کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۵۴ ص ۱۳۰-‏ص ۱۳۱ بند ۱
  • یَهُوَه نسبت به یونِس صبر نشان داد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • یَهُوَه نسبت به یونِس صبر نشان داد
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • از رحمت یَهُوَه درس گرفت
    از ایمانشان سرمشق بگیریم
  • درسی در بارهٔ رحمت گرفت
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۹
  • یونس و ماهی بزرگ
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • از اشتباهات و خطاهای خود درس گرفت
    از ایمانشان سرمشق بگیریم
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۵۴ ص ۱۳۰-‏ص ۱۳۱ بند ۱
یونِس در آب دریا فرو رفت و یک ماهی بزرگ در آنجا بود

درس ۵۴

یَهُوَه نسبت به یونِس صبر نشان داد

نِینَوا شهری در آشور بود و مردمی که در آن زندگی می‌کردند،‏ خیلی شریر بودند.‏ یَهُوَه به پیامبرش یونِس گفت که به نِینَوا برود و به مردم آنجا هشدار بدهد که رفتارشان را تغییر بدهند.‏ اما یونِس فرار کرد و به سمت مخالف نِینَوا رفت.‏ او سوار کشتی‌ای شد که به طرف تَرشیش می‌رفت.‏

وقتی کشتی در دریا حرکت می‌کرد،‏ طوفان شدیدی شروع شد و ملوان‌ها خیلی ترسیدند.‏ آن‌ها به خدایان خودشان دعا کردند و پرسیدند:‏ ‹چرا این بلا به سرمان آمده؟‏› بالاخره یونِس به آن‌ها گفت:‏ ‹تقصیر من است.‏ من کاری را که یَهُوَه از من خواسته بود انجام ندادم و فرار کردم.‏ مرا به دریا بیندازید تا طوفان تمام شود.‏› ملوان‌ها نمی‌خواستند یونِس را از کشتی بیرون بیندازند،‏ ولی او اصرار کرد که این کار را بکنند.‏ وقتی آن‌ها یونِس را به دریا انداختند،‏ طوفان تمام شد.‏

یونِس در حالی که در آب دریا فرو می‌رفت،‏ فکر کرد که به‌زودی می‌میرد.‏ پس به یَهُوَه دعا کرد.‏ یَهُوَه یک ماهی خیلی بزرگ فرستاد و آن ماهی یونِس را قورت داد،‏ اما یونِس زنده ماند.‏ یونِس در شکم ماهی به یَهُوَه دعا کرد و گفت:‏ ‹قول می‌دهم که همیشه از تو اطاعت کنم.‏› یونِس سه روز در شکم ماهی بود و یَهُوَه از او محافظت کرد.‏ بعد یَهُوَه کاری کرد که آن ماهی یونِس را از دهانش به ساحل بیندازد.‏

یَهُوَه یونِس را نجات داد،‏ ولی آیا دیگر لازم نبود که یونِس به نِینَوا برود؟‏ البته که باید می‌رفت.‏ یَهُوَه دوباره به یونِس گفت که به آنجا برود.‏ این دفعه یونِس اطاعت کرد.‏ او به نِینَوا رفت و به مردم شریر آنجا گفت:‏ ‹۴۰ روز دیگر نِینَوا نابود می‌شود.‏› بعد اتفاقی غیرمنتظره افتاد؛‏ مردم نِینَوا به یونِس گوش کردند و رفتارشان را تغییر دادند.‏ پادشاه نِینَوا به مردم گفت:‏ ‹به خدا دعا کنید و توبه کنید.‏ شاید او ما را نابود نکند.‏› وقتی یَهُوَه دید که مردم نِینَوا توبه کردند،‏ آن شهر را از بین نبرد.‏

یونِس به نِینَوا نزدیک شد

وقتی یونِس دید که نِینَوا از بین نرفت،‏ خیلی عصبانی شد.‏ فکرش را بکن،‏ یَهُوَه نسبت به یونِس صبر نشان داده بود و از روی دلسوزی،‏ او را بخشیده بود،‏ ولی یونِس دلش برای مردم نِینوا نمی‌سوخت.‏ یونِس از شهر بیرون رفت و دلخور و ناراحت زیر سایهٔ یک بوتهٔ کدو نشست.‏ کمی بعد آن بوته خشک شد و یونِس خیلی عصبانی شد.‏ یَهُوَه به او گفت:‏ ‹تو دلت برای این بوتهٔ کدو بیشتر می‌سوزد تا برای مردم نِینَوا.‏ من آن‌ها را بخشیدم،‏ برای همین زنده ماندند.‏› منظور یَهُوَه از این حرف چه بود؟‏ او نشان داد که مردم نِینَوا خیلی باارزشند،‏ حتی بیشتر از همهٔ گیاهان دنیا.‏

‏‹یَهُوَه با شما صبور است،‏ چون نمی‌خواهد کسی نابود شود،‏ بلکه می‌خواهد همه فرصت توبه داشته باشند.‏›—‏۲پِطرُس ۳:‏۹

سؤال:‏ یَهُوَه به یونِس چه یاد داد؟‏ ما از اتفاقی که برای یونِس افتاد چه یاد می‌گیریم؟‏

یونِس ۱:‏۱–‏۴:‏۱۱

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی