می‌بینید که بلاهای من چقدر وحشتناک است و برای همین می‌ترسید.‏+

۲۲ آیا تا حالا از شما خواسته‌ام که چیزی به من بدهید؟‏

یا خواهش کرده‌ام که از مال و اموالتان به من هدیه بدهید؟‏

۲۳ آیا تا حالا از شما خواسته‌ام که مرا از دست دشمنانم نجات دهید؟‏

یا مرا از دست مخالفانم نجات دهید؟‏*

۲۴ به من تعلیم دهید،‏ آن وقت ساکت می‌شوم؛‏+

به من کمک کنید که بفهمم چه کار اشتباهی کرده‌ام!‏

۲۵ شنیدن حقیقت،‏ دردناک نیست!‏+

اما توبیخی که شما می‌کنید چه فایده‌ای دارد؟‏+

۲۶ آیا می‌خواهید مرا به خاطر چیزهایی که گفتم،‏ محکوم کنید؟‏

آیا حرف‌های مردی درمانده،‏+ باد هواست؟‏

۲۷ شما حاضرید سر یتیم قرعه بیندازید،‏+

و دوست خودتان را بفروشید!‏*‏+

۲۸ حالا برگردید و به من نگاه کنید،‏

چون به شما دروغ نمی‌گویم!‏

۲۹ لطفاً دوباره خوب فکر کنید و مرا محکوم نکنید،‏

خوب فکر کنید،‏ چون من هنوز مثل سابق درستکارم.‏

۳۰ آیا فکر می‌کنید حرف‌هایم منصفانه نیست؟‏

آیا فکر می‌کنید نمی‌توانم تشخیص دهم* که یک جای کار ایراد دارد؟‏

۷ ‏«آیا زندگی انسان فانی روی زمین مثل زندگی یک برده نیست؟‏*

آیا روزهای زندگی او مثل روزهای زندگی یک کارگر مزدبگیر نیست؟‏+

۲ او مثل برده‌ای است که دنبال سایه‌ای می‌گردد،‏

مثل کارگری که منتظر است مزدش را بگیرد.‏+

۳ ماه‌ها زندگی‌ام را به پوچی گذرانده‌ام،‏

و شب‌ها را با غم و غصه به صبح رسانده‌ام.‏+

۴ وقتی می‌خواهم بخوابم از خودم می‌پرسم،‏ ‹کی صبح می‌شود؟‏›‏+

اما شب طولانی است و من تا طلوع صبح،‏ از این پهلو به آن پهلو می‌غلتم.‏

۵ گوشت تنم پر از کرم و زخم‌های کثیف است؛‏+

پوست بدنم پر از تَرَک‌های چرکی است.‏+

۶ روزهای زندگی‌ام به سرعت می‌گذرد،‏ سریع‌تر از ماکوی* بافندگی،‏+

و در ناامیدی به پایان می‌رسد.‏+

۷ خدایا به یاد بیاور که زندگی‌ام مثل باد است،‏+

و چشمانم دیگر روزهای خوش را نخواهد دید.‏

۸ چشمانی که الآن مرا می‌بیند دیگر مرا نخواهد دید؛‏

چشمان تو دنبال من می‌گردد،‏ ولی دیگر نخواهم بود.‏+

۹ همان طور که ابر محو و ناپدید می‌شود،‏

کسی که به قبر* می‌رود،‏ برنمی‌گردد.‏+

۱۰ او دیگر به خانه‌اش برنمی‌گردد،‏

و در آنجا دیگر کسی او را نمی‌شناسد.‏+

۱۱ به این دلیل،‏ نمی‌توانم ساکت بمانم.‏

من غم و غصهٔ دلم* را به زبان می‌آورم،‏

و از تلخی زندگی‌ام* شکایت می‌کنم!‏+

۱۲ مگر من دریا یا هیولای دریایی هستم

که برایم نگهبان گذاشته‌ای؟‏

۱۳ هر وقت بگویم،‏ ‹تخت‌خوابم به من راحتی* می‌دهد،‏

و دردم را آرام می‌کند،‏›‏

۱۴ آن وقت مرا با خواب‌ها می‌ترسانی،‏

و با رؤیاها به وحشت می‌اندازی.‏

۱۵ برایم بهتر بود خفه‌ام می‌کردند،‏

چون مرگ بهتر از چنین زندگی‌ای است.‏*‏+

۱۶ از زندگی‌ام بیزارم؛‏+ دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم.‏

مرا به حال خودم بگذار،‏ چون روزهای زندگی‌ام مثل نَفَس،‏ زودگذر است.‏+

۱۷ انسان فانی چه ارزشی دارد که به فکر او باشی،‏

و به او توجه کنی؟‏*‏+

۱۸ چرا هر روز صبح از او بازخواست می‌کنی،‏

و هر لحظه او را آزمایش می‌کنی؟‏+

۱۹ تا کی چشم از من برنمی‌داری؟‏

چرا حتی یک لحظه تنهایم نمی‌گذاری که آب دهانم را قورت بدهم؟‏+

۲۰ ای ناظر انسان‌ها،‏+ اگر گناه کرده‌ام،‏ آیا گناهم می‌تواند به تو ضرری برساند؟‏

چرا مرا هدف تیرهایت قرار داده‌ای؟‏

آیا برای تو بار سنگینی شده‌ام؟‏

۲۱ چرا گناهم را نمی‌بخشی،‏

و از خطایم چشم نمی‌پوشی؟‏

من به‌زودی می‌میرم و به خاک برمی‌گردم؛‏+

تو دنبالم می‌گردی،‏ ولی من دیگر نخواهم بود.‏»‏

۸ بعد بِلدَد شوحی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«تا کی می‌خواهی به این حرف‌ها ادامه بدهی؟‏+

حرف‌های تو باد هواست!‏

۳ آیا خدا بی‌عدالتی می‌کند؟‏

آیا خدای قادر مطلق انصاف را زیر پا می‌گذارد؟‏

۴ حتماً فرزندانت به خدا گناه کرده بودند

که او گذاشت به خاطر نافرمانی‌شان مجازات شوند.‏

۵ ولی اگر به دنبال خدا باشی،‏+

و به خدای قادر مطلق التماس کنی که لطفش را به تو نشان دهد،‏

۶ و اگر واقعاً پاک و صادق باشی،‏+

آن وقت خدا به تو توجه می‌کند،‏*

و تو را به وضعیتی که حق توست برمی‌گرداند.‏

۷ با این که شروع حقیرانه‌ای داشتی،‏

آیندهٔ پربرکتی نصیبت می‌شود.‏+

۸ لطفاً از نسل قبل سؤال کن،‏

و به تجربه‌های پدرانشان توجه کن.‏+

۹ ما همین دیروز به دنیا آمده‌ایم و چیزی نمی‌دانیم،‏

چون عمر ما روی زمین مثل سایه‌ای زودگذر است.‏

۱۰ آیا آن‌ها نمی‌توانند به تو تعلیم دهند،‏

و تجربه‌هایشان را به تو بگویند؟‏

۱۱ آیا جایی که مرداب نیست،‏ پاپیروس* رشد می‌کند؟‏

آیا جایی که آب نیست،‏ نی قد می‌کشد؟‏

۱۲ این گیاهان وقتی هنوز سبز هستند و بریده نشده‌اند،‏

قبل از هر گیاه دیگری خشک می‌شوند.‏

۱۳ این عاقبت همهٔ کسانی است که خدا را فراموش می‌کنند.‏

امید کسی که خدانشناس* است،‏ به باد می‌رود.‏

۱۴ اعتماد او به چیزهای پوچ و بیهوده است،‏

و به چیزهای سست و ضعیف که مثل تار* عنکبوت استتوکّل می‌کند!‏

۱۵ او به خانه‌اش تکیه می‌دهد،‏ ولی خانه خراب می‌شود،‏

او سعی می‌کند آن خانه را محکم نگه دارد،‏ ولی خانه دوام نمی‌آورد.‏

۱۶ او مثل گیاهی تر و تازه زیر آفتاب است،‏

و شاخه‌هایش* در تمام باغ پخش می‌شود.‏+

۱۷ ریشه‌هایش لابلای سنگ‌ها به هم می‌پیچند؛‏

او بین آن سنگ‌ها دنبال خانه می‌گردد.‏

۱۸ اما وقتی از جایش ریشه‌کن شود،‏

جایش او را انکار می‌کند و می‌گوید،‏ ‹هیچ وقت تو را ندیده‌ام.‏›‏+

۱۹ او به این شکل محو و نابود می‌شود؛‏+

بعد دیگران از خاک جوانه می‌زنند.‏

۲۰ مطمئناً خدا کسانی را که به او وفادار می‌مانند،‏ ترک نمی‌کند،‏

و از شریران هم حمایت نمی‌کند.‏*

۲۱ او کاری می‌کند که دوباره صدای خنده از دهانت شنیده شود،‏

و لب‌هایت فریاد شادی بزند.‏

۲۲ کسانی که از تو متنفرند،‏ کاملاً سرافکنده خواهند شد،‏*

و خیمهٔ شریران،‏ دیگر نخواهد بود.‏»‏

۹ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«همهٔ این‌ها را می‌دانم.‏

ولی چطور ممکن است حق با انسان* باشد نه با خدا؟‏+

۳ اگر کسی بخواهد با خدا بحث کند،‏*‏+

نمی‌تواند حتی به یکی از هزار سؤالی که خدا می‌کند،‏ جواب دهد.‏

۴ خدا دلی حکیم دارد و قدرتش عظیم است.‏+

چه کسی می‌تواند در برابر او مقاومت کند و آسیب نبیند؟‏+

۵ او بدون این که کسی بفهمد،‏ کوه‌ها را جابه‌جا می‌کند؛‏*

و آن‌ها را با خشم و غضب واژگون می‌کند.‏

۶ زمین را از جایش تکان می‌دهد،‏

طوری که ستون‌هایش به لرزه درمی‌آید.‏+

۷ به خورشید فرمان می‌دهد که نتابد،‏

و نور ستارگان را از دید انسان پنهان می‌کند.‏*‏+

۸ او به‌تنهایی آسمان‌ها را پهن می‌کند،‏+

و بر موج‌های بلند دریا قدم می‌زند.‏+

۹ او صورت‌های فلکی خرس بزرگ،‏* شکارچی* و خوشهٔ پروین* را ساخت،‏+

و همین طور صورت‌های فلکی* جنوب را؛‏

۱۰ او کارهای عظیمی می‌کند که غیر قابل درک است،‏+

کارهای شگفت‌انگیزی که نمی‌شود آن‌ها را شمرد.‏+

۱۱ از کنارم می‌گذرد ولی او را نمی‌بینم؛‏

از من رد می‌شود،‏ ولی متوجه نمی‌شوم.‏

۱۲ اگر بخواهد چیزی را بگیرد،‏ چه کسی می‌تواند مانعش شود؟‏

چه کسی می‌تواند به او بگوید:‏ ‹این چه کاریست که می‌کنی؟‏›‏+

۱۳ خدا خشمش را مهار نخواهد کرد؛‏+

حتی کمک‌کنندگانِ رَحَب* جلوی او تعظیم خواهند کرد.‏+

۱۴ پس چقدر من باید بیشتر مراقب باشم که چطور به او جواب بدهم،‏

و برای بحث کردن با او،‏ کلمه‌هایم را به‌دقت انتخاب کنم!‏

۱۵ حتی اگر حق با من بود،‏ جرأت نمی‌کردم به او جواب بدهم.‏+

فقط می‌توانستم از خدایی که داور من است،‏* تقاضای رحمت کنم.‏

۱۶ اگر خدا را صدا کنم،‏ آیا به من جواب می‌دهد؟‏

باور نمی‌کنم که او به صدای من گوش دهد،‏

۱۷ چون با یک طوفان مرا خرد می‌کند،‏

و بی‌دلیل زخم‌هایم را چند برابر می‌کند.‏+

۱۸ نمی‌گذارد نفس بکشم؛‏

دائم مرا با چیزهای تلخ سیر می‌کند.‏

۱۹ اگر حرف از قدرت باشد،‏ اوست که قدرت دارد.‏+

اگر حرف از عدالت باشد،‏ می‌گوید:‏ ‹چه کسی می‌تواند از من بازخواست کند؟‏›‏*

۲۰ اگر حق با من باشد،‏ با این حال به خاطر حرف‌هایم محکوم می‌شوم؛‏

حتی اگر به او وفادار بمانم،‏ او مرا محکوم می‌کند.‏

۲۱ حتی با وجود وفادار ماندنم،‏ مطمئن نیستم چه بر سرم می‌آید؛‏

از زندگی سیر شده‌ام.‏*

۲۲ اصلاً برایم فرقی نمی‌کند.‏ برای همین می‌گویم،‏

‏‹او تر و خشک را با هم می‌سوزاند.‏›‏*

۲۳ اگر ناگهان سیل بیاید و باعث مرگ و میر شود،‏

به ناامیدیِ بی‌گناهان پوزخند می‌زند.‏

۲۴ خدا زمین را به شریران سپرده است؛‏+

او چشم قاضی‌ها را می‌بندد.‏

اگر او این کار را نمی‌کند،‏ پس کار کیست؟‏

۲۵ روزهای عمرم سریع‌تر از یک دونده می‌گذرند؛‏+

روزهای عمرم می‌گذرند،‏ بدون این که طعم خوشبختی را بچشم.‏

۲۶ مثل قایق‌های تندرو به سرعت می‌گذرند،‏

مثل عقابی که به طرف طعمه‌اش هجوم می‌آورد.‏

۲۷ می‌خواهم بگویم،‏ ‹درد و رنجم* را فراموش می‌کنم،‏

و حالت چهره‌ام را عوض می‌کنم و خندان می‌شوم،‏›‏

۲۸ ولی نمی‌توانم،‏ چون می‌ترسم که از شرّ درد و رنجم خلاص نشوم،‏+

و می‌دانم که از دید تو شخصی بی‌گناه به حساب نمی‌آیم.‏

۲۹ در هر صورت،‏ من گناهکار به حساب می‌آیم.‏

پس تلاش‌هایم چه فایده‌ای دارد؟‏+

۳۰ اگر خودم را در برف‌های آب‌شده بشویم،‏

و دست‌هایم را با صابون* تمیز کنم،‏+

۳۱ آن وقت مرا در گل و لجن فرو می‌بری،‏

طوری که حتی لباس‌هایم از من بیزار می‌شوند.‏

۳۲ خدا مثل من انسان نیست که بتوانم به او جواب بدهم،‏

و با هم به دادگاه برویم.‏+

۳۳ کسی نیست که بین ما داوری کند،‏*

کسی نیست که بتواند داور ما باشد.‏

۳۴ کاش دیگر مرا نمی‌زد،‏*

و مرا به وحشت نمی‌انداخت،‏+

۳۵ آن وقت بدون ترس با او صحبت می‌کردم،‏

چون در ذات من نیست که از روی ترس با او صحبت کنم.‏

۱۰ ‏«من از زندگی‌ام بیزارم.‏+

پس شکایت‌هایم را خواهم گفت،‏

و از چیزهایی که جانم را تلخ کرده،‏ صحبت خواهم کرد!‏

۲ به خدا می‌گویم:‏ ‹مرا محکوم نکن.‏

به من بگو چرا با من دشمنی می‌کنی؟‏

۳ چه نفعی برایت دارد که به من ظلم می‌کنی،‏

با حقارت به کار دست خودت نگاه می‌کنی،‏+

و از نقشه‌های شریران پشتیبانی می‌کنی؟‏

۴ آیا چشمان تو مثل چشم انسان است،‏

و همه چیز را مثل انسانِ فانی می‌بینی؟‏

۵ آیا عمرت مثل عمر انسان کوتاه است،‏

و سال‌های زندگی‌ات مثل سال‌های زندگی انسان است؟‏+

۶ پس چرا در من دنبال خطا می‌گردی،‏

و دائم می‌خواهی در من گناهی پیدا کنی؟‏+

۷ تو می‌دانی که من گناهی به گردن ندارم.‏+

کسی نمی‌تواند مرا از دست تو نجات دهد.‏+

۸ تو با دست‌های خودت مرا ساختی و به من شکل دادی،‏+

ولی حالا مرا کاملاً از بین می‌بری.‏

۹ لطفاً فراموش نکن که مرا از گِل ساختی!‏+

اما حالا مرا به خاک برمی‌گردانی.‏+

۱۰ آیا تو مرا در رحم مادرم نگذاشتی،‏*

و در آنجا به من شکل ندادی؟‏*

۱۱ تو به من پوست و گوشت دادی،‏

و استخوان‌ها و رگ و پِی مرا به هم بافتی.‏+

۱۲ به من زندگی دادی و محبت پایدارت* را نصیبم کردی،‏

و از روی لطف،‏ از جانم* محافظت کردی.‏+

۱۳ با وجود این،‏ مخفیانه نقشه کشیدی که این چیزها را به سرم بیاوری.‏*

من می‌دانم که همهٔ این چیزها از طرف توست.‏

۱۴ اگر گناه می‌کردم،‏ تو می‌دیدی،‏+

و خطایم را نمی‌بخشیدی.‏*

۱۵ وای به حال من اگر گناهکار باشم!‏

حتی اگر بی‌گناه باشم،‏ نمی‌توانم با اعتمادبه‌نفس سرم را بلند کنم،‏+

چون زندگی‌ام پر از مصیبت و رسوایی است.‏+

۱۶ اگر سرم را بلند کنم،‏ مثل شیر شکارم می‌کنی،‏+

و دوباره قدرتت را علیه من به کار می‌بری.‏

۱۷ شاهدان جدید علیه من می‌آوری،‏

و خشمت بر من بیشتر می‌شود.‏

در عین حال،‏ سختی‌ها یکی بعد از دیگری به سرم می‌آید.‏

۱۸ چرا گذاشتی به دنیا بیایم؟‏*‏+

ای کاش قبل از این که چشمی مرا ببیند،‏ می‌مردم!‏

۱۹ آن وقت مثل این می‌شد که انگار هیچ وقت وجود نداشتم؛‏

مرا از رحم مادرم یک‌راست به قبر می‌بردند.‏›‏

۲۰ مگر روزهای عمرم کم نیستند؟‏+ ای کاش او مرا به حال خودم بگذارد؛‏

و نگاهش را از من بردارد تا کمی آسایش پیدا کنم.‏*‏+

۲۱ به‌زودی به جایی می‌روم که از آنجا برنمی‌گردم،‏+

به سرزمین تاریکی مطلق،‏*‏+

۲۲ به سرزمین تاریکی محض،‏

جایی که سایه‌های سیاه و هرج‌ومرج بر آن حکمفرماست،‏

جایی که حتی نور مثل تاریکی است.‏»‏

۱۱ صوفَر نَعَماتی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«آیا همهٔ این حرف‌ها بی‌جواب می‌مانند؟‏

آیا حق با کسی است که زیاد صحبت می‌کند؟‏*

۳ آیا حرف‌های پوچ و توخالی‌ات دهان دیگران را می‌بندد؟‏

آیا می‌توانی دیگران را مسخره کنی و کسی تو را سرزنش نکند؟‏+

۴ تو می‌گویی:‏ ‹تعالیم من بی‌عیب است،‏+

و در نظر تو پاک هستم.‏›‏+

۵ اما ای کاش خدا صحبت می‌کرد،‏

و دهانش را برای حرف زدن با تو باز می‌کرد!‏+

۶ آن وقت رازهای حکمت را برایت فاش می‌کرد،‏

چون حکمت* جنبه‌های زیادی دارد.‏

آن وقت می‌فهمیدی که خدا بعضی از گناهانت را نادیده می‌گیرد.‏

۷ آیا می‌توانی به عمق حکمت خدا* پی ببری؟‏

یا به شناخت کامل خدای قادر مطلق برسی؟‏*

۸ حکمت خدا بلندتر از آسمان‌هاست؛‏ در برابر آن چه کار می‌توانی بکنی؟‏

عمیق‌تر از قبر* است؛‏ از آن چه می‌دانی؟‏

۹ وسیع‌تر از زمین است،‏

و پهناورتر از دریا.‏

۱۰ اگر او کسی را بگیرد و محاکمه کند،‏

چه کسی می‌تواند مانع او شود؟‏

۱۱ چون از فریبکاری انسان‌ها باخبر است.‏

وقتی شرارت را ببیند،‏ آیا به آن توجه نمی‌کند؟‏

۱۲ هر وقت خرِ وحشی بتواند انسان بزاید،‏

آن وقت شخص بی‌عقل هم عاقل می‌شود!‏

۱۳ ای کاش دلت را صاف و پاک می‌کردی،‏*

و دست دعا به طرف خدا بلند می‌کردی!‏

۱۴ حالا اگر دست به کار اشتباهی می‌زنی،‏ دیگر آن کار را نکن،‏

و شرارت را به خیمه‌هایت راه نده.‏*

۱۵ به این شکل،‏ می‌توانی بدون خجالت سرت را بلند کنی،‏

و بدون ترس و واهمه محکم بایستی.‏

۱۶ آن وقت تمام سختی‌هایت را فراموش می‌کنی،‏

و آن‌ها را مثل آبی که از کنارت رد می‌شود،‏ دیگر به یاد نمی‌آوری.‏

۱۷ زندگی‌ات درخشان‌تر از روشنایی ظهر می‌شود،‏

و حتی لحظات تاریک آن مثل روشنایی صبح.‏

۱۸ امید باعث می‌شود که در زندگی خاطرجمع باشی؛‏

به اطرافت نگاه می‌کنی و در امنیت می‌خوابی.‏

۱۹ بدون این که کسی تو را بترساند،‏ می‌خوابی.‏

آن وقت خیلی‌ها تلاش می‌کنند که مورد لطف تو قرار بگیرند.‏

۲۰ ولی بدان که چشم شریران تار می‌شود؛‏

هیچ راه فراری برای آن‌ها نیست،‏

و تنها امیدشان مرگ است.‏»‏+

۱۲ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«مگر شما عقل کل هستید؟‏

حتماً اگر بمیرید،‏ حکمت هم با شما می‌میرد!‏

۳ من هم عقل* دارم،‏

و از شما کمتر نیستم.‏

کیست که این چیزها را نداند؟‏

۴ دوستانم به من می‌خندند و مسخره‌ام می‌کنند،‏+

چون از خدا جواب می‌خواهم.‏+

مردم به کسی که بی‌عیب و درستکار است می‌خندند و مسخره‌اش می‌کنند.‏

۵ انسان‌های بی‌خیال مصیبت را ناچیز می‌دانند،‏

چون فکر می‌کنند فقط کسانی که می‌لغزند به آن دچار می‌شوند.‏

۶ خیمه‌های راهزنان امن و امان است.‏+

کسانی که خدا را خشمگین می‌کنند در امانند،‏+

درست مثل کسانی که بت‌هایشان* را در دست دارند.‏

۷ اما لطفاً از حیوانات بپرس تا به تو تعلیم دهند،‏

و از پرندگان آسمان سؤال کن تا به تو بگویند.‏

۸ به زمین توجه کن تا به تو تعلیم دهد،‏

و بگذار ماهیان دریا حقیقت را به تو اعلام کنند.‏

۹ کدام یک از این‌ها نمی‌داند

که به دست یَهُوَه آفریده شده است؟‏

۱۰ زندگی هر موجود زنده،‏

و روح* هر انسان در دست اوست.‏+

۱۱ آیا همان طور که زبان مزهٔ غذا را می‌چشد،‏

گوش نمی‌تواند کلماتی را که می‌شنود بسنجد؟‏+

۱۲ آیا حکمت با سالمندان نیست،‏+

و فهم با کسانی که عمر طولانی دارند؟‏

۱۳ خدا صاحب قدرت و حکمت است؛‏+

او مقصودی دارد و صاحب فهم است.‏+

۱۴ چیزی را که خراب کند،‏ کسی نمی‌تواند دوباره بسازد،‏+

و چیزی را که ببندد،‏ کسی نمی‌تواند باز کند.‏

۱۵ اگر جلوی آب‌ها را بگیرد،‏ همه چیز خشک می‌شود؛‏+

اگر آن‌ها را رها کند،‏ زمین غرق در آب می‌شود.‏+

۱۶ خدا دانا و تواناست؛‏+

فریب‌دهندگان و فریب‌خوردگان هر دو در دست او هستند.‏

۱۷ او کاری می‌کند که مشاوران پابرهنه راه بروند،‏*

و قاضی‌ها را مسخرهٔ مردم می‌کند.‏+

۱۸ او بندهایی را که پادشاهان می‌بندند باز می‌کند،‏+

و به کمر آن‌ها کمربند می‌بندد.‏

۱۹ او کاری می‌کند که کاهنان پابرهنه راه بروند،‏+

و قدرتمندان را سرنگون می‌کند.‏+

۲۰ او قدرت بیان مشاوران امین را از آن‌ها می‌گیرد،‏

و فهم و شعور مردان پیر* را از بین می‌برد.‏

۲۱ اشراف‌زادگان را خوار و ذلیل می‌کند،‏+

و قدرتمندان را ضعیف می‌کند.‏*

۲۲ چیزهای عمیقی را که در تاریکی هستند آشکار می‌کند،‏+

و تاریکی غلیظ را به روشنایی تبدیل می‌کند.‏

۲۳ ملت‌ها را قدرتمند می‌کند و بعد آن‌ها را از بین می‌برد؛‏

ملت‌ها را زیاد می‌کند و بعد آن‌ها را به تبعید می‌فرستد.‏

۲۴ او عقل* را از رهبران قوم می‌گیرد،‏

و آن‌ها را در بیابان‌های بی‌راه آواره می‌کند.‏+

۲۵ آن‌ها بدون نور،‏ در تاریکی کورمال کورمال راه می‌روند؛‏+

او کاری می‌کند که مثل مستان تلوتلو بخورند.‏+

۱۳ ‏«چشمان من همهٔ این‌ها را دیده،‏

و گوش‌هایم این‌ها را شنیده و فهمیده است.‏

۲ هر چیزی را که شما می‌دانید،‏ من هم می‌دانم؛‏

و کمتر از شما نیستم.‏

۳ ای کاش می‌توانستم مستقیماً با خدای قادر مطلق صحبت کنم؛‏

می‌خواهم شکایتم را به او بگویم.‏+

۴ ولی شما با دروغ‌هایتان آبروی مرا می‌برید؛‏

همهٔ شما،‏ پزشکانِ به‌دردنخور هستید!‏+

۵ کاش که کاملاً ساکت می‌ماندید،‏

آن وقت نشان می‌دادید که عاقل هستید.‏+

۶ لطفاً حالا به دلایل من گوش دهید،‏

و به دفاعیهٔ من* توجه کنید.‏

۷ آیا از قول خدا چیزهای نادرست می‌گویید،‏

و از قول او حرف‌های فریبکارانه‌ای می‌زنید؟‏

۸ آیا می‌خواهید از او طرفداری کنید؟‏

آیا سعی می‌کنید که از حق خدای حقیقی دفاع کنید؟‏

۹ اگر خدا از نزدیک به شما نگاه کند،‏ آیا چیز خوبی در شما پیدا می‌کند؟‏+

آیا می‌توانید او را مثل یک انسان فانی فریب دهید؟‏

۱۰ اگر مخفیانه طرفداری کنید،‏+

او حتماً شما را توبیخ می‌کند.‏

۱۱ آیا ابهت خدا شما را به وحشت نمی‌اندازد،‏

و ترس از او وجودتان را پر نمی‌کند؟‏

۱۲ حرف‌های عاقلانه‌تان* مثل خاکستر پشیزی ارزش ندارد،‏*

و دفاعیه‌های شما مثل حصارهای گلی سست و بی‌اساس است.‏

۱۳ پس ساکت باشید و بگذارید حرفم را بزنم.‏

بعد هر چه می‌خواهد بشود!‏

۱۴ چرا خودم را به خطر می‌اندازم،‏

و جانم را کف دستم می‌گذارم؟‏

۱۵ حتی اگر او مرا بکشد،‏ منتظر می‌مانم،‏+

و در حضورش از خودم دفاع می‌کنم.‏

۱۶ آن وقت او نجات‌دهندهٔ من می‌شود،‏+

چون شخص خدانشناس* نمی‌تواند به حضورش بیاید.‏+

۱۷ حالا به‌دقت به حرف‌هایم گوش کنید،‏

و به توضیحاتم توجه کنید.‏

۱۸ من دادخواستم را آماده کرده‌ام؛‏

و می‌دانم که حق با من است.‏

۱۹ چه کسی می‌تواند در این باره با من بحث کند؟‏

اگر بیشتر از این ساکت بمانم،‏ می‌میرم!‏*

۲۰ ای خدا،‏ دو درخواست مرا برآورده کن،‏

آن وقت دیگر خودم را از تو پنهان نمی‌کنم:‏

۲۱ دست سنگینت را از روی من بردار،‏

و نگذار ترس از تو مرا از پا درآورد.‏+

۲۲ اول تو حرف بزن،‏ بعد من جواب می‌دهم،‏

یا بگذار اول من حرف بزنم،‏ بعد تو به من جواب بده.‏

۲۳ من چه گناهی کرده‌ام و خطایم چیست؟‏

گناه و تقصیرم را به من نشان بده.‏

۲۴ چرا روی خودت را از من برمی‌گردانی،‏+

و مرا دشمن خودت می‌دانی؟‏+

۲۵ آیا سعی می‌کنی برگی را که باد می‌بَرَد،‏ بترسانی؟‏

آیا پَر کاه را تعقیب می‌کنی؟‏

۲۶ تو اتهامات سنگینی به من می‌زنی،‏*

و گناهان جوانی‌ام را به رخ من می‌کشی.‏

۲۷ پاهایم را در کُنده* می‌گذاری؛‏

هر جا که می‌روم مرا زیر نظر داری،‏

و هر قدمی را که برمی‌دارم دنبال می‌کنی.‏

۲۸ پس انسان* مثل چیزی گندیده،‏

و مثل لباسی بیدخورده،‏ کم‌کم از بین می‌رود.‏

۱۴ ‏«انسان که از زن زاییده می‌شود،‏

عمرش کوتاه + و پر از مشکلات است.‏+

۲ مثل غنچهٔ گل می‌شکفد و زود پژمرده* می‌شود؛‏+

مثل سایه‌ای زودگذر به سرعت ناپدید می‌شود.‏+

۳ با این حال،‏ به او چشم دوخته‌ای،‏

و او را* برای بازخواست به دادگاه می‌بری.‏+

۴ آیا شخص ناپاک می‌تواند شخص پاک به دنیا بیاورد؟‏+

محال است!‏

۵ اگر روزهای عمر او تعیین شده،‏

تعداد ماه‌های عمرش در دست توست؛‏

تو برای عمرش حد و مرزی گذاشته‌ای که هیچ وقت نمی‌تواند از آن بگذرد.‏+

۶ از او چشم بردار و راحتش بگذار تا مثل کارگری که روز کاری‌اش را تمام می‌کند،‏+

او هم عمرش را به پایان برساند.‏

۷ حتی برای یک درخت هم امیدی هست.‏

اگر بریده شود،‏ دوباره شاخ و برگ می‌دهد،‏

و شاخه‌هایش رشد می‌کند.‏

۸ اگر ریشه‌اش در زمین فرسوده شود،‏

و کُنده‌اش در خاک بمیرد،‏

۹ با قطره‌ای آب* دوباره جوانه می‌زند،‏

و مثل گیاه تازه‌ای شاخه می‌دهد.‏

۱۰ ولی وقتی انسان می‌میرد،‏ قدرت هیچ کاری را ندارد،‏

وقتی عمرش تمام می‌شود،‏ کجاست؟‏+

۱۱ همان طور که آب‌های دریا بخار می‌شود،‏

و آب‌های رودخانه ته می‌کشد و خشک می‌شود،‏

۱۲ انسان هم می‌خوابد و بلند نمی‌شود.‏+

تا وقتی که آسمان‌ها هستند،‏ بیدار نمی‌شود،‏

و کسی نمی‌تواند او را از آن خواب بیدار کند.‏+

۱۳ ای کاش مرا در قبر پنهان کنی،‏+

و تا وقتی که خشمت فرو بنشیند،‏ مرا مخفی نگه داری!‏

ای کاش زمانی برایم تعیین کنی و مرا به یاد بیاوری!‏+

۱۴ اگر انسان بمیرد،‏ آیا می‌تواند دوباره زنده شود؟‏+

تا زمانی که روزهای بردگی‌ام تمام شود،‏

و روز رهایی‌ام برسد،‏ منتظر می‌مانم.‏+

۱۵ تو صدا خواهی کرد و من جواب خواهم داد.‏+

تو مشتاق کار دست‌هایت خواهی بود.‏*

۱۶ ولی فعلاً قدم‌هایم را می‌شماری،‏

و فقط گناهانم را می‌بینی.‏

۱۷ گناهم در کیسه‌ای مهر و موم شده،‏

و تو خطایم را انبار می‌کنی.‏*

۱۸ همان طور که کوهی فرو می‌ریزد و از بین می‌رود

و صخره از جایش کنده می‌شود،‏

۱۹ همان طور که آب،‏ سنگ‌ها را می‌ساید

و سیلاب خاک زمین را می‌شوید و می‌برد،‏

تو هم امید انسان فانی را از بین برده‌ای.‏

۲۰ تو انسان را آنقدر تحت فشار قرار می‌دهی تا بمیرد؛‏+

تو ظاهرش را تغییر می‌دهی و او را به قبر می‌فرستی.‏

۲۱ پسرانش به عزّت و افتخار می‌رسند،‏ ولی او خبردار نمی‌شود،‏

آن‌ها پست و حقیر می‌شوند،‏ ولی او متوجه نمی‌شود.‏+

۲۲ تا وقتی جان دارد،‏* درد بدنش را حس می‌کند؛‏

تا وقتی زنده است،‏ سوگواری می‌کند.‏»‏

۱۵ اِلیفاز تیمانی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«آیا شخص عاقل با دلایلی پوچ و توخالی جواب می‌دهد؟‏

آیا شکمش را با باد شرقی پر می‌کند؟‏

۳ توبیخی که فقط حرف باشد بی‌فایده است،‏

فقط حرف زدن،‏ هیچ ارزشی ندارد.‏

۴ تو ارزش خداترسی را از بین برده‌ای،‏

و احترام به خدا را بی‌اهمیت کرده‌ای.‏

۵ به خاطر گناهت است که این طور حرف می‌زنی،‏

و با حیله و نیرنگ صحبت می‌کنی.‏

۶ دهان خودت تو را محکوم می‌کند،‏ نه من؛‏

لب‌های خودت علیه تو شهادت می‌دهند.‏+

۷ آیا تو اولین انسانی هستی که به دنیا آمد؟‏

آیا قبل از تپه‌ها به دنیا آمدی؟‏

۸ آیا به سخنان محرمانهٔ خدا گوش می‌کنی،‏

یا فکر می‌کنی که فقط تو حکمت داری؟‏

۹ تو چه می‌دانی که ما نمی‌دانیم؟‏+

تو چه می‌فهمی که ما نمی‌فهمیم؟‏

۱۰ بین ما اشخاص موسفید و سالخورده هستند؛‏+

کسانی که سنشان از پدر تو هم بیشتر است.‏

۱۱ آیا حرف‌های تسلّی‌بخش خدا برایت کافی نیست،‏

حرف‌هایی که با ملایمت به تو گفته می‌شود؟‏

۱۲ چرا تحت تأثیر احساست قرار گرفته‌ای،‏*

و با عصبانیت به ما نگاه می‌کنی؟‏

۱۳ چرا از دست خدا عصبانی می‌شوی،‏*

و اجازه می‌دهی که چنین حرف‌هایی از دهانت بیرون بیاید؟‏

۱۴ انسان فانی چیست که پاک باشد؟‏

کسی که از زن زاییده می‌شود،‏ چطور می‌تواند درستکار باشد؟‏+

۱۵ خدا به فرشتگانش* هیچ اعتمادی ندارد،‏

حتی آسمان‌ها هم از دید او پاک نیستند؛‏+

۱۶ چه برسد به کسی که فاسد و نفرت‌انگیز است،‏+

و شرارت برایش مثل آب خوردن است!‏

۱۷ حالا به من گوش بده تا به تو بگویم!‏

می‌خواهم چیزهایی را که دیده‌ام به تو بگویم؛‏

۱۸ چیزهایی را که خردمندان از پدرانشان شنیده‌اند،‏+

و آن‌ها را پنهان نکرده‌اند.‏

۱۹ پدرانشان تنها کسانی بودند که زمین‌هایی به آن‌ها داده شد،‏

و هیچ غریبه‌ای در میانشان نبود.‏

۲۰ شخص شریر در تمام روزهای عمرش رنج می‌کشد،‏

و شخص ظالم در تمام سال‌های عمرش عذاب.‏

۲۱ صداهای ترسناک در گوش او می‌پیچد.‏+

وقتی که صلح و آرامش است،‏ غارتگران به او حمله می‌کنند.‏

۲۲ او باور نمی‌کند که از تاریکی خلاص خواهد شد؛‏+

شمشیر در انتظار اوست.‏

۲۳ برای پیدا کردن غذا همه جا می‌گردد و می‌پرسد:‏ ‹کجاست؟‏›‏

او خوب می‌داند که روز تاریکی نزدیک است.‏

۲۴ اضطراب و نگرانی،‏ او را به وحشت می‌اندازد،‏

و مثل پادشاهی که آمادهٔ جنگ است،‏ بر او غلبه می‌کند،‏

۲۵ چون او دستش را به ضدّ خدا بلند می‌کند،‏

و سعی می‌کند خدای قادر مطلق را به مبارزه بطلبد؛‏*

۲۶ با گستاخی به او حمله می‌کند،‏

با سپری ضخیم و محکم؛‏

۲۷ صورتش چربی آورده،‏

و دور کمرش را چربی زیادی گرفته است؛‏

۲۸ در شهرهایی زندگی می‌کند که خراب خواهند شد،‏

در خانه‌هایی که کسی در آن‌ها زندگی نخواهد کرد،‏

خانه‌هایی که به توده‌ای از سنگ تبدیل می‌شوند.‏

۲۹ او نه ثروتمند می‌شود،‏ نه مال و اموالش بیشتر می‌شود،‏

و نه دارایی‌هایش در زمین پخش می‌شود.‏

۳۰ او نمی‌تواند از تاریکی فرار کند؛‏

شعلهٔ آتش جوانه‌اش را می‌سوزانَد،‏

و با یک نَفَس خدا از بین می‌رود.‏+

۳۱ نباید با توکّل به چیزهای بی‌ارزش،‏ خودش را فریب دهد،‏

چون با این کار چیزی به دست نمی‌آورد.‏

۳۲ قبل از روز مرگش این اتفاق می‌افتد.‏

شاخه‌هایش هیچ وقت سبز نمی‌شوند.‏+

۳۳ مثل درخت انگوری می‌شود که غوره‌هایش را به زمین می‌ریزد؛‏

مثل درخت زیتونی که شکوفه‌هایش را می‌ریزد.‏

۳۴ افراد خدانشناس* بی‌ثمرند،‏+

و خیمه‌های رشوه‌گیران در آتش خواهد سوخت.‏

۳۵ آن‌ها به نقشه‌های شریرانه آبستن می‌شوند و شرارت را می‌زایند،‏

و رَحِمشان مکر و فریب تولید می‌کند.‏»‏

۱۶ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«من از این حرف‌ها زیاد شنیده‌ام.‏

همهٔ شما تسلّی‌دهندگانِ مزاحم هستید!‏+

۳ این حرف‌های پوچ و توخالی تا کی ادامه دارد؟‏

چه چیزی باعث شده که این طور به من جواب دهی؟‏

۴ من هم می‌توانستم مثل شما صحبت کنم.‏

اگر شما جای من بودید،‏

من هم می‌توانستم با حرف‌هایم شما را متقاعد کنم،‏

و سرم را به حالتان تکان دهم.‏+

۵ اما این کار را نمی‌کردم و با حرف‌هایم شما را تقویت می‌کردم،‏

و با حرف‌های دلگرم‌کننده‌ام* به شما دلداری می‌دادم.‏+

۶ اگر صحبت کنم،‏ از درد و رنجم کم نمی‌شود،‏+

و اگر هم ساکت بمانم،‏ دردم تا چه حد کم می‌شود؟‏

۷ با این حال،‏ او مرا خسته و درمانده کرده،‏+

و تمام خانواده‌ام* را از بین برده.‏

۸ همه شاهدند که او چطور مرا با دست‌هایش فشرده است،‏

طوری که پوست و استخوان شده‌ام و حال و روزم علیه من شهادت می‌دهد.‏

۹ او با خشمش مرا دریده و به من به چشم دشمن نگاه می‌کند.‏+

با دیدن من دندان‌هایش را به هم می‌ساید،‏

و تیر نگاه دشمنم در من فرو می‌رود.‏+

۱۰ مردم برای مسخره کردن من دهانشان را باز می‌کنند،‏+

و برای تحقیر کردنم به صورتم سیلی می‌زنند؛‏

دسته‌جمعی از هر طرف به من حمله می‌کنند.‏+

۱۱ خدا اجازه می‌دهد که پسران جوان،‏ مرا اذیت کنند،‏

و شریران به من آزار برسانند.‏+

۱۲ من زندگی آرام و آسوده‌ای داشتم،‏ ولی او ناگهان زندگی‌ام را زیر و رو کرد؛‏+

گردنم را از پشت گرفت و مرا خرد کرد؛‏

حالا هم مرا هدف تیرهایش قرار داده است.‏

۱۳ کمان‌گیرانش مرا احاطه کرده‌اند؛‏+

او کلّیه‌هایم را می‌شکافد و رحم نمی‌کند،‏+

و دل و روده‌ام را به زمین می‌ریزد.‏

۱۴ او مدام مرا می‌کوبد تا مثل یک دیوار فرو بریزم؛‏

او مدام مثل یک جنگجو به من حمله می‌کند.‏

۱۵ برای پوشاندن پوستم لباسی از پَلاس دوخته‌ام،‏+

و آبرو و حیثیتم* را در خاک دفن کرده‌ام.‏+

۱۶ از بس گریه کرده‌ام صورتم قرمز شده،‏+

و سایه‌ای سیاه* دور چشمانم حلقه زده،‏

۱۷ ولی من دست به خشونت نزده‌ام،‏

و دعایم از صمیم دل است.‏

۱۸ ای زمین،‏ خون مرا نپوشان!‏+

بگذار صدای فریاد آن بلند شود!‏

۱۹ حتی الآن هم شاهدی دارم که در آسمان‌هاست؛‏

او که می‌تواند به نفع من شهادت دهد،‏ در بالاترین نقطهٔ آسمان‌هاست.‏

۲۰ وقتی در حضور خدا اشک از چشمانم سرازیر می‌شود،‏*‏+

دوستانم مرا مسخره می‌کنند.‏+

۲۱ ای کاش کسی بین من* و خدا میانجی‌گری کند،‏

مثل کسی که بین دو دوست میانجی‌گری می‌کند!‏+

۲۲ چون به‌زودی عمرم به پایان می‌رسد،‏

و به راهی می‌روم که از آن برگشتی نیست.‏+

۱۷ ‏«روح* من خرد شده و روزهای زندگی‌ام به پایان رسیده؛‏

قبرستان در انتظار من است.‏+

۲ کسانی که مرا مسخره می‌کنند دورتادورم را گرفته‌اند،‏+

و مجبورم به سرکشی‌هایشان چشم بدوزم.‏

۳ خدایا،‏ خواهش می‌کنم ضامن من باش!‏*

وگرنه چه کسی با من دست می‌دهد و ضامن من می‌شود؟‏+

۴ تو قدرت تشخیص را از آن‌ها* دور کرده‌ای؛‏+

پس نمی‌گذاری که سربلند شوند.‏

۵ هستند کسانی که دارایی‌شان را با دوستانشان سهیم می‌شوند،‏

در حالی که چشمان فرزندانشان تار می‌شود.‏

۶ خدا مرا مسخرهٔ مردم* کرده،‏+

و آن‌ها به صورتم تف می‌کنند.‏+

۷ چشمانم از غصه تار شده،‏+

و فقط سایه‌ای از اعضای بدن من باقی مانده است.‏

۸ اشخاص درستکار با دیدن وضعیت من حیرت می‌کنند،‏

و افراد بی‌گناه از دست خدانشناسان* عصبانی می‌شوند.‏

۹ شخص درستکار در راهش پایدار می‌ماند،‏+

و کسی که دستش پاک است روزبه‌روز قوی‌تر می‌شود.‏+

۱۰ همهٔ شما بیایید و به بحث‌هایتان ادامه دهید،‏

چون تا حالا من نتوانسته‌ام هیچ عاقلی بین شما پیدا کنم.‏+

۱۱ روزهای عمر من به پایان رسیده؛‏+

نقشه‌ها و آرزوهای دلم بر باد رفته.‏+

۱۲ آن‌ها شب را روز جلوه می‌دهند،‏

و با وجود تاریکی می‌گویند،‏ ‹روشنایی نزدیک است.‏›‏

۱۳ اگر صبر کنم،‏ قبر* خانهٔ من می‌شود؛‏+

و جای خوابم را در تاریکی می‌اندازم.‏+

۱۴ به گودال می‌گویم،‏+ ‹تو پدر من هستی!‏›‏

و به کِرم می‌گویم،‏ ‹تو مادر و خواهر من هستی!‏›‏

۱۵ پس امید من کجاست؟‏+

چه کسی می‌تواند ببیند که امیدی برایم هست؟‏

۱۶ امیدم با من به گور* می‌رود،‏

و همهٔ ما با هم در دل خاک فرو می‌رویم.‏»‏+

۱۸ بِلدَد شوحی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«تو تا کی می‌خواهی به این حرف‌ها ادامه دهی؟‏

نشان بده که درک و فهم داری تا ما هم با تو صحبت کنیم.‏

۳ چرا ما باید مثل حیوان،‏ بی‌شعور به حساب بیاییم؟‏+

چرا ما در نظرت احمق هستیم؟‏

۴ حتی اگر خودت را از عصبانیت تکه‌پاره کنی،‏

آیا انتظار داری به خاطر تو هیچ کس روی زمین زندگی نکند،‏

یا صخره‌ها از جایشان منتقل شوند؟‏

۵ نور کسی که شریر است خاموش می‌شود،‏

و شعلهٔ آتش او بی‌نور می‌شود.‏+

۶ روشنایی خیمهٔ او به تاریکی تبدیل می‌شود،‏

و چراغی که بالای سرش است خاموش می‌شود.‏

۷ قدم‌های بلند و استوارش کوتاه می‌شود،‏

و در همان چاهی می‌افتد که برای دیگران کَنده است.‏+

۸ با پای خود در تور می‌افتد،‏

و گیج و سردرگم در نخ‌های آن گرفتار می‌شود.‏

۹ پاشنه‌اش در تله می‌افتد؛‏

او در دام گرفتار می‌شود.‏+

۱۰ طنابی مثل یک دام سر راهش پنهان شده،‏

و تله‌ای در مسیرش گذاشته شده است.‏

۱۱ چیزهای ترسناک از هر طرف او را به وحشت می‌اندازد،‏+

و او را قدم‌به‌قدم تعقیب می‌کند.‏

۱۲ نیرویی برای او باقی نمی‌ماند،‏

و مصیبت در کمینش است تا او را از پا درآورد.‏+

۱۳ بیماری،‏ پوستش را می‌خورَد؛‏

کشنده‌ترین بیماری* اعضای بدنش را از بین می‌برد.‏

۱۴ او را از خیمهٔ امنش جدا می‌کنند،‏+

و پیش پادشاهِ ترس و وحشت می‌برند.‏*

۱۵ غریبه‌ها در خانه‌اش ساکن می‌شوند؛‏

خانه‌اش طعمهٔ آتش گوگرد می‌شود.‏+

۱۶ ریشه‌هایش خشک می‌شوند،‏

و شاخه‌هایش از بین می‌روند.‏

۱۷ یاد او از روی زمین محو می‌شود،‏

و کسی اسمش را در کوچه‌ها به یاد نمی‌آورَد.‏

۱۸ از دنیا بیرون انداخته می‌شود،‏

و از روشنایی به تاریکی رانده می‌شود.‏

۱۹ او در میان قومش،‏ فرزندان یا نسلی نخواهد داشت،‏

و هیچ کس در جایی که او زندگی می‌کند،‏ زنده نخواهد ماند.‏

۲۰ وقتی روز نابودی‌اش برسد،‏ مردمی که در غرب هستند،‏ از ترس می‌لرزند،‏

و مردمی که در شرق هستند،‏ وحشت می‌کنند.‏

۲۱ این بلایی است که بر خیمه‌های شخص بدکار می‌آید،‏

بر سر مسکن کسی که خدا را نمی‌شناسد.‏»‏

۱۹ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«تا کی می‌خواهید عذابم بدهید،‏+

و با حرف‌هایتان مرا خُرد کنید؟‏+

۳ ده بار مرا توبیخ کرده‌اید؛‏

از رفتار بدی که با من دارید،‏ خجالت نمی‌کشید.‏+

۴ اگر من واقعاً اشتباهی کرده‌ام،‏

خودم هم تاوانش را می‌دهم.‏

۵ اگر خودتان را از من بهتر می‌دانید،‏

و ادعا می‌کنید که حق دارید به من توهین کنید،‏

۶ بدانید خداست که مرا گمراه کرده،‏

و اوست که مرا در دام خودش* گرفتار کرده است.‏

۷ مدام فریاد می‌زنم که به من ظلم شده،‏ ولی کسی صدایم را نمی‌شنود؛‏+

مدام فریاد می‌زنم که کسی کمکم کند،‏ ولی کسی به دادم نمی‌رسد.‏+

۸ خدا راهم را با دیواری سنگی بسته تا نتوانم از آن عبور کنم؛‏

او راه‌هایم را تاریک کرده است.‏+

۹ او عزّت و اعتبارم را از بین برده،‏

عزّت و اعتباری که مثل تاج بر سرم بود.‏

۱۰ آنقدر مرا از هر طرف له می‌کند تا این که از بین بروم؛‏

او درخت امیدم را ریشه‌کن می‌کند.‏

۱۱ آتش خشمش بر من شعله‌ور است،‏

و مرا به چشم دشمنش می‌بیند.‏+

۱۲ او لشکرهایش را می‌فرستد تا مرا محاصره کنند،‏

و دورتادور خیمه‌ام اردو بزنند.‏

۱۳ او برادرانم را از من دور کرده است؛‏

آشنایانم هم مرا ترک کرده‌اند.‏+

۱۴ فامیل‌هایم مرا تنها گذاشته‌اند،‏

و دوستانم مرا فراموش کرده‌اند.‏+

۱۵ مهمانانِ خانه + و کنیزانم با من مثل غریبه رفتار می‌کنند؛‏

در چشم آن‌ها بیگانه‌ام.‏

۱۶ خدمتکارم را صدا می‌کنم،‏ ولی او به من جواب نمی‌دهد؛‏

به او التماس می‌کنم که به من دلسوزی نشان دهد.‏

۱۷ زنم نمی‌تواند بوی دهانم را تحمّل کند،‏+

وجودم برای برادرانم چندش‌آور شده است.‏

۱۸ حتی بچه‌های کوچک هم از من بیزارند؛‏

وقتی مرا می‌بینند،‏ مسخره‌ام می‌کنند.‏

۱۹ همهٔ دوستان صمیمی‌ام از من متنفرند،‏+

کسانی که دوستشان داشتم،‏ به من پشت کرده‌اند.‏+

۲۰ پوست و استخوان شده‌ام،‏+

زندگی‌ام به یک تار مو بسته است.‏

۲۱ به من رحم کنید!‏ ای دوستانم،‏ به من رحم کنید،‏

چون دست خدا مرا به این روز انداخته است.‏+

۲۲ چرا شما هم مثل خدا به من آزار می‌رسانید،‏+

و دست از سرم برنمی‌دارید؟‏*‏+

۲۳ ای کاش حرف‌های من نوشته می‌شد،‏

ای کاش گفته‌هایم در کتابی ثبت می‌شد!‏

۲۴ ای کاش این حرف‌ها با قلم آهنی و با سرب،‏

تا ابد روی سنگ حک می‌شد!‏

۲۵ چون خوب می‌دانم که نجات‌دهندهٔ من*‏+ زنده است؛‏

او بعداً می‌آید و بر زمین تسلّط خواهد داشت.‏*

۲۶ می‌دانم حتی بعد از این که پوست بدنم از بین برود،‏

وقتی هنوز گوشت بر بدنم است،‏ خدا را می‌بینم.‏

۲۷ من خودم او را خواهم دید،‏

او را با چشمان خودم خواهم دید،‏ نه با چشمان کسی دیگر.‏+

با وجود این،‏ در دلم* احساس بی‌تابی می‌کنم.‏

۲۸ شما می‌گویید:‏ ‹ما چطور آزارش می‌دهیم؟‏›‏+

انگار به نظرتان ریشهٔ مشکل،‏ خود من هستم.‏

۲۹ خودتان باید از شمشیر بترسید،‏+

چون اگر خطا کنید،‏ با شمشیر مجازات می‌شوید؛‏

باید بدانید کسی هست که داوری کند.‏»‏+

۲۰ صوفَرِ نَعَماتی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«الآن باید به تو جواب بدهم،‏

چون فکرم را آشفته کرده‌ای و صبرم به سر رسیده است.‏

۳ توبیخی که من شنیدم توهین‌آمیز است؛‏

و درک و فهمم مرا مجبور می‌کند که جواب دهم.‏

۴ حتماً همیشه این را می‌دانستی،‏

چون از وقتی که انسان روی زمین آفریده شد،‏ همین طور بوده است!‏+

۵ شادی شخص شریر زودگذر است،‏

و شادی شخص خدانشناس* یک لحظه است.‏+

۶ اگرچه جاه و جلالش به آسمان،‏

و سرش به ابرها برسد،‏

۷ مثل مدفوع خودش تا ابد نابود می‌شود؛‏

کسانی که او را می‌دیدند،‏ می‌گویند،‏ ‹او کجاست؟‏›‏

۸ مثل یک خواب محو می‌شود و کسی او را پیدا نمی‌کند؛‏

او مثل رؤیای شب محو و نابود می‌شود.‏

۹ کسی* که قبلاً او را دیده بود،‏ دیگر او را نمی‌بیند،‏

او دیگر در خانه‌اش دیده نمی‌شود.‏+

۱۰ فرزندانش از فقیران کمک می‌خواهند،‏

و دستان خودش اموالی را که از دیگران گرفته،‏ پس خواهد داد.‏+

۱۱ او* سرشار از نیروی جوانی بود،‏

ولی نیرویش با او در خاک دفن می‌شود.‏

۱۲ اگر طعم شرارت در دهانش شیرین باشد،‏

و آن را زیر زبانش نگه دارد،‏

۱۳ اگر آن را مزه‌مزه کند،‏

و در دهانش نگه دارد،‏

۱۴ چیزی که خورده است،‏ در معده‌اش ترش می‌شود؛‏

و به زهر مار* تبدیل می‌شود.‏

۱۵ ثروتی را که بلعیده،‏ بالا می‌آورد؛‏

خدا آن را از شکم او بیرون می‌آورد.‏

۱۶ زهر مارها* را می‌مکد؛‏

نیش* افعی او را می‌کشد.‏

۱۷ او هیچ وقت نهرها را نخواهد دید،‏

نهرهایی از کره و عسل.‏

۱۸ او نمی‌تواند از دارایی‌اش لذّت ببرد،‏* چون باید آن را پس بدهد.‏

ثروتی که از طریق تجارتش به دست آورده،‏ به او شادی نمی‌دهد،‏+

۱۹ چون به فقیران ظلم کرده و آن‌ها را به حال خودشان رها کرده است؛‏

او خانه‌ای را که خودش نساخته،‏ تصرّف کرده است.‏

۲۰ احساس آرامش نمی‌کند؛‏

ثروتش به او کمک نمی‌کند که نجات پیدا کند.‏

۲۱ چیزی برایش باقی نمانده که ببلعد؛‏

به این دلیل،‏ موفقیتش دوام نمی‌آورد.‏

۲۲ در اوج ثروت و رفاه،‏ غرق در نگرانی و اضطراب می‌شود،‏

و تمام بدبختی‌ها از هر طرف به سراغش می‌آیند.‏

۲۳ وقتی سیر و راضی می‌شود،‏*

خدا* آتش خشم خود را بر او می‌فرستد،‏

و آن را مثل باران بر سرش می‌ریزد.‏

۲۴ اگر از شمشیر* آهنی هم فرار کند،‏

تیرهایی از کمان مسی در بدنش فرو می‌رود.‏

۲۵ او تیری را که در پشتش فرو رفته بیرون می‌کشد؛‏

تیری که نوک برّاقش به دل و روده‌اش رسیده است،‏

و ترس و وحشت تمام وجودش را می‌گیرد.‏+

۲۶ همهٔ گنج‌هایش را در تاریکی مطلق از دست می‌دهد؛‏

او گرفتار آتشی می‌شود که لازم نیست کسی آن را با باد زدن بیشتر کند؛‏

مصیبت در انتظار تک‌تک کسانی است که در خیمه‌اش باقی مانده‌اند.‏

۲۷ آسمان،‏ خطای او را آشکار می‌کند،‏

و زمین به ضدّ او بلند می‌شود.‏

۲۸ خانه‌اش را سیل می‌بَرد؛‏

سیلاب شدیدی که در روز خشم خدا* می‌آید.‏

۲۹ خدا شخص شریر را این طور مجازات می‌کند؛‏

این میراثی است که خدا برای او در نظر گرفته است.‏»‏

۲۱ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«اگر می‌خواهید به من تسلّی دهید،‏

با دقت به حرف‌هایم گوش کنید.‏

۳ تحمّلم کنید تا حرف‌هایم را بزنم؛‏

بعد از حرف زدنم،‏ مرا مسخره کنید.‏+

۴ مگر من از انسان شکایت دارم؟‏

اگر شکایتم از انسان بود،‏ چطور می‌توانستم صبور بمانم؟‏

۵ به من نگاه کنید و مات و مبهوت شوید؛‏

دست روی دهانتان بگذارید.‏

۶ وقتی فکرش را می‌کنم پریشان می‌شوم،‏

و تمام بدنم می‌لرزد.‏

۷ چرا شریران زنده می‌مانند؟‏+

چرا پیر و ثروتمند* می‌شوند؟‏+

۸ فرزندانشان همیشه در کنارشان هستند،‏

و آن شریران شاهد بزرگ شدن نوه‌هایشان* هستند.‏

۹ در خانه‌هایشان در امنیت هستند و ترسی ندارند،‏+

و خدا آن‌ها را مجازات نمی‌کند.‏*

۱۰ گاوهای نرشان در جفت‌گیری خطا نمی‌کنند؛‏

گاوهای ماده‌شان می‌زایند و سِقط نمی‌کنند.‏

۱۱ پسرانشان می‌دوند و مثل یک گله بیرون می‌روند؛‏

فرزندانشان از خوشحالی جست‌وخیز می‌کنند.‏

۱۲ آن‌ها با دف و چنگ آواز می‌خوانند،‏

و با صدای فلوت* شادی می‌کنند.‏+

۱۳ در تمام روزهای عمرشان خوشحال و راضی‌اند،‏

و با آرامش* به قبر* می‌روند.‏

۱۴ به خدای حقیقی می‌گویند،‏ ‹ما را به حال خودمان بگذار!‏

ما اصلاً نمی‌خواهیم با راه‌های تو آشنا شویم.‏+

۱۵ قادر مطلق کیست که او را پرستش* کنیم؟‏+

شناختن او چه فایده‌ای برای ما دارد؟‏›‏+

۱۶ ولی من می‌دانم که رفاه و سعادت شریران در دست خودشان نیست.‏+

من اصلاً مثل آن‌ها فکر نمی‌کنم.‏+

۱۷ مگر چند بار دیده‌اید که چراغ شریران خاموش شود؟‏+

چند بار بلا به سرشان آمده است؟‏

چند بار خدا از آن‌ها خشمگین شده و نابودشان کرده است؟‏

۱۸ آیا دیده‌اید که باد،‏ آن‌ها را مثل کاه،‏

و طوفان،‏ آن‌ها را مثل سبوس* پراکنده کند؟‏

۱۹ خدا می‌گذارد که پسران شخص شریر به خاطر خطای پدرشان مجازات شوند،‏

اما بهتر است که شخص شریر را مجازات کند تا او به خطایش پی ببرد.‏+

۲۰ خودش باید نابودی‌اش را به چشم ببیند،‏

و از جام خشم قادر مطلق بنوشد.‏+

۲۱ وقتی ماه‌های عمرش به پایان برسد،‏*

برایش فرقی نمی‌کند که چه بر سر اهل خانه‌اش می‌آید.‏+

۲۲ آیا کسی می‌تواند به خدا تعلیم دهد؟‏+

خدایی که حتی داور کسانی است که مقام بالایی دارند.‏+

۲۳ یکی در سلامتی کامل می‌میرد،‏+

با خیالی کاملاً آسوده و بدون هیچ غم و درد،‏+

۲۴ با شکمی سیر،‏*

و با استخوان‌هایی قوی و سالم.‏

۲۵ دیگری در عمق نگرانی و دلواپسی می‌میرد،‏

در حالی که طعم نیکویی را نچشیده است.‏

۲۶ هر دو به خاک می‌روند،‏+

و خوراک کِرم‌ها می‌شوند.‏+

۲۷ خوب می‌دانم که به چه فکر می‌کنید!‏

از نقشه‌هایی که به ضدّ من* می‌کشید آگاهم.‏+

۲۸ چون می‌گویید،‏ ‹خانهٔ آن مرد سرشناس کجاست،‏

و خیمه‌ای که شخص شریر در آن زندگی می‌کرد کجاست؟‏›‏+

۲۹ بروید و از کسانی که دنیادیده‌اند بپرسید.‏

آیا نظر* آن‌ها را با دقت بررسی نمی‌کنید؟‏

۳۰ آن‌ها می‌گویند شخص شریر در روز بلا در امان می‌ماند،‏

و در روز خشم خدا نجات پیدا می‌کند.‏

۳۱ کیست که به شخص شریر بگوید رفتارش درست نیست؟‏

کیست که او را به سزای اعمالش برساند؟‏

۳۲ وقتی می‌میرد،‏ او را به قبرستان می‌برند،‏

و کنار آرامگاهش نگهبان می‌گذارند.‏

۳۳ او در خاک زمین در آرامش می‌خوابد؛‏*‏+

همهٔ انسان‌ها بعد از او به آنجا می‌روند،‏+

همان طور که قبل از او تعداد بی‌شماری به آنجا رفتند.‏

۳۴ پس چطور می‌توانید با این حرف‌های بی‌معنی به من تسلّی دهید؟‏+

همهٔ جواب‌هایتان دروغ محض است!‏»‏

۲۲ اِلیفازِ تیمانی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«آیا از انسان فایده‌ای به خدا می‌رسد؟‏

آیا شخص عاقل* می‌تواند به او فایده برساند؟‏+

۳ آیا برای خدای قادر مطلق مهم است که تو درستکار باشی،‏

یا وفاداری تو برایش فایده‌ای دارد؟‏+

۴ آیا خدا تو را به خاطر احترامی که برایش قائلی،‏

مجازات می‌کند و به محاکمه می‌کشد؟‏

۵ آیا مجازاتت به خاطر این نیست که کارهای شریرانه‌ات زیاد است؟‏

کارهای اشتباهت که تمامی ندارد!‏+

۶ تو به ناحق لباس‌های برادرانت را گرو گرفتی،‏

و آن‌ها را برهنه گذاشتی.‏+

۷ به تشنگان آب ندادی،‏

و شکم گرسنگان را سیر نکردی.‏+

۸ شخص قدرتمند صاحب زمین‌های زیادی شده،‏+

و هر کسی که مورد لطف قرار گرفته در آنجا زندگی می‌کند.‏

۹ اما تو بیوه‌زنان را دست‌خالی روانه کردی،‏

و به یتیمان رحم نکردی.‏*

۱۰ برای همین دورتادورت دام و تله است،‏+

و بلاهای ناگهانی تو را به وحشت انداخته است؛‏

۱۱ برای همین در تاریکی هستی و چیزی نمی‌بینی،‏

و سیلاب،‏ تو را در خود فرو می‌برد.‏

۱۲ آیا خدا در جاهای بلند آسمان نیست؟‏

ببین همهٔ ستاره‌ها چقدر بالا هستند.‏

۱۳ ولی تو می‌گویی:‏ ‹خدا واقعاً چه می‌داند؟‏

آیا می‌تواند از میان تاریکی غلیظ داوری کند؟‏

۱۴ ابرها اطراف او را گرفته‌اند،‏

پس وقتی روی گُنبد آسمان راه می‌رود،‏ نمی‌تواند ما را ببیند.‏›‏

۱۵ آیا می‌خواهی راهی را دنبال کنی

که شریران از قدیم آن را دنبال کرده‌اند؟‏

۱۶ کسانی که به مرگ ناگهانی گرفتار شده‌اند،‏

و زندگی‌شان مثل پایه‌های یک ساختمان در سیلاب خراب شده است.‏+

۱۷ آن‌ها به خدای حقیقی گفتند:‏ ‹با ما کاری نداشته باش!‏›‏

و گفتند:‏ ‹قادر مطلق چه کاری می‌تواند با ما بکند؟‏›‏

۱۸ با وجود این،‏ خداست که خانه‌هایشان را با نعمت‌های زیادی پر کرد.‏

‏(‏چنین فکرهای شریرانه‌ای به فکر من نمی‌رسد.‏)‏

۱۹ درستکاران با دیدن نابودی شریران شاد می‌شوند،‏

و بی‌گناهان شریران را مسخره می‌کنند و می‌گویند:‏

۲۰ ‏‹دشمنان ما از بین رفتند،‏

و تمام دارایی‌شان در آتش سوخت.‏›‏

۲۱ خدا را بیشتر بشناس تا به صلح و آرامش دست پیدا کنی؛‏

آن وقت،‏ چیزهای خوب زیادی نصیبت می‌شود.‏

۲۲ قوانین او را از دهانش قبول کن،‏

و گفته‌هایش را در دلت حفظ کن.‏+

۲۳ اگر به سوی خدای قادر مطلق برگردی،‏ زندگی‌ات مثل گذشته می‌شود؛‏+

اگر بدی را از خیمه‌ات دور کنی،‏

۲۴ اگر طلایت را مثل خاک به زمین بریزی،‏

و طلاهای ناب* خود را + در درّه‌ها* دور بیندازی،‏

۲۵ آن وقت خدای قادر مطلق طلایت می‌شود،‏

و برایت نقرهٔ خالص خواهد بود.‏

۲۶ خدای قادر مطلق سرچشمهٔ شادی تو می‌شود،‏

و نگاهت به او خواهد بود.‏

۲۷ به خدا التماس می‌کنی و او دعایت را می‌شنود؛‏

به قول‌هایی که به او دادی عمل می‌کنی.‏

۲۸ هر تصمیمی که بگیری در انجامش موفق می‌شوی،‏

و بر مسیرت همیشه نور می‌تابد.‏

۲۹ اگر با غرور و تکبّر صحبت کنی،‏ پست و حقیر می‌شوی؛‏

او شخص فروتن* را نجات می‌دهد.‏

۳۰ خدا اشخاص بی‌گناه را نجات می‌دهد؛‏

پس اگر دست به کار بدی نزده‌ای،‏* او حتماً تو را نجات می‌دهد.‏»‏

۲۳ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«شکایت‌های من هنوز تمام نشده؛‏*‏+

آنقدر آه و ناله کرده‌ام که هیچ نیرویی در من نمانده است.‏

۳ ای کاش می‌دانستم که خدا را کجا پیدا کنم!‏+

آن وقت به مسکن او می‌رفتم،‏+

۴ و شکایتم* را پیش او می‌بردم،‏

و همهٔ دلیل‌هایم را به او می‌گفتم.‏

۵ آن وقت می‌شنیدم که چه جوابی به من می‌دهد،‏

و من هم به گفته‌هایش توجه می‌کردم.‏

۶ آیا او با تمام قدرتش با من مخالفت می‌کرد؟‏

نه،‏ مطمئناً به حرف‌هایم گوش می‌داد.‏+

۷ آن وقت،‏ شخص درستکار می‌توانست مشکلاتش را با او حل و فصل کند،‏

و داور من،‏ مرا برای همیشه تبرئه می‌کرد.‏

۸ اما نمی‌توانم او را پیدا کنم؛‏

نه در شرق او را پیدا می‌کنم،‏ نه در غرب.‏

۹ وقتی او در سمت شمال* مشغول کار است،‏ نمی‌توانم او را ببینم؛‏

وقتی او به سمت جنوب* می‌رود،‏ هنوز هم او را نمی‌بینم.‏

۱۰ اما او از راه من آگاه است.‏+

بعد از این که به دست او آزمایش شدم،‏ مثل طلای خالص بیرون می‌آیم.‏+

۱۱ من با دقت قدم‌های او را دنبال کرده‌ام،‏

و از راه او منحرف نشده‌ام.‏+

۱۲ از فرمان‌هایش سرپیچی نکرده‌ام و گفته‌هایش را مثل گنج در دلم نگه داشته‌ام؛‏+

حتی بیشتر از چیزهایی که از من خواسته انجام داده‌ام.‏

۱۳ وقتی خدا تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد،‏ چه کسی می‌تواند مانع او شود؟‏+

وقتی بخواهد کاری را انجام دهد،‏ بدون شک انجامش می‌دهد.‏+

۱۴ او هر تصمیمی را که برایم گرفته است انجام می‌دهد،‏

و هنوز نقشه‌های زیادی برایم دارد!‏

۱۵ برای همین در حضور او آرامش‌خاطر ندارم؛‏

وقتی به او فکر می‌کنم،‏ ترسم بیشتر می‌شود.‏

۱۶ خدا دل و جرأت را از من گرفته،‏

و قادر مطلق ترس در دلم انداخته است.‏

۱۷ تاریکی غلیظی رویم را پوشانده است،‏

با این حال،‏ من ساکت نمی‌مانم.‏

۲۴ ‏«چرا خدای قادر مطلق زمانی را تعیین نمی‌کند؟‏+

چرا کسانی که او را می‌شناسند روزش* را نمی‌بینند؟‏

۲ مردم مرزهای بین زمین خود و همسایه‌شان را تغییر می‌دهند؛‏+

آن‌ها گله‌های دیگران را می‌دزدند و به چراگاه خودشان می‌برند.‏

۳ الاغ‌های یتیمان را از آن‌ها به‌زور می‌گیرند،‏

و گاوهای بیوه‌زنان را گرو می‌گیرند.‏+

۴ آن‌ها حق فقیران را پایمال می‌کنند؛‏*

نیازمندان* مجبورند خودشان را از آن‌ها پنهان کنند.‏+

۵ فقیران مثل خرهای وحشی + که در بیابانند،‏ دنبال غذا می‌گردند؛‏

آن‌ها در صحرا برای فرزندانشان به دنبال غذا هستند.‏

۶ مجبورند خوراکشان را از مزرعهٔ کسی دیگر جمع کنند،‏*

و باید خوشه‌های باقی‌ماندهٔ باغ انگور شریران را جمع کنند.‏

۷ شب را برهنه و بی‌لباس می‌گذرانند؛‏+

چیزی ندارند که در سرما روی خود بیندازند.‏

۸ در کوهستان‌ها از باران کاملاً خیس می‌شوند،‏

و چون سرپناهی ندارند،‏ به صخره‌ها می‌چسبند.‏

۹ ستمگران،‏ بچهٔ یتیم را از پستان مادرش جدا می‌کنند؛‏+

و لباس‌های فقیران را گرو می‌گیرند.‏+

۱۰ فقیران را مجبور می‌کنند که برهنه و بی‌لباس به این طرف و آن طرف بروند،‏

و با شکم گرسنه محصول دیگران را حمل کنند.‏

۱۱ در شیب‌های پلکانی باغ‌های انگور،‏ در گرمای سوزان ظهر،‏ از کارِ سخت عرق می‌ریزند؛‏*

با این که انگورها را در حوض‌ها لگد می‌کنند،‏ تشنه‌اند.‏+

۱۲ فریاد نالهٔ کسانی که در حال مرگند،‏ از شهر به گوش می‌رسد؛‏

زخمی‌هایی که در حال مرگند،‏ برای کمک فریاد می‌زنند،‏+

ولی خدا توجهی نمی‌کند.‏*

۱۳ کسانی هستند که به ضدّ نور سرکشی می‌کنند؛‏+

آن‌ها راه‌های نور را نمی‌شناسند،‏

و در آن راه‌ها قدم برنمی‌دارند.‏

۱۴ قاتل،‏ صبح زود بلند می‌شود،‏

و نیازمندان و فقیران را می‌کشد،‏+

و در شب دزدی می‌کند.‏

۱۵ چشم شوهر خیانتکار منتظر غروب است،‏+

او می‌گوید،‏ ‹هیچ کس مرا نمی‌بیند!‏›‏+

و صورتش را می‌پوشاند.‏

۱۶ آن شریران در تاریکی وارد خانه‌ها می‌شوند؛‏

در روز در خانه‌هایشان پنهان می‌شوند،‏

و از روشنایی دوری می‌کنند.‏+

۱۷ همان طور که دیگران از تاریکی ترس دارند،‏ آن‌ها از روشنایی صبح می‌ترسند؛‏

به تاریکی غلیظ عادت کرده‌اند و ترسی از آن ندارند.‏

۱۸ اما سیلاب به سرعت آن‌ها را می‌شوید و می‌برد.‏

زمینی که به آن‌ها تعلّق دارد،‏ لعنت می‌شود،‏+

و آن‌ها دیگر به باغ‌های انگورشان برنمی‌گردند.‏

۱۹ همان طور که گرما و خشکسالی،‏ برف آب‌شده را محو و نابود می‌کند،‏

قبر* هم گناهکاران را در خود فرو می‌برد!‏+

۲۰ مادرانشان* آن‌ها را فراموش می‌کنند و آن‌ها غذایی لذیذ برای کرم‌ها می‌شوند.‏

دیگر کسی آن‌ها را به یاد نمی‌آورد.‏+

شرارت مثل درخت بریده می‌شود.‏

۲۱ به زن نازا آزار می‌رسانند،‏

و با بیوه‌زنان بدرفتاری می‌کنند.‏

۲۲ خدا با قدرتش،‏ قدرتمندان را نابود می‌کند؛‏

هرچند ممکن است ترقی کنند،‏ اما تضمینی برای ادامهٔ زندگی ندارند.‏

۲۳ خدا می‌گذارد که خاطر آن‌ها جمع باشد و احساس امنیت کنند،‏+

ولی چشمان او تمام کارهای آن‌ها را می‌بیند.‏+

۲۴ برای مدت کوتاهی موفق می‌شوند،‏ ولی بعد دیگر نیستند.‏+

مثل خوشه‌های گندم* بریده می‌شوند؛‏

پست و حقیر می‌شوند و مثل بقیه می‌میرند.‏+

۲۵ حالا آیا کسی می‌تواند ثابت کند که من دروغگو هستم؟‏

آیا کسی می‌تواند بگوید که حرف‌هایم اشتباه است؟‏»‏

۲۵ بِلدَد شوحی + در جواب ایّوب گفت:‏

۲ ‏«خدا حق حکمرانی و قدرتی حیرت‌آور دارد؛‏

او در آسمان صلح برقرار می‌کند.‏

۳ کیست که بتواند لشکرهای او را بشمارد؟‏

کیست که بتواند بگوید نور خدا بر او نمی‌تابد؟‏

۴ پس آیا انسان فانی می‌تواند در نظر خدا درستکار باشد؟‏+

آیا کسی که از زن زاییده شده،‏ می‌تواند بی‌گناه* باشد؟‏+

۵ حتی ماه در نظر او پرنور و درخشنده نیست،‏

و ستارگان،‏ پاک و نورانی نیستند،‏

۶ چه برسد به انسان فانی که چیزی به حساب نمی‌آید،‏*

و پسر انسان که در نظر او مثل یک کرم است!‏»‏

۲۶ ایّوب در جواب گفت:‏

۲ ‏«عجب کمکی به منِ* ناتوان کردی!‏

چقدر خوب دست کسی را که ضعیف است،‏ گرفتی!‏*‏+

۳ چه پندهای عالی‌ای به کسی که حکمت ندارد،‏ دادی!‏+

چقدر سخاوتمندانه حکمت* خودت را نشان دادی!‏

۴ این چیزها را به چه کسی می‌گویی؟‏

چه کسی به تو الهام کرده که این حرف‌ها را بگویی؟‏*

۵ حتی مردگان که قدرتی ندارند می‌لرزند؛‏

آن‌ها از دریاها و موجوداتش* حقیرتر هستند.‏

۶ چیزی در قبر* نیست که از چشم خدا پنهان باشد،‏+

و مکان نابودی* از نظر او پوشیده نیست.‏

۷ خدا آسمان* را در فضای خالی* پهن می‌کند،‏+

و زمین را در نیستی* معلق نگه می‌دارد؛‏

۸ ابرها را پر از آب می‌کند،‏+

با وجود این،‏ ابرها از سنگینی شکافته نمی‌شوند؛‏

۹ او تختش را با ابرها می‌پوشاند،‏

و آن را از دید دیگران پنهان می‌کند.‏+

۱۰ افق* را مرز آسمان و دریا،‏+

و مرز روشنایی و تاریکی قرار داده است.‏

۱۱ وقتی او توبیخ می‌کند،‏

ستون‌های آسمان می‌لرزند.‏

۱۲ او با قدرتش دریا را خروشان می‌کند،‏+

و با درک و فهمش هیولای دریایی* را تکه‌تکه می‌کند.‏+

۱۳ آسمان را با نَفَسش* صاف می‌کند،‏

و مارِ گریزان را با دست خود می‌کُشد.‏

۱۴ این‌ها فقط گوشه‌ای از راه‌های اوست؛‏+

ما فقط زمزمه‌ای دربارهٔ او شنیده‌ایم!‏

پس چه کسی می‌تواند رعد پرقدرت او را درک کند؟‏»‏+

۲۷ ایّوب به بحث* خودش ادامه داد و گفت:‏

۲ ‏«به خدای زنده که عادلانه با من رفتار نکرده،‏+

به خدای قادر مطلق که زندگی را برایم تلخ کرده،‏* قسم می‌خورم +

۳ که تا وقتی نفس می‌کشم،‏

و روح حیات از طرف خدا در بینی من است،‏+

۴ حرف ناحق از دهانم بیرون نیاید،‏

و با زبانم حرف‌های فریبنده نگویم!‏

۵ امکان ندارد که بگویم حق با شماست!‏

من تا پای مرگ،‏ وفاداری‌ام را از دست نمی‌دهم!‏+

۶ باز هم می‌گویم که درستکار هستم و هیچ وقت از درستکاری دست نمی‌کشم؛‏+

تا وقتی زنده‌ام،‏ دلم مرا محکوم نخواهد کرد!‏

۷ عاقبت دشمنانم مثل عاقبت شریران شود،‏

و عاقبت کسانی که به من حمله می‌کنند،‏ مثل عاقبت ظالمان.‏

۸ وقتی شخص خدانشناس* نابود شود؛‏+

وقتی خدا جان او را بگیرد،‏ دیگر چه امیدی برای او باقی می‌ماند؟‏

۹ آیا وقتی بلا بر سرش آید،‏

خدا فریادش را می‌شنود؟‏+

۱۰ آیا خدای قادر مطلق سرچشمهٔ شادی اوست؟‏

آیا او همیشه به خدا روی می‌آوَرَد؟‏

۱۱ من دربارهٔ قدرت خدا* به شما تعلیم خواهم داد؛‏

و هیچ چیزی را دربارهٔ خدای قادر مطلق از شما پنهان نخواهم کرد.‏

۱۲ اگر شما همه رؤیا دیده‌اید،‏

پس چرا حرف‌هایتان پوچ و توخالیست؟‏

۱۳ چیزهایی که خدا نصیب شخص شریر می‌کند،‏+

و میراثی که قادر مطلق به ستمگران می‌دهد،‏ این است:‏

۱۴ اگر پسرانش زیاد شوند،‏ با شمشیر کشته می‌شوند،‏+

و نسل او غذای کافی نخواهد داشت.‏

۱۵ نسل‌هایی که از او باقی می‌مانند،‏ بر اثر بلای مرگبار می‌میرند و دفن می‌شوند؛‏

همچنین زنانشان که بیوه شده‌اند،‏ برایشان گریه نمی‌کنند.‏

۱۶ حتی اگر او به اندازهٔ گرد و غبار نقره انبار کند،‏

و به فراوانی گِل،‏ لباس‌های نفیس جمع کند،‏

۱۷ با این که او آن‌ها را جمع کرده است،‏

درستکاران آن‌ها را خواهند پوشید،‏+

و بی‌گناهان نقره‌اش را بین خودشان تقسیم خواهند کرد.‏

۱۸ خانه‌ای که بنا می‌کند،‏ مثل پیلهٔ بید،‏

و مثل سایه‌بانی که دیده‌بان می‌سازد،‏+ سست و بی‌دوام است.‏

۱۹ او ثروتمند به رختخواب می‌رود،‏ ولی وقتی چشمانش را باز کند،‏

نه چیزی جمع کرده و نه چیزی از ثروتش باقی مانده است.‏

۲۰ وحشت مثل سیلاب او را در خود فرو می‌بَرَد؛‏

طوفان ناگهان در شب او را با خود می‌بَرَد.‏+

۲۱ باد شرقی او را می‌بَرَد و از خانه‌اش دور می‌کند؛‏

دیگر اثری از او باقی نمی‌ماند.‏+

۲۲ با بی‌رحمی بر او می‌وزد،‏+

و او با ناامیدی سعی می‌کند از چنگ آن فرار کند.‏+

۲۳ باد به خاطر او دست می‌زند،‏

و از مکانش برایش سوت می‌زند.‏+

۲۸ ‏«جایی برای استخراج نقره هست،‏

و جایی برای تصفیهٔ طلا؛‏+

۲ آهن از زمین استخراج می‌شود،‏

و مس را از سنگ جدا می‌کنند.‏*‏+

۳ انسان بر تاریکی غلبه می‌کند؛‏

او در جستجوی سنگ‌های معدن،‏*

به اعماق تاریک زمین می‌رود.‏

۴ در دل زمین،‏ جایی که هیچ انسانی زندگی نمی‌کند،‏ معدن را حفاری می‌کند،‏

در مکان‌هایی که پای هیچ انسانی به آنجا نرسیده و فراموش شده،‏

مردانی با طناب به زیر زمین می‌روند و در حالی که به آن آویزانند،‏ کار می‌کنند.‏

۵ روی زمین محصول به بار می‌آید؛‏

اما زیر زمین گویی آتش همه چیز را زیر و رو می‌کند.‏*

۶ در سنگ‌های زیر زمین یاقوت کبود پیدا می‌شود،‏

و در خاکش طلا هست.‏

۷ حتی پرندگان شکاری راه آنجا را پیدا نمی‌کنند،‏

و چشم شاهین سیاه* هم آن را نمی‌بیند.‏

۸ هیچ حیوان درنده‌ای در آن پا نگذاشته،‏

و هیچ شیر جوانی از آن گذر نکرده است.‏

۹ انسان صخرهٔ سخت را می‌شکند،‏*

و کوه‌ها را از بیخ و بن واژگون می‌کند.‏

۱۰ در صخره‌ها مجرای آب می‌کَنَد؛‏+

چشمش هر چیز قیمتی را می‌بیند.‏

۱۱ جلوی سرچشمهٔ رودخانه‌ها سد می‌بندد،‏

و گنج‌های مخفی را بیرون می‌آورد.‏

۱۲ اما حکمت را کجا می‌توان پیدا کرد،‏+

و سرچشمهٔ فهم کجاست؟‏+

۱۳ هیچ کس ارزش آن را نمی‌داند،‏+

و در هیچ جای دنیا پیدا نمی‌شود.‏

۱۴ آب‌های عمیق می‌گویند،‏ ‹در ما نیست!‏›‏

و دریا می‌گوید،‏ ‹پیش من نیست!‏›‏+

۱۵ آن را نمی‌توان با طلای خالص خرید؛‏

و ارزش آن را نمی‌توان با نقره سنجید.‏+

۱۶ آن را نمی‌توان با طلای ناب* خرید،‏+

و نه با عقیق* کمیاب و یاقوت کبود.‏

۱۷ آن را نمی‌توان با طلا و شیشه مقایسه کرد؛‏

و با ظرفی از طلای خالص هم نمی‌شود مبادله کرد.‏+

۱۸ مرجان و کریستال* در برابرش هیچ ارزشی ندارند؛‏+

یک کیسه حکمت باارزش‌تر از یک کیسه مروارید است.‏

۱۹ آن را نمی‌توان با توپاز کوش مقایسه کرد؛‏+

و حتی نمی‌توان با طلای خالص خرید.‏

۲۰ پس حکمت از کجا می‌آید؟‏

و سرچشمهٔ فهم کجاست؟‏+

۲۱ از چشم هر موجود زنده‌ای پنهان است،‏+

حتی از چشم پرندگان آسمان هم مخفی است.‏

۲۲ مرگ و نابودی می‌گویند،‏

‏‹گوش‌های ما فقط خبرش را شنیده است.‏›‏

۲۳ فقط خدا می‌داند که کجا می‌توان آن را پیدا کرد؛‏

فقط او از مکان آن آگاه است،‏+

۲۴ چون او هر گوشه‌ای از زمین را می‌بیند،‏

و نگاهش بر تمام چیزهای زیر آسمان است.‏+

۲۵ وقتی به باد قدرت وزیدن داد،‏+

و مقدار آب‌ها را تعیین کرد،‏+

۲۶ وقتی قانونی برای باران قرار داد،‏+

و برای ابرهای رعدآسا* مسیری تعیین کرد،‏+

۲۷ آن وقت حکمت را در کارهایش دید و آن را شرح داد؛‏

حکمت را برقرار کرد و ارزشش را محک زد.‏

۲۸ او به انسان گفت:‏

‏‹احترام عمیق به یَهُوَه* حکمت واقعی است،‏+

و دوری کردن از بدی فهم حقیقی است.‏›»‏+

۲۹ ایّوب به بحث* خودش ادامه داد و گفت:‏

۲ ‏«ای کاش وضعیت من مثل ماه‌های گذشته بود،‏

روزهایی که خدا از من محافظت می‌کرد،‏

۳ روزهایی که نورِ چراغ خود را بر سرم می‌تابانْد،‏

و با نور او در تاریکی راه می‌رفتم،‏+

۴ آن روزها بهترین روزهای زندگی‌ام بود،‏

دوستی با خدا برکت خیمهٔ من بود،‏+

۵ روزهایی که خدای قادر مطلق هنوز با من بود،‏

و بچه‌هایم* دور من جمع بودند،‏

۶ روزهایی که پاهایم را در شیر* می‌شستم،‏

و از صخره‌ها برایم چشمه‌های روغن جاری می‌شد.‏+

۷ وقتی به دروازهٔ شهر می‌رفتم،‏+

و در میدان شهر در جایم می‌نشستم،‏+

۸ جوانان با دیدن من با احترام کنار می‌رفتند،‏*

حتی پیران هم از جای خود بلند می‌شدند و می‌ایستادند.‏+

۹ امیران صحبتشان را قطع می‌کردند،‏

و دست بر دهانشان می‌گذاشتند.‏

۱۰ افراد سرشناس ساکت می‌شدند،‏

و زبانشان بند می‌آمد.‏

۱۱ هر کس حرف‌هایم را می‌شنید،‏ از من تعریف و تمجید می‌کرد،‏

کسانی که مرا می‌دیدند،‏ مرا تحسین می‌کردند،‏

۱۲ چون به داد فقیرانی که کمک می‌خواستند می‌رسیدم،‏+

و به یتیمان و درماندگان کمک می‌کردم.‏+

۱۳ کسانی که نزدیک بود بمیرند،‏ برایم دعای خیر می‌کردند،‏+

و من دل بیوه‌زنان را شاد می‌کردم.‏+

۱۴ درستکاری را مثل لباس می‌پوشیدم،‏

و به جا آوردن عدالت برایم مثل ردا و دستار بود.‏

۱۵ برای کورها چشم،‏

و برای لنگان پا بودم.‏

۱۶ برای فقیران پدر بودم؛‏+

به مورد قضایی کسانی که نمی‌شناختم رسیدگی می‌کردم.‏+

۱۷ فک شریران را می‌شکستم،‏+

و شکار را از میان دندان‌هایشان بیرون می‌کشیدم.‏

۱۸ به خودم می‌گفتم،‏ ‹روزهای عمرم مثل دانه‌های شن زیاد خواهد بود،‏

و در خانهٔ خودم می‌میرم.‏+

۱۹ مثل درختی خواهم بود که ریشه‌هایش به آب می‌رسد،‏

و تمام شب روی شاخه‌هایش شبنم می‌نشیند.‏

۲۰ شکوه و جلالم دائم تازه می‌شود،‏

و با کمانی که در دست دارم،‏ مدام تیر پرتاب خواهم کرد.‏›‏

۲۱ مردم مشتاق شنیدن حرف‌هایم بودند،‏

و ساکت می‌ماندند تا پندهایم را بشنوند.‏+

۲۲ وقتی حرف‌هایم را تمام می‌کردم،‏ چیزی برای گفتن نداشتند؛‏

گفته‌هایم مثل نم‌نم باران روی گوش‌هایشان می‌بارید.‏

۲۳ مثل کشاورزی که منتظر باران است،‏ برایم انتظار می‌کشیدند؛‏

مثل زمینی که باران بهاری را جذب می‌کند،‏ تشنهٔ شنیدن سخنانم بودند.‏+

۲۴ وقتی به آن‌ها لبخند می‌زدم،‏ باور نمی‌کردند؛‏

اما صورت شاد من آن‌ها را مطمئن می‌کرد.‏*

۲۵ رهبرشان بودم و آن‌ها را راهنمایی می‌کردم.‏

مثل پادشاهی که بین سپاهیانش است زندگی می‌کردم؛‏+

مثل کسی که عزاداران را تسلّی می‌دهد.‏+

۳۰ ‏«ولی حالا کسانی که از من جوان‌ترند،‏

به من می‌خندند؛‏+

کسانی که حتی عار داشتم

پدرانشان همراه سگ‌های من از گله‌ام نگهبانی کنند.‏

۲ نیروی بازوهای آن جوانان چه فایده‌ای برای من دارد؟‏

قوّتشان از بین رفته است.‏

۳ از شدّت فقر و گرسنگی تاب و توان ندارند؛‏

خاک زمینِ خشک را می‌جَوند،‏

زمینی که ویران شده و دیگر کسی در آن زندگی نمی‌کند.‏

۴ آن‌ها برگ‌های بوته‌های شور را جمع می‌کنند،‏

و ریشهٔ بوته‌های صحرا* غذایشان است.‏

۵ از بین جامعه رانده شده‌اند،‏+

و مردم پشت سر آن‌ها داد می‌زنند،‏ طوری که انگار دزدند.‏

۶ در شکاف‌های* درّه‌ها زندگی می‌کنند،‏

در حفره‌های زمین و صخره‌ها.‏

۷ در میان بوته‌ها فریاد می‌زنند،‏

و از ترس،‏ لابلای گزنه‌ها کنار هم جمع می‌شوند.‏

۸ افرادی نادان و بی‌نام و نشانند،‏

و از سرزمینشان رانده شده‌اند.‏

۹ اما حالا حتی در شعرهایی که می‌خوانند به ریش من می‌خندند،‏+

و مسخرهٔ* آن‌ها شده‌ام.‏+

۱۰ از من بیزارند و به من نزدیک نمی‌شوند؛‏+

بدون آن که ترسی داشته باشند به صورتم تف می‌کنند.‏+

۱۱ خدا زه کمانم را شل کرده و مرا ذلیل کرده است،‏

برای همین،‏ هر کاری که دلشان می‌خواهد با من می‌کنند.‏

۱۲ مثل گروهی اوباش از سمت راست به من حمله می‌کنند؛‏

مجبورم می‌کنند که فرار کنم،‏

و سد راهم می‌شوند تا نابودم کنند.‏

۱۳ راه‌هایم را خراب می‌کنند،‏

مصیبتم را بدتر می‌کنند،‏+

و کسی مانع آن‌ها نمی‌شود.‏*

۱۴ طوری بر من هجوم می‌آورند که انگار از میان شکافی پهن از دیوار شهر رد می‌شوند،‏

و در این وضعیت اسفبارم بر سرم می‌ریزند.‏

۱۵ ترس و وحشت تمام وجودم را گرفته است؛‏

آبرویم به باد رفته،‏

و امیدی که به نجات داشتم مثل ابر محو و ناپدید شده است.‏

۱۶ جانی در من نمانده؛‏+

هر روز درد و رنج می‌کشم.‏+

۱۷ شب‌ها درد به مغز استخوان‌هایم می‌رسد؛‏+

دردهای زجرآورم تمامی ندارد.‏+

۱۸ از شدّت سختی،‏ لباسم از شکل افتاده است؛‏*

درد و رنجم مثل یقهٔ لباس مرا خفه می‌کند.‏

۱۹ خدا مرا در گِل و لای انداخته؛‏

مثل خاک و خاکستر شده‌ام.‏

۲۰ فریاد می‌زنم کمکم کنی،‏ ولی تو جواب نمی‌دهی؛‏+

در حضورت می‌ایستم،‏ ولی فقط به من نگاه می‌کنی.‏

۲۱ تو با بی‌رحمی دشمن من شده‌ای؛‏+

با دست پرقدرتت به من حمله می‌کنی.‏

۲۲ مرا برمی‌داری و در باد می‌اندازی؛‏

مرا در طوفان به این طرف و آن طرف پرتاب می‌کنی.‏*

۲۳ می‌دانم که مرا به دست مرگ می‌سپاری،‏

و به خانه‌ای می‌بری که سرانجام همهٔ زندگان به آنجا می‌روند.‏

۲۴ هیچ کس به شخصی که خُرد شده* حمله نمی‌کند؛‏+

شخصی که در بلا و مصیبت برای کمک التماس می‌کند.‏

۲۵ مگر من برای کسانی که دوران سختی داشتند گریه نکردم؟‏

مگر من برای فقیران غصه نخوردم؟‏+

۲۶ با این که امیدوار بودم که خوشبخت شوم،‏ بدبخت شدم؛‏

در انتظار نور بودم،‏ ولی تاریکی سراغم آمد.‏

۲۷ دلم آشفته است و آرام و قرار ندارد؛‏

هر روز گرفتار درد و رنجم.‏

۲۸ در تاریکی سرگردانم؛‏+ آفتاب نیست.‏

در میان جماعت می‌ایستم و برای کمک فریاد می‌زنم.‏

۲۹ برادر شغالان شده‌ام،‏

و رفیق شترمرغان.‏+

۳۰ پوستم سیاه شده و می‌ریزد؛‏+

استخوان‌هایم از داغی* می‌سوزد.‏

۳۱ آهنگ چنگ من،‏ آهنگ عزاست،‏

صدای فلوت* من،‏ صدای گریه و زاریست.‏

۳۱ ‏«با چشمانم عهد بسته‌ام.‏+

پس چطور می‌توانم با نظر شهوت به دختری* نگاه کنم؟‏+

۲ اگر این کار را بکنم،‏ چه چیزی از خدا به من می‌رسد؟‏

از خدای قادر مطلق چه میراثی به من می‌رسد؟‏

۳ آیا مصیبت در انتظار شریران نیست،‏

و بلا در انتظار بدکاران؟‏+

۴ آیا او راه‌هایم را نمی‌بیند،‏+

و هر قدمی را که برمی‌دارم نمی‌شمارد؟‏

۵ آیا هیچ وقت در راه دروغ و فریب قدم زده‌ام؟‏

آیا برای فریب دادن کسی عجله کرده‌ام؟‏+

۶ ای کاش خدا مرا با ترازوی عدالت بسنجد +

تا صداقت و وفاداری‌ام را ببیند.‏+

۷ اگر از راه راست منحرف شده باشم،‏+

یا دلم دنبال چیزهایی باشد که چشمانم دیده است،‏+

یا اگر دست‌هایم به گناه آلوده شده باشد،‏

۸ آن وقت چیزی را که کاشته‌ام دیگران بخورند،‏+

و محصول من از ریشه کنده شود.‏*

۹ اگر دلم فریفتهٔ زن مرد دیگری شده باشد،‏+

و در کمین زن همسایه‌ام نشسته باشم،‏+

۱۰ پس زن من هم گندم مرد دیگری را آسیاب کند،‏

و مردان دیگر با او همخواب شوند.‏+

۱۱ در آن صورت کار بی‌شرمانه‌ای کرده‌ام،‏

گناهی که بخاطرش سزاوارم قاضی‌ها مرا مجازات کنند.‏+

۱۲ این کارِ من مثل آتشی همه چیز را می‌بلعید و نابود می‌کرد،‏+

آتشی که همهٔ محصولاتم را از ریشه نابود می‌کرد.‏

۱۳ اگر شکایتی را که غلامان و کنیزانم از من داشتند نادیده می‌گرفتم،‏

و از روی بی‌انصافی با آن‌ها برخورد می‌کردم،‏

۱۴ آن وقت چطور می‌توانستم با خدا روبرو شوم؟‏

وقتی او از من بازخواست کند،‏ چه جوابی می‌توانم به او بدهم؟‏+

۱۵ مگر همان خدایی که مرا در رَحِم مادرم شکل داد،‏ آن‌ها را هم نیافرید؟‏+

مگر همان خدا ما را قبل از تولّدمان شکل نداد؟‏+

۱۶ هیچ وقت از کمک به فقیران کوتاهی نکرده‌ام،‏+

یا باعث ناامیدی بیوه‌زنان نشده‌ام.‏*‏+

۱۷ غذای خودم را به‌تنهایی نخورده‌ام،‏

در عوض،‏ آن را با یتیمان قسمت کرده‌ام.‏+

۱۸ ‏(‏از جوانی برای یتیمان مثل یک پدر بودم و آن‌ها را بزرگ کردم،‏

و از بچگی* راهنمای بیوه‌زنان بودم.‏)‏

۱۹ اگر کسی را می‌دیدم که لباس ندارد و جانش از سرما در خطر است،‏

یا فقیری را می‌دیدم که چیزی ندارد تا خودش را بپوشاند،‏+

۲۰ لباسی از پشم گوسفندانم به او می‌دادم تا خودش را گرم کند،‏

و او برایم دعای خیر می‌کرد.‏+

۲۱ اگر کنار دروازهٔ شهر،‏ یتیمی به کمک من نیاز داشت،‏+

ولی به جای کمک،‏ با مشتم او را تهدید می‌کردم،‏*‏+

۲۲ آن وقت بازویم از کتفم بیفتد،‏

و دستم از آرنج قطع شود،‏

۲۳ چون از مجازات خدا می‌ترسیدم،‏

و جرأت نمی‌کردم در مقابل شکوه و عظمتش بایستم.‏

۲۴ به طلا توکّل نکرده‌ام،‏

و به طلای خالص نگفته‌ام،‏ ‹با تو در امن و امانم!‏›‏+

۲۵ مال و منال و ثروت زیاد به دست آوردم،‏+

ولی شادی من به آن‌ها بستگی نداشت.‏+

۲۶ دیدن خورشید تابان،‏

و ماه درخشان،‏+

۲۷ دلم را هیچ وقت فریب نداد

تا برای پرستش آن‌ها،‏ با دستم از دور بوسه‌ای برایشان بفرستم؛‏+

۲۸ اگر این گناه را کرده باشم،‏ سزاوارم که قاضی‌ها مجازاتم کنند،‏

چون با این کار،‏ خدای حقیقی را انکار کرده‌ام.‏

۲۹ آیا هیچ وقت از نابودی دشمنانم خوشحال شده‌ام،‏+

یا از بلایی که به سرشان آمده شاد شده‌ام؟‏

۳۰ هیچ وقت برایشان آرزوی مرگ نکرده‌ام،‏*

و با این کار،‏ زبانم را به گناه آلوده نکرده‌ام.‏+

۳۱ اهالی خیمه‌ام گفته‌اند:‏

‏‹آیا کسی پیدا می‌شود که با خوراک او سیر نشده باشد؟‏›‏+

۳۲ هیچ وقت نمی‌گذاشتم غریبه‌ای شب را در خیابان بگذراند،‏+

درِ خانه‌ام به روی مسافران باز بود.‏

۳۳ آیا مثل دیگران سعی کرده‌ام گناهانم را مخفی کنم،‏+

و آن‌ها را در جیب لباسم پنهان کنم؟‏

۳۴ آیا می‌ترسیدم که مردم دربارهٔ من چه فکر می‌کنند،‏

یا ترس داشتم که خانواده‌های دیگر به من بی‌اعتنایی کنند؟‏

در آن صورت ساکت می‌ماندم و جرأت نمی‌کردم از خانه بیرون بروم!‏

۳۵ ای کاش کسی پیدا می‌شد که به حرف‌هایم گوش بدهد!‏+

قسم می‌خورم که حقیقت را می‌گویم.‏*

می‌خواهم خدای قادر مطلق به من جواب بدهد!‏+

ای کاش کسی که به من تهمت زده،‏ اتهاماتش را در دفتری می‌نوشت!‏

۳۶ آن وقت من آن دفتر را روی شانه‌ام حمل می‌کردم،‏

و مثل تاج روی سرم می‌گذاشتم.‏

۳۷ من هر قدمی که برمی‌داشتم،‏ حسابش را به او می‌دادم؛‏

مثل یک شاهزاده،‏ با افتخار* به او نزدیک می‌شدم.‏

۳۸ اگر زمینِ من با داد و فریاد از دستم شکایت کند،‏

و شیارهایش با هم گریه کنند؛‏

۳۹ اگر محصولش را بدون پرداخت دستمزد کارگران خورده باشم،‏+

یا صاحبانش را ناامید کرده باشم؛‏+

۴۰ آن وقت به جای گندم،‏ خار در زمینم رشد کند،‏

و به جای جو،‏ علف هرز* برویَد.‏»‏

سخنان ایّوب در اینجا تمام شد.‏

۳۲ آن سه دوست ایّوب دیگر جوابی نداشتند که به او بدهند،‏ چون او از درستکاری‌اش اطمینان داشت.‏*‏+ ۲ اما شخصی به نام اِلیهو،‏ پسر بَرَک‌ئیلِ بوزی + از خاندان رام خیلی عصبانی شد،‏ چون ایّوب سعی می‌کرد ثابت کند که حق با خودش است،‏ نه با خدا.‏+ ۳ او همین طور از آن سه دوست* ایّوب عصبانی شد،‏ چون نمی‌توانستند جواب قانع‌کننده‌ای به ایّوب بدهند و گفته بودند که خدا شریر است.‏+ ۴ اِلیهو تا آن لحظه صبر کرد و به ایّوب جوابی نداد،‏ چون بقیه از او بزرگ‌تر بودند.‏+ ۵ وقتی اِلیهو دید که آن سه مرد چیزی برای گفتن ندارند،‏ به‌شدّت خشمگین شد.‏ ۶ پس اِلیهو پسر بَرَک‌ئیلِ بوزی شروع به صحبت کرد و گفت:‏

‏«من جوانم،‏

و شما پیر.‏+

به احترام شما تا الآن ساکت مانده‌ام،‏+

و جرأت نکردم نظرم را به شما بگویم.‏

۷ به خودم گفتم:‏ ‹بگذار بزرگان صحبت کنند،‏

و کسانی که سال‌ها تجربه دارند،‏ حکمتشان را با ما در میان بگذارند.‏›‏

۸ اما روح خدا که در انسان است،‏

یعنی همان نَفَس خدای قادر مطلق به انسان درک و فهم می‌دهد.‏+

۹ حکمت فقط به سن و سال بستگی ندارد،‏

یا فقط پیران نیستند که می‌فهمند چه چیزی درست است.‏+

۱۰ پس من به شما می‌گویم:‏ ‹به من گوش دهید،‏

تا من هم نظرم را به شما بگویم.‏›‏

۱۱ من تا الآن منتظر مانده‌ام که حرف‌هایتان تمام شود؛‏

وقتی دنبال این بودید که چه بگویید،‏+

به استدلال‌هایتان گوش می‌دادم.‏+

۱۲ من با دقت به حرف‌هایتان گوش دادم،‏

ولی هیچ کدام از شما نتوانستید ثابت کنید که ایّوب در اشتباه است،‏

و نتوانستید جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهید.‏

۱۳ پس نگویید:‏ ‹ما دانا هستیم،‏

این خداست که ایّوب را محکوم می‌کند،‏ نه انسان.‏›‏

۱۴ ایّوب با شما صحبت می‌کرد نه با من،‏

پس من با منطق شما به او جواب نمی‌دهم!‏

۱۵ این مردان درمانده‌اند و هیچ جوابی ندارند که به تو بدهند؛‏

دیگر چیزی برای گفتن ندارند.‏

۱۶ من منتظر ماندم،‏ ولی به صحبتشان ادامه ندادند؛‏

ساکت ایستاده‌اند و چیزی نمی‌گویند.‏

۱۷ پس من هم می‌خواهم جواب بدهم؛‏

من هم می‌خواهم نظرم را بگویم،‏

۱۸ چون حرف‌های زیادی برای گفتن دارم،‏

و روحی که در من است،‏ مرا به حرف زدن وادار می‌کند.‏

۱۹ دلم پر است،‏

مثل مشک تازه‌ای که از شراب پر شده و نزدیک است که بترکد.‏+

۲۰ باید حرفم را بزنم تا راحت شوم!‏

باید دهانم را باز کنم و حرفم را بگویم.‏

۲۱ من از کسی طرفداری نمی‌کنم؛‏+

و از روی چاپلوسی حرف نمی‌زنم،‏

۲۲ چون نمی‌دانم چطور چاپلوسی کنم؛‏

اگر این کار را می‌کردم،‏ خالقم بلافاصله مرا نابود می‌کرد.‏

۳۳ ‏«ای ایّوب،‏ لطفاً به حرف‌هایم گوش بده؛‏

دقت کن که چه می‌گویم.‏

۲ خواهش می‌کنم!‏ بگذار دهانم را باز کنم

و با زبانم سخن بگویم.‏

۳ حرف‌های من از دلی خالص و بی‌ریا بیرون می‌آید،‏+

و لب‌هایم چیزی را که می‌دانم صادقانه بیان می‌کند.‏

۴ خدا با روح خودش مرا ساخت؛‏+

خدای قادر مطلق با نَفَس خودش به من زندگی داد.‏+

۵ اگر می‌توانی به من جواب بده؛‏

دلایلت را بگو؛‏ آماده باش که از خودت دفاع کنی.‏

۶ من و تو از دید خدای حقیقی یکی هستیم،‏

من هم از گِل درست شده‌ام.‏+

۷ پس لزومی ندارد که از من بترسی،‏

یا حس کنی که تو را زیر فشار می‌گذارم.‏

۸ حرف‌هایی را که در حضورم گفتی شنیدم،‏

شنیدم که گفتی:‏

۹ ‏‹من پاک و بی‌تقصیرم؛‏+

پاک هستم و گناهی از من سر نزده.‏+

۱۰ با این حال،‏ خدا دنبال دلایلی می‌گردد که با من دشمنی کند؛‏

او مرا دشمن خودش می‌داند.‏+

۱۱ او پاهایم را در کُنده* می‌گذارد؛‏

هر جا که می‌روم مرا زیر نظر دارد.‏›‏+

۱۲ اما ایّوب تو در اشتباهی،‏ پس جوابم به تو این است:‏

خدا از انسان* خیلی بزرگ‌تر است.‏+

۱۳ چرا از خدا شکایت می‌کنی؟‏+

آیا به خاطر این است که به تمام حرف‌هایت جواب نداده؟‏+

۱۴ خدا بارها با انسان صحبت می‌کند،‏

با این حال کسی به او گوش نمی‌دهد.‏

۱۵ خدا در خواب،‏ در رؤیای شب،‏+

وقتی انسان بر تختش در خوابی عمیق است،‏

با او صحبت می‌کند.‏

۱۶ آن وقت گوش‌های او را باز می‌کند،‏+

و تعالیمش را در ذهن او حک می‌کند،‏

۱۷ تا به کارهای اشتباه دست نزند،‏+

و از غرور در امان بماند.‏+

۱۸ خدا جان او را از قبر* نجات می‌دهد،‏+

و نمی‌گذارد که با شمشیر* نابود شود.‏

۱۹ انسان از دردی که در بستر بیماری می‌کشد توبیخ می‌شود.‏

دردهای استخوان‌هایش دائمی است،‏

۲۰ آنقدر که اشتهایش را از دست می‌دهد،‏*

و حتی میل به خوردن لذیذترین غذاها را ندارد.‏+

۲۱ کم‌کم گوشت تنش آب می‌شود،‏

و چیزی جز پوست و استخوان از او باقی نمی‌ماند.‏

۲۲ پایش* به لب گور* می‌رسد.‏

او* به کسانی که قصد جانش را دارند،‏ نزدیک می‌شود.‏

۲۳ اما اگر از بین هزاران فرشته،‏*

یکی مدافع او شود،‏

و به او بگوید که چه کاری درست است،‏

۲۴ آن وقت خدا به او لطف می‌کند و می‌گوید:‏

‏‹او را از رفتن به قبر* نجات بده!‏+

من بهای رهایی‌اش را پیدا کرده‌ام!‏+

۲۵ بدن او از بدن جوانان سالم‌تر خواهد شد؛‏*‏+

و نیروی جوانی‌اش به او برخواهد گشت.‏›‏+

۲۶ او به خدا التماس خواهد کرد + و خدا او را قبول خواهد کرد؛‏

با دیدن روی خدا از شادی فریاد خواهد کشید،‏

و خدا دوباره آن انسان فانی را درستکار به حساب خواهد آورد.‏

۲۷ آن شخص به دیگران خواهد گفت:‏*

‏‹من گناه کرده‌ام + و از راه راست منحرف شده‌ام،‏*

ولی با این که سزاوار مجازات بودم،‏ مجازات نشدم.‏*

۲۸ او جانم را بازخرید کرده و نگذاشته که به گور بروم،‏+

پس نور زندگی را خواهم دید.‏›‏

۲۹ بدون شک،‏ خدا همهٔ این کارها را برای انسان می‌کند،‏

نه دو یا سه بار،‏ بلکه بارها،‏

۳۰ تا او* را از قبر* نجات دهد،‏

طوری که نور زندگی بر او بتابد.‏+

۳۱ ایّوب،‏ خوب توجه کن!‏ به من گوش بده!‏

چیزی نگو و بگذار به حرف‌هایم ادامه دهم.‏

۳۲ البته اگر چیزی برای گفتن داری،‏ جوابم را بده.‏

صحبت کن،‏ چون می‌خواهم ثابت کنم که حق با توست.‏

۳۳ اما اگر چیزی برای گفتن نداری،‏ بهتر است به من گوش بدهی؛‏

چیزی نگو تا حکمت را به تو تعلیم دهم!‏»‏

۳۴ اِلیهو به صحبتش ادامه داد و گفت:‏

۲ ‏«ای مردان دانا،‏ به سخنان من گوش دهید؛‏

ای عالمان،‏ حرف‌هایم را بشنوید.‏

۳ همان طور که زبان مزهٔ غذا را می‌چشد،‏

گوش هم کلمات را می‌سنجد.‏

۴ پس بیایید بین خودمان مشخص کنیم که چه چیزی درست است،‏

بیایید خودمان تصمیم بگیریم که چه چیزی خوب است،‏

۵ چون ایّوب می‌گوید:‏ ‹حق با من است،‏+

ولی خدا مرا از حق خودم محروم کرده.‏+

۶ آیا باید دروغ بگویم تا به نفعم حکم صادر شود؟‏

گناهی نکرده‌ام،‏ با این حال زخم‌هایم علاج‌ناپذیرند.‏›‏+

۷ آیا کسی مثل ایّوب وجود دارد

که مسخره شدن برایش مثل نوشیدن آب باشد؟‏

۸ او با خطاکاران نشست و برخاست می‌کند،‏

و همنشین شریران است،‏+

۹ چون می‌گوید:‏ ‹برای انسان چه فایده‌ای دارد

که برای خشنود کردن خدا تلاش کند؟‏›‏+

۱۰ ای مردان عاقل و فهمیده،‏ به من گوش دهید:‏

امکان ندارد که خدای حقیقی ظلم کند!‏*‏+

غیرممکن است که خدای قادر مطلق بدی کند!‏+

۱۱ او هر کسی را طبق اعمالش پاداش می‌دهد و یا مجازات می‌کند،‏+

به این ترتیب،‏ می‌گذارد که هر کس نتیجهٔ کارهایش* را ببیند.‏

۱۲ شکی نیست که خدا هیچ وقت ظلم نمی‌کند؛‏*‏+

خدای قادر مطلق عدالت را زیر پا نمی‌گذارد.‏+

۱۳ چه کسی او را مسئول زمین کرد؟‏

چه کسی اختیار تمام دنیا را به او داد؟‏

۱۴ اگر او بر ضدّ انسان‌ها بلند شود،‏*

و روح* و نَفَس آن‌ها را پس بگیرد،‏+

۱۵ همهٔ انسان‌ها با هم نابود می‌شوند،‏

و به خاک برمی‌گردند.‏+

۱۶ پس اگر درک و فهم داری خوب توجه کن،‏

و با دقت به چیزی که می‌گویم گوش بده.‏

۱۷ آیا کسی که از عدالت متنفر است،‏ می‌تواند حکمرانی کند؟‏

آیا می‌خواهی کسی را که قدرتمند و عادل است محکوم کنی؟‏

۱۸ آیا می‌توانی به یک پادشاه بگویی:‏ ‹به درد هیچ کاری نمی‌خوری›؟‏

آیا می‌توانی حاکمان را متهم کنی و بگویی:‏ ‹شریر هستید›؟‏+

۱۹ خدایی هست که از امیران طرفداری نمی‌کند،‏

و ثروتمندان را بر فقیران ترجیح نمی‌دهد،‏+

چون همهٔ آن‌ها به دست او آفریده شده‌اند.‏+

۲۰ آن‌ها در نیمه شب با مرگ ناگهانی می‌میرند؛‏+

به‌شدّت می‌لرزند و از بین می‌روند؛‏

حتی قدرتمندان هم از میان برداشته می‌شوند،‏ اما نه به دست انسان.‏+

۲۱ در واقع نگاه خدا بر تمام راه‌های انسان است،‏+

و هر قدمی را که برمی‌دارد،‏ می‌بیند.‏

۲۲ هیچ تاریکی یا سایه‌ای نیست

که خطاکاران بتوانند خودشان را در آن پنهان کنند.‏+

۲۳ خدا برای هیچ انسانی زمانی را تعیین نکرده

تا برای داوری در حضورش بایستد.‏

۲۴ خدا بدون آن که نیازی به تحقیق و بررسی باشد،‏ قدرتمندان را خرد و متلاشی می‌کند،‏

و دیگران را به جای آن‌ها می‌نشاند،‏+

۲۵ چون او از تمام کارهایشان آگاه است.‏+

آن‌ها را در شب سرنگون می‌کند،‏ پس خرد و متلاشی می‌شوند.‏+

۲۶ آن‌ها را به خاطر شرارتشان جلوی دیگران تنبیه می‌کند،‏

جایی که همه می‌توانند ببینند،‏+

۲۷ چون دیگر از او پیروی نمی‌کنند،‏+

و راه‌های او را نادیده می‌گیرند.‏+

۲۸ آنقدر به فقیران ظلم می‌کنند که فریاد آن‌ها به گوش خدا می‌رسد،‏

و خدا نالهٔ بینوایان را می‌شنود.‏+

۲۹ اگر خدا ساکت بماند،‏ چه کسی می‌تواند او را محکوم کند؟‏

اگر رویش را بپوشاند،‏ چه کسی می‌تواند او را ببیند؟‏

چه رویش را از قومی بپوشاند،‏ چه از انسانی،‏ نتیجه یکی است:‏

۳۰ یعنی شخص خدانشناس نمی‌تواند حکمرانی کند،‏+

و برای مردم دام بگذارد.‏

۳۱ کسی هست که به خدا می‌گوید،‏

‏‹با این که هیچ کار اشتباهی نکرده‌ام،‏ مجازات شده‌ام؛‏+

۳۲ چیزی را که نمی‌دانم به من یاد بده؛‏

اگر اشتباهی کرده‌ام،‏ دوباره آن را تکرار نمی‌کنم.‏›‏

۳۳ تو حکم خدا را رد می‌کنی،‏ پس آیا او باید پاداشی را که می‌خواهی به تو بدهد؟‏

تویی که باید تصمیم بگیری،‏ نه من.‏

به من بگو چه چیزهایی را خوب می‌دانی.‏

۳۴ کسانی که درک و فهم دارند و حرف‌هایم را می‌شنوند،‏

یعنی همهٔ دانایان و خردمندان خواهند گفت:‏

۳۵ ‏‹ایّوب بدون آگاهی صحبت می‌کند،‏+

و از حرف‌هایش معلوم است که بینشی ندارد.‏›‏

۳۶ کاش ایّوب تا جایی که امکان دارد امتحان شود،‏*

چون مثل شریران جواب می‌دهد!‏

۳۷ او سرکشی را به گناهش اضافه می‌کند!‏+

برای مسخره کردنمان،‏ جلوی ما دست می‌زند،‏

و خدای حقیقی را پشت سر هم متهم می‌کند!‏»‏+

۳۵ اِلیهو به سخنانش ادامه داد و گفت:‏

۲ ‏«آیا آنقدر مطمئنی حق با توست که می‌گویی،‏

‏‹من از خدا عادل‌ترم›؟‏+

۳ تو می‌گویی،‏ ‹برای تو* چه اهمیتی دارد؟‏

اگر گناه کرده بودم،‏ وضعیتم بهتر بود؟‏›‏+

۴ من به تو و دوستانت + جواب می‌دهم؛‏

دوستانی که همراه تو هستند.‏

۵ به آسمان نگاه کن،‏

و ببین که ابرها چقدر بالاتر از تو هستند.‏+

۶ اگر گناه کنی،‏ چه لطمه‌ای به خدا می‌زنی؟‏+

اگر خطاهای تو زیاد شوند،‏ چه آسیبی به او می‌رسد؟‏+

۷ اگر درستکار باشی،‏ چه نفعی به او می‌رسانی،‏

و از تو چه چیزی به او می‌رسد؟‏+

۸ کارهای درست یا نادرست تو،‏

فقط روی انسان‌ها تأثیر می‌گذارد.‏

۹ انسان‌ها از شدّت ظلم و ستم،‏ برای کمک فریاد می‌زنند؛‏

فریادی که برای آزادی از سلطهٔ* قدرتمندان است.‏+

۱۰ اما هیچ کس نمی‌گوید،‏ ‹خدا کجاست؟‏ او که آفرینندهٔ پرجلال ماست،‏+

او که باعث می‌شود شب‌ها سرود ستایش بخوانیم.‏›‏+

۱۱ او با تعالیمش ما را داناتر از حیوانات زمین،‏+

و عاقل‌تر از پرندگان آسمان کرده.‏

۱۲ مردم برای کمک فریاد می‌زنند،‏ ولی او به دادشان نمی‌رسد،‏+

چون مغرور و شریرند.‏+

۱۳ شکی نیست که خدا به حرف‌های پوچ و توخالی* گوش نمی‌دهد؛‏+

خدای قادر مطلق به چنین حرف‌هایی توجه نمی‌کند.‏

۱۴ پس وقتی شکایت می‌کنی که چرا او را نمی‌بینی،‏ حتماً به تو گوش نمی‌دهد!‏+

صبر کن و منتظرش باش،‏ چون شکایت* تو به دستش رسیده است.‏+

۱۵ او از روی خشم از تو حساب نخواسته است؛‏

او حرف‌هایی را که از روی بی‌فکری زده‌ای نادیده گرفته است.‏+

۱۶ ایّوب دهانش را باز می‌کند و حرف‌هایی می‌زند که پوچ و بی‌معنی است؛‏

حرف‌های زیاد او از روی نادانی است.‏»‏+

۳۶ اِلیهو در ادامهٔ صحبتش گفت:‏

۲ ‏«صبر داشته باش و کمی بیشتر به حرف‌هایم* گوش بده،‏

حرف‌هایی که از طرف خدا به تو می‌گویم.‏

۳ می‌خواهم علم و دانشم را به طور مفصل با تو در میان بگذارم؛‏

می‌خواهم نشان دهم که خالق من عادل است.‏+

۴ چیزهایی که می‌گویم دروغ نیست؛‏

این گفته‌ها از طرف کسی است که دانشش کامل است.‏+

۵ خدا تواناست + و کسی را رد نمی‌کند؛‏

قدرت درک او عظیم است.‏

۶ او شریران را زنده نمی‌گذارد،‏+

ولی به داد مظلومان می‌رسد.‏+

۷ چشم از درستکاران برنمی‌دارد،‏+

و آن‌ها را تا ابد با پادشاهان بر تخت می‌نشاند + و سربلند می‌کند.‏

۸ اما اگر با زنجیرها بسته شوند،‏

و بندهای مصیبت،‏ آن‌ها را گرفتار کند،‏

۹ خدا به آن‌ها نشان می‌دهد که کجای کارشان اشتباه بوده،‏

و از روی غرور،‏ چه گناهی کرده‌اند.‏

۱۰ برای اصلاح کردن آن‌ها گوش‌هایشان را باز می‌کند،‏

و به آن‌ها دستور می‌دهد که از کارهای بد دست بکشند.‏+

۱۱ اگر مطیع او باشند و به او خدمت کنند،‏

تمام روزهای عمرشان خوشبخت می‌شوند،‏

و از سال‌های عمرشان لذّت می‌برند.‏+

۱۲ ولی اگر از او اطاعت نکنند،‏ با شمشیر* از بین می‌روند،‏+

و در نادانی می‌میرند.‏

۱۳ دل اشخاص خدانشناس* پر از کینه است،‏

و حتی وقتی خدا آن‌ها را به بند کشد،‏* از او درخواست کمک نمی‌کنند.‏

۱۴ آن‌ها در اوج جوانی می‌میرند،‏+

و عمرشان را با مردان روسپی بتکده‌ها* تلف می‌کنند.‏*‏+

۱۵ اما خدا* رنج‌دیدگان را از رنج و مصیبتشان نجات می‌دهد؛‏

وقتی زیر فشارند،‏ گوش‌هایشان را باز می‌کند.‏

۱۶ او تو را از پرتگاه رنج و اضطراب دور می‌کند،‏+

و به جایی وسیع* می‌برد که محدودیتی در آنجا نیست،‏+

و به تو تسلّی می‌دهد،‏ طوری که انگار بر سر سفره‌ای پر از غذاهای لذیذ نشسته‌ای.‏+

۱۷ وقتی شریران محکوم شوند راضی می‌شوی،‏+

یعنی وقتی که داوری خدا به اجرا درآید و عدالت برقرار شود.‏

۱۸ ولی مواظب باش که خشم تو به کینه و بدخواهی تبدیل نشود،‏+

و نگذار که رشوه،‏* تو را از راه راست منحرف کند.‏

۱۹ در غیر این صورت،‏ اگر برای کمک فریاد بزنی،‏ آیا فایده‌ای دارد؟‏

حتی اگر سخت تلاش کنی،‏ آیا می‌توانی خودت را از مصیبت نجات دهی؟‏+

۲۰ در آرزوی رسیدن شب نباش،‏

زمانی که انسان‌ها محو و نابود می‌شوند.‏

۲۱ مواظب باش که برای رهایی از مصیبت،‏

راه گناه را انتخاب نکنی.‏+

۲۲ ببین قدرت خدا چقدر عظیم است؛‏

او معلّمی است که همتا ندارد.‏

۲۳ چه کسی می‌تواند راهنمای خدا باشد،‏+

یا به او بگوید،‏ ‹این کار تو اشتباه است›؟‏+

۲۴ به خاطر داشته باش که او را برای کارهایش ستایش کنی؛‏+

کارهایی که مردم در وصف آن‌ها سرود خوانده‌اند.‏+

۲۵ همهٔ انسان‌ها کارهای او را دیده‌اند؛‏

انسان‌های فانی از دور شاهد کارهایش بوده‌اند.‏

۲۶ عظمت خدا خیلی بیشتر از آن است که ما بتوانیم به آن پی ببریم؛‏+

هیچ کس نمی‌تواند سال‌های عمر خدا را بشمارد.‏+

۲۷ او قطره‌های آب را به صورت بخار به سمت بالا می‌کشد،‏+

و بخار آب را به باران تبدیل می‌کند؛‏

۲۸ بعد ابرها باران را بر زمین می‌بارانند؛‏+

و باران به فراوانی بر سر مردم می‌ریزد.‏

۲۹ کیست که بداند لایه‌های ابرها چطور شکل می‌گیرند،‏

و غرّش رعد چطور از خیمهٔ او* می‌آید؟‏+

۳۰ ببین که او چطور سراسر آسمان را با صاعقه روشن می‌کند،‏+

و اعماق دریا را با آب می‌پوشاند.‏

۳۱ خدا از طریق این‌ها زندگی مردم را تأمین می‌کند،‏*

و غذای فراوان به آن‌ها می‌دهد.‏+

۳۲ او با دست‌هایش صاعقه را می‌گیرد،‏

و آن را به طرف هدف پرتاب می‌کند.‏+

۳۳ رعد او از حضورش خبر می‌دهد،‏

حتی حیوانات هم آمدنش را خبر می‌دهند.‏*

۳۷ ‏«به همین دلیل دلم می‌لرزد،‏

طوری که انگار قلبم از سینه‌ام بیرون می‌آید.‏

۲ با دقت به غرّش صدای او گوش کنید،‏

به رعدی که از دهان او بیرون می‌آید.‏

۳ او رعد را از آسمان می‌فرستد،‏

و با صاعقه،‏+ هر گوشهٔ زمین را روشن می‌کند.‏

۴ بعد صدای غرّش شنیده می‌شود؛‏

صدای او رعدآسا و پرقدرت است،‏+

حینی که او صحبت می‌کند،‏ صاعقه‌ها پی‌درپی زده می‌شوند.‏

۵ چه باشکوه است صدای رعدآسای خدا؛‏+

کارهای عظیم او ورای درک ماست.‏+

۶ او به برف فرمان می‌دهد،‏ ‹بر زمین ببار،‏›‏+

و به باران سیل‌آسا می‌گوید،‏ ‹به‌شدّت ببار.‏›‏+

۷ خدا برای این که انسان‌ها* به کارهایش پی ببرند،‏

همهٔ فعالیت‌های آن‌ها را متوقف می‌کند.‏*

۸ حیوانات وحشی به لانه‌هایشان می‌روند،‏

و در مخفیگاهشان می‌مانند.‏

۹ تندباد از مکانِ خودش می‌وزد،‏+

و باد سرد از شمال می‌آید.‏+

۱۰ از نَفَس خدا یخ بسته می‌شود،‏+

و سطح وسیع آب‌ها منجمد می‌شود.‏+

۱۱ او ابرها را از رطوبت پر* می‌کند،‏

و صاعقه را به وسیلهٔ آن‌ها پراکنده می‌کند.‏+

۱۲ ابرها به هر طرف که او بگوید در حرکتند،‏

و در سراسر زمین* به فرمان‌های او عمل می‌کنند.‏+

۱۳ او از ابرها استفاده می‌کند،‏ چه برای مجازات،‏+ چه برای سیراب کردن زمین،‏

و چه برای نشان دادن محبت پایدارش* به مردم.‏+

۱۴ ای ایّوب گوش بده؛‏

مکث کن* و با دقت به کارهای شگفت‌انگیز خدا فکر کن.‏+

۱۵ آیا می‌دانی که ابرها چطور تحت کنترل* خدا هستند،‏

و او چطور از ابرها صاعقه تولید می‌کند؟‏

۱۶ آیا می‌دانی که ابرها چطور در هوا معلقند؟‏+

همهٔ این‌ها کارهای شگفت‌انگیز خدایی است که علم و دانشش کامل است.‏+

۱۷ وقتی زمین بر اثر باد جنوبی آرام می‌شود،‏

چرا لباست از گرما به بدنت می‌چسبد؟‏+

۱۸ آیا می‌توانی مثل خدا آسمان‌ها را پهن کنی،‏+

طوری که مثل فلزی صیقل داده شده* صاف و یکدست باشد؟‏

۱۹ به ما بگو که به او چه بگوییم؛‏

ما در تاریکی هستیم،‏ پس نمی‌توانیم به او چیزی بگوییم.‏

۲۰ من با چه جرأتی می‌توانم به خدا بگویم که می‌خواهم با او صحبت کنم؟‏

آیا گفته‌ای هست که باید به اطلاع خدا رسانده شود؟‏+

۲۱ اگر خورشید در آسمان بدرخشد،‏ ولی پشت ابرها پنهان شده باشد،‏

انسان نمی‌تواند نور آن را ببیند،‏

مگر این که باد بوزد و آسمان را صاف و بی‌ابر کند.‏

۲۲ اشعه‌های طلایی‌رنگ از شمال می‌آیند؛‏

شکوه و جلال خدا پرابهت است.‏+

۲۳ راه‌های خدای قادر مطلق فراتر از درک ماست؛‏+

قدرت او عظیم است.‏+

او هرگز معیارهای عادلانه‌اش را زیر پا نمی‌گذارد + و همیشه باانصاف رفتار می‌کند.‏+

۲۴ به همین دلیل،‏ انسان‌ها باید برای او احترام عمیق قائل شوند.‏*‏+

او لطفش را شامل حال کسانی نمی‌کند که خودشان را دانا می‌دانند.‏»‏+

۳۸ یَهُوَه از میان تندباد + به ایّوب گفت:‏

۲ ‏«این کیست که پندهای مرا گنگ و نامفهوم جلوه می‌دهد،‏

و از روی نادانی صحبت می‌کند؟‏+

۳ مرد باش!‏ لطفاً خودت را آماده کن.‏

من از تو سؤال می‌کنم و تو به من جواب بده.‏

۴ وقتی زمین را به وجود آوردم،‏* تو کجا بودی؟‏+

اگر فکر می‌کنی که می‌دانی،‏ به من بگو.‏

۵ چه کسی اندازه‌های زمین را تعیین کرد؟‏ اگر می‌دانی بگو!‏

چه کسی با ریسمان اندازه‌گیری،‏ آن را اندازه گرفت؟‏

۶ پایه‌های آن بر چه چیزی گذاشته شد؟‏

چه کسی سنگ زاویهٔ آن را گذاشت؟‏+

۷ وقتی ستاره‌های صبح + با هم فریاد شادی زدند،‏

و همهٔ پسران خدا*‏+ فریاد تحسین و ستایش سر دادند،‏ تو کجا بودی؟‏

۸ وقتی دریا و آب‌هایش از دل زمین* فَوَران کرد،‏+

چه کسی برای آن حد و مرز قرار داد؟‏

۹ وقتی ابرها را لباس دریا کردم،‏

و تاریکی مطلق را قُنداق آن.‏

۱۰ وقتی برایش حد و مرز تعیین کردم،‏

و درها و پشت‌بندها برایش قرار دادم،‏+

۱۱ و گفتم،‏ ‹تا اینجا می‌توانی بیایی و بس؛‏

موج‌های پرتلاطم* و بلندت نباید از اینجا جلوتر بروند،‏› تو کجا بودی؟‏+

۱۲ آیا در تمام عمرت به صبح فرمان داده‌ای که طلوع کند،‏

یا به سپیده‌دم گفته‌ای که کجا باید ظاهر شود؟‏+

۱۳ آیا به آن گفته‌ای که تمام* زمین را با روشنایی خود در بر گیرد،‏

و شریران را از روی زمین محو کند؟‏*‏+

۱۴ سپیدهٔ صبح ظاهر زمین را مثل مومی* که به آن مُهر می‌زنند،‏ تغییر می‌دهد،‏

و ویژگی‌های آن را مثل نقش‌های زیبا و رنگارنگ یک لباس نمایان می‌کند.‏

۱۵ اما نور شریران از آن‌ها گرفته می‌شود،‏

و نمی‌توانند به کسی آسیب برسانند.‏*

۱۶ آیا به سرِ چشمه‌هایی که دریاها از آن به وجود می‌آیند رفته‌ای،‏

یا به اعماق دریاها قدم گذاشته‌ای؟‏+

۱۷ آیا کسی دروازه‌های مرگ را به تو نشان داده،‏+

یا دروازه‌های جایی را که تاریکی محض* است،‏ دیده‌ای؟‏+

۱۸ آیا به وسعت زمین پی برده‌ای؟‏+

اگر همهٔ این‌ها را می‌دانی،‏ به من بگو.‏

۱۹ آیا می‌دانی که سرچشمهٔ نور کجاست،‏+

و تاریکی از کجا می‌آید،‏

۲۰ تا بتوانی آن‌ها را به همان جا ببری؟‏

آیا راهی را که به سرچشمهٔ آن‌ها می‌رود،‏ بلدی؟‏

۲۱ البته که می‌دانی!‏ چون موقع آفرینش به دنیا آمده بودی،‏

و سن تو خیلی زیاد است،‏ مگر نه؟‏

۲۲ آیا وارد مخزن‌های برف شده‌ای،‏+

و مخزن‌های تگرگ را دیده‌ای،‏+

۲۳ مخزن‌هایی که برای زمان سختی و بلا،‏

و روز جنگ و نبرد نگه داشته‌ام؟‏+

۲۴ نور* از کدام سمت پخش می‌شود،‏

و باد شرقی از کجا بر زمین می‌وزد؟‏+

۲۵ چه کسی مسیر باران‌های سیل‌آسا را تعیین کرده،‏

و راه را برای ابرهای رعدآسا و طوفان‌زا باز کرده؟‏+

۲۶ چه کسی بر زمین غیرمسکونی،‏

و بر بیابانی که هیچ انسانی در آن نیست،‏ باران می‌باراند،‏+

۲۷ تا زمین‌های خشک و بی‌آب و علف را سیراب کند،‏

طوری که علف سبز به بار آورند؟‏+

۲۸ آیا باران پدر دارد؟‏+

پدر شبنم کیست؟‏+

۲۹ مادر یخ کیست؟‏*

چه کسی شبنم یخ‌زده را به دنیا می‌آوَرَد؟‏+

۳۰ چه کسی آب‌ها را مثل سنگ،‏ منجمد می‌کند،‏

و سطح آب‌های عمیق را به یخ تبدیل می‌کند؟‏+

۳۱ آیا می‌توانی ستاره‌های* خوشهٔ پروین* را به هم ببندی،‏

یا ستاره‌های صورت فلکی شکارچی* را از هم باز کنی؟‏+

۳۲ آیا می‌توانی یک صورت فلکی* را در وقتش بیرون بیاوری،‏

یا صورت فلکی خرس بزرگ* را با ستاره‌هایش* هدایت کنی؟‏

۳۳ آیا از قوانین آسمان‌ها اطلاع داری؟‏+

آیا می‌توانی قوانین آن‌ها* را در مورد زمین هم به کار ببری؟‏

۳۴ آیا می‌توانی به ابرها فرمان دهی

که بارانی سیل‌آسا بر سرت ببارانند؟‏+

۳۵ آیا می‌توانی از آسمان صاعقه بفرستی؟‏

آیا آن صاعقه پیش تو برمی‌گردد و می‌گوید،‏ ‹گوش به فرمانم›؟‏

۳۶ کیست که به ابرها* حکمت،‏+

و به پدیده‌های آسمان فهم داد؟‏+

۳۷ چه کسی آنقدر داناست که بتواند ابرها را بشمارد،‏

یا آب مشک‌های آسمان را بر زمین بریزد،‏+

۳۸ طوری که خاک به گِل تبدیل شود،‏

و کلوخ‌های زمین به هم بچسبند؟‏

۳۹ آیا می‌توانی طعمه‌ای برای شیر شکار کنی،‏

یا شکم بچه‌های شیر را سیر کنی،‏+

۴۰ هنگامی که در لانه‌هایشان در کمینند،‏

و در مخفی‌گاه‌هایشان آماده‌اند که خیز بردارند؟‏

۴۱ وقتی جوجه‌های کلاغ از گرسنگی سرگردان می‌شوند،‏+

و برای غذا نزد خدا فریاد می‌زنند،‏

چه کسی برای کلاغ غذا فراهم می‌کند تا به آن‌ها بدهد؟‏

۳۹ ‏«آیا می‌دانی بز کوهی کی بچه‌اش را به دنیا می‌آورد؟‏+

آیا وضع حمل آهو را با چشم خود دیده‌ای؟‏+

۲ آیا می‌دانی دوران بارداری‌شان چند ماه طول می‌کشد؟‏

آیا می‌دانی چه وقت بچه‌شان را می‌زایند؟‏

۳ خم می‌شوند و بچه‌شان را می‌زایند،‏

و دردشان تمام می‌شود.‏

۴ بچه‌هایشان در دشت قوی می‌شوند و رشد می‌کنند؛‏

از پدر و مادرشان جدا می‌شوند و دیگر برنمی‌گردند.‏

۵ چه کسی طناب‌های خر وحشی* را باز کرد،‏

و آن را آزاد کرد؟‏+

۶ من کویر را خانهٔ آن،‏

و شوره‌زار را محل زندگی‌اش کرده‌ام.‏

۷ از سر و صدای شهر دوری می‌کند،‏

و صدای کسی را که می‌خواهد از آن کار بکشد نمی‌شنود.‏

۸ روی تپه‌ها دنبال چراگاه می‌گردد،‏

و در جستجوی هر نوع سبزه‌ای است.‏

۹ آیا گاو نر وحشی راضی می‌شود که به تو خدمت کند؟‏+

آیا حاضر است شب را در طویلهٔ تو سپری کند؟‏

۱۰ آیا می‌توانی گاو نر وحشی را برای شیار کردن با طناب ببندی؟‏

آیا برای شخم زدن زمین* دنبال تو می‌آید؟‏

۱۱ آیا آنقدر به قدرت زیادش اعتماد داری

که بگذاری کارهای سنگینت را انجام دهد؟‏

۱۲ آیا می‌توانی روی آن حساب کنی که محصولت را بیاورد،‏

و آن را در خرمنگاه جمع کند؟‏

۱۳ شترمرغ بال‌هایش را از شادی تکان می‌دهد،‏

اما آیا می‌توان پر و بال آن را با پر و بال لک‌لک مقایسه کرد؟‏+

۱۴ شترمرغ تخم‌هایش را روی زمین می‌گذارد،‏

و آن‌ها را در خاک زمین،‏ گرم نگه می‌دارد.‏

۱۵ او نگران نیست که ممکن است کسی روی آن‌ها پا بگذارد،‏

یا حیوانی وحشی آن‌ها را له کند.‏

۱۶ رفتار شترمرغ ماده نسبت به جوجه‌هایش بی‌رحمانه است،‏ طوری که انگار مال خودش نیستند،‏+

و نمی‌ترسد که زحمت‌هایش به هدر رود،‏

۱۷ چون خدا او را از حکمت محروم کرده،‏

و به او فهم نداده است.‏

۱۸ اما وقتی بال‌هایش را باز می‌کند تا بدود،‏

به اسب و سوارش پوزخند می‌زند.‏

۱۹ آیا تویی که به اسب قدرت داده‌ای،‏+

یا گردنش را با یال زیبا پوشانده‌ای؟‏

۲۰ آیا تو به اسب این توانایی را داده‌ای که مثل ملخ بپرد،‏

و با شیههٔ بلندش ترس در دل بیندازد؟‏+

۲۱ در دشت،‏ سُمش را به زمین می‌کوبد و قدرت‌نمایی می‌کند،‏*‏+

و به میدان جنگ می‌تازد.‏+

۲۲ به ترس می‌خندد و از هیچ چیزی وحشت نمی‌کند.‏+

نه با دیدن شمشیر به عقب برمی‌گردد،‏

۲۳ نه با دیدن رگبار تیر،‏

و یا برق نیزه.‏

۲۴ با شنیدن صدای شیپور حمله،‏ دیگر آرام و قرار ندارد،‏

و با هیجان و سرعت زیاد به پیش می‌تازد.‏

۲۵ با شنیدن صدای شیپور شیهه می‌کشد.‏

از دور بوی جنگ به مشامش می‌رسد،‏

و فریاد فرماندهان و صدای جنگ را می‌شنود.‏+

۲۶ آیا تو به شاهین یاد داده‌ای که چطور پرواز کند،‏

و بال‌هایش را به سمت باد جنوبی باز کند؟‏

۲۷ آیا تو به عقاب گفته‌ای که اوج بگیرد،‏+

و آشیانه‌اش را در جای بلند بسازد؟‏+

۲۸ شب را روی صخره به سر می‌برد،‏

و روی صخره‌های تیز و محکم ساکن می‌شود.‏

۲۹ از آنجا با چشمان تیزبینش تا دوردست‌ها را می‌بیند،‏

و به دنبال شکار می‌گردد.‏+

۳۰ جوجه‌هایش خون لاشه‌ها* را می‌مکند؛‏

هر جا لاشه باشد،‏ عقاب هم آنجاست.‏»‏+

۴۰ یَهُوَه به صحبتش با ایّوب ادامه داد و گفت:‏

۲ ‏«آیا درست است که یک شخص ایرادگیر با خدای قادر مطلق جرّوبحث کند؟‏+

بگذار هر کسی که می‌خواهد خدا را توبیخ کند،‏ به این سؤال جواب دهد.‏»‏+

 ۳ ایّوب در جواب یَهُوَه گفت:‏

۴ ‏«من حقیر و ناچیزم.‏+

چه جوابی می‌توانم به تو بدهم؟‏

دست روی دهانم می‌گذارم.‏+

۵ بارها حرفم را زدم،‏

ولی دیگر جوابی ندارم که بدهم.‏»‏

 ۶ یَهُوَه از میان تندباد + به ایّوب گفت:‏

۷ ‏«مرد باش!‏ لطفاً خودت را آماده کن.‏

من از تو سؤال می‌کنم و تو به من جواب بده.‏+

۸ آیا عدالت مرا زیر سؤال می‌بری؟‏

آیا مرا محکوم می‌کنی تا ثابت کنی که حق با توست؟‏+

۹ آیا قدرت بازوی تو مثل قدرت بازوی خدای حقیقی است؟‏+

آیا صدای تو مثل صدای رعدآسای اوست؟‏+

۱۰ خودت را با عظمت و جلال زینت بده،‏

و لباس عزّت و شکوه را به تن کن.‏

۱۱ نگاهت را به مغروران بینداز و آن‌ها را پست و حقیر کن،‏

و آتش خشمت را بر آن‌ها شعله‌ور کن.‏

۱۲ نگاهت را به مغروران بینداز و آن‌ها را فروتن کن،‏

و شریران را در جایی که ایستاده‌اند پایمال کن.‏

۱۳ همهٔ آن‌ها را در خاک دفن کن،‏*

و در قبر* به بند بکش.‏

۱۴ آن وقت،‏ حتی من هم تصدیق می‌کنم

که تو می‌توانی با قوّت خودت* نجات پیدا کنی.‏

۱۵ بِهیموت* را ببین!‏ من او را آفریده‌ام،‏ همان طور که تو را آفریده‌ام!‏

او مثل گاو علف می‌خورد.‏

۱۶ ببین چه قوّتی در کمرش است،‏

و چه قدرتی در عضلات شکمش وجود دارد!‏

۱۷ دُمش مثل درخت سِدر سخت است؛‏

رگ و پی رانش محکم به هم بافته شده است.‏

۱۸ استخوان‌هایش مثل لوله‌های مسی است؛‏

اعضای بدنش مثل میله‌های آهنی است.‏

۱۹ او در بین آفریده‌های خدا،‏ در نوع خودش سرآمد همه است؛‏

فقط آفریننده‌اش می‌تواند با شمشیر به او نزدیک شود!‏

۲۰ کوه‌ها که محل بازی حیوانات وحشی هستند،‏

برایش غذا فراهم می‌کنند.‏

۲۱ زیر درختان کُنار دراز می‌کشد،‏

و در نیزار باتلاق‌ها استراحت می‌کند.‏

۲۲ درختان کُنار بر او سایه می‌اندازند،‏

و درختان صنوبرِ کنار رودخانه* دورتادورش هستند.‏

۲۳ از طغیان رودخانه نمی‌ترسد.‏

حتی اگر موج‌های رود اردن بر سرش بریزند،‏+ آرامش خود را از دست نمی‌دهد.‏

۲۴ اگر کسی با او رو در رو شود،‏ آیا می‌تواند او را گرفتار کند،‏

یا قلابی به بینی او بیندازد؟‏*

۴۱ ‏«آیا می‌توانی لِویاتان* را با قلاب ماهیگیری شکار کنی،‏+

یا زبانش را با طناب ببندی؟‏

۲ آیا می‌توانی طنابی از سوراخ‌های بینی‌اش رد کنی،‏

یا آرواره‌هایش را با قلاب* سوراخ کنی؟‏

۳ آیا به تو التماس می‌کند که به او رحم کنی؟‏

آیا با ملایمت با تو صحبت می‌کند؟‏

۴ آیا با تو عهد می‌بندد

که تا آخر عمرش خدمتکار تو باشد؟‏

۵ آیا می‌توانی با او مثل یک پرنده بازی کنی،‏

یا برای سرگرم کردن دختران کوچکت،‏ به گردنش قلّاده ببندی؟‏

۶ آیا فروشندگان بر سرش چانه می‌زنند،‏

و او را تکه‌تکه می‌کنند تا بین تاجران تقسیم کنند؟‏

۷ آیا می‌توانی پوستش را با تیرها،‏*‏+

یا سرش را با نیزه‌های ماهیگیری سوراخ کنی؟‏

۸ اگر به او دست بزنی،‏ جنگی به پا می‌شود که هیچ وقت فراموش نمی‌کنی،‏

و یادت می‌ماند که دیگر چنین کاری را نکنی!‏

۹ امیدی برای رام کردنش وجود ندارد.‏

با دیدنش خودت را می‌بازی.‏

۱۰ هیچ کس جرأت ندارد مزاحمش شود.‏

با این وصف،‏ کیست که بتواند در مقابل من بایستد؟‏+

۱۱ چه کسی به من چیزی داده که باید به او پس بدهم؟‏+

تمام چیزهای زیر آسمان مال من است.‏+

۱۲ بگذار بیشتر دربارهٔ اعضای بدن لِویاتان* برایت بگویم،‏

دربارهٔ قدرت و ساختار زیبای بدنش.‏

۱۳ چه کسی می‌تواند زرهی را که پوشیده است از تنش درآورد؟‏

وقتی دهانش* را باز کند،‏ چه کسی جرأت دارد به او نزدیک شود؟‏

۱۴ چه کسی می‌تواند دهان* او را باز کند؟‏

دندان‌هایش وحشتناکند.‏

۱۵ پشت او ردیف به ردیف از فلس پوشانده شده است؛‏

فلس‌هایی که محکم به هم وصلند.‏

۱۶ آن‌ها طوری کنار هم قرار گرفته‌اند،‏

که حتی هوا هم نمی‌تواند از بین آن‌ها رد شود.‏

۱۷ فلس‌ها محکم به همدیگر چسبیده‌اند،‏

طوری که کسی نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کند.‏

۱۸ وقتی عطسه می‌کند،‏ آبی که پخش می‌شود در نور آفتاب می‌درخشد.‏

چشمانش مثل نور سپیده‌دم درخشان است.‏

۱۹ از دهانش صاعقه بیرون می‌آید،‏

و آتش زبانه می‌کشد.‏

۲۰ دودی که از سوراخ‌های بینی‌اش بیرون می‌آید،‏

مثل دودی است که از آتش* تنور بلند می‌شود.‏

۲۱ نفس او ذغال‌ها را به آتش می‌کشد،‏

و شعله‌ای سوزان از دهانش بیرون می‌آید.‏

۲۲ قدرت عظیمی در گردنش وجود دارد،‏

و هر کسی که با او روبرو شود از ترس پا به فرار می‌گذارد.‏

۲۳ لایه‌های گوشت بدنش محکم به هم چسبیده‌اند،‏

لایه‌هایی که مثل ورقه‌های آهنند و از جایشان تکان نمی‌خورند.‏

۲۴ قلبش به سختی سنگ است،‏

مثل سنگ زیرین آسیاب.‏

۲۵ وقتی از جایش بلند می‌شود،‏ حتی زورمندان هم می‌ترسند،‏

و با دیدن حرکات ترسناک او از ترس فلج می‌شوند.‏

۲۶ نه شمشیر می‌تواند روی او اثر بگذارد،‏

نه نیزه،‏ نه تیر و نه سلاح دیگری.‏+

۲۷ آهن برایش مثل کاه است،‏

و مس مثل چوب پوسیده.‏

۲۸ از تیر فرار نمی‌کند؛‏

سنگ قلاب‌سنگ برایش مثل پر کاه است.‏

۲۹ چماق برایش مثل کاه است،‏

و به نیزه‌هایی که به طرفش پرتاب می‌شوند می‌خندد.‏

۳۰ پوست شکمش مثل تکه‌های سفال تیز است،‏

و مثل چنگال خرمنکوب روی گل و لای شیار می‌زند.‏+

۳۱ او آب‌های عمیق را مثل آب دیگ جوشان به حرکت درمی‌آورد،‏

و آن را مثل دیگی از روغن جوشان* به هم می‌زند.‏

۳۲ خط درخشانی پشت سر خود به جا می‌گذارد،‏

طوری که آب پشت سرش از کف،‏ سفید می‌شود.‏

۳۳ هیچ موجودی روی زمین مثل او نیست،‏

موجودی که ترس را نمی‌شناسد.‏

۳۴ او بدون ترس به جانوران پرابهت* خیره می‌شود،‏

و پادشاه همهٔ حیوانات وحشی و پرقدرت است.‏»‏

۴۲ بعد ایّوب به یَهُوَه گفت:‏

۲ ‏«حالا می‌دانم که تو می‌توانی هر کاری را انجام دهی،‏

و هر کاری را که بخواهی انجام دهی،‏ برایت ممکن است.‏+

۳ تو پرسیدی،‏ ‹این کیست که پندهای مرا از روی نادانی،‏ گنگ و نامفهوم جلوه می‌دهد؟‏›‏+

آن شخص منم.‏ من از روی حماقت حرف زدم و نمی‌دانستم چه می‌گویم.‏

دربارهٔ چیزهای شگفت‌انگیزی صحبت کردم که خارج از درک من بود.‏+

۴ تو گفتی،‏ ‹لطفاً به حرف‌هایم گوش کن؛‏

من از تو سؤال می‌کنم و تو به من جواب بده.‏›‏+

۵ قبلاً با گوش‌هایم دربارهٔ تو شنیده بودم،‏

اما حالا با چشمانم تو را می‌بینم.‏

۶ برای همین حرفم را پس می‌گیرم،‏+

و در خاک و خاکستر توبه می‌کنم.‏»‏+

۷ بعد از این که یَهُوَه صحبت‌هایش را با ایّوب تمام کرد،‏ یَهُوَه به اِلیفازِ تیمانی گفت:‏

‏«از دست تو و دو دوستت خیلی عصبانی هستم،‏+ چون شما مثل خادمم ایّوب در مورد من حرف‌های درستی نزدید.‏+ ۸ حالا هفت گاو نر و هفت قوچ بردارید و پیش خادمم ایّوب بروید و آن‌ها را برای گناهتان به عنوان قربانی تقدیم کنید.‏ آن وقت ایّوب برایتان دعا می‌کند + و من درخواستش را قبول می‌کنم و شما را به دلیل این که مثل ایّوب حقیقت را دربارهٔ من نگفتید و حرف‌هایی از روی حماقت زدید،‏ مجازات نمی‌کنم.‏»‏

۹ پس اِلیفازِ تیمانی،‏ بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی کاری را که یَهُوَه از آن‌ها خواست،‏ انجام دادند.‏ یَهُوَه هم دعای ایّوب را قبول کرد.‏

۱۰ بعد از این که ایّوب برای دوستانش دعا کرد،‏+ یَهُوَه به مصیبت‌های ایّوب پایان داد + و ثروت و خوشبختی را به او برگرداند.‏ در واقع،‏ یَهُوَه دو برابر همهٔ چیزهایی را که ایّوب در گذشته داشت به او داد.‏+ ۱۱ آن وقت تمام برادران و خواهران و دوستان سابق ایّوب پیش او آمدند + و در خانه‌اش با او غذا خوردند.‏ آن‌ها به خاطر تمام مصیبت‌هایی که یَهُوَه اجازه داده بود به سر ایّوب بیاید،‏ با او همدردی کردند و تسلّی‌اش دادند.‏ هر کدام از آن‌ها مقداری پول و یک انگشتر طلا به او هدیه دادند.‏

۱۲ به این ترتیب یَهُوَه در سال‌های آخر عمر ایّوب،‏ بیشتر از قبل به او برکت داد.‏+ ایّوب صاحب ۱۴٬۰۰۰ گوسفند،‏ ۶۰۰۰ شتر،‏ ۱۰۰۰ جفت گاو و ۱۰۰۰ ماده الاغ شد.‏+ ۱۳ او همچنین صاحب هفت پسر و سه دختر دیگر شد.‏+ ۱۴ ایّوب اسم اولین دخترش را یِمیمه،‏ دومین را قِصیعه و سومین را قِرِن‌هَفّوک گذاشت.‏ ۱۵ در سرتاسر آن سرزمین هیچ دختری به زیبایی دختران ایّوب نبود و پدرشان به آن‌ها هم مثل برادرانشان ارث داد.‏

۱۶ بعد از آن،‏ ایّوب ۱۴۰ سال دیگر عمر کرد و بچه‌ها و نوه‌هایش را تا چهار نسل دید.‏ ۱۷ سرانجام،‏ ایّوب بعد از یک زندگی طولانی و رضایت‌بخش فوت کرد.‏

احتمالاً یعنی:‏ «کسی که با او دشمنی می‌شود.‏»‏

یا:‏ «وفادار؛‏ صادق.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «۵۰۰ جفت گاو.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «الاغ ماده.‏»‏

یا:‏ «بزرگ‌تر.‏»‏

عبارت «پسران خدا» اصطلاح عبری است که برای فرشتگان خدا به کار برده می‌شود.‏

یا:‏ «وفادار؛‏ صادق.‏»‏

یا:‏ «مگر تو برای محافظت از او و خانه و اموالش دورشان حصار نکشیده‌ای؟‏»‏

یا احتمالاً:‏ «صاعقه.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «برهنه برمی‌گردم.‏»‏

یا:‏ «خدا را به کار بدی متهم نکرد.‏»‏

عبارت «پسران خدا» اصطلاح عبری است که برای فرشتگان خدا به کار برده می‌شود.‏

یا:‏ «وفادار؛‏ صادق.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «گوشت و استخوانش.‏»‏

یا:‏ «کورَک‌های حاد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «لب‌هایش.‏»‏

یا:‏ «آشنایان.‏»‏

یا:‏ «تاریکی و سایهٔ مرگ.‏»‏

یا:‏ «کسوف؛‏ خورشیدگرفتگی.‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«لِویاتان.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «آرامگاه‌هایی.‏»‏

یا:‏ «چرا مثل بچه‌ای نبودم که هیچ وقت نور را ندید؟‏»‏

یا:‏ «تلخ‌کام است؛‏ شرایط سختی دارد.‏»‏

یا:‏ «دستان سست.‏»‏

یا:‏ «زانوهایشان لرزان بود.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «خسته شده‌ای.‏»‏

یا:‏ «مخلوقی روحی.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«روح.‏»‏

یا:‏ «پیام‌رسانانش.‏»‏

یا:‏ «طنابش را باز می‌کنند.‏»‏

یا:‏ «بدون حکمت.‏»‏

یا:‏ «افراد دلسرد و ناامید.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «شمشیر دهان آن‌ها.‏»‏

یا:‏ «بازخرید می‌کند.‏»‏

یا:‏ «سنگ‌های مزرعه با تو هم‌پیمان خواهند بود.‏»‏

یا:‏ «نسنجیده حرف زده‌ام.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «روحم زهرشان را می‌نوشد.‏»‏

یا:‏ «شیرهٔ گیاه ختمی.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مس.‏»‏

یا:‏ «محبت پایدار.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«محبت پایدار.‏»‏

یا:‏ «ترس از.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «بازخرید کنید.‏»‏

یا:‏ «سر دوست خودتان چانه بزنید.‏»‏

یا:‏ «حس کنم.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مثل کار اجباری نیست.‏»‏

وسیله‌ای در دستگاه بافندگی.‏

یا:‏ «شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «روحم.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«روح.‏»‏

یا:‏ «جانم.‏»‏

یا:‏ «تسلّی.‏»‏

یا:‏ «بهتر از زندگی در چنین بدنی است.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «و به او دل ببندی.‏»‏

یا:‏ «خدا برای تو بیدار می‌شود.‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«پاپیروس.‏»‏

یا:‏ «مرتد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «خانهٔ.‏»‏

یا:‏ «جوانه‌هایش.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دست شریران را نمی‌گیرد.‏»‏

یا:‏ «لباس شرمندگی خواهند پوشید.‏»‏

یا:‏ «انسان فانی.‏»‏

یا:‏ «خدا را به محاکمه بکشاند.‏»‏

یا:‏ «از میان برمی‌دارد.‏»‏

یا:‏ «نور ستارگان را مهر و موم می‌کند.‏»‏

یا:‏ «دبّ اکبر.‏» تحت‌اللفظی:‏ «عَش.‏»‏

یا:‏ «جبّار.‏» تحت‌اللفظی:‏ «کِسیل.‏»‏

یا:‏ «ثریّا.‏» تحت‌اللفظی:‏ «کیمه.‏» نام خوشه‌ای در صورت فلکی گاو.‏

یا:‏ «برج‌های فلکی.‏»‏

احتمالاً یک هیولای دریایی.‏

یا احتمالاً:‏ «از شاکی‌ام .‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مرا احضار کند؟‏»‏

یا:‏ «بیزارم.‏»‏

یا:‏ «بی‌گناه را هم مثل شریر از بین می‌برد.‏»‏

یا:‏ «شکایتم.‏»‏

یا:‏ «قلیاب؛‏ پُتاس.‏»‏

یا:‏ «میانجی‌گری کند.‏»‏

یا:‏ «مرا با چوب تنبیه نمی‌کرد؛‏ مرا مجازات نمی‌کرد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «آیا مرا مثل شیر نریختی؟‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مرا مثل پنیر دَلَمه نکردی؟‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«محبت پایدار.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «روحم.‏» یا:‏ «زندگی‌ام؛‏ نَفَسم.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «این چیزها را در دلت پنهان داشتی.‏»‏

یا:‏ «تبرئه نمی‌کردی.‏»‏

یا:‏ «از رَحِم مادرم بیرون بیایم؟‏»‏

یا:‏ «احساس شادی کنم.‏»‏

یا:‏ «سایهٔ مرگ.‏»‏

یا:‏ «به خودش فخر می‌کند؟‏»‏

یا:‏ «حکمت کاربردی.‏»‏

یا:‏ «چیزهای عمیق خدا.‏»‏

یا:‏ «حد و مرز عظمت خدای قادر مطلق را درک کنی؟‏»‏

یا:‏ «شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

یا:‏ «دلت را آماده می‌کردی.‏»‏

یا:‏ «در خیمه‌هایت ساکن نکن.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دل.‏»‏

یا:‏ «خدایانشان.‏»‏

یا:‏ «نیروی زندگی؛‏ نَفَس.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«روح.‏»‏

یا:‏ «او مشاوران را پست و تحقیر می‌کند.‏»‏

یا:‏ «ریش‌سفیدان.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «کمربند قدرتمندان را شل می‌کند.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دل.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «لب‌هایم.‏»‏

یا:‏ «به‌یادماندنی‌تان.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مَثَل‌هایی از خاکستر است.‏»‏

یا:‏ «مرتد.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «اگر کسی بتواند این کار را بکند،‏ ساکت می‌مانم و می‌میرم.‏»‏

یا:‏ «به ضدّ من می‌نویسی.‏»‏

واژه‌نامه:‏ «کُنده.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «او.‏» احتمالاً منظور ایّوب است.‏

یا احتمالاً:‏ «بریده.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مرا.‏»‏

یا:‏ «بوی آب.‏»‏

یا:‏ «مشتاق خواهی بود که کار دست‌هایت را ببینی.‏»‏

یا:‏ «و آن کیسه را با چسب می‌بندی تا خطایم را نگه داری.‏»‏

یا:‏ «گوشت بر تن دارد.‏»‏

یا:‏ «چرا دلت بر تو تسلّط دارد؟‏»‏

یا:‏ «چرا روح تو به ضدّ خداست؟‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مقدّسانش.‏»‏

یا:‏ «بر خدای قادر مطلق پیروز شود.‏»‏

یا:‏ «مرتدان.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «تسلّی‌های لب‌هایم.‏»‏

یا:‏ «اهل خانه‌ام.‏»‏

یا:‏ «نیرویم.‏» تحت‌اللفظی:‏ «شاخم.‏»‏

یا:‏ «سایهٔ مرگ.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «وقتی با چشمانی بی‌خواب به خدا نگاه می‌کنم.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «انسان.‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«روح.‏»‏

یا:‏ «از من حمایت کن.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دلشان.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «زبانزد خاص و عام.‏»‏

یا:‏ «مرتدان.‏»‏

یا:‏ «شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دروازه‌های شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «نخست‌زادهٔ مرگ.‏»‏

منظور این است که او را به شکلی وحشتناک می‌کشند.‏

یا:‏ «تور شکارش.‏»‏

یا:‏ «پی در پی به من حمله می‌کنید؟‏»‏

یا:‏ «بازخریدکنندهٔ من.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «بر خاک خواهد ایستاد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «کلیه‌هایم.‏»‏

یا:‏ «مرتد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «چشمی.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «استخوان‌هایش.‏»‏

یا:‏ «مار کبرا.‏»‏

یا:‏ «مارهای کبرا.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «زبان.‏»‏

یا:‏ «دارایی‌اش از گلویش پایین نمی‌رود.‏»‏

یا:‏ «وقتی شکمش را پر می‌کند.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «او.‏»‏

یا:‏ «سِلاح.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «او.‏»‏

یا:‏ «قدرتمند.‏»‏

یا:‏ «نسلشان.‏»‏

یا:‏ «با چوب تأدیبش مجازات نمی‌کند.‏»‏

یا:‏ «نی.‏»‏

یا:‏ «به طور ناگهانی.‏» منظور مرگی سریع و بدون درد است.‏

یا:‏ «شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

یا:‏ «خدمت.‏»‏

یا:‏ «پوست غلات.‏»‏

یا:‏ «قطع شود.‏»‏

یا:‏ «با ران‌هایی چاق.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «برای آسیب رساندن به من.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «شواهد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «کلوخ‌های دشت برایش شیرین خواهد بود.‏»‏

یا:‏ «کسی که بینش دارد.‏»‏

یا:‏ «بازوی یتیمان را شکستی.‏»‏

یا:‏ «طلاهای اوفیر.‏»‏

یا:‏ «درّه‌های سنگلاخ.‏»‏

یا:‏ «افتاده‌دل.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «اگر دستانت پاک باشد.‏»‏

یا:‏ «امروز هم با سماجت شکایت می‌کنم.‏»‏

یا:‏ «دفاعیه‌ام.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «چپ.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «راست.‏»‏

منظور روز داوری خداست.‏

یا:‏ «حتی فقیران را از راهی که می‌روند،‏ بیرون می‌کنند.‏»‏

یا:‏ «درماندگان روی زمین.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «علوفه‌شان را از مزرعه برداشت کنند.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «بین دیوارهایی که روی شیب‌های پلکانی هستند،‏ روغن زیتون می‌گیرند.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «خدا کسی را مقصر نمی‌داند.‏»‏

یا:‏ «شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «رَحِم.‏»‏

یا:‏ «غلّه.‏»‏

یا:‏ «پاک.‏»‏

یا:‏ «که مثل یک لارو است.‏»‏

یا:‏ «شخص.‏»‏

یا:‏ «چقدر خوب بازوی ضعیف را نجات دادی.‏»‏

یا:‏ «حکمت کاربردی.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «نَفَس (‏روح)‏ چه کسی از تو بیرون آمده است؟‏»‏

یا:‏ «ساکنانش.‏»‏

یا:‏ «شیول.‏» واژه‌نامه:‏ ‏«شیول.‏»‏

یا:‏ «اَبَدّون.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «شمال.‏»‏

یا:‏ «روی خلأ.‏»‏

یا:‏ «فضا.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دایره.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «رَحَب.‏»‏

یا:‏ «باد.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مَثَل.‏»‏

یا:‏ «جانم را تلخ کرده.‏»‏

یا:‏ «مرتد.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «از طریق دست خدا.‏»‏

یا:‏ «مس را از روی سنگ ذوب می‌کنند.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «سنگ.‏»‏

ظاهراً به استخراج معدن اشاره می‌کند.‏

یا:‏ «کورکور سیاه.‏»‏

یا:‏ «با دستش می‌شکند.‏»‏

یا:‏ «طلای اوفیر.‏»‏

یا:‏ «جَزع.‏»‏

یا:‏ «بلور.‏»‏

یا:‏ «ابرهایی که طوفان به وجود می‌آورند.‏»‏

یا:‏ «ترس از یَهُوَه.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «مَثَل.‏»‏

یا:‏ «خدمتکارانم.‏»‏

یا:‏ «سرشیر؛‏ کره.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «خودشان را پنهان می‌کردند.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «اما نور صورتم را تاریک نمی‌کردند.‏»‏

یا:‏ «درختچه‌های جارو.‏»‏

یا:‏ «شیب‌های.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «ضرب‌المثل؛‏ تکیه‌کلام.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «کسی به آن‌ها کمک نمی‌کند.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «شدّت درد و رنجم مرا از شکل انداخته است.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «با رعد از بین می‌بری.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «به خرابه.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «تب.‏»‏

یا:‏ «نی.‏»‏

یا:‏ «باکره‌ای.‏»‏

یا:‏ «نسل من برچیده شود.‏»‏

یا:‏ «باعث نشده‌ام که چشمان بیوه‌زنان تار شود.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «از رَحِم مادرم.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «اگر می‌دیدم که کنار دروازهٔ شهر طرفداری دارم و با مشتم یتیمی را تهدید می‌کردم.‏»‏

یا:‏ «آن‌ها را نفرین نکرده‌ام.‏»‏

یا:‏ «حاضرم زیر گفته‌هایم را امضا کنم.‏»‏

یا:‏ «اعتمادبه‌نفس.‏»‏

یا:‏ «بدبو.‏»‏

یا:‏ «او از دید خودش درستکار بود.‏»‏

یا:‏ «آشنای.‏»‏

واژه‌نامه:‏ «کُنده.‏»‏

یا:‏ «انسان فانی.‏»‏

یا:‏ «گودال.‏»‏

یا:‏ «سلاح؛‏ تیر.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «از نان بیزار می‌شود.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «جانش.‏»‏

یا:‏ «گودال.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «زندگی‌اش.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «پیام‌رسان.‏»‏

یا:‏ «گودال.‏»‏

یا:‏ «پوست او از پوست کودکان لطیف‌تر می‌شود.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «خواهد سُرایید.‏»‏

یا:‏ «و حق را ناحق جلوه داده‌ام.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «ولی برایم سودی نداشت.‏»‏

یا:‏ «جانش.‏»‏

یا:‏ «گودال.‏»‏

یا:‏ «دست به شرارت بزند.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «راه‌هایش.‏»‏

یا:‏ «دست به شرارت نمی‌زند.‏»‏

یا:‏ «اگر توجهش را روی انسان‌ها متمرکز کند.‏»‏

یا:‏ «نیروی زندگی.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «ای پدر،‏ کاش ایّوب امتحان شود.‏»‏

احتمالاً منظور خداست.‏

تحت‌اللفظی:‏ «بازوی.‏»‏

یا:‏ «به دروغ‌ها.‏»‏

یا:‏ «دعوی.‏»‏

یا:‏ «توضیحاتم.‏»‏

یا:‏ «سلاح؛‏ تیر.‏»‏

یا:‏ «مرتدان.‏»‏

یا:‏ «تنبیه کند.‏»‏

یا:‏ «معبدها.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «به پایان می‌رسانند.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «او.‏»‏

یا:‏ «امن.‏»‏

یا:‏ «رشوهٔ کلان.‏»‏

یا:‏ «مسکن او.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «به داد قوم‌ها می‌رسد.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «خبر می‌دهند چه چیزی در راه است.‏»‏

یا:‏ «انسان‌های فانی.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «دست هر انسان را مهر و موم می‌کند.‏»‏

یا:‏ «سنگین.‏»‏

یا:‏ «در مناطق مسکونی زمین؛‏ در مناطق حاصلخیز زمین.‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«محبت پایدار.‏»‏

یا:‏ «توجه کن.‏»‏

یا:‏ «فرمان.‏»‏

یا:‏ «آینهٔ فلزی.‏»‏

یا:‏ «از او بترسند.‏»‏

یا:‏ «بنیان زمین را گذاشتم.‏»‏

اصطلاحی در زبان عبری که به فرشتگان اشاره می‌کند.‏

تحت‌اللفظی:‏ «رَحِم.‏»‏

یا:‏ «سرکش.‏»‏

یا:‏ «کرانه‌های.‏»‏

یا:‏ «شریران را از روی زمین بتکاند؟‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «گِلی.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «و بازوی برافراشته‌شان شکسته شده است.‏»‏

یا:‏ «سایهٔ مرگ.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «صاعقه.‏»‏

یا:‏ «یخ از رَحِم چه کسی بیرون آمد؟‏»‏

یا:‏ «بندهای؛‏ رشته‌های.‏»‏

یا:‏ «ثریّا.‏» تحت‌اللفظی:‏ «کیمه.‏» نام خوشه‌ای در صورت فلکی گاو.‏

یا:‏ «جبّار.‏» تحت‌اللفظی:‏ «کِسیل.‏»‏

احتمالاً به یکی از صورت‌های فلکی منطقة‌البروج اشاره می‌کند.‏

یا:‏ «دبّ اکبر.‏» تحت‌اللفظی:‏ «عَش.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «با پسرانش.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «او؛‏ خدا.‏»‏

یا احتمالاً:‏ «انسان.‏»‏

یا:‏ «گورخر.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «وادی.‏»‏

یا:‏ «و از قدرتش لذّت می‌برد.‏»‏

یا:‏ «جسد کشته‌شدگان.‏»‏

یا:‏ «پنهان کن.‏»‏

یا:‏ «مخفیگاه.‏»‏

یا:‏ «با دست راستت.‏»‏

احتمالاً منظور اسب آبی است.‏

یا:‏ «در وادی؛‏ در درّه.‏»‏

یا:‏ «یا بینی او را با قلاب سوراخ کند.‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«لِویاتان.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «خار.‏»‏

یا:‏ «زوبین‌ها.‏»‏

واژه‌نامه:‏ ‏«لِویاتان.‏»‏

یا:‏ «آرواره‌هایش؛‏ فک‌هایش.‏»‏

تحت‌اللفظی:‏ «درهای صورتش.‏»‏

منظور آتشی است که هیزمش حصیر است.‏

یا:‏ «مثل دیگ عطاران.‏»‏

یا:‏ «مغرور.‏»‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی