مأخذ جزوهٔ کار و آموزش
۱-۷ ژوئن
گنجهایی در کلام خدا | پیدایش ۴۴-۴۵
«یوسف برادران خود را بخشید»
(پیدایش ۴۴: ۱، ۲) آنگاه یوسف به پیشکار خانهٔ خویش فرمان داده، گفت: «خورجینهای این مردمان را تا آنجا که بتوانند ببرند از آذوقه پر کن و نقد هر یک را در دهانهٔ خورجینش بگذار. ۲ سپس جام من، یعنی جام نقره را، در دهانهٔ خورجین کوچکترین بگذار، همراه با بهای غلهاش.» و پیشکار آنچه را که یوسف به او گفته بود، انجام داد.
«مگر من در جای خدا هستم؟»
یوسف سپس دام خود را برای آنان گستراند. او دستور داد که برادرانش را به اتهام دزدیدن جام تعقیب و دستگیر کنند. وقتی آنان جام را در خورجین بنیامین یافتند، همهٔ آنان را نزد یوسف آوردند. آنگاه یوسف این فرصت را یافت تا به شخصیت واقعی برادرانش پی ببرد. یهودا سخنگوی برادرانش شد. او التماس کرد که به آنان رحم کند و حتی گفت که همهٔ آن ۱۱ نفر حاضرند بردهٔ مصریان شوند. ولی یوسف گفت که فقط بنیامین باید در مصر بماند و برده شود و بقیهٔ آنان باید بروند.—پیدایش ۴۴:۲-۱۷.
یهودا با سخنان پر از احساس چنین پاسخ داد: «او تنها پسر مادر خویش است که باقی مانده و پدرش او را دوست میدارد.» این سخنان به حتم در دل یوسف نشست، زیرا او پسر بزرگ راحیل، همسر محبوب یعقوب بود که هنگام زایمان بنیامین فوت کرده بود. از قرار معلوم، یوسف نیز مانند پدرش، خاطرات شیرینی از مادرش راحیل داشت. احتمالاً به همین دلیل بنیامین برای یوسف بسیار عزیز بود.— پیدایش ۳۵:۱۸-۲۰؛ ۴۴:۲۰.
یهودا از یوسف تمنا کرد که بنیامین را بردهٔ خود نسازد. حتی حاضر شد که خود جای بنیامین برده شود. سپس با لحنی سوزناک چنین التماس کرد:«چگونه میتوانم نزد پدر خویش بازگردم اگر این جوان با من نباشد؟ من یارای دیدن این را که بلایی بر سر پدرم بیاید ندارم.» (پیدایش ۴۴:۱۸-۳۴) آنگاه یوسف پی برد که برادرش تغییر کرده است. یهودا نه تنها ابراز ندامت کرده بود بلکه به شکلی قابلتحسین نشان داد که به مردی دلسوز، ازخودگذشته و مهربان تبدیل شده است.
یوسف دیگر طاقت نیاورد و تمام احساساتی را که در دلش نگه داشته بود، بیرون ریخت. او پس از مرخص کردن خادمانش، با صدای بلند گریست چنان که صدایش به کاخ فرعون رسید. او سرانجام به برادرانش چنین گفت:«مَنَم، یوسف، برادر شما.» سپس او برادرانش را که در حیرت بودند، در آغوش کشید و خطای آنان را با بزرگواری بخشید. (پیدایش ۴۵:۱-۱۵) بهراستی که عمل یوسف بازتابی بود از سخاوت یَهُوَه در بخشش گناهان. (مزمور ۸۶:۵) آیا ما نیز چنین عمل میکنیم؟
(پیدایش ۴۴:۳۳، ۳۴) پس اکنون تمنا این که بندهات به جای این جوان بمانم و غلام سرورم باشم و جوان همراه برادرانش بازگردد. ۳۴ زیرا چگونه میتوانم نزد پدر خویش بازگردم اگر این جوان با من نباشد؟ من یارای دیدن این را که بلایی بر سر پدرم بیاید ندارم.»
(پیدایش ۴۵:۴، ۵) آنگاه یوسف به برادرانش گفت:«نزدیک من بیایید.» و نزدیک آمدند. سپس گفت:«مَنَم، یوسف، برادر شما، همان که او را به مصر فروختید! ۵ و اکنون مضطرب نباشید و از این که مرا به اینجا فروختید بر خود خشم مگیرید، زیرا برای حفظ جانها بود که خدا مرا پیشاپیش شما فرستاد.
کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی
(پیدایش ۴۴:۱۳) آنگاه آنان جامههای خویش را دریدند و هر یک الاغ خود را بار کرده، به شهر بازگشتند.
it-۲-E ص۸۱۳
دریدن جامه
برای یهودیان و ساکنان مشرقزمین، دریدن جامه به نشانهٔ غم و اندوه زیاد بود بهخصوص هنگامی که خبر مرگ عزیزی را میشنیدند. آنان در بیشتر مواقع قسمت جلوی جامه را تا سینه پاره میکردند. در نتیجه با وجود پارگی سطحی، آن جامه همچنان قابل استفاده بود.
اولین باری که کتاب مقدّس به این موضوع اشاره میکند، در رابطه با بزرگترین پسر یعقوب یعنی رِئوبین میباشد. هنگامی که او به سر چاه برگشت و یوسف را در آنجا نیافت جامهٔ خود را درید و گفت:«پسرک آنجا نیست! حالْ من کجا بروم؟» او به عنوان نخستزادهٔ خانواده مسئول برادر کوچک خود بود. پدرش یعقوب هم وقتی خبر مرگ پسرش را شنید جامهٔ خود را درید و پلاس پوشید. (پیدا ۳۷:۲۹، ۳۰، ۳۴) همچنین برادران ناتنی یوسف در مصر پس از وارد شدن اتهام دزدی به بنیامین، از شدّت ناراحتی جامههایشان را دریدند.—پیدا ۴۴:۱۳.
(پیدایش ۴۵:۵-۸) و اکنون مضطرب نباشید و از این که مرا به اینجا فروختید بر خود خشم مگیرید، زیرا برای حفظ جانها بود که خدا مرا پیشاپیش شما فرستاد. ۶ چراکه هماکنون دو سال است که قحطی بر این سرزمین حکمفرما است و پنج سال دیگر نیز نه شخم خواهد بود نه درو. ۷ اما خدا مرا پیشاپیش شما فرستاد تا برای شما باقیماندگانی بر زمین نگاه دارد و به رهاییِ عظیم جانتان را زنده نگاه دارد. ۸ پس این شما نبودید که مرا به اینجا فرستادید بلکه خدا بود. او مرا پدر بر فرعون و سرور بر تمامی اهل خانهٔ او و فرمانروای سرتاسر سرزمین مصر ساخت.
نفرت بیسبب
۱۵چه چیزی به ما کمک میکند تا از خصومت بیمورد دیگران تلخکام و دلسرد نگردیم؟ نباید فراموش کنیم که دشمن اصلی ما شیطان و دیوهایش میباشند. (اَفَسُسیان ۶:۱۲) با اینکه برخی ما را آگاهانه رنج میدهند، بسیاری فریب دیگران را خورده، از روی بیاطلاعی با قوم خدا مخالفت میکنند. (دانیال ۶:۴-۱۶؛ ۱تیموتاؤس ۱:۱۲، ۱۳) یَهُوَه میخواهد که جمیع مردم فرصتی برای نجات یابند و به شناخت حقیقت نایل گردند. (۱تیموتاؤس ۲:۴) بلی، برخی از مخالفین سابق با مشاهدهٔ رفتار بیعیبمان هماکنون برادران مسیحی ما گشتهاند. (۱پِطْرُس ۲:۱۲) یوسف پسر یعقوب سرمشق خوبی برای ما به جا گذاشت. با اینکه برادران ناتنیاش موجب مصیبتهای وی بودند با ایشان خصومت نکرد. چرا؟ زیرا دست یَهُوَه را در تحقق مقصودش تشخیص داد. (پیدایش ۴۵:۴-۸) به همین شکل یَهُوَه از طریق رنج ناحق ما سبب جلال نامش میگردد.—۱پِطْرُس ۴:۱۶.
خواندن کتاب مقدّس
(پیدایش ۴۵:۱-۱۵) و یوسف دیگر نتوانست نزد کسانی که در حضورش ایستاده بودند، خودداری کند و فریاد برآورد:«همه را از نزد من بیرون کنید!» پس هنگامی که یوسف خود را به برادرانش شناسانید، کسی دیگر آنجا نبود. ۲ و او به صدای بلند گریست، چندان که مصریان و اهل خانهٔ فرعون نیز صدایش را شنیدند. ۳ یوسف به برادرانش گفت:«من یوسف هستم! آیا پدرم هنوز زنده است؟» ولی برادرانش نتوانستند به او پاسخ دهند، زیرا از حضور وی هراسان گشته بودند. ۴ آنگاه یوسف به برادرانش گفت:«نزدیک من بیایید.» و نزدیک آمدند. سپس گفت:«مَنَم، یوسف، برادر شما، همان که او را به مصر فروختید! ۵ و اکنون مضطرب نباشید و از این که مرا به اینجا فروختید بر خود خشم مگیرید، زیرا برای حفظ جانها بود که خدا مرا پیشاپیش شما فرستاد. ۶ چراکه هماکنون دو سال است که قحطی بر این سرزمین حکمفرما است و پنج سال دیگر نیز نه شخم خواهد بود نه درو. ۷ اما خدا مرا پیشاپیش شما فرستاد تا برای شما باقیماندگانی بر زمین نگاه دارد و به رهاییِ عظیم جانتان را زنده نگاه دارد. ۸ پس این شما نبودید که مرا به اینجا فرستادید بلکه خدا بود. او مرا پدر بر فرعون و سرور بر تمامی اهل خانهٔ او و فرمانروای سرتاسر سرزمین مصر ساخت. ۹ اکنون بشتابید و نزد پدرم رفته، به او بگویید:”پسرت یوسف چنین میگوید:خدا مرا سَروَرِ مصر گردانیده است. نزد من بیا و تأخیر مکن. ۱۰ تو و فرزندان و نوههایت، و گلهات و رمهات و هرآنچه داری، در ناحیهٔ جوشِن ساکن شو تا نزدیک من باشی. ۱۱ در آنجا برای تو تدارک خواهم دید، زیرا هنوز پنج سال از قحطی باقی است. مبادا تو و اهل خانهات و همهٔ کسانت فقیر گردید.“ ۱۲ اینک شما به چشم خود میبینید و برادرم بِنیامین نیز میبیند، که براستی این منم که با شما سخن میگویم. ۱۳ پس پدر مرا از همهٔ جلالی که در مصر دارم و از هرآنچه دیدهاید، خبر دهید. و هر چه زودتر پدرم را به اینجا بیاورید.» ۱۴ آنگاه بر گردن برادرش بِنیامین آویخت و بگریست و بِنیامین نیز بر گردن وی بگریست. ۱۵ و یوسف همهٔ برادرانش را بوسید و بر ایشان گریست. سپس برادرانش با وی سخن گفتند.
در خدمت موعظه بکوشید
ب۰۶-E ۱/۲ ص ۳۱
سؤالات خوانندگان
طبق پیدایش ۴۴:۵، آیا یوسف که خادم وفادار یَهُوَه بود از طریق یک جام نقرهای فالگیری میکرد؟
هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد یوسف فالگیری میکرده است. کتاب مقدّس دیدگاه یوسف را نسبت به هر نوع سحر و جادو و غیبگویی آشکار میسازد. هنگامی که از او خواسته شد که خوابهای فرعون را تعبیر کند، او بارها تأکید کرد که تنها خداست که میتواند در مورد آینده پیشگویی کند. در نتیجه فرعون به این باور رسید که خدای حقیقیای که یوسف میپرستید، به او کمک کرده است تا جزئیاتی را در مورد آینده بداند. (پیدایش ۴۱:۱۶، ۲۵، ۲۸، ۳۲، ۳۹) بعدها در شریعت موسی، یَهُوَه اسرائیلیان را از انجام فالگیری یا جادوگری منع کرد و نشان داد که تنها او از آینده خبر میدهد.—تَثنیه ۱۸:۱۰-۱۲.
پس چرا خادم یوسف به این اشاره کرد که یوسف از طریق جام نقرهای «فال میگیرد»؟ (پیدایش ۴۴:۵) بیایید ببینیم چرا او چنین حرفی زد.
به دلیل قحطی سخت، برادران یوسف برای تهیهٔ غذا به مصر آمده بودند. سالها قبل برادران یوسف او را به بردگی فروخته بودند. حال بدون این که متوجه باشند، از برادر خود که مسئول پخش خوراک مصر شده بود درخواست کمک میکردند. یوسف خود را به آنان معرفی نکرد و تصمیم گرفت که امتحانشان کند. او میخواست ببیند که آیا آنان واقعاً از کارشان پشیمان شدهاند. او همچنین میخواست ببیند که آنان تا چه حد به برادرشان بنیامین و پدرشان یعقوب که بنیامین را بسیار دوست میداشت، علاقه دارند. به این دلیل یوسف هویت واقعی خود را از آنان پنهان کرد.—پیدایش ۴۱:۵۵–۴۴:۳.
یوسف به یکی از خادمان خود فرمان داد تا کیسههایی پر از خوراک به برادرانشان بدهد و پولشان را در دهانهٔ کیسهشان بگذارد و جام نقرهای یوسف را در کیسهٔ بنیامین قرار دهد. در این حین یوسف همچنان خود را به عنوان مسئول پخش خوراک آن سرزمین بتپرست جلوه میداد. او اعمال و نحوهٔ صحبتش را مانند کسی که مسئولیتی خاص داشت، نشان میداد. بدین شکل برادرانش نمیتوانستند او را بشناسند.
زمانی که یوسف با برادرانش روبرو شد به آنان گفت:«آیا نمیدانید که مردی چون من میتواند با فالگیری به امور پی ببرد؟» (پیدایش ۴۴:۱۵) بنابراین، استفاده از آن جام بخشی از نقشهٔ یوسف بود. پس میتوان گفت که نه فالگیری یوسف از طریق جام واقعی بود و نه دزدی بنیامین.
۸-۱۴ ژوئن
گنجهایی در کلام خدا | پیدایش ۴۶-۴۷
«نجات از قحطی»
(پیدایش ۴۷:۱۳) باری، در تمامی آن منطقه خوراک نبود، چراکه قحطی بسیار سخت بود، چندان که سرزمین مصر و کنعان هر دو به سبب خشکسالی از پای درآمده بودند.
ب۸۷-E ۱/۵ ص ۱۵ ¶۲
نجات جان مردم در زمان قحطی
۲ سرانجام هفت سال فراوانی به پایان رسید و قحطیای که یَهُوَه پیشگویی کرده بود، فرارسید. نه تنها مصر بلکه «همهٔ سرزمینها را قحطی فرا گرفت.» بعد از شروع قحطی، مردم مصر برای طلب کمک نزد فرعون رفتند. فرعون به مصریان گفت:«نزد یوسف بروید و آنچه به شما میگوید بکنید.» یوسف به مصریان غلّه را میفروخت تا زمانی که پول مردم تمام شد. سپس از آنان خواست دامها و حیواناتشان را برای خرید غلّه بیاورند. در آخر مردم نزد یوسف آمده و گفتند:«ما و زمین ما را در ازای خوراک بخر، و فرعون مالک ما و زمین ما خواهد شد.» پس یوسف تمام زمین مصریان را برای فرعون خرید.—پیدایش ۴۱:۵۳-۵۷؛ ۴۷:۱۳-۲۰.
(پیدایش ۴۷:۱۶) یوسف گفت:«پس دامهایتان را بیاورید. اکنون که پولتان تمام شده، من در ازای دامهایتان به شما خوراک خواهم داد.»
(پیدایش ۴۷:۱۹، ۲۰) چرا در برابر چشمانت از بین برویم، هم ما و هم زمین ما؟ پس ما و زمین ما را در ازای خوراک بخر، و فرعون مالک ما و زمین ما خواهد شد. به ما بذر بده تا زنده بمانیم و نمیریم و تا زمین نیز بایر نماند.» ۲۰ پس یوسف تمامی زمینهای مصر را برای فرعون خرید، زیرا همهٔ مصریان مزرعههای خویش را فروختند، چونکه قحطی برایشان تحملناپذیر گشته بود. و زمین از آنِ فرعون شد.
(پیدایش ۴۷:۲۳-۲۵) یوسف به مردم گفت:«اینک در این روز شما و زمینهایتان را برای فرعون خریدم. اکنون برای شما بذر هست تا زمین را بکارید. ۲۴ و چون محصول برسد، یک پنجم آن را به فرعون بدهید. چهار پنجم دیگر آن را نگاه دارید تا برای مزرعههایتان بذر و برای خود و اهل خانه و کودکانتان خوراک باشد.» ۲۵ مردم گفتند:«تو زندگی ما را نجات دادهای و بر ما نظر لطف افکندهای. ما غلام فرعون خواهیم بود.»
kr-E ص ۲۳۴-۲۳۵ ¶۱۱-۱۲
پادشاهی خدا خواست خدا را بر زمین به انجام میرساند
۱۱ فراوانی. امروزه قحطی روحانی این دنیا را فرا گرفته است. این هشدار در کتاب مقدّس آمده است:‹ایامی میآید که بر این سرزمین گرسنگی خواهم فرستاد، اما نه گرسنگی به جهت نان یا تشنگی به جهت آب، بلکه برای شنیدن کلام یَهُوَه.› (عا ۸:۱۱) آیا تابعان پادشاهی خدا نیز از گرسنگی روحانی رنج میبرند؟ یَهُوَه تفاوت میان قوم خود و دشمنانش را چنین پیشگویی کرد:«خادمان من خواهند خورد، اما شما گرسنه خواهید ماند؛ و خادمان من خواهند نوشید، اما شما تشنه خواهید ماند؛ و خادمان من شادی خواهند کرد، اما شما سرافکنده خواهید شد.» (اشع ۶۵:۱۳) آیا تحقق این پیشگویی را بهچشم میبینید؟
۱۲ امروزه فراوانی خوراک روحانی مانند رودخانهای است که همچنان وسیعتر و عمیقتر میشود. مطالب روحانی موجود در نشریات ما، فایلهای صوتی و تصویری، جلسات و کنگرهها و مطالب وبسایتمان مانند آب دریا فراوان است و ما را از لحاظ روحانی در دنیایی که قحطی روحانی آن را فرا گرفته است، سیراب میکند. (حز ۴۷:۱-۱۲؛ یوئ ۳:۱۸) آیا از دیدن تحقق وعدههای یَهُوَه در مورد فراوانی خوراک روحانی در زندگی روزمرهٔ خود شگفتزده نمیشوید؟ آیا به طور مرتب از سفرهٔ یَهُوَه تغذیه میکنید؟
کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی
(پیدایش ۴۶:۴) من خود با تو به مصر خواهم آمد و نیز من خودْ تو را بهیقین باز خواهم آورد. و دستِ خودِ یوسف چشمانت را خواهد بست.»
it-۱-E ص ۲۲۰ ¶۱
طرز فکر و حرکات خاص
گذاشتن دست بر روی چشمان متوفی. منظور یَهُوَه از این که به یعقوب گفت که «دستِ خودِ یوسف چشمانت را خواهد بست،» این بود که پس از مرگ یعقوب، یوسف وظیفهٔ نخستزادگی را انجام داده و چشمانش را خواهد بست. (پی ۴۶:۴) پس ظاهراً یَهُوَه به یعقوب گفت که حق نخستزادگی باید به یوسف داده شود.—۱تو ۵:۲.
(پیدایش ۴۶:۲۶، ۲۷) همهٔ کسان که با یعقوب به مصر رفتند، یعنی کسانی که از صُلب او بودند، غیر از عروسانش، شصت و شش تن بودند. ۲۷ برای یوسف نیز دو پسر در مصر زاده شدند. پس افراد خاندان یعقوب که به مصر رفتند، جملگی هفتاد تن بودند.
نکتهای برای مطالعه در nwtsty مربوط به اع ۷:۱۴
جمعاً ۷۵ نفر:وقتی که استیفان تعداد خاندان یعقوب را در مصر ۷۵ نفر برآورد کرد، احتمالاً مستقیماً از نوشتههای عبری نقلقول نکرد. این عدد در متون ماسورائی نوشتههای عبری یافت نمیشود. در پیدایش ۴۶:۲۶ آمده است:‹همهٔ کسانی که با یعقوب به مصر رفتند، یعنی کسانی که از نسل او بودند، غیر از عروسانش، شصت و شش تن بودند.› در ادامه در آیهٔ ۲۷ میخوانیم:«پس افراد خاندان یعقوب که به مصر رفتند، جملگی هفتاد تن بودند.» در این آیات تعداد افراد به دو شیوهٔ متفاوت شمرده شده است. عدد اول ظاهراً فقط به نسل یعقوب اشاره دارد و عدد دوم به تمام کسانی که همراه او به مصر رفتند. همچنین در خروج ۱:۵ و تَثنیه ۱۰:۲۲ تعداد نسل یعقوب ۷۰ نفر آمده است. ظاهراً تعداد خاندان یعقوب که استیفان به آن اشاره کرد شامل خویشاوندان دور او هم میشد. به نظر برخی، این عدد شامل پسران و نوههای منسی و افرایم که پسران یوسف بودند میشود که نامشان در پیدایش ۴۶:۲۰ ترجمهٔ سِپتواِجینْت یافت میشود. اما عدهای دیگر بر این باور هستند که ۷۵ نفر شامل زنانِ پسرانِ یعقوب هم میشود که در پیدایش ۴۶:۲۶ به آنان اشاره نشده بود. در نتیجه تعداد ۷۵ نفر میتواند شامل تمام افرادی باشد که همراه یعقوب به مصر آمدند. این عدد که استیفان به آن اشاره کرد احتمالاً برگرفته از نوشتههای عبری بود که در قرن اول میان مردم رواج داشت. برای سالها محققان از این امر مطمئن بودند که عدد ۷۵ در پیدایش ۴۶:۲۷ و خروج ۱:۵ ترجمهٔ یونانی سِپتواِجینْت آمده بود. بهعلاوه در قرن بیستم دو تکه از طومارهای دریای مرده به زبان عبری یافت شد. در این طومارها عدد ۷۵ در خروج ۱:۵ به چشم میخورد. احتمالاً استیفان بر اساس یکی از این نوشتههای باستانی به عدد ۷۵ اشاره کرد. جدا از اثبات درستی این نظرات، عددی که استیفان به آن اشاره کرد شیوهٔ متفاوتی از شمارش خاندان یعقوب در آن زمان بود.
خواندن کتاب مقدّس
(پیدایش ۴۷:۱-۱۷) پس یوسف به دیدار فرعون رفت و به او گفت:«پدر و برادرانم با گله و رمهٔ خویش و هر چه دارند از سرزمین کنعان آمدهاند و اکنون در ناحیهٔ جوشِن هستند.» ۲ او از میان برادرانش پنج تن را برگرفت و آنان را در پیشگاه فرعون حاضر ساخت. ۳ فرعون از برادران او پرسید:«حرفهٔ شما چیست؟» آنان به فرعون پاسخ دادند:«بندگانت شبانند، چنانکه پدرانمان نیز بودند.» ۴ و نیز به او گفتند:«ما آمدهایم تا در این سرزمین غربت گزینیم، چونکه چراگاهی برای گلههای بندگانت نیست، زیرا خشکسالی شدید بر سرزمین کنعان حکمفرماست. پس اکنون تمنا داریم بگذاری بندگانت در ناحیهٔ جوشِن سکونت گزینند.» ۵ فرعون به یوسف گفت:«حال که پدر و برادرانت نزد تو آمدهاند، ۶ سرزمین مصر پیش روی توست؛ پدر و برادرانت را در بهترین جای این سرزمین ساکن گردان. بگذار در جوشِن قرار یابند. و اگر در میان آنان افرادی توانا میشناسی، آنان را بر دامهای خود من بگمار.» ۷ آنگاه یوسف پدرش یعقوب را آورده، او را در پیشگاه فرعون بر پا داشت. و یعقوب فرعون را برکت داد. ۸ فرعون از او پرسید:«سالهای عمر تو چند است؟» ۹ و یعقوب به فرعون گفت:«سالهای غربت من صد و سی است. سالهای عمر من اندک بوده و به دشواری گذشته است، و به سالهای غربت پدرانم نمیرسد.» ۱۰ آنگاه یعقوب فرعون را برکت داد و از حضور او بیرون رفت. ۱۱ پس یوسف چنانکه فرعون فرمان داده بود، پدر و برادرانش را مسکن داد و در بهترین جای سرزمین مصر، یعنی در ناحیه رَمِسیس، مِلکی به آنان بخشید. ۱۲ و نیز برای پدر و برادران و همهٔ اهل خانهٔ پدرش، بر حسب تعداد زن و فرزندان ایشان، خوراک فراهم ساخت. ۱۳ باری، در تمامی آن منطقه خوراک نبود، چراکه قحطی بسیار سخت بود، چندان که سرزمین مصر و کنعان هر دو به سبب خشکسالی از پای درآمده بودند. ۱۴ یوسف همهٔ نقدینهای را که در مصر و کنعان یافت میشد، در ازای غلهای که مردم میخریدند جمع کرد و آن را به قصر فرعون درآورد. ۱۵ چون نقدینهٔ سرزمین مصر و کنعان تمام شد، همهٔ مردم مصر نزد یوسف آمدند و گفتند:«ما را خوراک بده. چرا در برابر چشمانت بمیریم؛ زیرا نقدینهٔ ما تمام شده است.» ۱۶ یوسف گفت:«پس دامهایتان را بیاورید. اکنون که پولتان تمام شده، من در ازای دامهایتان به شما خوراک خواهم داد.» ۱۷ پس ایشان دامهایشان را نزد یوسف آوردند و او در ازای اسبها و گوسفندان و بزها و گاوها و الاغهایشان، به آنان خوراک داد. و آن سال در ازای دامهایشان، برای ایشان خوراک فراهم آورد.
۱۵-۲۱ ژوئن
گنجهایی در کلام خدا | پیدایش ۴۸-۵۰
«برای سخنان سالمندان ارزش قائل شوید»
(پیدایش ۴۸:۲۱، ۲۲) آنگاه اسرائیل به یوسف گفت:«اینک من بهزودی میمیرم، ولی خدا با شما خواهد بود و شما را به سرزمین پدرانتان باز خواهد گردانید. ۲۲ و من به تو نصیبی افزون بر برادرانت میبخشم، زمینی را که به شمشیر و کمان خود از دست اَموریان گرفتم.»
it-۱-E ص ۱۲۴۶ ¶۸
یعقوب
یعقوب اندکی پیش از مرگش نوههایش یعنی پسران یوسف را مطابق هدایت الٰهی برکت داد. او افرایم پسر کوچک یوسف را قبل از برادر بزرگترش منسی برکت داد. سپس به یوسف که دو سهم نخستزادگی به او میرسید، گفت:«من به تو نصیبی افزون بر برادرانت میبخشم، زمینی را که به شمشیر و کمان خود از دست اَموریان گرفتم.» (پی ۴۸:۱-۲۲؛ ۱تو ۵:۱) از آنجایی که یعقوب قطعه زمینی را در نزدیکی شِکیم از پسران حَمور بدون هیچ جنگی خریداری کرده بود (پی ۳۳:۱۹، ۲۰)، بهنظر میرسد که این وعدهٔ یعقوب به یوسف نشانگر ایمانش بود. او چنان به پیشگوییاش در مورد تصرّف کنعان توسط نسلش ایمان داشت که گویی خود از قبل آن را با شمشیر و کمان خود تصرّف کرده بود. دو سهم یوسف از آن زمین تصرّفشده شامل دو قطعه زمینی میشد که به دو طایفهٔ افرایم و منسی تعلّق میگرفت.
(پیدایش ۴۹:۱) آنگاه یعقوب پسرانش را فرا خواند و گفت:«گرد آیید تا شما را از آنچه در آینده بر شما واقع خواهد شد آگاه کنم.
it-۲-E ص ۲۰۶ ¶۱
روزهای آخر
پیشگویی یعقوب قبل از مرگش. وقتی که یعقوب به پسرانش گفت، «گرد آیید تا شما را از آنچه در آینده [روزهای آخر] بر شما واقع خواهد شد آگاه کنم» منظورش روزهایی بود که این پیشگویی بهوقوع میپیوست. (پی ۴۹:۱) بیش از دو قرن قبل از آن یَهُوَه به پدربزرگ یعقوب یعنی اَبرام (ابراهیم) گفت که به نسل او به مدت ۴۰۰ سال ستم خواهد شد. (پی ۱۵:۱۳) در نتیجه تحقق پیشگویی یعقوب از روزهای آخر نمیتوانست قبل از پایان ۴۰۰ سال ظلم و ستم شروع شود. تحقق دیگر این پیشگویی در رابطه با «اسرائیل خدا» نیز میشود.—غلا ۶:۱۶؛ رو ۹:۶.
(پیدایش ۵۰:۲۴، ۲۵) آنگاه یوسف به برادرانش گفت:«من بهزودی میمیرم؛ اما بهیقین خدا به یاری شما خواهد آمد و شما را از این سرزمین، به سرزمینی که دربارهٔ آن برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورد، خواهد برد.» ۲۵ سپس یوسف پسران اسرائیل را سوگند داده، گفت:«بهیقین خدا به یاری شما خواهد آمد، و شما باید استخوانهای مرا از این مکان ببرید.»
نعمت وجود سالمندان برای جوانان
۱۰ سالمندان میتوانند حتی تأثیری بسزا بر همایمانان خود داشته باشند. برای مثال، یوسف پسر یعقوب در سنین پیری از روی ایمان عملی انجام داد که تأثیرات آن را حتی چندین نسل بعد بر میلیونها عابد و پرستندهٔ خدا میتوان دید. یوسف ۱۱۰ سال سن داشت وقتی که «در بارهٔ استخوانهای خود وصیت کرد» و از اسرائیلیان خواست هنگامی که سرزمین مصر را ترک میکنند استخوانهای وی را نیز با خود به سرزمین موعود ببرند. (عبرانیان ۱۱:۲۲؛ پیدایش ۵۰:۲۵) فرمان یوسف برای اسرائیلیانی که طی سالیان متمادی پس از مرگ یوسف در بردگی مصریان بودند حکم روزنهای از امید را داشت و همچون ضمانتی بود که زمانی نجات آنها از راه میرسید.
کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی
(پیدایش ۴۹:۱۹) «غارتگرانْ جاد را غارت خواهند کرد، اما او از عقب ایشان خواهد تاخت.
تمجیدکنندگان خدا برکت مییابند
۴ قبل از ورود اسرائیلیان به سرزمین موعود سِبط جاد تقاضا کرد تا در مراتعی که در شرق اردن واقع است ساکن شود. (اعداد ۳۲:۱-۵) زندگی در این مراتع مشکلاتی جدّی برای قوم به همراه داشت. اگرچه درّهٔ اردن همچون سدّی طبیعی از طرف غرب قوم را در برابر هجوم دشمنان محافظت میکرد از سمت شرق هیچ گونه حفاظی وجود نداشت. (یوشَع ۳:۱۳-۱۷) در این رابطه جورج اسمیت در کتاب «جغرافیای سرزمین موعود» (انگل.) میگوید:«آن سرزمین بسیار مسطح بود و تا فلات عربستان امتداد داشت. در نتیجه ایشان در تمام دوران در برابر چادرنشینانِ گرسنهای که هر ساله برای تصاحب آن چراگاهها میآمدند بیحفاظ بودند.»
۵ سِبط جاد چگونه میتوانست با این مشکلِ پیدرپی مقابله کند؟ قرنها پیش از این جدّشان یعقوب قبل از مرگش چنین پیشگویی کرد:«جاد، گروهی بر وی هجوم خواهند آورد، و او به عقب ایشان هجوم خواهد آورد.» (پیدایش ۴۹:۱۹) این کلمات در ابتدا به نظر مأیوسکننده میآید. اما به طور ضمنی به جاد گفته شد که باید به متجاوزان حمله کنند. یعقوب جاد را اطمینان داد که اگر به غارتگران حمله کرده و از عقب ایشان را تعقیب کنند با خاری و ذلّت عقب نشینی خواهند کرد.
(پیدایش ۴۹:۲۷) «بِنیامین گرگی است درّنده؛ صبحگاهان شکار را میبلعد و شامگاهان غنیمت را تقسیم میکند.»
ایم ص ۱۶۴، کادر
پیشگوییای به تحقق پیوست
اِسْتَر و مُرْدِخای با دفاع از قوم خدا، پیشگوییای را که قرنها پیش در کتاب مقدّس آمده بود، به تحقق رساندند. بیش از ۱۲۰۰ سال پیش از این واقعه، یعقوب تحتِ الهام الٰهی در مورد یکی از پسرانش چنین پیشگویی کرد:«بنیامین، گرگی است که میدرد. صبحگاهان شکار را خواهد خورد و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد.» (پیدا ۴۹:۲۷) ‹در صبحگاهِ› تاریخ پادشاهان اسرائیل، نوادگان بنیامین که شامل شاؤلِ پادشاه و دیگر جنگجویان قوی میشدند، برای قوم یَهُوَه جنگیدند. ‹در شامگاه› تاریخ پادشاهان اسرائیل، یعنی پس از براندازی دودمان این پادشاهان، اِسْتَر و مُرْدِخای از قبیلهٔ بنیامین پیروزمندانه علیه دشمنان یَهُوَه جنگیدند. بنابراین میتوان گفت که آنان نیز ‹غارت را تقسیم کردند،› زمانی که خانه و اموال هامان به آنان رسید.
خواندن کتاب مقدّس
(پیدایش ۴۹:۸-۲۶) «ای یهودا، برادرانت تو را خواهند ستود؛ دست تو بر پسِ گردن دشمنانت خواهد بود، و پسران پدرت در برابر تو تعظیم خواهند کرد. ۹ تو شیربچهای، ای یهودا؛ پسرم، تو از شکار برآمدهای. او همچون نرهشیری زانو خم میکند و میآرَمَد، و همچون مادهشیری است، کیست که او را برانگیزاند؟ ۱۰ عصا از یهودا دور نخواهد شد، و نه چوگان فرمانروایی از میان پاهای وی، تا او بیاید که از آنِ اوست، و قومها فرمانبردار او خواهند بود. ۱۱ الاغِ خود را به تاک خواهد بست، و کُرّهٔ خویش را به بهترین مو. جامهٔ خود را در شراب خواهد شست، و ردای خویش را در خون انگور. ۱۲ چشمانش درخشندهتر از شراب است، و دندانهایش سفیدتر از شیر. ۱۳ «زِبولون بر کنارهٔ دریا ساکن خواهد شد، و بندری برای کشتیها خواهد بود؛ مرزهایش به صِیدون خواهد رسید. ۱۴ «یِساکار الاغی است پُر زور که زیر خورجین آرمیده. ۱۵ چون دید که محل استراحت نیکوست و زمین، دلپذیر، پشت خود را برای بار خم کرد و به کار اجباری تن داد. ۱۶ «دان قوم خود را دادرسی خواهد کرد، چون یکی از قبایل اسرائیل. ۱۷ دان ماری خواهد بود بر سر راه، و افعی در کنار مسیر، که پاشنهٔ اسب را میگزد تا سوارش از پشت فرو افتد. ۱۸ «ای خداوند، منتظر نجات تو هستم. ۱۹ «غارتگرانْ جاد را غارت خواهند کرد، اما او از عقب ایشان خواهد تاخت. ۲۰ «نانِ اَشیر چرب خواهد بود، او خوراک لذیذ شاهانه خواهد داد. ۲۱ «نَفتالی غزالی است رها شده، او سخنان زیبا میگوید. ۲۲ «یوسف تاکی است بارور، تاکی بارور در کنار چشمه که شاخههایش از دیوار بالا میروند. ۲۳ تیراندازان به تلخی بر او حملهور شدند، و بر او خصمانه تیر انداختند. ۲۴ ولی کمان او پایدار مانْد و بازوانش چابک گردید، به دست قدیر یعقوب، و به نام شبان و صخرهٔ اسرائیل؛ ۲۵ به واسطهٔ خدای پدرت که تو را یاری میدهد، و به واسطهٔ آن قادر مطلق که تو را برکت میدهد، به برکات آسمان از اعلی،و برکات ژرفا که زیر زمین است، و برکات پستانها و رَحِم. ۲۶ برکات پدرت عظیمتر است از برکات اجداد من، تا به حد نفایس تپههای دیرین. همانا همهٔ اینها بر سر یوسف باشد، بر فرق او که در میان برادرانش برگزیده است.
۲۲-۲۸ ژوئن
گنجهایی در کلام خدا | خروج ۱-۳
«هر آنچه بخواهم، خواهم شد»
(خروج ۳:۱۳) موسی به خدا گفت:«اگر نزد بنیاسرائیل روم و بدیشان گویم، ”خدای پدرانتان مرا نزد شما فرستاده است،“ و از من بپرسند، ”نام او چیست؟“ آنها را چه پاسخ دهم؟»
به نام عظیم یَهُوَه حرمت گذارید
۴ خروج ۳:۱۰-۱۵ خوانده شود. خدا به موسی در ۸۰ سالگی چنین مسئولیتی داد:«قوم من، بنیاسرائیل را از مصر بیرون» آور. موسی نیز محترمانه از خدا سؤالی مهم پرسید:‹چون بنیاسرائیل از من بپرسند که نام تو چیست، بدیشان چه گویم؟› از آنجایی که نام خدا از مدتهای پیش شناخته شده بود، منظور موسی از این سؤال چه بود؟ از قرار معلوم، او میخواست با شخصیت یَهُوَه خدا بهتر آشنا شود. موسی قصد داشت قوم اسرائیل را قانع سازد که خدا حقیقتاً آنان را رها خواهد ساخت. نگرانی موسی به جا بود چرا که اسرائیلیان برای مدتی طولانی برده بودند و احتمالاً شک داشتند که خدای پدرانشان قادر است آنان را رهایی دهد! بلی، حتی برخی از اسرائیلیان به پرستش خدایان مصری روی آورده بودند!—حز ۲۰:۷، ۸.
(خروج ۳:۱۴) خدا به موسی گفت:«هستم آن که هستم.» به آنان بگو:«”هستم“ مرا نزد شما فرستاده است.»
نام خدا «یَهُوَه» به چه معنی است؟
در عبری نام یَهُوَه از فعلی به معنی «شدن» آمده است و برخی از محققین بر این عقیدهاند که این نام حالت سببی این فعل را نیز در بر دارد. از این رو، کمیتهٔ ترجمهٔ کتاب مقدّس دنیای جدید، بر این عقیدهاند که مفهوم این نام «او سبب شدن میشود» است. محققین در این خصوص نظرات مختلف دارند، بنابراین نمیتوان در مورد این تعریف نظری قطعی داد. با این همه، این تعریف از مفهوم نام خدا با نقش یَهُوَه به عنوان آفرینندهٔ همه چیز و این که او مقاصدش را به تحقق میرساند، هماهنگ است. او نه تنها عالَم مادی و موجودات هوشمند را خلق کرد بلکه قطعنظر از هر رویدادی که پیش آید، همچنان سبب میشود که مقصود و خواستش جامهٔ عمل بپوشد.
در خروج ۳:۱۴ در زبان اصلی از فعلی استفاده شده است که همریشه با نام خداست. برگردان این آیه از ترجمهٔ دنیای جدید انگلیسی چنین است:«هر آنچه بخواهم بشوم، خواهم شد.» این کلمات جنبهای از شخصیت خدا را آشکار میسازد؛ این که او در هر شرایطی برای به تحقق رساندن مقصودش هر آنچه لازم بیند، خواهد شد. اما مفهوم نام خدا تنها به این معنی محدود نمیشود. در واقع مفهومی که از نام خدا ارائه شد، یعنی «او سبب شدن میشود» جنبهٔ دیگری را نیز در بر دارد؛ این که خدا برای عملی شدن مقصودش سبب میشود که آفریدههایش نیز آنچه لازم بیند، بشوند.
کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی
(خروج ۲:۱۰) چون کودک بزرگتر شد، مادرش او را نزد دختر فرعون برد و او پسر وی شد. دختر فرعون کودک را موسی نام نهاد زیرا گفت:«او را از آب برکشیدم.»
بیدا۰۴-E ۸/۴ ص ۶ ¶۵
موسی شخصی واقعی بود یا افسانهای؟
آیا باور این موضوع که دختر فرعون چنین کودکی را به فرزندی قبول کند سخت است؟ خیر، زیرا دین مصریان این تعلیم را میداد که نیکوکاری لازمهٔ ورود به آسمان است. یک باستانشناش به نام جویس تیلدزلی در رابطه با فرزندخواندگی میگوید:«در مصر باستان زنان و مردان از لحاظ قانونی و اقتصادی از حقوق برابری برخوردار بودند. در نتیجه زنها میتوانستند بچهای را به فرزندخواندگی قبول کنند.» همچنین در یک پاپیروس قدیمی به خانمی مصری اشاره دارد که بردههایش را به فرزندخواندگی پذیرفت. به علاوه در یک لغتنامهٔ کتاب مقدّس گفته شده است:«استخدام شدن مادر موسی به عنوان دایه مشابه ترتیباتی بود که در قراردادهای فرزندخواندگی بینالنهرین وجود داشت.»
(خروج ۳:۱) موسی گلهٔ پدرزنش یِترون، کاهن مِدیان را شبانی میکرد. روزی گله را به آن سوی صحرا برد و به حوریب که کوه خدا باشد، رسید.
نکاتی از کتاب خروج
۳:۱—یَتْرون کاهن چه دینی بود؟ در دوران باستان پدر و رئیس طایفه، که وی را پَطرِیارْخ میگفتند، برای اهل طایفهاش کاهن نیز بود. ظاهراً یَتْرون سَروَر طایفهای از قوم مدیان بود. و چون مدیانیان از اعقاب ابراهیم و از زن دیگرش، قطوره، بودند، احتمال میرود که با پرستش یَهُوَه نیز آشنایی داشتند.—پیدایش ۲۵:۱، ۲.
خواندن کتاب مقدّس
(خروج ۲:۱۱-۲۵) چون موسی بزرگ شد، روزی به دیدار برادران خویش رفت و بر کار طاقتفرسای ایشان نظر افکند. آنجا مردی مصری را دید که یکی از برادران عبرانی او را میزد. ۱۲ نگاهی به این سو و آن سو افکند و چون کسی را ندید، مرد مصری را کشت و او را زیر شنها پنهان کرد. ۱۳ روز بعد باز بیرون رفت و دو عبرانی را دید که با هم نزاع میکنند. از آن که مقصر بود پرسید:«چرا برادر خود را میزنی؟» ۱۴ آن مرد گفت:«چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟ آیا میخواهی مرا نیز بکشی، همانگونه که آن مصری را کشتی؟» موسی ترسید و با خود اندیشید:«بیگمان کار من برملا شده است.» ۱۵ چون ماجرا به گوش فرعون رسید، بر آن شد که موسی را بکشد. ولی موسی از نزد فرعون گریخت و به سرزمین مِدیان رفته، کنار چاهی نشست. ۱۶ و اما کاهن مِدیان را هفت دختر بود. آن دختران آمدند تا از چاه آب برکِشند و آبشخورها را از آب پر کرده، گلهٔ پدر را سیراب کنند. ۱۷ اما چوپانی چند آمدند و دختران را از آنجا راندند. موسی برخاست و ایشان را رهانیده، به گلهٔ آنها آب داد. ۱۸ چون دختران به خانه بازگشتند، پدرشان رِعوئیل از آنها پرسید:«چگونه امروز به این زودی بازگشتید؟» ۱۹ دختران پاسخ دادند:«مردی مصری ما را از دست چوپانان رهانید. او حتی برای ما آب برکشید و گله را نیز آب داد.» ۲۰ پدر از دخترانش پرسید:«او کجاست؟ چرا آن مرد را ترک گفتید؟ دعوتش کنید تا چیزی بخورد.» ۲۱ موسی راضی شد و نزد آن مرد ماند، و او دخترش صِفّورَه را به موسی داد. ۲۲ صِفّورَه برای موسی پسری بزاد، و موسی او را جِرشوم نام نهاد، زیرا گفت:«در سرزمین بیگانه غریبم.» ۲۳ پس از روزهای بسیار، پادشاه مصر مرد. بنیاسرائیل زیر بندگی ناله سر داده، فریاد برآوردند و فریاد التماس ایشان به سبب بندگی به درگاه خدا رسید. ۲۴ خدا نالهٔ ایشان را شنید و خدا عهد خود را با ابراهیم، اسحاق و یعقوب به یاد آورد. ۲۵ و خدا بر بنیاسرائیل نظر کرد و خدا دانست.
۲۹ ژوئن–۵ ژوئیه
گنجهایی در کلام خدا | خروج ۴-۵
«من با زبانت خواهم بود»
(خروج ۴:۱۰) موسی به خداوند گفت:«خداوندا، من هیچگاه سخنوری ندانستهام؛ نه در گذشته، و نه حتی از آن وقت که با خادمت سخن گفتی. گفتار و زبانم کُند است.»
(خروج ۴:۱۳) ولی موسی گفت:«خداوندا، تمنا دارم دیگری را برای این کار بفرستی.»
یَهُوَه چه دیدی نسبت به عذر آوردن دارد؟
«صلاحیت این کار را ندارم.» شاید احساس کنی که صلاحیت پخش خبر خوش را نداری. برخی از خادمان یَهُوَه در دوران باستان نیز در انجام برخی از مسئولیتهایی که یَهُوَه به آنها سپرده بود چنین احساسی داشتند. برای مثال موسی را در نظر بگیر. وقتی یَهُوَه به او مأموریت ویژهای را محوّل کرد، موسی گفت:«ای خداوند، من مردی فصیح نیستم، نه در سابق و نه از وقتی که به بندهٔ خود سخن گفتی، بلکه بطیّالکلام و کندزبان.» با این که یَهُوَه اطمینان داد که از او حمایت میکند، موسی گفت:«استدعا دارم ای خداوند که بفرستی به دست هر که میفرستی.» (خرو ۴:۱۰-۱۳) عکسالعمل یَهُوَه چه بود؟
(خروج ۴:۱۱، ۱۲) خداوند گفت:«چه کسی زبان به انسان داد؟ کیست که آدمی را گنگ یا ناشنوا میسازد؟ کیست که او را بینا یا نابینا میکند؟ آیا نه من که خداوندم؟ ۱۲ پس حال برو و من با زبانت خواهم بود و آنچه باید بگویی به تو خواهم آموخت.»
آیا «آن نادیده را» میبینید؟
۵ قبل از آن که موسی به مصر برگردد، خدا به او درسی مهم داد که بعدها آن را در کتاب ایّوب نگاشت. در آنجا آمده است:«ترس خداوند حکمت است.» (ایو ۲۸:۲۸) یَهُوَه برای آن که به موسی کمک کند تا ترس خدایی را بیاموزد و عاقلانه عمل کند، با استفاده از یک مقایسه چنین استدلال کرد:«کیست که زبان به انسان داد، و گنگ و کر و بینا و نابینا را که آفرید؟ آیا نه من که یَهُوَه هستم؟»—خرو ۴:۱۱.
۶ پس موسی دلیلی برای هراس نداشت. یَهُوَه خدای متعال، موسی را فرستاده بود و او را در رساندن پیام الٰهی به فرعون از هر جهت توانا میساخت. به علاوه، فرعون با یَهُوَه قابل مقایسه نبود و این اولین باری نبود که یَهُوَه خادمانش را از دست حاکمان مصر نجات میداد. شاید موسی تعمّق کرده بود که یَهُوَه چگونه ابراهیم، یوسف و حتی خودش را از دست فراعنهٔ سابق نجات داده بود. (پیدا ۱۲:۱۷-۱۹؛ ۴۱:۱۴، ۳۹-۴۱؛ خرو ۱:۲۲–۲:۱۰) موسی با ایمان به «آن نادیده» یعنی یَهُوَه، دلیرانه نزد فرعون رفت و همهٔ سخنان یَهُوَه را به او اعلام کرد.
(خروج ۴:۱۴، ۱۵) آنگاه خداوند بر موسی خشم گرفت و گفت:«آیا هارونِ لاوی برادر تو نیست؟ میدانم که او نیکو سخن میگوید. اکنون در راه است تا تو را ملاقات کند، و دل او از دیدنت شادمان خواهد شد. ۱۵ با او سخن بگو و کلام را در دهانش بگذار؛ من با زبان هر دوی شما خواهم بود، و آنچه باید بکنید به شما خواهم آموخت.
یَهُوَه چه دیدی نسبت به عذر آوردن دارد؟
یَهُوَه موسی را از آن مأموریت معاف نکرد بلکه هارون را انتخاب کرد تا در انجام این مأموریت به موسی کمک کند. (خرو ۴:۱۴-۱۷) به علاوه، در سالهای بعد از آن یَهُوَه در کنار موسی باقی ماند و از او حمایت کرد تا مأموریتش را با موفقیت انجام دهد. امروزه میتوانی اطمینان داشته باشی که یَهُوَه از همایمانان باتجربه استفاده خواهد کرد تا تو را در خدمتت یاری کنند. فراتر از آن، کتاب مقدّس به ما اطمینان میدهد که یَهُوَه صلاحیت لازم را برای انجام کارش به ما میدهد.—۲قر ۳:۵؛ به کادر «شادترین سالهای عمرم» رجوع شود.
کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی
(خروج ۴:۲۴-۲۶) و در راه، در استراحتگاهی، خداوند موسی را ملاقات کرد و خواست او را بکشد. ۲۵ ولی صِفّورَه سنگی تیز برگرفت و پوست ختنهگاه پسرش را بریده، پای موسی را با آن لمس کرد و گفت:«تو مرا داماد خون هستی.» ۲۶ پس خدا او را رها کرد. (آنگاه بود که صِفورَه گفت:«دامادِ خون،» که به ختنه اشاره داشت).
ب۰۴-E ۱۵/۳ ص ۲۸ ¶۴
سؤالات خوانندگان
عبارت نامتداول «تو مرا داماد خون هستی» که صِفورَه به زبان آورد چه امری را در مورد او نشان میدهد؟ صفوره با اطاعت از فرمان ختنه، نشان داد که برای عهد یَهُوَه ارزش قائل است. در عهد شریعت که بعدها با اسرائیلیان بسته شد، آمده بود یَهُوَه میتوانست به عنوان شوهر قوم محسوب شود. (اِرْمیا ۳۱:۳۲) پس صِفورَه با خطاب کردن یَهُوَه (از طریق فرشتهٔ او) به عنوان «داماد خون» نشان داد که مطیع آن عهد است و جزئیات آن را نیز میپذیرد. بهعبارت دیگر او مطابق عهد ختنه مقام خود را به عنوان زن و مقام یَهُوَه را بهعنوان شوهر پذیرفته بود. در نتیجه به خاطر اطاعت او از فرمان خدا، جان پسرش دیگر در خطر نبود.
(خروج ۵:۲) فرعون گفت:«یهوه کیست که باید از او فرمان بَرم و اسرائیل را رها کنم؟ یهوه را نمیشناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.»
it-۲-E ص ۱۲ ¶۵
یَهُوَه
شناخت شخص تنها به این معنی نیست که نام او را میدانیم یا از وجود او آگاهیم. نابال نادان اسم داوود را میدانست اما باز هم پرسید:«داوود کیست؟» او در اصل با این گفته داوود را تحقیر کرد. (۱سم ۲۵:۹-۱۱؛ با ۲سم ۸:۱۳ مقایسه شود.) به طور مشابه وقتی فرعون به موسی گفت:«یهوه کیست که باید از او فرمان بَرم و اسرائیل را رها کنم؟ یهوه را نمیشناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد» (خر ۵:۱، ۲) منظورش این بود که یَهُوَه را به عنوان خدای حقیقی و اختیارش بر فرعون و امور مصر را قبول ندارد. حتی گفت که خدا این قدرت را ندارد تا او را مجبور به انجام خواستش بکند؛ خواستی که از طریق موسی و هارون اعلام کرده بود. اما زمانش رسیده بود که فرعون و تمام مصریان همراه با اسرائیلیان از معنای واقعی نام خدا آگاه شوند. همان طور که یَهُوَه به موسی نشان داد، شناساندن خود به قومش شامل انجام مقصودش برای قوم اسرائیل، رهایی آنان، دادن سرزمین موعود به آنان و وفا به عهدی که با پدرانشان بسته بود، میشد. این گونه بود که خدا گفت:«آنگاه خواهید دانست که من یهوه خدای شما هستم.»—خر ۶:۴-۸.
خواندن کتاب مقدّس
(خروج ۴:۱-۱۷) موسی پاسخ داد:«شاید مرا باور نکنند و به سخنانم گوش فرا ندهند، بلکه بگویند:”خداوند بر تو ظاهر نشده است.“» ۲ خداوند گفت:«آن چیست که در دست توست؟» پاسخ داد:«عصا.» ۳ خداوند گفت:«آن را بر زمین بیفکن.» چون آن را بر زمین افکند ماری شد، و موسی از آن گریخت. ۴ آنگاه خداوند به او گفت:«دست خود را دراز کن و دُمَش را بگیر.» پس دستش را دراز کرده، مار را گرفت، و مار در دستش به عصا بدل شد. ۵ خداوند گفت:«این برای آن است که باور کنند یهوه، خدای پدرانشان، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب، بر تو ظاهر شده است.» ۶ و باز خداوند گفت:«دست در گریبانت ببر.» موسی دستش را در گریبان ردایش برد و چون آن را به در آورد، همانا جذامینبود، به سفیدی برف. ۷ گفت:«حال دوباره دست در گریبان ببر.» موسی چنین کرد و چون دست به در آورد، اینک همچون بقیهٔ بدنش سالم شده بود. ۸ خداوند گفت:«اگر سخنان تو را باور نکنند و به آیت نخست توجه ننمایند، با دیدن آیت دوّم باور خواهند کرد. ۹ ولی اگر این دو آیت را باور نکنند و به سخنانت گوش فرا ندهند، قدری آب از رود نیل برگیر و آن را بر خشکی بریز. آبی که از رودخانه برگیری، بر خشکی به خون بدل خواهد شد.» ۱۰ موسی به خداوند گفت:«خداوندا، من هیچگاه سخنوری ندانستهام؛ نه در گذشته، و نه حتی از آن وقت که با خادمت سخن گفتی. گفتار و زبانم کُند است.» ۱۱ خداوند گفت:«چه کسی زبان به انسان داد؟ کیست که آدمی را گنگ یا ناشنوا میسازد؟ کیست که او را بینا یا نابینا میکند؟ آیا نه من که خداوندم؟ ۱۲ پس حال برو و من با زبانت خواهم بود و آنچه باید بگویی به تو خواهم آموخت.» ۱۳ ولی موسی گفت:«خداوندا، تمنا دارم دیگری را برای این کار بفرستی.» ۱۴ آنگاه خداوند بر موسی خشم گرفت و گفت:«آیا هارونِ لاوی برادر تو نیست؟ میدانم که او نیکو سخن میگوید. اکنون در راه است تا تو را ملاقات کند، و دل او از دیدنت شادمان خواهد شد. ۱۵ با او سخن بگو و کلام را در دهانش بگذار؛ من با زبان هر دوی شما خواهم بود، و آنچه باید بکنید به شما خواهم آموخت. ۱۶ او از جانب تو با مردم سخن خواهد گفت؛ او تو را همچون زبان خواهد بود و تو او را همچون خدا. ۱۷ این عصا را در دست بگیر تا آیات به ظهور آوری.»