کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۳۶ ص ۸۸-‏ص ۸۹ بند ۱
  • قول یَفتاح

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • قول یَفتاح
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • دختر یفتاح
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • وفاداری به یَهُوَه او را خشنود می‌سازد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۶
  • یَفتاح،‏ مردی روحانی
    خدمت و راه زندگی ما مسیحیان—‏جزوهٔ کار و آموزش—۲۰۲۱
  • خادمان وفادار به قول خود وفا می‌کنند
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۴
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۳۶ ص ۸۸-‏ص ۸۹ بند ۱
یَفتاح وقتی دخترش برای ملاقاتش بیرون می‌آید ردایش را پاره می‌کند

درس ۳۶

قول یَفتاح

اسرائیلیان دوباره یَهُوَه را ترک کردند و خداهای دروغی را پرستیدند.‏ وقتی عَمّونیان به اسرائیلیان حمله کردند و با آن‌ها جنگیدند،‏ آن خداهای دروغی نتوانستند به اسرائیلیان کمک کنند.‏ اسرائیلیان بعد از سال‌های زیادی که رنج کشیدند،‏ بالاخره به یَهُوَه گفتند:‏ ‹ما گناه کرده‌ایم.‏ خواهش می‌کنیم که ما را از دست دشمنانمان نجات بدهی.‏› آن‌ها بت‌هایشان را از بین بردند و دوباره شروع به پرستش یَهُوَه کردند.‏ یَهُوَه نمی‌خواست ببیند که آن‌ها هنوز رنج می‌کشند.‏

مردی به اسم یَفتاح که یک جنگجو بود،‏ انتخاب شد تا مردم را در جنگ با عَمّونیان رهبری کند.‏ او به یَهُوَه گفت:‏ ‹اگر به ما کمک کنی که این جنگ را ببریم،‏ قول می‌دهم که وقتی به خانه برگردم،‏ اولین کسی را که از خانه‌ام به استقبالم بیاید به تو می‌دهم.‏› یَهُوَه به دعای یَفتاح گوش کرد و به او کمک کرد تا در جنگ برنده شود.‏

وقتی یَفتاح به خانه برگشت،‏ اولین کسی که به استقبالش بیرون آمد دخترش بود.‏ او همین یک بچه را داشت.‏ دخترش در حالی که می‌رقصید و دف می‌زد به طرف یَفتاح آمد.‏ حالا یَفتاح چکار می‌کرد؟‏ او یاد قولی که داده بود افتاد و گفت:‏ ‹ای وای دخترم!‏ نمی‌دانی که چقدر مرا غصه‌دار کردی.‏ من قولی به یَهُوَه داده بودم و برای این که به آن عمل کنم،‏ باید تو را به خیمهٔ مقدّس که در شیلوه است بفرستم تا در آنجا خدمت کنی.‏› دخترش به او گفت:‏ ‹بابا،‏ اگر قولی به یَهُوَه داده‌ای باید به آن عمل کنی.‏ فقط یک خواهش از تو دارم؛‏ بگذار دو ماه به کوه‌ها بروم و با دخترانی که دوست من هستند باشم.‏ بعد به خیمهٔ مقدّس می‌روم.‏› دختر یَفتاح تمام عمرش با وفاداری در خیمهٔ مقدّس خدمت کرد و دوستان او هر سال برای دیدنش به شیلوه می‌رفتند.‏

دوستان دختر یَفتاح برای دیدنش به خیمهٔ مقدّس می‌روند

‏«اگر کسی پسر یا دخترش را بیشتر از من دوست داشته باشد،‏ لایق نیست که شاگرد من باشد.‏»—‏مَتّی ۱۰:‏۳۷

سؤال:‏ یَفتاح چه قولی داد؟‏ دختر یَفتاح نسبت به قولی که پدرش داده بود،‏ چه عکس‌العملی نشان داد؟‏

داوران ۱۰:‏۶–‏۱۱:‏۱۱؛‏ ۱۱:‏۲۹-‏۴۰؛‏ ۱سموئیل ۱۲:‏۱۰،‏ ۱۱

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی