کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۴۵ ص ۱۱۰-‏ص ۱۱۱ بند ۲
  • پادشاهی اسرائیل تقسیم شد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • پادشاهی اسرائیل تقسیم شد
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • پادشاهی تقسیم می‌شود
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • یَهُوَه خادمان وفادار خویش را رها نخواهد کرد
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۸
  • او می‌توانست یَهُوَه را خشنود سازد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۸
  • نکاتی از کتاب اوّل پادشاهان
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۵
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۴۵ ص ۱۱۰-‏ص ۱۱۱ بند ۲
اَخیّا ردای خود را در مقابل یِرُبعام ۱۲ تکه کرد

درس ۴۵

پادشاهی اسرائیل تقسیم شد

تا وقتی که سلیمان یَهُوَه را پرستش می‌کرد،‏ در اسرائیل صلح بود.‏ اما سلیمان با زنان زیادی ازدواج کرد که از سرزمین‌های دیگر بودند و بت‌ها را می‌پرستیدند.‏ سلیمان کم کم تحت تأثیر آن زن‌ها قرار گرفت و شروع به پرستش بت‌ها کرد.‏ یَهُوَه از دست سلیمان عصبانی شد و به او گفت:‏ ‹پادشاهی اسرائیل از خاندان تو گرفته می‌شود.‏ من آن را به دو قسمت تقسیم می‌کنم؛‏ قسمت بزرگ را به یکی از خدمتگزارانت می‌دهم و خاندان تو فقط روی قسمت کوچک حکمرانی خواهند کرد.‏›‏

یَهُوَه تصمیمش را به شکل دیگری هم آشکار کرد.‏ یکی از خدمتگزاران سلیمان به اسم یِرُبعام ،‏ در حال سفر بود.‏ او در راه،‏ اَخیّای پیامبر را دید.‏ اَخیّا با دیدن یِرُبعام رَدا یا کتش را درآورد و آن را دوازده تکه کرد و به او گفت:‏ ‹یَهُوَه پادشاهی اسرائیل را از خاندان سلیمان می‌گیرد و آن را به دو قسمت تقسیم خواهد کرد.‏ ده تکه برای خودت بردار،‏ چون تو پادشاه ده طایفه می‌شوی.‏› سلیمانِ پادشاه از این موضوع باخبر شد و خواست یِرُبعام را بکشد!‏ پس یِرُبعام به مصر فرار کرد.‏ با گذشت زمان،‏ سلیمان مرد و پسرش رِحُبعام پادشاه شد.‏ در آن موقع،‏ یِرُبعام فکر کرد که دیگر خطری برایش وجود ندارد و می‌تواند به اسرائیل برگردد.‏

اسرائیلیان زیادی به گوسالهٔ طلایی‌ای که رِحُبعام ساخته بود،‏ قربانی تقدیم کردند

ریش‌سفیدان اسرائیل به رِحُبعام گفتند:‏ ‹اگر با مردم خوب رفتار کنی،‏ آن‌ها به تو وفادار می‌مانند.‏› اما دوستان جوان رِحُبعام به او گفتند:‏ ‹تو باید با مردم سختگیر باشی!‏ آن‌ها را مجبور کن که بیشتر کار کنند!‏› رِحُبعام به پند دوستان جوانش گوش کرد.‏ او با بی‌رحمی با مردم رفتار کرد،‏ در نتیجه مردم شورش کردند.‏ آن‌ها یِرُبعام را پادشاه ده طایفه کردند.‏ این پادشاهی به پادشاهی اسرائیل معروف شد.‏ دو طایفهٔ دیگر به رِحُبعام وفادار ماندند و این پادشاهی به پادشاهی یهودا معروف شد.‏ حالا دوازده طایفهٔ اسرائیل تقسیم شده بودند.‏

اورشلیم در منطقهٔ پادشاهی رِحُبعام قرار داشت،‏ و یِرُبعام نمی‌خواست که مردم سرزمینش برای پرستش یَهُوَه به آنجا بروند.‏ آیا می‌دانی چرا؟‏ چون یِرُبعام ترسید که مردمِ سرزمینش او را ترک کنند و از رِحُبعام پشتیبانی کنند.‏ پس او دو گوسالهٔ طلایی ساخت و به مردم گفت:‏ ‹اورشلیم خیلی دور است.‏ شما می‌توانید اینجا خدا را پرستش کنید.‏› به این ترتیب،‏ مردم شروع به پرستش گوساله‌های طلایی کردند و دوباره یَهُوَه را فراموش کردند.‏

‏«با بی‌ایمانان زیر یوغ نامیزان نروید.‏ آیا ممکن است بین درستکاری و قانون‌شکنی پیوندی باشد؟‏ .‏ .‏ .‏ آیا بین یک ایماندار و بی‌ایمان وجه مشترکی وجود دارد؟‏»—‏۲قُرِنتیان ۶:‏۱۴،‏ ۱۵

سؤال:‏ چرا اسرائیل تقسیم شد؟‏ رِحُبعامِ پادشاه و یِرُبعامِ پادشاه،‏ چه کارهای بدی انجام دادند؟‏

۱پادشاهان ۱۱:‏۱-‏۱۳،‏ ۲۶-‏۴۳؛‏ ۱۲:‏۱-‏۳۳

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی