کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • aiwji مقاله ۷
  • ‏‹برای یَهُوَه بسرائید!‏›‏

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • ‏‹برای یَهُوَه بسرائید!‏›‏
  • از ایمانشان سرمشق بگیریم
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • مریم،‏ دختری در اسارت
  • مریم،‏ ناجی برادرش
  • مریم،‏ خواهری صبور
  • مریم نبیه
  • مریم مغرور
  • مریم جذامی
  • مریم نجات‌یافته
  • چگونه موسای نوزاد نجات یافت
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • موسی پرستش یَهُوَه را انتخاب کرد
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • شادی واقعی از زندگی‌ای ساده
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۷
  • نکاتی از کتاب اعداد
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۴
لینک‌های بیشتر
از ایمانشان سرمشق بگیریم
aiwji مقاله ۷
مريم در حال دف زدن

از ایمانشان سرمشق بگیریم | مریم خواهر موسی

‏‹برای یَهُوَه بسرائید!‏›‏

دخترکی در حالی که خود را از چشم دیگران پنهان کرده بود،‏ چشمانش را به نقطه‌ای در میان نیزار دوخت.‏ بدنش سفت و بی‌حرکت بود.‏ رود نیل به آرامی از کنارش عبور می‌کرد.‏ زمان به‌کندی می‌گذشت.‏ دخترک بی توجه به صدای وز وز حشرات اطرافش،‏ صبورانه انتظار می‌کشید.‏.‏ تمام حواس دخترک بر سبدی در میان نیزار متمرکز بود که برادر کوچکش درون آن قرار داشت.‏ فکر کردن به این که برادرش تنها و بدون هیچ کمکی در آن سبد بود،‏ دلش را به درد می‌آورد.‏ اما ته دلش می‌دانست که حق با پدر و مادرش است؛‏ این تنها راه نجات برادرش در این وضعیت هولناک بود.‏

دخترک از خود شهامت چشمگیری نشان داد اما این تنها آغاز کار بود.‏ هر چند او بسیار جوان بود،‏ خصوصیت فوق‌العادهٔ ایمان در دلش در حال شکل گرفتن بود.‏ آنچه در شرف وقوع بود،‏ ایمانش را آشکار می‌کرد؛‏ خصوصیتی که در طول زندگی‌اش راهنمایش بود.‏ حتی سال‌ها بعد،‏ در دوران پیری‌اش همان ایمان بود که او را طی مهیج‌ترین زمان تاریخ قومش هدایت کرد.‏ همچنین زمانی که مرتکب خطایی جدّی شد،‏ ایمانش بود که نجاتش داد.‏ او که بود؟‏ و از ایمانش چه می‌آموزیم؟‏

مریم،‏ دختری در اسارت

کتاب مقدّس نام آن دخترک را بیان نمی‌کند،‏ اما هویت او پنهان نیست.‏ او مریم،‏ اولین فرزند عَمرام و یوکابِد بود،‏ بردگانی عبرانی که در سرزمین مصر می‌زیستند.‏ (‏اعداد ۲۶:‏۵۹‏)‏ البته برادر کوچکش بعدها موسی نامیده شد.‏ هارون برادر دیگرش در آن زمان حدوداً سه سال داشت.‏ نمی‌توان با قطعیت سن مریم را تخمین زد،‏ اما ظاهراً کمتر از ده سال داشت.‏

مریم در دوران تاریکی از تاریخ اسرائیلیان زندگی می‌کرد.‏ مصریان،‏ قوم او یعنی عبرانیان را همچون تهدیدی بزرگ می‌دانستند و به این دلیل آنان را به بردگی کشیده و مورد ظلم و ستم قرار داده بودند.‏ با افزایش چشمگیر تعداد بردگان عبرانی،‏ مصریان به وحشت افتادند و توطئه‌ای شریرانه چیدند.‏ فرعون فرمان داد تا تمام نوزادان پسر عبرانیان در بدو تولّد کشته شوند.‏ مریم به‌حتم از ایمان شِفْرَه و فوعَه،‏ قابله‌هایی عبرانی با خبر بود.‏ آنان از این فرمان فرعون سرپیچی می‌کردند و نوزادان عبرانی را پنهان می‌ساختند.‏—‏خروج ۱:‏۸-‏۲۲‏.‏

مریم همچنین شاهد ایمان والدین خود بود.‏ عَمرام و یوکابِد پس از تولّد فرزند زیباروی خود،‏ او را به مدت سه ماه مخفی نگاه داشتند.‏ آنان اجازه ندادند که ترس فلج‌کننده از فرمان پادشاه بر آنان غلبه کند و پسرشان را به مرگ بسپارند.‏ (‏عبرانیان ۱۱:‏۲۳‏)‏ پنهان کردن یک نوزاد کار ساده‌ای نیست.‏ پس با تصمیم سختی روبرو بودند.‏ یوکابِد می‌دانست که باید نوزادش را در جایی قرار دهد تا کسی بتواند او را یافته و بزرگ کند.‏ دعای صمیمانهٔ مادر موسی را تصوّر کنید،‏ در حالی که سبدی از نی می‌بافت و آن را با قیر و زِفت می‌پوشاند تا آب در آن نفوذ نکند.‏ او پسر عزیزش را در سبد گذاشت و در رود نیل رها کرد.‏ احتمالاً او به دخترش مریم سپرد تا آنجا بماند و ببیند چه بر سر طفل خواهد آمد.‏—‏خروج ۲:‏۱-‏۴‏.‏

مریم،‏ ناجی برادرش

مریم در انتظار بود که ناگهان دید گروهی از زنان اشراف‌زادهٔ مصری نزدیک می‌شوند.‏ دختر فرعون به همراه ندیمه‌هایش برای آب‌تنی در رود نیل آمده بودند.‏ می‌توان تصوّر کرد که مریم چه حسی داشت؛‏ دلش یک جا ریخت.‏ برای او غیر قابل تصوّر بود که دختر فرعون برخلاف خواست پدرش عمل کند و از یک نوزاد عبرانی محافظت کند.‏ می‌توان اطمینان داشت که مریم در این لحظات حساس،‏ سخت دعا می‌کرد.‏

ناگاه چشمان دختر فرعون به سبدی که میان نیزار بود افتاد.‏ او کنیزش را فرستاد تا آن را بیاورد.‏ کتاب مقدّس در ادامه می‌گوید:‏ «چون سبد را گشود چشمش به کودک افتاد،‏ و اینک پسری گریان بود.‏» او سریعاً متوجه شد که مادری عبرانی در تلاش است جان فرزندش را حفظ کند.‏ با این وجود دل دختر فرعون برای این نوزاد زیبا سوخت.‏ (‏خروج ۲:‏۵،‏ ۶‏)‏ مریم که با دقت نظاره‌گر تمام آن وقایع بود،‏ از حالت چهرهٔ دختر فرعون متوجه شد که می‌خواهد به نوزاد کمک کند.‏ مریم پی برد زمان آن رسیده است که ایمانش را در عمل به یَهُوَه نشان دهد.‏ او دل به دریا زد و نزد ملازمان دختر فرعون رفت.‏

ما نمی‌دانیم برای دختر بچه‌ای که بردهٔ عبرانی بود،‏ نزدیک شدن و صحبت کردن با ملازمان سلطنتی چه نتیجه‌ای می‌توانست داشته باشد.‏ با این حال مریم مستقیماً از دختر فرعون پرسید:‏ «می‌خواهی بروم و از زنان عبرانی یکی را نزدت آورم تا طفل را برایت شیر دهد؟‏» سؤال به جایی بود.‏ دختر فرعون می‌دانست که قادر نیست به نوزاد شیر بدهد.‏ احتمالاً پیش خود فکر کرد که عاقلانه است دایه‌ای را از میان عبرانیان پیدا کند؛‏ اینچنین می‌توانست بعدها آن پسر را به خانهٔ خود آورده و به فرزندخواندگی پذیرفته و او را تعلیم و تربیت دهد.‏ هنگامی که دختر فرعون به مریم گفت:‏ «برو،‏» دل او از شادی لبریز شد.‏—‏خروج ۲:‏۷،‏ ۸‏.‏

مريم جوان در ميان نيزارها پنهان شده و به دختر فرعون می‌نگرد كه كنيز خود را فرستاده و سبد موسی را بر می‌دارد

مریم با شهامت مراقب برادرش کوچکش بود

مریم با عجله به سوی والدین نگرانش روانه شد.‏ هیجان زیاد باعث شده بود که کلمات به صورت بریده‌بریده از دهان مریم خارج شود.‏ یوکابِد یقیناً دست یَهُوَه را در این ماجرا دید،‏ پس همراه مریم نزد دختر فرعون رفت.‏ وقتی او فرمان دختر فرعون را شنید که گفت:‏ «این طفل را ببر و او را برای من شیر بده و من اُجرت این کار را به تو خواهم داد،‏» از شادی در پوست خود نمی‌گنجید،‏ اما لازم بود هیجان و شادی خود را پنهان کند.‏—‏خروج ۲:‏۹‏.‏

مریم در آن روز چیزهای زیادی در مورد خدایش یَهُوَه آموخت؛‏ این که خدا به فکر قومش است و به دعاهای تک‌تکشان گوش فرا می‌دهد.‏ همچنین آموخت که خصوصیاتی مانند شهامت و ایمان تنها مختص بزرگسالان یا مردان نیست.‏ یَهُوَه به دعای تمام خادمان وفادارش گوش می‌دهد.‏ (‏مزمور ۶۵:‏۲‏)‏ همهٔ ما مرد یا زن،‏ چه پیر باشیم چه جوان باید این حقیقت را در این روزهای سخت آخر به یاد داشته باشیم.‏

مریم،‏ خواهری صبور

یوکابِد به نوزادش شیر داد و از او مراقبت کرد.‏ می‌توان تصوّر کرد که چقدر مریم به برادر کوچکش وابسته شده بود.‏ شاید او به برادرش یاد داد که صحبت کند و وقتی که اولین بار نام خدا،‏ یَهُوَه را به زبان آورد بسیار هیجان‌زده شد.‏ کودک کم‌کم بزرگ‌تر شد و زمان آن رسید که او را به دختر فرعون باز گردانند.‏ (‏خروج ۲:‏۱۰‏)‏ جدایی برای کل خانواده دردناک بود.‏ دختر فرعون آن کودک را موسی نامید و مریم مشتاق بود ببیند که برادرش چه گونه شخصی خواهد شد.‏ آیا موسی می‌توانست محبتش به یَهُوَه را در میان خاندان سلطنتی مصر حفظ کند؟‏

جواب این سؤال با مرور زمان آشکار می‌شد.‏ موسی به جای استفاده از فرصت‌هایی که در کاخ فرعون برایش مهیا بود،‏ خدمت به خدا را برگزید؛‏ موضوعی که باعث افتخار مریم شد.‏ موسی ۴۰ ساله بود که جانب قومش را گرفت و از آنان دفاع کرد.‏ او یک مصری را به خاطر بدرفتاری با بردهٔ عبرانی کشت و برای حفظ جانش از مصر گریخت.‏—‏خروج ۲:‏۱۱-‏۱۵؛‏ اعمال ۷:‏۲۳-‏۲۹؛‏ عبرانیان ۱۱:‏۲۴-‏۲۶‏.‏

مریم احتمالاً چهل سال از برادرش که بدون هیچ هویتی در سرزمین مِدیان چوپانی می‌کرد بی‌خبر بود.‏ (‏خروج ۳:‏۱؛‏ اعمال ۷:‏۲۹،‏ ۳۰‏)‏ با گذشت زمان،‏ سالخوردگی در چهرهٔ مریم نمایان می‌شد و او شاهد رنج روزافزون قومش بود.‏

مریم نبیه

مریم حدوداً ۸۰ ساله بود که خدا موسی را برای آزادی اسرائیلیان به مصر فرستاد.‏ هارون سخنگوی موسی شد. اینچنین هر دو برادر مریم به نزد فرعون رفتند که از او درخواست کنند قوم خدا را رها کند.‏ مریم قطعاً تمام تلاش خود را برای حمایت و پشتیبانی از برادرانش می‌کرد؛‏ چه اولین باری که فرعون درخواستشان را رد کرد و چه در طی ده بلایی که یَهُوَه بر سر مصریان آورد.‏ نهایتاً پس از آخرین بلا یعنی مرگ تمام نخست‌زادگان مصر،‏ زمان خروج اسرائیلیان از مصر فرارسید!‏ تصوّر کنید که مریم با چه شور و شوقی به قومش که تحت رهبر موسی بود،‏ کمک کرد که از مصر خارج شوند.‏—‏خروج ۴:‏۱۴-‏۱۶،‏ ۲۷-‏۳۱؛‏ ۷:‏۱–‏۱۲:‏۵۱‏.‏

بعدها زمانی که اسرائیلیان در میان دریای سرخ و لشکر مصر گرفتار شده بودند،‏ مریم شاهد این بود که موسی چگونه در برابر دریا ایستاد،‏ عصایش را بالا برد ودریا شکافته شد!‏ پس از آن،‏ موسی مردم را از بستر خشک دریا عبور داد.‏ تمام این وقایع به‌حتم باعث شد که ایمان مریم به یَهُوَه قوی‌تر از گذشته شود.‏ مریم می‌دانست به خدایی خدمت می‌کند که توانایی انجام هر کار و قولی را دارد!‏—‏خروج ۱۴:‏۱-‏۳۱‏.‏

هنگامی که همهٔ اسرائیلیان به سلامت از بستر دریا عبور کردند،‏ امواج دریا بر سر فرعون و لشکرش ریخت و همهٔ آنان غرق شدند.‏ مریم دید که حتی قوی‌ترین لشکر آن دوران نیز در برابر یَهُوَه هیچ قدرتی ندارد.‏ نجات‌یافتگان با شادی به خواندن شعر و پایکوبی برای یَهُوَه پرداختند.‏ مریم نیز همراه زنان دیگر چنین خواند:‏ «خداوند را بسرایید،‏ زیرا شکوهمندانه پیروز شده است؛‏ اسب و سوارش را به دریا افکند.‏»—‏خروج ۱۵:‏۲۰،‏ ۲۱؛‏ مزمور ۱۳۶:‏۱۵‏.‏

مريم و زنان اسرائيل در حال دف زدن و خواندن سرود پيروزی كنار دريای سرخ

مریم در کنار دریای سرخ با الهام خدا گروهی از زنان را برای سرود خواندن رهبری کرد

این دوران در زندگی مریم نقطهٔ عطفی بود که هیچ وقت فراموشش نکرد.‏ مریم در این بخش از گزارش کتاب مقدّس،‏ نبیه خوانده می‌شود.‏ او نخستین زنی بود که به عنوان نبیه شناخته می‌شود و یکی از معدود زنانی است که به یَهُوَه این گونه خدمت کرد.‏—‏داوران ۴:‏۴؛‏ ۲پادشاهان ۲۲:‏۱۴؛‏ اِشَعْیا ۸:‏۳؛‏ لوقا ۲:‏۳۶‏.‏

این گزارش از کتاب مقدّس به ما یادآور می‌سازد که یَهُوَه مشتاق است تلاش‌های صادقانه،‏ صبر و خواست ما را برای ستایشش برکت دهد.‏ همهٔ ما مرد یا زن،‏ چه پیر باشیم چه جوان می‌توانیم ایمانمان را به یَهُوَه نشان دهیم.‏ چنین ایمانی باعث خشنودی اوست؛‏ او هیچ وقت ایمانمان را فراموش نمی‌کند و مشتاق است به کسانی که به او ایمان دارند پاداش دهد.‏ (‏عبرانیان ۶:‏۱۰؛‏ ۱۱:‏۶‏)‏ ایمان مریم حقیقتاً شایستهٔ سرمشق گرفتن است!‏

مریم مغرور

افتخارِ داشتن مسئولیت‌های مختلف،‏ علاوه بر برکات خطراتی نیز به همراه دارد.‏ احتمالاً پس از این که اسرائیلیان از بردگی مصر آزاد شدند،‏ مریم سرشناس‌ترین زن قوم بود.‏ این سؤال پیش می‌آید که آیا او اجازه می‌داد تکبّر و جاه‌طلبی بر او چیره شود؟‏ (‏امثال ۱۶:‏۱۸‏)‏ متأسفانه برای مدتی چنین شد.‏

چند ماه پس از خروج از مصر،‏ یِترون پدر زن موسی همراه صِفّورَه همسر موسی و دو پسرش از راه دور آمدند.‏ موسی طی ۴۰ سال اقامت خود در سرزمین مِدیان با صِفّورَه ازدواج کرده بود.‏ چندی قبل صِفّورَه نزد خانوادهٔ خود در مِدیان برگشته بود و اکنون پدرش او را به اردوگاه اسرائیلیان می‌آورد.‏ (‏خروج ۱۸:‏۱-‏۵‏)‏ می‌توان تصوّر کرد که اسرائیلیان چقدر از آمدن صِفّورَه هیجان‌زده شدند.‏ احتمالاً بسیاری کنجکاو بودند که همسر موسی،‏ رهبر منتخب خود را ببینند.‏

مریم چه احساسی داشت؟‏ شاید برای مدتی شاد بود.‏ اما به مرور زمان غرور بر او چیره شد و تصوّر کرد که صِفّورَه تهدیدی برای جایگاه او در میان قوم خواهد بود.‏ در نتیجه به همراه هارون به انتقاد و ایرادگیری از صِفّورَه پرداخت.‏ چیزی نگذشت که این سخنان انتقادآمیز به کینه‌توزی تبدیل شد.‏ آنان ابتدا از حبشی بودن صِفّورَه،‏ شکایت می‌کردند.‏a اما کم‌کم شکایات آنان متوجهٔ موسی نیز شد.‏ آنان می‌گفتند:‏ «آیا براستی خداوند تنها به واسطهٔ موسی سخن گفته است؟‏ آیا به واسطهٔ ما نیز سخن نگفته؟‏»—‏اعداد ۱۲:‏۱،‏ ۲‏.‏

مریم جذامی

می‌توان دید که در پس سخنان مریم و هارون،‏ روحیه‌ای ناپسند در حال شکل گرفتن بود.‏ آنان از مسئولیت‌هایی که یَهُوَه به موسی سپرده بود ناراضی بودند و خواهان قدرت و اختیارات بیشتری برای خود بودند.‏ آیا موسی فردی سلطه‌جو و به دنبال جلال خود بود؟‏ او به‌حتم نقاط ضعفی داشت اما جاه‌طلب و مغرور نبود.‏ کتاب مقدّس می‌گوید:‏ «موسی متواضع‌ترین مرد روی زمین بود.‏» به هر حال،‏ مریم و هارون اشتباه می‌کردند و در معرض خطر بودند.‏ گزارش ادامه می‌دهد:‏ «خداوند سخنان آنها را شنید.‏»—‏اعداد ۱۲:‏۲،‏ ۳‏،‏ ترجمهٔ تفسیری.‏

یَهُوَه هر سه نفر آنان را فوراً به خیمهٔ ملاقات احضار کرد.‏ در آنجا،‏ ستونی از ابر که مظهر حضور یَهُوَه بود نزول کرد و در ورودی خیمه ایستاد.‏ سپس یَهُوَه با آنان سخن گفت.‏ او مریم و هارون را سرزنش کرد و به رابطهٔ خاصش با موسی و اعتمادش به او اشاره کرد.‏ یَهُوَه از آنان پرسید:‏ «چرا از سخن گفتن بر ضد خدمتگزارم موسی نترسیدید؟‏» به‌حتم ترس وجود مریم و هارون را فرا گرفت.‏ یَهُوَه بی‌احترامی به موسی را بی‌احترامی به خود می‌پنداشت.‏—‏اعداد ۱۲:‏۴-‏۸‏.‏

ظاهراً نخست مریم این موضوع را پیش کشید و برادر کوچک‌ترش را اغوا کرد تا بر ضدّ همسر برادرشان با او همراهی کند.‏ بنابراین می‌توان درک کرد که چرا تنها مریم مجازات شد.‏ یَهُوَه او را به جذام مبتلا کرد.‏ این بیماری هولناک باعث شد که پوست مریم «همچون برف سفید» شود.‏ هارون فوراً خود را در برابر موسی فروتن ساخت و از او خواست که برای مریم شفاعت کند.‏ او گفت:‏ ‹از سرِ حماقت مرتکب گناه شده‌ایم.‏› موسی که مرد متواضعی بود ‹نزد یَهُوَه فریاد برآورده،‏ گفت:‏ «تمنا دارم او را شفا دهی.‏»› (‏اعداد ۱۲:‏۹-‏۱۳‏)‏ اندوه این دو برادر نشان می‌داد که خواهرشان را علی‌رغم عیب‌هایش دوست داشتند.‏

مریم نجات‌یافته

یَهُوَه رحمتش را نشان داد و توبهٔ مریم را پذیرفت و او را شفا بخشید.‏ با این حال مریم باید هفت روز را در خارج از اردوگاه اسرائیلیان در قرنطینه سپری می‌کرد.‏ این موضوع که باید از اردوگاه خارج می‌شد به‌حتم باعث شرمساری مریم شده بود.‏ اما ایمان مریم کمکش کرد.‏ او در دل خود می‌دانست که یَهُوَه خدایی باانصاف است و از روی محبت،‏ او را تأدیب کرده است.‏ پس طبق خواست خدا عمل کرد و در حالی که تمام قوم در اردوگاه ماندند،‏ هفت روز را به تنهایی در قرنطینه سپری کرد.‏ پس از آن هفت روز مریم بار دیگر ایمان خود را نشان داد و با فروتنی به اردوگاه برگشت.‏—‏اعداد ۱۲:‏۱۴،‏ ۱۵‏.‏

یَهُوَه کسی را که دوست دارد تأدیب می‌کند.‏ (‏عبرانیان ۱۲:‏۵،‏ ۶‏)‏ او مریم را بسیار دوست داشت و می‌خواست غرورش را اصلاح کند.‏ مجازاتش دردناک بود اما باعث نجاتش شد.‏ از آنجا که مریم تأدیب را از روی ایمان و فروتنی پذیرفت،‏ لطف خدا دوباره شامل حالش شد.‏ او تا اواخر دورهٔ اقامت اسرائیلیان در بیابان،‏ زنده بود و هنگامی که حدوداً ۱۳۰ سال داشت،‏ در قادِش در بیابان صین فوت کرد.‏b (‏اعداد ۲۰:‏۱‏)‏ قرن‌ها بعد،‏ یَهُوَه از روی محبت خدمت وفادارانهٔ مریم را ارج نهاد.‏ او از طریق میکاهِ نبی به قوم خود یادآور ساخت:‏ ‹شما را از خانهٔ بندگی آزاد کردم،‏ و موسی و هارون و مریم را پیش رویتان فرستادم.‏›—‏میکاه ۶:‏۴‏.‏

مريم جذامی تنها در يک چادر

ایمان مریم به او کمک کرد که هنگام تأدیب از جانب یَهُوَه،‏ فروتن بماند

ما می‌توانیم از زندگی مریم درس‌های فراوانی بیاموزیم.‏ مانند زمانی که دخترکی بیش نبود،‏ باید از افراد بی‌دفاع مراقبت کنیم و با شهامت آنچه را که لازم است بیان کنیم.‏ (‏یعقوب ۱:‏۲۷‏)‏ همچنین مانند او باید پیام خدا را با شادی اعلام کنیم.‏ (‏رومیان ۱۰:‏۱۵‏)‏ به علاوه باید روحیهٔ ناپسند حسادت و کینه‌توزی را از خود دور کنیم و تأدیبی را که از طرف یَهُوَه می‌آید،‏ با فروتنی قبول کنیم.‏ (‏امثال ۱۴:‏۳۰؛‏ عبرانیان ۱۲:‏۵‏)‏ در این صورت،‏ حقیقتاً می‌توانیم از ایمان مریم سرمشق بگیریم.‏

a واژهٔ «حبشی» که برای توصیف صِفّورَه به کار رفته است،‏ ظاهراً به این مفهوم بود که او مانند دیگر مِدیانی‌ها از سرزمین اعراب آمده است،‏ نه از اتیوپی.‏

b ظاهراً مریم و هارون و موسی حدوداً در طی یک سال،‏ به ترتیب سنشان مردند.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی