کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دک داستان ۱۰۰
  • عیسی در باغ

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • عیسی در باغ
  • کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • خیانت به مسیح و دستگیری او
    عیسی—‏راه و حقیقت و حیات
  • خیانت و دستگیری
    بزرگترین انسان همهٔ اعصار
  • عیسی دستگیر شد
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • شام سَرور
    عیسی—‏راه و حقیقت و حیات
لینک‌های بیشتر
کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
دک داستان ۱۰۰
يهودا در باغ جتسيمانی عيسی را به دشمنانش می‌فروشد

داستان ۱۰۰

عیسی در باغ

بعد از ترک اتاق طبقهٔ بالا،‏ عیسی و شاگردانش به باغ جِتسیمانی می‌روند.‏ آنها پیش از این،‏ چندین بار به اینجا آمده‌اند.‏ اکنون عیسی به آنها می‌گوید که بیدار بمانند و دعا کنند.‏ بعد کمی دورتر می‌رود،‏ و برای دعا رو به زمین می‌افتد.‏

بعد عیسی به جایی که رَسُولانش هستند برمی‌گردد.‏ فکر می‌کنی که آنها مشغول چه کاری باشند؟‏ آنها خوابیده‌اند!‏ عیسی سه بار به آنها می‌گوید که بیدار بمانند،‏ اما هر بار که برمی‌گردد،‏ آنها را خوابیده می‌یابد.‏ آخرین باری که عیسی برمی‌گردد به آنها می‌گوید:‏ ‹چگونه می‌توانید در چنین موقعی بخوابید؟‏ وقت من رسیده است که به دست دشمنانم تسلیم شوم.‏›‏

درست در همان لحظه صدای جمعیت زیادی شنیده می‌شود.‏ نگاه کن!‏ مردان با شمشیر و چماق می‌آیند!‏ و مشعلهایی هم برای روشنایی همراه دارند.‏ وقتی که نزدیکتر می‌شوند،‏ یک نفر از بین گروه پا به جلو می‌گذارد و مستقیم به طرف عیسی می‌آید،‏ و او را همان طور که در اینجا می‌بینی می‌بوسد.‏ آن مرد یهودای اَسخَریوطی است!‏ چرا او عیسی را می‌بوسد؟‏

عیسی می‌پرسد:‏ ‹یهودا،‏ آیا مرا با بوسه تسلیم می‌کنی؟‏› بلی،‏ بوسه یک علامت است.‏ این علامت به مردانی که با یهودا هستند می‌فهماند که این عیسی است،‏ همان مَردی که آنها می‌خواهند.‏ پس دشمنان عیسی برای گرفتن او جلوتر می‌آیند.‏ ولی پِطرُس نمی‌گذارد عیسی را بدون هیچ مقاومتی ببرند.‏ او شمشیرش را که همراه دارد بیرون می‌کشد و به مرد کناریش می‌زند.‏ شمشیر به سر مَرد نمی‌خورد و فقط گوش راستش را جدا می‌سازد.‏ اما عیسی گوش مَرد را لمس می‌کند و آن را خوب می‌کند.‏

عیسی به پِطرُس می‌گوید:‏ ‹شمشیرت را غلاف کن.‏ آیا فکر می‌کنی که من نمی‌توانم از پدرم بخواهم هزاران فرشته برای نجاتم بفرستد؟‏› بلی،‏ او می‌تواند!‏ ولی عیسی از خدا تقاضا نمی‌کند تا فرشتگانی بفرستد،‏ چون او می‌داند که وقت آن رسیده است که دشمنانش او را بگیرند.‏ بنابراین می‌گذارد که او را بگیرند و با خودشان ببرند.‏ بگذار ببینیم،‏ اکنون برای عیسی چه اتفاقی می‌افتد‏.‏

مَتّیٰ ۲۶:‏۳۶–‏۵۶‏؛‏ لُوقا ۲۲:‏۳۹–‏۵۳‏؛‏ یُوحَنّا ۱۸:‏۱–‏۱۲‏.‏

پرسش‌ها

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی