کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۱۱ ص ۳۲-‏ص ۳۳ بند ۲
  • ایمان ابراهیم آزمایش می‌شود

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • ایمان ابراهیم آزمایش می‌شود
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • خدا ایمان ابراهیم را می‌آزماید
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • یَهُوَه او را دوست خود خواند
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۶
  • ابراهیم که بود؟‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۲
  • چرا خدا از ابراهیم خواست که پسرش را قربانی کند؟‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۲
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۱۱ ص ۳۲-‏ص ۳۳ بند ۲
ابراهیم و اسحاق در حال سفر به موریا

درس ۱۱

ایمان ابراهیم آزمایش شد

ابراهیم به پسرش اسحاق یاد داد که یَهُوَه را دوست داشته باشد و به تمام قول‌های یَهُوَه اعتماد کند.‏ وقتی اسحاق تقریباً ۲۵ ساله بود،‏ یَهُوَه از ابراهیم خواست کاری انجام دهد که خیلی سخت بود.‏ چه کاری؟‏

خدا به ابراهیم گفت:‏ ‹لطفاً تنها پسرت اسحاق را بردار و او را روی کوهی در سرزمین موریا قربانی کن!‏› ابراهیم اصلاً نمی‌دانست که چرا یَهُوَه از او خواست که این کار را انجام دهد.‏ با این حال،‏ او از یَهُوَه اطاعت کرد.‏

روز بعد،‏ ابراهیم صبح زود اسحاق و دو خدمتکارش را برداشت و به طرف موریا حرکت کرد.‏ آن‌ها بعد از سه روز کوه‌ها را از دور دیدند.‏ ابراهیم به خدمتکارانش گفت که او و اسحاق برای قربانی کردن به بالای کوه می‌روند،‏ ولی آن‌ها همان جا منتظر بمانند.‏ ابراهیم یک چاقو برداشت و هیزم‌ها را به اسحاق داد تا با خودش ببرد.‏ اسحاق از پدرش پرسید:‏ ‹حیوانی که قرار است قربانی کنیم کجاست؟‏› ابراهیم گفت:‏ ‹پسرم،‏ یَهُوَه آن را تهیه می‌کند.‏›‏

وقتی بالاخره بالای کوه رسیدند،‏ یک مذبح یا جایی برای قربانی کردن ساختند.‏ بعد ابراهیم دست و پای اسحاق را بست و او را روی مذبح گذاشت.‏

ابراهیم چاقویی در دست دارد تا اسحاق را با آن قربانی کند

ابراهیم چاقو را برداشت.‏ همان لحظه،‏ فرشتهٔ یَهُوَه از آسمان گفت:‏ ‹ابراهیم!‏ به پسرت صدمه نزن!‏ حالا می‌دانم که تو به خدا ایمان داری،‏ چون حاضر بودی که پسرت را قربانی کنی.‏› بعد ابراهیم قوچی را دید که شاخ‌هایش در بوته‌ها گیر کرده بود.‏ او فوراً دست و پای اسحاق را باز کرد و آن قوچ را به جای او قربانی کرد.‏

از آن روز به بعد،‏ یَهُوَه گفت که ابراهیم دوستش است.‏ می‌دانی چرا؟‏ چون ابراهیم هر کاری را که یَهُوَه از او خواست،‏ انجام داد؛‏ حتی وقتی نمی‌فهمید چرا یَهُوَه از او خواسته که آن کار را انجام دهد.‏

ابراهیم اسحاق را رها می‌کند

یَهُوَه قولی را که به ابراهیم داده بود تکرار کرد و گفت:‏ ‹من به تو برکت خواهم داد و نسل تو را زیاد خواهم کرد.‏› این گفتهٔ یَهُوَه به این معنی بود که او از طریق خانوادهٔ ابراهیم به همهٔ انسان‌های خوب برکت خواهد داد.‏

‏«خدا آنقدر مردم این دنیا را دوست داشت که پسر یگانه‌اش را داد تا هر کسی که به او ایمان داشته باشد نابود نشود،‏ بلکه به زندگی ابدی دست پیدا کند.‏»—‏یوحنا ۳:‏۱۶

سؤال:‏ ابراهیم چطور ثابت کرد که به یَهُوَه اعتماد دارد؟‏ یَهُوَه چه قولی به ابراهیم داد؟‏

پیدایش ۲۲:‏۱-‏۱۸؛‏ عبرانیان ۱۱:‏۱۷-‏۱۹؛‏ یعقوب ۲:‏۲۱-‏۲۳

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی