کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۳ ۱۵/‏۱ ص ۳-‏۶
  • با میل و رغبت داوطلب شدند نروژ

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • با میل و رغبت داوطلب شدند نروژ
  • برج دیده‌بانی ۲۰۱۳
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • سؤالی غیرمنتظره
  • چه تصمیمی بگیریم؟‏
  • قدم‌هایی در راه رسیدن به هدف
  • چگونه برخی دیگر خدمت خود را افزایش دادند؟‏
  • ‏«بچشید و ببینید که خداوند نیکو است»‏
  • برنامه‌ریزی به فعالیتی پرثمر انجامید
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۳
  • دعاهایی که خدا می‌شنود
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۲۱
  • با میل و رغبت داوطلب شدند—‏ماداگاسکار
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۸
  • با میل و رغبت داوطلب شدند
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۷
برج دیده‌بانی ۲۰۱۳
ب۱۳ ۱۵/‏۱ ص ۳-‏۶

با میل و رغبت داوطلب شدند نروژ

زوجی به نام‌های روآلد و السِبِت چند سال پیش در شهر برگن واقع در نروژ زندگی می‌کردند.‏ در آن دوران آنان تقریباً ۵۰ساله بودند.‏ شهر برگن دومین شهر بزرگ نروژ است و روآلد و السِبِت زندگی‌ای راحت در آن شهر داشتند.‏ آنان همراه با دختر و پسرشان ایسابل و فابیان در جماعت فعال بودند.‏ روآلد یکی از پیران جماعتشان بود،‏ السِبِت پیشگامی می‌کرد و ایسابل و فابیان مبشّرانی فعال بودند.‏

در سپتامبر سال ۲۰۰۹ این خانواده تصمیم گرفت در فعالیتی ویژه یعنی موعظه برای یک هفته در منطقه‌ای دورافتاده شرکت کند.‏ پس روآلد،‏ السِبِت و فابیان ۱۸ساله به شبه جزیرهٔ نوردکین در استان فین‌مارک رفتند.‏ این شبه جزیره بالای مدار قطبی شمال قرار دارد.‏ آنان در دهکده‌ای به نام کیولِفیورد همراه با خواهران و برادرانی که برای این فعالیت به آنجا آمده بودند به موعظه رفتند.‏ روآلد می‌گوید:‏ «در آغاز آن هفته خوشحال بودم که توانسته‌ام برنامه‌هایم را طوری ترتیب دهم تا یک هفتهٔ کامل در این فعالیت ویژه شرکت کنم.‏» ولی او چند روز بعد معذّب شد.‏ چرا؟‏

سؤالی غیرمنتظره

روآلد می‌گوید:‏ «پیشگامی به نام ماریو در فین‌مارک ناگهان از ما پرسید که آیا حاضریم برای کمک به جماعت شهری به نام لاکسِلوْ نقل مکان کنیم که فقط ۲۳ مبشّر دارد!‏» روآلد با این سؤال غیرمنتظره غافلگیر شد.‏ او توضیح می‌دهد:‏ «من و همسرم السِبِت در نظر داشتیم که در آینده در جایی که نیازی بیشتر به مبشّر است خدمت کنیم،‏ ولی نه به این زودی.‏ ما می‌خواستیم که اول فرزندانمان مستقل شوند.‏» روآلد طی آن چند روز موعظه متوجه شد که مردم آنجا مایلند در مورد یَهُوَه آموزش بینند و اکنون به کمک نیاز دارند،‏ نه در آینده.‏ او در ادامه گفت:‏ «سؤال آن برادر وجدان مرا ناراحت کرد و حتی چند شب نتوانستم بخوابم.‏» ماریو همچنین روآلد و خانواده‌اش را به لاکسِلوْ برد که تقریباً ۲۴۰ کیلومتری (‏۱۵۰ میلی)‏ جنوب دهکدهٔ کیولِفیورد است.‏ او می‌خواست که آنان از نزدیک جماعت کوچک آنجا را ببینند.‏

آندریاس یکی از دو پیر جماعت لاکسِلوْ،‏ آن منطقه و سالن ملکوت را به روآلد و خانواده‌اش نشان داد.‏ خواهران و برادران جماعت نیز با گرمی از آنان استقبال کردند و گفتند که اگر به آنجا نقل مکان و به آن‌ها در فعالیت موعظه کمک کنند خیلی خوشحال می‌شوند.‏ آندریاس با لبخندی گرم به روآلد و فابیان گفت که برایشان حتی مصاحبهٔ شغلی ترتیب داده است!‏ آنان چه تصمیمی گرفتند؟‏

چه تصمیمی بگیریم؟‏

فابیان اولین عکس‌العمل خود را چنین توصیف می‌کند:‏ «دلم نمی‌خواست به لاکسِلوْ نقل مکان کنم.‏» برای فابیان دشوار بود دوستان جماعتش را که با هم بزرگ شده بودند ترک کند و به شهری کوچک نقل مکان نماید.‏ به علاوه او دورهٔ آموزشی تکنیسین‌برق را تمام نکرده بود.‏ ولی وقتی از خواهرش ایسابل (‏آن موقع ۲۱ سال داشت)‏ در رابطه با نقل مکان پرسیدند،‏ با خوشحالی گفت:‏ «این دقیقاً همان کاری است که دلم می‌خواهد انجام بدهم!‏» با این حال،‏ ایسابل می‌گوید:‏ «وقتی بیشتر به آن فکر کردم به خودم گفتم ‹آیا این ایدهٔ خوبی است؟‏ آیا دلم برای دوستانم تنگ نخواهد شد؟‏ آیا بهتر نیست در جماعتم بمانم چون همه چیز راحت و مطمئن است؟‏›» عکس‌العمل السِبِت به این دعوت چه بود؟‏ او می‌گوید:‏ «احساس کردم که یَهُوَه به خانوادهٔ ما مأموریتی داده است.‏ ولی همچنین به فکر خانه‌مان افتادم که آن را به تازگی نوسازی کرده بودیم.‏ همچنین یاد تمام وسایلی افتادم که در ۲۵ سال گذشته به دست آورده بودیم.‏»‏

پس از اتمام آن فعالیت ویژه،‏ روآلد و خانواده‌اش به برگن برگشتند.‏ آنان با آن که ۲۱۰۰ کیلومتر (‏۱۳۰۰ میل)‏ با لاکسِلوْ فاصله داشتند،‏ هنوز به فکر خواهران و برادرانی بودند که با آن‌ها در آنجا آشنا شده بودند.‏ السِبِت می‌گوید:‏ «به یَهُوَه خیلی دعا کردم و با دوستان جدیدمان در لاکسِلوْ در تماس بودم.‏ تجربیات گوناگونی برای یکدیگر می‌نوشتیم و عکس می‌فرستادیم.‏» روآلد می‌گوید:‏ «نیاز به وقت داشتم تا این موضوع را هضم کنم.‏ همچنین باید بررسی می‌کردم که آیا این کار عملی است.‏ برای مثال،‏ چگونه خرج زندگی را در آنجا تأمین کنیم؟‏ به یَهُوَه خیلی دعا کردم و همچنین با خانواده‌ام و برادران باتجربه صحبت کردم.‏» فابیان نیز می‌گوید:‏ «هر چه بیشتر به این موضوع فکر می‌کردم،‏ بیشتر متقاعد می‌شدم که دلیلی موجه برای رد کردن این دعوت ندارم.‏ مرتب به یَهُوَه دعا کردم و به تدریج علاقه‌ام به نقل مکان بیشتر شد.‏» ایسابل چطور؟‏ او شروع به پیشگامی کرد تا در صورت نقل مکان به لاکسِلوْ آمادهٔ پیشگامی باشد.‏ او پس از شش ماه پیشگامی و افزایش مطالعهٔ فردی احساس کرد که برای چنین تغییر بزرگی آماده است.‏

قدم‌هایی در راه رسیدن به هدف

خانوادهٔ روآلد به تدریج علاقهٔ بیشتری به نقل مکان پیدا کرد و قدم‌هایی برای رسیدن به هدفشان برداشت.‏ روآلد با این که شغلی پردرآمد و لذّت‌بخش داشت،‏ درخواست کرد که برای یک سال به او مرخصی دهند.‏ ولی کارفرمایش به او پیشنهاد کرد که دو هفته کار کند و شش هفته آزاد باشد و بدین شکل کار نیمه‌وقت داشته باشد.‏ روآلد می‌گوید:‏ «درآمدم خیلی کمتر شد،‏ ولی برایمان کافی بود.‏»‏

السِبِت می‌گوید:‏ «شوهرم از من خواست که خانه‌ای در لاکسِلوْ پیدا کنم و خانه‌مان را در برگن اجاره دهم.‏ این کار مستلزم تلاش و وقت بسیار بود ولی سرانجام موفق شدیم.‏ مدتی بعد،‏ فرزندانمان نیز کار نیمه‌وقت پیدا کردند تا بتوانند به ما در هزینهٔ غذا و بنزین کمک کنند.‏»‏

ایسابل می‌گوید:‏ «چون شهری که به آن نقل مکان کردیم کوچک است،‏ بزرگ‌ترین مشکلم پیدا کردن کاری بود که بتوانم به پیشگامی بپردازم.‏ گاهی خیلی ناامید می‌شدم.‏» او حاضر شد حتی کارهای کوتاه‌مدت را بپذیرد و طی سال اول نُه کار نیمه‌وقت داشت.‏ با این حال،‏ او موفق شد خرج زندگی خود را فراهم کند.‏ برادرش فابیان چه کرد؟‏ او می‌گوید:‏ «برای این که دورهٔ آموزشی تکنیسین برق را تمام کنم لازم بود مدتی کارآموزی می‌کردم.‏ کارآموزی‌ام را در لاکسِلوْ گذراندم و سپس امتحان نهایی را با موفقیت پشت سر گذاشتم و در رشته‌ام شغلی نیمه‌وقت پیدا کردم.‏»‏

چگونه برخی دیگر خدمت خود را افزایش دادند؟‏

مارلیوس و همسرش کِسیا نیز آرزو داشتند در جایی که نیاز بیشتر به مبشّر است خدمت کنند.‏ مارلیوس که اکنون ۲۹ سال دارد می‌گوید:‏ «سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های کنگره‌ها در رابطه با پیشگامی مرا ترغیب کرد که به افزایش خدمتم فکر کنم.‏» ولی برای کِسیا که اکنون ۲۶ سال دارد،‏ تصوّر نقل مکان بسیار دشوار بود.‏ او می‌گوید:‏ «فکر دوری از خانواده و عزیزانم برایم قابل تحمّل نبود.‏» علاوه بر آن،‏ مارلیوس لازم بود تمام‌وقت کار کند تا قسط وام خانه‌شان را بپردازد.‏ او می‌گوید:‏ «سرانجام با یاری یَهُوَه و دعاهای بسیار در ایجاد تغییرات لازم در زندگی توانستیم نقل مکان کنیم.‏» آنان اولین قدمی که در این راه برداشتند افزایش مطالعهٔ خانوادگی و فردی بود.‏ پس از آن،‏ خانه‌شان را فروختند،‏ از شغلشان استعفا کردند و در اوت سال ۲۰۱۱ به شهر آلتا در شمال نروژ نقل مکان کردند.‏ آنان در آلتا به خدمت پیشگامی پرداختند و برای تأمین مخارج زندگی،‏ مارلیوس به کار حسابداری پرداخت و کِسیا در مغازه‌ای اشتغال یافت.‏

کنوت و لیسبِت زوجی دیگر که اکنون حدود ۳۵ سال دارند،‏ تحت تأثیر گزارشات کتاب «سالنامه»‏a قرار گرفتند.‏ آن گزارشات در رابطه با خدمت موعظهٔ اشخاصی بود که برای کمک به نقاطی رفته بودند که نیاز بیشتر به مبشّر است.‏ لیسبِت می‌گوید:‏ «این گزارشات ما را ترغیب کرد تا به خدمت در کشوری دیگر فکر کنیم.‏ ولی چون فکر می‌کردم که افراد عادی مثل من از عهدهٔ چنین کاری برنمی‌آیند،‏ دودل بودم.‏» با این حال،‏ این زوج برای رسیدن به هدفشان قدم‌هایی برداشتند.‏ کنوت می‌گوید:‏ «آپارتمانمان را فروختیم و مدتی با مادرم زندگی کردیم تا پس‌انداز کنیم.‏ سپس به جماعت انگلیسی شهر برگن نقل مکان و در آن شهر به مدت یک سال با مادر لیسبت زندگی کردیم تا برای خدمت در کشوری دیگر آماده شویم.‏» سرانجام کنوت و لیسبت احساس کردند که برای چنین تغییر بزرگی در زندگی‌شان آماده‌اند و به کشور اوگاندا نقل مکان کردند.‏ آن‌ها هر سال برای کار و پس‌انداز به مدت دو ماه به نروژ برمی‌گردند تا بودجهٔ کافی برای ادامهٔ خدمت پیشگامی داشته باشند.‏

‏«بچشید و ببینید که خداوند نیکو است»‏

نتایج تصمیمات این خواهران و برادران راغب چه بوده است؟‏ روآلد می‌گوید:‏ «من و خانواده‌ام وقت بیشتری را در این منطقهٔ دورافتاده با یکدیگر می‌گذرانیم تا در برگن.‏ در نتیجه به یکدیگر نزدیک‌تر شده‌ایم.‏ همچنین پیشرفت روحانی فرزندانمان برکتی بزرگ بوده است.‏» او در ادامه می‌گوید:‏ «به علاوه دیدی متعادل نسبت به مادیات پیدا کرده‌ایم و پی برده‌ایم که مادیات همه چیز زندگی نیست.‏»‏

السِبِت متوجه شد که لازم است زبانی دیگر بیاموزد.‏ به چه دلیل؟‏ چون محدودهٔ جماعت لاکسِلوْ شامل دهکدهٔ کاراسیوک در مرکز منطقهٔ سامی‌ها است.‏ سامی‌ها،‏ مردم بومی مناطق شمالی نروژ،‏ سوئد،‏ فنلاند و روسیه می‌باشند.‏ بنابراین السِبِت برای راه یافتن به دل این مردم بومی در یک دورهٔ زبان‌آموزی سامی شرکت کرد.‏ اکنون او قادر است به آن زبان گفتگویی ساده داشته باشد.‏ آیا او از خدمت در محدودهٔ جدید لذّت می‌بَرَد؟‏ او با صورتی درخشان می‌گوید:‏ «کتاب مقدّس را به شش نفر آموزش می‌دهم.‏ چه جایی بهتر از اینجا!‏»‏

فابیان که اکنون پیشگام و خادم کمکی است می‌گوید که او و ایسابل به سه نوجوان در جماعتشان کمک کرده‌اند تا در فعالیت‌های جماعت بیشتر شرکت کنند.‏ هر سه آنان اکنون در خدمت موعظه فعالند.‏ دو نفر از آنان اخیراً تعمید گرفته‌اند و در ماه مارس ۲۰۱۲ پیشگام کمکی بودند.‏ یکی از آن نوجوانان که در ایمان ضعیف شده بود از فابیان و ایسابل تشکر کرد که ایمانش را تقویت کرده‌اند.‏ فابیان می‌گوید:‏ «سخن این خواهر مرا تحت تأثیر قرار داد.‏ کمک به خواهران و برادران حقیقتاً شادی‌آور است!‏» ایسابل می‌گوید:‏ «در این خدمت،‏ حقیقتاً ‹چشیده و دیده‌ام که یَهُوَه نیکوست.‏›» (‏مز ۳۴:‏۸‏)‏ او در ادامه می‌گوید:‏ «علاوه بر آن،‏ خدمت در اینجا بسیار لذّت‌بخش است!‏»‏

مارلیوس و کِسیا اکنون زندگی‌ای ساده ولی غنی دارند.‏ جماعت آلتا که به آن نقل مکان کردند،‏ اکنون ۴۱ مبشّر دارد.‏ مارلیوس می‌گوید:‏ «خیلی خوشحالیم که توانسته‌ایم تغییراتی بزرگ در زندگی‌مان ایجاد کنیم.‏ یَهُوَه را شکر می‌کنیم که در اینجا پیشگامی هستیم.‏ هیچ کاری تا این حد رضایت‌بخش نیست.‏» کسیا می‌گوید:‏ «یاد گرفتم که به یَهُوَه کاملاً توکل کنم و او هم به خوبی از ما نگهداری کرده است.‏ همچنین متوجه شده‌ام که دوری از خانواده سبب شده است که برای لحظاتی که با آنان هستم بیشتر ارزش قائل باشم.‏ هرگز از تصمیممان پشیمان نشده‌ام.‏»‏

لیسبِت و کنوت چه تجربه‌ای در اوگاندا دارند؟‏ کنوت می‌گوید:‏ «کمی طول کشید تا به محیط و فرهنگ جدید عادت کنیم.‏ آب‌وبرق قطع‌ووصل می‌شود و گاهی مشکل گوارشی داریم.‏ ولی تا دلت بخواهد شاگرد کتاب مقدّس داریم!‏» لیسبت می‌گوید:‏ «در فاصلهٔ نیم ساعت از اینجا محدوده‌هایی وجود دارد که هنوز خبر خوش به آنجا نرسیده است.‏ وقتی به چنین محدوده‌هایی می‌رویم،‏ می‌بینیم که مردم کتاب مقدّس می‌خوانند و از ما خواهش می‌کنند تا آن را به آن‌ها آموزش دهیم.‏ آموزش کتاب مقدّس به این افراد فروتن،‏ شادی‌ای بی‌همتا به ما می‌دهد!‏»‏

رهبر ما عیسی مسیح که شالودهٔ خدمت موعظه را ریخت،‏ به حتم از دیدن پیشرفت موعظه در اقصا نقاط دنیا بسیار خوشحال است!‏ بلی همهٔ قوم خدا با خوشحالی و رغبت داوطلب شده‌اند تا فرمان پیشوایمان عیسی را انجام دهند که گفت:‏ «همهٔ قومها را شاگرد سازید.‏»—‏مت ۲۸:‏۱۹،‏ ۲۰‏.‏

a مأخذ انگلیسی

به‌کارگیری اصول زیر،‏ شما را برای خدمت در مناطقی آماده می‌سازد که نیازی بیشتر به مبشّر است:‏

  • برای یافتن انگیزه و «حکمت کامل» یا حکمت عملی به یَهُوَه دعا کنید.‏—‏امث ۳:‏۲۱؛‏ فیلیپ ۲:‏۱۳؛‏ یعقو ۱:‏۵‏.‏

  • از هم‌ایمانان دانا تقاضای توصیه کنید.‏ «با اشخاص دانا معاشرت کن و دانا خواهی شد.‏»—‏امث ۱۲:‏۱۵؛‏ ۱۳:‏۲۰‏،‏ مژده برای عصر جدید.‏

  • برنامه‌ای مشخص بریزید.‏ «تدبیرهای شخصِ کوشا منفعت به بار می‌آورد.‏»—‏امث ۲۱:‏۵‏،‏ ترجمهٔ هزارهٔ نو.‏

  • به پیش روید و نقشه‌های خود را عملی سازید.‏ «نیکویی بکن.‏»—‏مز ۳۷:‏۳‏.‏

با برداشتن این قدم‌ها،‏ یَهُوَه تلاش‌هایتان را برکت خواهد داد.‏—‏امث ۱۶:‏۳‏.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی