کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۹۵ ص ۲۲۲-‏ص ۲۲۳ بند ۱
  • هیچ چیز نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • هیچ چیز نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • ‏‹ما باید از خدا اطاعت کنیم›‏
    دربارهٔ پادشاهی خدا شهادتی کامل دهید
  • آزاد شدن از زندان
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • چه کسی را اطاعت می‌کنید خدا یا انسان؟‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۶
  • ‏«اشخاص تحصیل‌نکرده و معمولی»‏
    دربارهٔ پادشاهی خدا شهادتی کامل دهید
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۹۵ ص ۲۲۲-‏ص ۲۲۳ بند ۱
پِطرُس و یوحنا با وجود مخالفت از طرف کاهنان و صَدّوقیان با شجاعت موعظه کردند

درس ۹۵

هیچ چیز نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد

یک مرد فلج هر روز در دروازهٔ معبد می‌نشست و گدایی می‌کرد.‏ یک روز بعد از ظهر،‏ او پِطرُس و یوحنا را دید که وارد معبد می‌شوند.‏ پس به آن‌ها گفت:‏ ‹لطفاً چیزی به من بدهید.‏› پِطرُس گفت:‏ ‹من پول ندارم،‏ ولی چیز بهتری دارم که به تو بدهم.‏ به نام عیسی به تو می‌گویم،‏ بلند شو و راه برو!‏› بعد پِطرُس او را بلند کرد و آن مرد شروع به راه رفتن کرد!‏ جمعیت با دیدن این معجزه آنقدر شاد شدند که عدهٔ زیادی از مردم به عیسی ایمان آوردند.‏

ولی کاهنان و صَدّوقیان آنقدر عصبانی شدند که رسولان را گرفتند،‏ به دادگاه بردند و از آن‌ها پرسیدند:‏ ‹چه کسی به شما قدرت داد تا این مرد را شفا دهید؟‏› پِطرُس گفت:‏ ‹این قدرت را عیسی مسیح به ما داده،‏ همان کسی که شما کشتید.‏› رهبران مذهبی با صدای بلند گفتند:‏ ‹دیگر دربارهٔ عیسی صحبت نکنید!‏› ولی رسولان گفتند:‏ ‹ما باید دربارهٔ او صحبت کنیم.‏ ما از این کار دست نمی‌کشیم.‏›‏

به‌محض این که پِطرُس و یوحنا آزاد شدند،‏ پیش شاگردان رفتند و اتفاقی را که افتاده بود برایشان تعریف کردند.‏ آن‌ها با هم دعا کردند و به یَهُوَه گفتند:‏ ‹لطفاً کمک کن که شجاع باشیم و بتوانیم کاری را که به ما سپرده‌ای انجام بدهیم.‏› پس یَهُوَه روح‌القدسش را به آن‌ها داد و آن‌ها به موعظه کردن و شفا دادن ادامه دادند.‏ در نتیجه،‏ روزبه‌روز افراد بیشتری ایمان می‌آوردند.‏ صَدّوقیان که خیلی حسود بودند،‏ رسولان را دستگیر کردند و به زندان انداختند.‏ اما وقتی شب شد،‏ یَهُوَه فرشته‌ای فرستاد که درهای زندان را باز کرد و به رسولان گفت:‏ ‹به معبد برگردید و در آنجا تعلیم بدهید.‏›‏

صبح روز بعد،‏ به اعضای دادگاه رهبران مذهبی،‏ یعنی سَنهِدرین خبر رسید و گفته شد:‏ ‹درهای زندان هنوز قفل است،‏ ولی مردانی که شما دستگیر کرده بودید،‏ رفته‌اند!‏ آن‌ها در معبد هستند و به مردم تعلیم می‌دهند!‏› پس دوباره رسولان را دستگیر کردند و به سَنهِدرین بردند.‏ کاهن اعظم گفت:‏ ‹ما به شما دستور دادیم که دربارهٔ عیسی صحبت نکنید!‏› اما پِطرُس گفت:‏ ‹ما باید از خدا که حکمرانمان است اطاعت کنیم،‏ نه از انسان.‏›‏

رهبران مذهبی آنقدر عصبانی شدند که می‌خواستند رسولان را بکشند.‏ اما یک فریسی به نام گامالائیل بلند شد و گفت:‏ ‹مواظب باشید!‏ ممکن است خدا با این مردان باشد.‏ آیا واقعاً می‌خواهید با خدا بجنگید؟‏› آن‌ها نصیحت او را قبول کردند.‏ بعد از این که رسولان را با چوب زدند،‏ دوباره به آن‌ها دستور دادند که دیگر موعظه نکنند و بعد آن‌ها را آزاد کردند.‏ ولی این باعث نشد که رسولان از موعظه دست بکشند.‏ آن‌ها در معبد و خانه به خانه،‏ با شجاعت به موعظهٔ خبر خوش ادامه دادند.‏

‏«ما باید در وهلهٔ اول از خدا که حکمرانمان است اطاعت کنیم،‏ نه از انسان.‏»—‏اعمال ۵:‏۲۹

سؤال:‏ چرا شاگردان عیسی از موعظه دست نکشیدند؟‏ یَهُوَه چطور به آن‌ها کمک کرد؟‏

اعمال ۳:‏۱–‏۴:‏۳۱؛‏ ۵:‏۱۲-‏۴۲

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی