کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۴۰ ص ۹۸-‏ص ۹۹ بند ۲
  • داوود و جُلیات

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • داوود و جُلیات
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • ‏«نبرد از آنِ خداوند است»‏
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۱۶
  • جدعون و ۳۰۰ نفر از مردانش
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • چرا داود نترسید؟‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۹
  • اسرائیلیان خواهان پادشاه شدند
    کتاب مقدّس—‏موضوع آن چیست؟‏
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۴۰ ص ۹۸-‏ص ۹۹ بند ۲
داوود یک سنگ را با قلاب‌سنگ به طرف جُلیات پرتاب کرد

درس ۴۰

داوود و جُلیات

یَهُوَه به سموئیل گفت:‏ ‹به خانهٔ یَسا برو.‏ یکی از پسران او پادشاه بعدی اسرائیل می‌شود.‏› پس سموئیل به خانهٔ یَسا رفت.‏ وقتی او بزرگ‌ترین پسر یَسا را دید،‏ به خودش گفت:‏ ‹حتماً این پسرِ جوان همان کسی است که یَهُوَه انتخاب کرده.‏› اما یَهُوَه به سموئیل گفت:‏ ‹این کسی نیست که من انتخاب کرده‌ام.‏ من به چیزی که در دل انسان است نگاه می‌کنم،‏ نه به ظاهرش.‏›‏

سموئیل داوود را مسح کرد

یَسا شش پسر دیگرش را هم پیش سموئیل آورد.‏ اما سموئیل گفت:‏ ‹یَهُوَه هیچ کدام از این‌ها را انتخاب نکرده.‏ پسر دیگری نداری؟‏› یَسا گفت:‏ ‹یک پسر دیگر دارم که کوچک‌ترین پسرم است.‏ اسمش داوود است.‏ او در خانه نیست و از گوسفندان مراقبت می‌کند.‏› وقتی داوود به خانه آمد،‏ یَهُوَه به سموئیل گفت:‏ ‹همین است!‏› سموئیل روغن را روی سر داوود ریخت و او را به عنوان پادشاه آیندهٔ اسرائیل مسح کرد.‏

جُلیات

مدتی بعد،‏ بین اسرائیلیان و فِلیسطی‌ها جنگ شد.‏ فِلیسطی‌ها جنگجوی غول‌پیکری داشتند که اسمش جُلیات بود و برای آن‌ها می‌جنگید.‏ او هر روز اسرائیلیان را مسخره می‌کرد و فریاد می‌زد:‏ ‹یک مرد بفرستید تا با من بجنگد.‏ اگر او پیروز شود،‏ ما بندهٔ شما می‌شویم.‏ اما اگر من پیروز شوم،‏ شما بندهٔ ما می‌شوید.‏›‏

داوود به اردوگاه سربازان اسرائیلی آمد،‏ چون برای برادرانش که سرباز بودند غذا آورده بود.‏ او حرف‌های جُلیات را شنید و گفت:‏ ‹من با او می‌جنگم!‏› شائول پادشاه گفت:‏ ‹تو خیلی جوانی.‏› داوود گفت:‏ ‹یَهُوَه به من کمک می‌کند.‏›‏

شائول سعی کرد داوود را راضی کند که لباس جنگی او را تنش کند،‏ ولی داوود گفت:‏ ‹من نمی‌توانم با این لباس بجنگم.‏› بعد،‏ داوود قلاب‌سنگش را برداشت و به طرف رودخانه رفت و پنج سنگ گرد که سطح صافی داشتند انتخاب کرد و آن‌ها را در یک کیسه گذاشت.‏ بعد،‏ او به طرف جُلیات دوید.‏ آن فِلیسطی غول‌پیکر فریاد زد:‏ ‹پسر کوچولو،‏ بیا جلو تا گوشتت را غذای پرنده‌های آسمان و حیوانات وحشی بکنم.‏› اما داوود نترسید و با صدای بلند گفت:‏ ‹تو با شمشیر و نیزه به جنگ من آمده‌ای،‏ ولی من به اسم یَهُوَه به جنگ تو آمده‌ام.‏ تو با خدا می‌جنگی نه با ما!‏ همهٔ کسانی که اینجا هستند خواهند دید که یَهُوَه خیلی قدرتمندتر از شمشیر و نیزه است.‏ او همهٔ شما را به دست ما تسلیم می‌کند.‏›‏

داوود یک سنگ از کیسه‌اش درآورد و تا جایی که می‌توانست آن را محکم با قلاب‌سنگ پرتاب کرد.‏ آن سنگ با کمک یَهُوَه به پیشانی جُلیات خورد و در آن فرو رفت.‏ آن فِلیسطیِ غول‌پیکر افتاد و مرد.‏ فِلیسطی‌ها وقتی این را دیدند،‏ برای نجات جانشان پا به فرار گذاشتند.‏ آیا تو هم مثل داوود به یَهُوَه اعتماد می‌کنی؟‏

‏«برای انسان غیرممکن است،‏ ولی نه برای خدا،‏ چون برای خدا همه چیز ممکن است.‏»—‏مَرقُس ۱۰:‏۲۷

سؤال:‏ یَهُوَه چه کسی را به عنوان پادشاه بعدی اسرائیل انتخاب کرد؟‏ داوود چطور جُلیات را شکست داد؟‏

۱سموئیل ۱۶:‏۱-‏۱۳؛‏ ۱۷:‏۱-‏۵۴

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی