کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۹ ص ۲۸-‏ص ۲۹ بند ۱
  • بالاخره صاحب یک پسر شدند!‏

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • بالاخره صاحب یک پسر شدند!‏
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • خدا او را «شاهزاده» خواند
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۱۷
  • ‏«تو زنی زیباروی هستی»‏
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۱۷
  • ابراهیم که بود؟‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۲
  • خدا ایمان ابراهیم را می‌آزماید
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۹ ص ۲۸-‏ص ۲۹ بند ۱
سارا به حرف‌های فرشتگان گوش می‌دهد

درس ۹

بالاخره صاحب یک پسر شدند!‏

ابراهیم و سارا سال‌های زیادی بود که با هم ازدواج کرده بودند.‏ آن‌ها خانهٔ راحتی را که در شهر اور داشتند ترک کرده بودند و در یک چادر زندگی می‌کردند.‏ اما سارا اصلاً شکایت نمی‌کرد،‏ چون به یَهُوَه اعتماد داشت.‏

سارا آنقدر دلش بچه می‌خواست که به ابراهیم گفت:‏ ‹اگر کنیز من هاجَر از تو بچه‌دار شود،‏ بچه‌اش می‌تواند مثل بچهٔ خودم باشد.‏› چند سال بعد،‏ هاجَر پسری به دنیا آورد و اسم او را اسماعیل گذاشتند.‏

سارا باردار است

سال‌ها گذشت.‏ وقتی ابراهیم ۹۹ ساله و سارا ۸۹ ساله بود،‏ سه مهمان به دیدن آن‌ها آمدند.‏ ابراهیم آن‌ها را دعوت کرد که زیر درختی استراحت کنند و با هم غذایی بخورند.‏ آیا می‌دانی که آن مهمان‌ها چه کسانی بودند؟‏ آن‌ها فرشته بودند و به ابراهیم گفتند:‏ ‹سال دیگر همین موقع،‏ تو و همسرت یک پسر دارید.‏› سارا که از داخل چادر به حرف‌های آن‌ها گوش می‌داد خنده‌اش گرفت و با خودش فکر کرد:‏ ‹من که خیلی پیر هستم.‏ چطور می‌توانم با این سن و سال بچه‌دار شوم؟‏›‏

سال بعد،‏ همان طور که فرشتهٔ یَهُوَه قول داده بود،‏ سارا یک پسر به دنیا آورد.‏ ابراهیم اسم پسرش را اسحاق گذاشت که به معنی «خنده» است.‏

وقتی اسحاق تقریباً پنج ساله بود،‏ سارا دید که اسماعیل دائم اسحاق را مسخره می‌کند.‏ او می‌خواست از پسرش محافظت کند.‏ برای همین،‏ پیش ابراهیم رفت و از او خواست که هاجَر و اسماعیل را به جایی دیگر بفرستد.‏ ابراهیم اول نمی‌خواست این کار را بکند،‏ ولی یَهُوَه به او گفت:‏ ‹به حرف سارا گوش کن.‏ من از اسماعیل مواظبت می‌کنم،‏ اما از طریق اسحاق به قول‌هایی که به تو دادم عمل می‌کنم.‏›‏

سارا اسحاق را بغل می‌کند در حالی که هاجَر و اسماعیل آنجا را ترک می‌کنند

‏‹ایمان باعث شد که سارا بتواند بچه‌دار شود،‏ چون مطمئن بود که خدا وفادار است و حتماً به وعده‌اش عمل می‌کند.‏›—‏عبرانیان ۱۱:‏۱۱

سؤال:‏ وقتی فرشته‌ها با ابراهیم صحبت می‌کردند،‏ سارا چه چیزی شنید؟‏ یَهُوَه چطور از اسحاق محافظت کرد؟‏

پیدایش ۱۶:‏۱-‏۴،‏ ۱۵،‏ ۱۶؛‏ ۱۷:‏۲۵-‏۲۷؛‏ ۱۸:‏۱-‏۱۵؛‏ ۲۱:‏۱-‏۱۴؛‏ عبرانیان ۱۱:‏۱۱

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی