کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • بیدا۰۳ ۸/‏۱۲
  • یک پزشک دیدگاه خدا نسبت به خون را پذیرفت

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • یک پزشک دیدگاه خدا نسبت به خون را پذیرفت
  • بیدار شوید!‏ ۲۰۰۳
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • برای ادامهٔ تحصیلاتم رشتهٔ آسیب‌شناسی را انتخاب کردم
  • از بین رفتن بیماری‌ها و مرگ
  • پذیرفتن دیدگاه خدا نسبت به خون
  • دفاع کردن از دیدگاه خدا
  • اعتقاداتم تحت آزمایش قرار گرفت
  • یادگیری از پزشک اعظم
  • روشهایی با کیفیت بالا که می‌توان جایگزین انتقال خون کرد
    چگونه خون می‌تواند زندگی شما را نجات بخشد؟‏
  • انتقال خون تا چه حد بی‌خطر است؟‏
    چگونه خون می‌تواند زندگی شما را نجات بخشد؟‏
  • خونی که حقیقتاً نجات‌بخش زندگی است
    چگونه خون می‌تواند زندگی شما را نجات بخشد؟‏
بیدار شوید!‏ ۲۰۰۳
بیدا۰۳ ۸/‏۱۲

یک پزشک دیدگاه خدا نسبت به خون را پذیرفت

از زبان یک پزشک

روزی در بیمارستانی که کار می‌کردم یکی از بیماران در اتاق عمل جانش را از دست داد.‏ بعد از کالبدشکافی،‏ من و چند دکتر دیگر به بررسی نتایج آن پرداختیم و من گفتم:‏ «دلیل اصلی مرگ این بیمار همولیز [یعنی از بین رفتن گلبول‌های قرمز خون] و نارسایی کلّیه بوده است.‏ علّت همولیز و نارسایی کلّیه انتقال خون زیاد به بدن بیمار بوده است.‏»‏

یکی از پرفسورها از جای خود بلند شد و با عصبانیت گفت:‏ «آیا منظورت این است که ما گروه خونی اشتباهی به این بیمار تزریق کردیم؟‏» من گفتم:‏ «نه منظورم این نیست.‏» چند عکس از کلّیهٔ آن بیمار به او نشان دادم و گفتم:‏ «همین طور که می‌بینید،‏ به دلیل تزریق خون،‏ گلبول‌های قرمز زیادی در کلّیه از بین رفته‌اند و این باعث نارسایی کلّیه شده است.‏»‏a دلم شور می‌زد و خودم را زیر فشار حس می‌کردم،‏ چون در آن زمان یک دکتر جوان بودم و تجربهٔ کمتری از آن پروفسور داشتم.‏ ولی می‌دانستم که حرفم درست بود و تزریق خون در واقع باعث مرگ این بیمار شده بود.‏

وقتی این اتفاق افتاد من شاهد یَهُوَه نبودم.‏ من متولّد سال ۱۹۴۳ هستم و در شهری به نام سِندای واقع در شمال ژاپن بزرگ شدم.‏ پدرم آسیب‌شناس و روان‌شناس بود و برای همین من هم تصمیم گرفتم که در دانشگاه رشتهٔ پزشکی بخوانم.‏ در سال دوم دانشگاه یعنی در سال ۱۹۷۰ با خانمی به نام ماسوکو ازدواج کردم.‏

برای ادامهٔ تحصیلاتم رشتهٔ آسیب‌شناسی را انتخاب کردم

برای این که من بتوانم به درس خواندن ادامه بدهم،‏ همسرم شغلی برای خودش پیدا کرد تا برای امرار معاش کمک کند.‏ من شیفتهٔ علوم پزشکی بودم؛‏ از ساختار فوق‌العاده و پیچیدهٔ بدن انسان حیرت‌زده بودم!‏ با این حال،‏ اصلاً فکر نمی‌کردم که ممکن است آفریدگاری وجود داشته باشد.‏ به نظرم از طریق تحقیقات پزشکی می‌توانستم یک زندگی پرمفهوم و خوب داشته باشم.‏ بنابراین بعد از فارغ‌التحصیلی در رشتهٔ پزشکی،‏ برای فوق لیسانس شاخهٔ آسیب‌شناسی را انتخاب کردم؛‏ آسیب‌شناسی شاخه‌ای از علوم پزشکی است که در خصوص عوامل،‏ تأثیرات و علائم بیماری‌هاست.‏

حین انجام کالبدشکافی کسانی که از سرطان مرده بودند،‏ فهمیدم که تزریق خون عوارض بدی دارد و به این روش درمانی شک کردم.‏ بیمارانی که به سرطان مزمن مبتلا هستند،‏ اغلب به دلیل خون‌ریزی دچار کم‌خونی می‌شوند.‏ از آنجا که شیمی‌درمانی باعث کم‌خونی شدید می‌شود،‏ دکترها معمولاً تزریق خون را تجویز می‌کنند.‏ اما من به این نتیجه رسیدم که تزریق خون باعث می‌شود سرطان در بدن بیمار بیشتر پخش شود.‏ امروزه ثابت شده است که تزریق خون سیستم ایمنی بدن را ضعیف می‌کند و احتمال برگشت غدهٔ سرطانی یا مرگ بیمار را بالا می‌برد.‏b

در سال ۱۹۷۵ اتفاقی که در ابتدای این مقاله به آن اشاره کردم،‏ رخ داد.‏ آن پرفسور،‏ متخصص خون بود و مسئول پروندهٔ آن بیمار بود.‏ برای همین وقتی به او گفتم که تزریق خون باعث مرگ آن بیمار شده است،‏ او ناراحت و عصبانی شد!‏ اما من به ارائهٔ گزارشم ادامه دادم و او هم آرام شد.‏

از بین رفتن بیماری‌ها و مرگ

در آن زمان بود که یک خانم مسن به دیدن همسرم آمد.‏ او یکی از شاهدان یَهُوَه بود و در شروع صحبت‌هایش اسم یَهُوَه را به کار برد.‏ همسرم ماسوکو کنجکاو شد و از او پرسید که اسم یَهُوَه به چه معناست.‏ آن خانم به او گفت:‏ «یَهُوَه نام خدای حقیقی و یکتاست.‏» همسرم از دوران کودکی‌اش کتاب مقدّس را می‌خواند،‏ اما در کتاب مقدّسی که او داشت،‏ به جای اسم یَهُوَه لقب «خداوند» به کار رفته بود.‏ پس برای او خیلی جالب بود که خدا یک اسم خاص دارد!‏

همسرم فوراً مطالعهٔ کتاب مقدّس را با کمک آن خانم مسن شروع کرد.‏ یک بار نصف‌شب از کارم در بیمارستان به خانه برگشتم و همسرم با هیجان گفت:‏ «در کتاب مقدّس آمده که روزی بیماری و مرگ از بین می‌رود!‏» من گفتم:‏ «چقدر خوب می‌شه!‏» او گفت:‏ «دنیای جدید به‌زودی می‌آید،‏ پس وقتت را بی‌جهت هدر نده!‏» من فکر کردم منظورش این بود که باید کارم را به عنوان یک پزشک کنار بگذارم.‏ پس عصبانی شدم و از آن به بعد تنش و دعوا در زندگی مشترکمان ایجاد شد.‏

با این حال،‏ همسرم همواره تلاش می‌کرد که علاقهٔ مرا به موضوعات کتاب مقدّس برانگیزد.‏ او به خدا دعا می‌کرد تا بتواند آیه‌های دلنشینی به من نشان دهد.‏ گفته‌های جامعه ۲:‏۲۲ و ۲۳ واقعاً به دلم نشست که می‌گوید:‏ «انسان از این همه رنج و مشقّتی که زیر آسمان می‌کشد چه چیزی عایدش می‌شود؟‏ روزهایش با درد و رنج سپری می‌شود و حتی در شب،‏ فکر او آرامش نمی‌یابد.‏» (‏ترجمهٔ تفسیری‏)‏ من هم حس می‌کردم که شب و روز کار می‌کنم ولی هیچ فایده‌ای نمی‌برم و به شادی واقعی دست پیدا نمی‌کنم.‏

یک بار در ژوئیهٔ سال ۱۹۷۵ بعد از این که همسرم از خانه بیرون رفت تا در جلسات شاهدان یَهُوَه شرکت کند،‏ من هم تصمیم گرفتم که به آنجا بروم.‏ همسرم از دیدن من در سالن جماعت خیلی تعجب کرد.‏ شاهدان یَهُوَه که آنجا بودند،‏ به‌گرمی از من استقبال کردند.‏ از آن موقع به بعد،‏ هر یکشنبه در جلسات شرکت می‌کردم.‏ یک ماه بعد،‏ یکی از شاهدان یَهُوَه به من کمک کرد تا کتاب مقدّس را مطالعه کنم.‏ همسرم سه ماه بعد از آشنایی با شاهدان یَهُوَه تعمید گرفت و به جمع آن‌ها پیوست.‏

پذیرفتن دیدگاه خدا نسبت به خون

چیزی نگذشت که فهمیدم طبق کتاب مقدّس ما باید ‹از خون بپرهیزیم.‏› (‏اعمال ۱۵:‏۲۸،‏ ۲۹؛‏ پیدایش ۹:‏۴‏)‏ از آنجا که من از عوارض تزریق خون آگاه بودم،‏ پذیرفتن دیدگاه خدا نسبت به خون،‏ برای من سخت نبود.‏c پیش خودم گفتم،‏ «اگر آفریدگارمان این گفته را در کلامش آورده،‏ پس حتماً باید درست باشد.‏»‏

به علاوه یاد گرفتم که علّت بیماری و مرگ،‏ گناه و ناکاملی‌ای است که از آدم به ارث برده‌ایم.‏ (‏رومیان ۵:‏۱۲‏)‏ در آن زمان روی بیماری تصلب‌شرایین تحقیق می‌کردم،‏ یعنی این که چطور دیواره‌های سرخ‌رگ‌ها در اثر پیری سفت و کلفت می‌شود و باعث بیماری‌های قلبی و کلیوی می‌شود.‏ بنابراین به نظرم منطقی بود که علّت آن بیماری‌ها همان گناه و ناکاملی‌ای باشد که از آدم به ارث برده‌ایم.‏ در نتیجه،‏ دیگر نمی‌توانستم مثل قبل با علاقه به تحقیقاتم در زمینهٔ پزشکی ادامه بدهم،‏ چون می‌دانستم فقط یَهُوَه خداست که می‌تواند بیماری و مرگ را از بین ببرد!‏

در مارس ۱۹۷۶،‏ یعنی ۷ ماه بعد از این که مطالعهٔ کتاب مقدّس را شروع کردم،‏ از شغلم به عنوان پژوهشگر در آن بیمارستان استعفا دادم.‏ نگران بودم که دیگر نتوانم کاری دست و پا کنم،‏ ولی چیزی نگذشت که در یک بیمارستان دیگر استخدام شدم.‏ در ماه مهٔ سال ۱۹۷۶ به عنوان شاهد یَهُوَه تعمید گرفتم و بعداً در سال ۱۹۷۷ تصمیم گرفتم که خدمت پیشگامی را شروع کنم.‏

دفاع کردن از دیدگاه خدا

در نوامبر سال ۱۹۷۹،‏ من و همسرم نقل‌مکان کردیم تا در جماعتی که به مبشّران بیشتری نیاز داشت خدمت کنیم.‏ در یک بیمارستان،‏ کار پاره‌وقت پیدا کردم.‏ به محض این که کار جدیدم را شروع کردم،‏ چند جرّاح به سراغم آمدند و از من پرسیدند:‏ «اگر یک بیمار به تزریق خون نیاز داشته باشد،‏ تو که یک شاهد یَهُوَه هستی چه کار می‌کنی؟‏»‏

من با احترام توضیح دادم که نمی‌توانم از فرمان خدا دربارهٔ خون سرپیچی کنم.‏ همین طور برایشان توضیح دادم که به جای تزریق خون می‌توان از روش‌های دیگری برای معالجهٔ بیمار استفاده کرد.‏ بعد از حدود یک ساعت که سر این موضوع بحث می‌کردیم،‏ جرّاح ارشد گفت:‏ «حالا درک می‌کنم چرا این طور فکر می‌کنی،‏ ولی به هر حال اگر کسی را به بیمارستان بیاورند که خون‌ریزی شدید دارد،‏ ما باید به نیازهای او رسیدگی کنیم.‏» آن جرّاح ارشد معمولاً برخورد خوبی با دیگران نداشت،‏ ولی بعد از آن گفتگو او رابطهٔ کاری خوبی با من داشت و همیشه به اعتقاداتم احترام می‌گذاشت.‏

اعتقاداتم تحت آزمایش قرار گرفت

وقتی من و همسرم در شهر چیبا خدمت می‌کردیم،‏ شاهدان یَهُوَه در حال ساختن شعبهٔ جدیدی در ژاپن بودند.‏ من و همسرم برای معالجهٔ داوطلبانی که آنجا کار می‌کردند،‏ هر هفته یک روز به آنجا می‌رفتیم.‏ بعد از چند ماه،‏ از ما دعوت شد که به صورت تمام‌وقت در آن شعبه خدمت کنیم.‏ همین شد که در مارس سال ۱۹۸۱ خدمتمان را در آنجا شروع کردیم.‏ بنای آن ساختمان‌ها هنوز تمام نشده بود،‏ پس صبح‌ها در نظافت دستشویی کارکنان آنجا کمک می‌کردم و بعدازظهرها بیماران را معاینه می‌کردم.‏

یکی از بیمارانم خانمی بود به نام ایلما ایژلوب.‏ او در سال ۱۹۴۹ به عنوان میسیونر از استرالیا به ژاپن آمده بود.‏ ایلما سرطان خون داشت و دکترها به او گفته بودند که چند ماه دیگر عمرش به پایان می‌رسد.‏ او از تزریق خون امتناع کرد و تصمیم گرفت که روزهای آخر زندگی‌اش را در بیت‌ئیل یعنی شعبهٔ شاهدان یَهُوَه سپری کند.‏ در آن زمان داروهایی مثل اریتروپویتین که باعث می‌شود بدن گلبول‌های قرمز بیشتری تولید کند وجود نداشت.‏ گاهی میزان هموگلوبین خونش به زیر ۳ یا ۴ گرم می‌رسید!‏ (‏میزان معمولی ۱۲ تا ۱۵ گرم است.‏)‏ با این حال هر کاری که از دستم برمی‌آمد برایش انجام می‌دادم.‏ ایلما ایمانش را تا پای مرگ در ژانویهٔ سال ۱۹۸۸ حفظ کرد،‏ یعنی هفت سال بعد از تشخیص بیماری‌اش!‏

طی این سال‌ها بعضی از کارکنانی که در شعبهٔ ژاپن خدمت می‌کنند به عمل جرّاحی نیاز داشته‌اند.‏ جای تحسین دارد که دکترهای بیمارستان‌های اطراف بدون استفاده از خون این جرّاحی‌ها را انجام داده‌اند.‏ من اغلب به اتاق عمل دعوت شده‌ام و گاهی هم با آن‌ها همکاری کرده‌ام.‏ از آن دکترها که به اعتقادات شاهدان یَهُوَه احترام می‌گذارند واقعاً قدردانم.‏ وقتی دوشادوش آن‌ها کار می‌کنم،‏ اغلب می‌توانم دربارهٔ اعتقاداتم به آن‌ها بگویم.‏ یکی از آن دکترها اخیراً به عنوان شاهد یَهُوَه تعمید گرفت!‏

بسیار جالب است که تلاش‌های پزشکان برای معالجهٔ شاهدان یَهُوَه بدون استفاده از خون،‏ بر علوم پزشکی تأثیر زیادی داشته است.‏ تحقیقات اخیر نشان داده است که پرهیز از تزریق خون در عمل جرّاحی مزایای زیادی دارد،‏ از جمله این که بیمار سریع‌تر بهبود پیدا می‌کند و بعد از عمل دچار عوارض کمتری می‌شود.‏

یادگیری از پزشک اعظم

من تلاش می‌کنم که از آخرین اخبار پزشکی باخبر باشم،‏ اما همواره از یَهُوَه،‏ یعنی پزشک اعظم درس‌های زیادی یاد می‌گیرم.‏ معاینهٔ او سطحی نیست،‏ او هم بیرون و هم درون ما را می‌بیند.‏ (‏۱سموئیل ۱۶:‏۷‏)‏ من هم به عنوان یک پزشک سعی می‌کنم از یَهُوَه سرمشق بگیرم و فقط روی بیماری شخص تمرکز نکنم بلکه احساسات و عواطفش را هم در نظر بگیرم.‏ به این شکل دکتر بهتری شده‌ام.‏

من هنوز در بیت‌ئیل خدمت می‌کنم و به دیگران کمک می‌کنم که با یَهُوَه و دیدگاهش نسبت به خون آشنا شوند.‏ از این کار واقعاً شاد می‌شوم.‏ هر روز دعا می‌کنم که پزشک اعظم یعنی یَهُوَه خدا به‌زودی بیماری و مرگ را از بین ببرد.‏—‏از زبان یَسوشی آزاوا.‏

‏[پاورقی‌ها]‏

a دکتر هارمِنینگ در کتابش در خصوص تزریق خون چنین می‌گوید:‏ «واکنش‌های حاد ناشی از تزریق خون معمولاً در بیمارانی اتفاق می‌افتد که بدنشان قبلاً به دلیل انتقال خون،‏ حاملگی یا پیوند عضو ضعیف شده است.‏» برای همین نمی‌توان واکنش بدن چنین بیمارانی را پیش‌بینی کرد.‏ طبق کتاب مرجع دیگری،‏ «حتی اگر مقدار کمی از گروه خونی اشتباه به بدن بیمار تزریق شود،‏ شاید گلبول‌های قرمز زیادی از بین برود و جان بیمار در خطر بیفتد.‏ در صورت نارسایی کلّیه،‏ بدن بیمار به‌تدریج عفونی می‌شود،‏ چون کلّیهٔ او دیگر قادر به پاکسازی خونش نیست.‏»‏

b در یک مجلّهٔ معروف پزشکی چاپ سال ۱۹۸۸ چنین آمده است:‏ «معمولاً وضعیت بیماران سرطانی که هنگام عمل جرّاحی،‏ خون به بدنشان تزریق می‌شود نسبت به وضعیت بیمارانی که تزریق خون را قبول نمی‌کنند،‏ بدتر است.‏»‏

c برای کسب اطلاعات بیشتر دربارهٔ تعالیم کتاب مقدّس در این رابطه،‏ به این بروشور مراجعه کنید:‏ چگونه خون می‌تواند زندگی شما را نجات بخشد؟‏ (‏چاپ شاهدان یَهُوَه)‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده]‏

‏«برایشان توضیح دادم که به جای تزریق خون می‌توان از روش‌های دیگری برای معالجهٔ بیمار استفاده کرد.‏»‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده]‏

‏«تحقیقات اخیر نشان داده است که پرهیز از تزریق خون در عمل جرّاحی مزایای زیادی دارد.‏»‏

‏[تصاویر]‏

عکس بالا:‏ یَسوشی آزاوا در حال اجرای یک سخنرانی دربارهٔ کتاب مقدّس

عکس سمت راست:‏ یَسوشی آزاوا با همسرش ماسوکو

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی