کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۶۴ ص ۱۵۲-‏ص ۱۵۳ بند ۴
  • دانیال در چاه شیرها

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • دانیال در چاه شیرها
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • دانیال در چاه شیران
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • رهایی از میان دندانهای شیران!‏
    به نبوت دانیال توجه کنید!‏
  • داریوش—‏پادشاهی عادل
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۰
  • یَهُوَه به دانیال پاداشی عظیم وعده می‌دهد
    به نبوت دانیال توجه کنید!‏
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۶۴ ص ۱۵۲-‏ص ۱۵۳ بند ۴
مردانی حسود دانیال را در حال دعا روبروی پنچره‌ای باز دیدند

درس ۶۴

دانیال در چاه شیرها

داریوش که از مادها بود،‏ یکی دیگر از پادشاهان بابِل بود.‏ داریوش دید که دانیال با دیگران فرق دارد.‏ او دانیال را مسئول مهم‌ترین و سرشناس‌ترین مردان سرزمینش کرد.‏ آن مردان به دانیال حسودی می‌کردند و می‌خواستند او را از بین ببرند.‏ آن‌ها می‌دانستند که دانیال هر روز،‏ سه بار به یَهُوَه دعا می‌کند؛‏ پس به داریوش گفتند:‏ ‹ای پادشاه،‏ باید قانونی وجود داشته باشد که همه فقط به تو دعا کنند.‏ هر کسی که از این قانون اطاعت نکند باید به چاهی انداخته شود که پر از شیر است.‏› داریوش از این پیشنهاد خوشش آمد و این قانون را امضا کرد.‏

دانیال به محض این که از قانون جدید باخبر شد،‏ به خانه‌اش رفت و جلوی پنجره‌ای که باز بود زانو زد و به یَهُوَه دعا کرد.‏ آن مردان حسود وارد خانه‌اش شدند و دیدند که او در حال دعا کردن است.‏ آن‌ها دویدند و پیش داریوش رفتند و به او گفتند:‏ ‹دانیال از فرمان تو اطاعت نمی‌کند.‏ او هر روز،‏ سه بار به خدایش دعا می‌کند.‏› داریوش دانیال را دوست داشت و نمی‌خواست که او بمیرد.‏ پس تمام روز سعی کرد که راهی برای نجات دانیال پیدا کند.‏ اما حتی پادشاه هم نمی‌توانست قانونی را که قبلاً امضا کرده بود عوض کند.‏ داریوش مجبور شد دستور بدهد که دانیال را در چاهی پر از شیرهای وحشی و درنده بیندازند.‏

آن شب،‏ داریوش آنقدر نگران دانیال بود که نتواست بخوابد.‏ صبح روز بعد،‏ او به طرف چاه دوید و دانیال را صدا کرد و گفت:‏ ‹آیا خدایت تو را نجات داد؟‏›‏

داریوش صدایی از چاه شنید.‏ این صدای دانیال بود!‏ او به داریوش گفت:‏ ‹فرشتهٔ یَهُوَه دهان شیرها را بست.‏ آن‌ها اصلاً هیچ صدمه‌ای به من نزدند.‏› داریوش خیلی خوشحال شد و دستور داد که دانیال را از چاه بیرون بیاورند.‏ دانیال حتی یک خراش هم برنداشته بود!‏ بعد پادشاه این دستور را داد:‏ ‹همهٔ کسانی را که از دانیال شکایت کرده بودند،‏ در چاه بیندازید.‏› وقتی آن‌ها را در چاه انداختند،‏ شیرها آن‌ها را تکه‌تکه کردند.‏

بعد داریوش به مردم سرزمینش دستور داد و گفت:‏ ‹همه باید به خدای دانیال احترام بگذارند.‏ او دانیال را از دست شیرها نجات داد.‏›‏

آیا تو هم مثل دانیال هر روز به یَهُوَه دعا می‌کنی؟‏

دانیال در چاه شیرها

‏«یَهُوَه می‌داند چطور کسانی را که زندگی‌شان را به او وقف کرده‌اند،‏ از سختی‌ها نجات دهد.‏»—‏۲پِطرُس ۲:‏۹

سؤال:‏ دانیال هر روز،‏ چه کاری را سه بار انجام می‌داد؟‏ یَهُوَه چطور دانیال را نجات داد؟‏

دانیال ۶:‏۱-‏۲۸

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی