کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۴۷ ص ۱۱۴-‏ص ۱۱۵ بند ۳
  • یَهُوَه ایلیا را تقویت کرد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • یَهُوَه ایلیا را تقویت کرد
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • از خدای خود تسلّی و دلگرمی یافت
    از ایمانشان سرمشق بگیریم
  • از خدای خود تسلّی و دلگرمی یافت
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
  • آیا همچون ایلیا وفادار خواهی بود؟‏
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۷
  • آیا گاهی احساس تنهایی و ترس می‌کنی؟‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۴۷ ص ۱۱۴-‏ص ۱۱۵ بند ۳
ایلیا بیرون از یک غار در کوه حوریب ایستاد و به فرشتهٔ خدا گوش داد

درس ۴۷

یَهُوَه ایلیا را تقویت کرد

ایزابل شنید که چه اتفاقی برای پیامبران بَعَل افتاده و خیلی عصبانی شد.‏ او این پیغام را برای ایلیا فرستاد:‏ ‹فردا تو هم مثل پیامبران بَعَل کشته می‌شوی.‏› ایلیا خیلی ترسید و به بیابان فرار کرد.‏ او در آنجا دعا کرد و گفت:‏ ‹یَهُوَه،‏ من دیگر طاقت ندارم.‏ فقط بگذار بمیرم.‏› ایلیا که دیگر از خستگی نا نداشت،‏ زیر یک درخت خوابش برد.‏

فرشته‌ای او را بیدار کرد و آهسته به او گفت:‏ ‹بلند شو و نان بخور.‏› ایلیا نان گردی را روی سنگ‌های داغ و همین طور یک کوزه آب دید.‏ او نان را خورد،‏ آب را نوشید و دوباره خوابید.‏ آن فرشته دوباره او را بیدار کرد و گفت:‏ ‹نان بخور.‏ تو باید خودت را برای سفری که در پیش داری قوی کنی.‏› پس ایلیا نان بیشتری خورد.‏ بعد ۴۰ روز و ۴۰ شب سفر کرد تا به کوه حوریب رسید.‏ او وارد یک غار شد تا در آنجا بخوابد.‏ اما یَهُوَه به او گفت:‏ ‹ایلیا،‏ اینجا چه کار می‌کنی؟‏› ایلیا جواب داد:‏ ‹اسرائیلیان به قولی که به تو داده بودند عمل نکردند.‏ آن‌ها مذبح‌های تو را خراب کردند و پیامبران تو را کشتند.‏ حالا می‌خواهند مرا هم بکشند.‏›‏

یَهُوَه به او گفت:‏ ‹برو و روی کوه بایست.‏› اول باد شدیدی از جلوی غاری که در آن بود گذشت.‏ بعد،‏ زلزله شد و بعد از آن آتشی آمد.‏ بالاخره ایلیا صدای ملایم و آرامی را شنید.‏ او صورتش را با کتش پوشاند و بیرون غار ایستاد.‏ بعد یَهُوَه از او پرسید که چرا فرار کرده است.‏ ایلیا گفت:‏ ‹من تنها کسی هستم که باقی مانده.‏› اما یَهُوَه به او گفت:‏ ‹تو تنها نیستی.‏ هنوز ۷۰۰۰ نفر در اسرائیل هستند که مرا می‌پرستند.‏ برو و اِلیشَع را به عنوان پیامبر،‏ جانشین خودت بکن.‏› ایلیا بلافاصله رفت تا کاری را که یَهُوَه به او گفته بود انجام بدهد.‏ آیا فکر نمی‌کنی که اگر تو هم خواست یَهُوَه را انجام بدهی،‏ او به تو هم کمک می‌کند؟‏ مطمئن باش که او حتماً به تو کمک می‌کند.‏ الآن بیا در داستان بعدی ببینیم که در دوران خشکسالی چه اتفاقی افتاد.‏

‏«نگران هیچ چیز نباشید،‏ بلکه برای هر موضوعی به خدا دعا و التماس کنید،‏ درخواست‌هایتان را به او بگویید و همیشه از او تشکر کنید.‏»—‏فیلیپیان ۴:‏۶

سؤال:‏ چرا ایلیا برای نجات جانش فرار کرد؟‏ یَهُوَه به ایلیا چه گفت؟‏

۱پادشاهان ۱۹:‏۱-‏۱۸؛‏ رومیان ۱۱:‏۲-‏۴

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی