کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۹۹ ص ۲۳۰-‏ص ۲۳۱ بند ۴
  • نگهبان زندان حقیقت را یاد گرفت

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • نگهبان زندان حقیقت را یاد گرفت
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • ‏«به مقدونیه بیا»‏
    دربارهٔ پادشاهی خدا شهادتی کامل دهید
  • ‏«آرامش خدا که فراتر از درک بشر است»‏
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۷
  • در خدمت به یَهُوَه شاد بمان
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۱
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۹۹ ص ۲۳۰-‏ص ۲۳۱ بند ۴
یک نگهبان زندان در فیلیپی،‏ دید که درهای زندان باز است و زندانی‌ها هنوز در زندان هستند

درس ۹۹

نگهبان زندان حقیقت را یاد گرفت

در شهر فیلیپی دختری زندگی می‌کرد که کنیز بود و در وجودش یک دیو داشت که به او قدرت غیبگویی می‌داد.‏ آن کنیز به این شکل پول زیادی برای اربابانش درمی‌آورد.‏ وقتی پولُس و سیلاس به شهر فیلیپی آمدند،‏ آن دختر چند روز آن‌ها را تعقیب کرد.‏ دیوی که در وجودش بود،‏ او را وادار می‌کرد که فریاد بزند و بگوید:‏ ‹این مردان غلامان خدای متعال هستند.‏› بالاخره،‏ پولُس به آن دیو گفت:‏ ‹به نام عیسی به تو فرمان می‌دهم که از این دختر بیرون بیایی!‏› آن دیو از او بیرون آمد.‏

وقتی اربابان دختر متوجه شدند که دیگر نمی‌توانند از طریق او پول درآورند،‏ خیلی عصبانی شدند.‏ آن‌ها پولُس و سیلاس را کشان‌کشان پیش حاکمان شهر بردند و گفتند:‏ ‹این مردان قانون را زیر پا گذاشته‌اند و تمام شهر را به هم ریخته‌اند!‏› حاکمان دستور دادند که پولُس و سیلاس را بزنند و به زندان بیندازند.‏ نگهبان زندان آن‌ها را به قسمت داخلی زندان که تاریک‌ترین قسمت بود برد و پاهایشان را در کُنده گذاشت.‏

پولُس و سیلاس برای ستایش یَهُوَه سرود می‌خواندند و بقیهٔ زندانیان به آن‌ها گوش می‌دادند.‏ یک‌دفعه،‏ در وسط شب،‏ زلزلهٔ شدیدی ساختمان زندان را از بالا تا پایین به لرزه درآورد.‏ همان موقع همهٔ درهای زندان باز شدند و زنجیرها از دست و پای زندانیان به زمین افتادند!‏ نگهبان زندان سریع به قسمت داخلی زندان دوید و دید که درها باز شده‌اند.‏ او با خودش فکر کرد که حتماً همهٔ زندانیان فرار کرده‌اند.‏ پس شمشیری برداشت تا خودش را بکشد.‏

همان لحظه،‏ پولُس فریاد زد:‏ ‹به خودت صدمه نزن!‏ ما همه اینجا هستیم!‏› نگهبان زندان سریع وارد شد و به پای پولُس و سیلاس افتاد.‏ او از آن‌ها پرسید:‏ ‹چه کار باید بکنم تا نجات پیدا کنم؟‏› آن‌ها به او گفتند:‏ ‹تو و اهل خانه‌ات برای نجات باید به عیسی ایمان بیاورید.‏› بعد پولُس و سیلاس کلام یَهُوَه را به آن‌ها یاد دادند و نگهبان زندان و اهل خانه‌اش تعمید گرفتند‏.‏

‏«مردم شما را دستگیر خواهند کرد،‏ به شما آزار خواهند رساند و شما را به کنیسه‌ها و زندان‌ها خواهند کشاند.‏ همچنین شما را به خاطر اسم من پیش پادشاهان و حاکمان خواهند برد.‏ اما این فرصتی خواهد بود تا بتوانید به آن‌ها شهادت دهید.‏»—‏لوقا ۲۱:‏۱۲،‏ ۱۳

سؤال:‏ چرا پولُس و سیلاس به زندان افتادند؟‏ نگهبان زندان چطور حقیقت را یاد گرفت؟‏

اعمال ۱۶:‏۱۶-‏۳۴

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی