کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • او از قوم خدا دفاع کرد
    از ایمانشان سرمشق بگیریم
    • اِسْتَر

      فصل ۱۵

      او از قوم خدا دفاع کرد

      ۱-‏۳.‏ الف)‏ چرا اِسْتَر از رفتن به حضور همسرش ترس و واهمه داشت؟‏ ب)‏ چه پرسش‌هایی را در خصوص اِسْتَر بررسی خواهیم کرد؟‏

      اِسْتَر لحظات سختی را پیش روی داشت.‏ در حالی که سعی می‌کرد دل آشفته و نگران خود را آرام کند،‏ رفته‌رفته به اندرونی کاخ شُوشَن نزدیک می‌شد؛‏ کاخی که بر فراز بلندی‌هایی قرار داشت که از آنجا آب شفاف و صاف رودخانهٔ کرخه و کوه‌های پوشیده از برف زاگرس دیده می‌شد؛‏ دیوارهای رنگین و برّاق کاخ با نقش‌های برجسته از تیراندازان،‏ گاوهای بال‌دار و شیرها،‏ ستون‌های سنگی شیاردار و پیکره‌های با شکوه،‏ همه و همه از قدرت بی‌حد پادشاهی خبر می‌داد که نام خود را «پادشاه کبیر» گذاشته بود و اِسْتَر می‌خواست به حضورش رود؛‏ این پادشاه همسر اِسْتَر بود.‏

      ۲ اما چرا دوشیزه‌ای باایمان همچون اِسْتَر با اَخْشُورُشِ پادشاه ازدواج کرد؟‏a اَخْشُورُش با مردان نمونه‌ای همچون ابراهیم تفاوت داشت،‏ زیرا ابراهیم با تواضع به فرمان خدا گوش داد و نظر همسرش سارا را می‌پذیرفت.‏ (‏پیدا ۲۱:‏۱۲‏)‏ این پادشاه از خدای اِسْتَر،‏ یَهُوَه،‏ اطلاع چندانی نداشت و قوانین او را نمی‌شناخت.‏ اما از قوانین امپراتوری پارس کاملاً مطلع بود و یکی از این قوانین درست برخلاف خواست اِسْتَر بود.‏ بر طبق این قانون،‏ اگر کسی بدون احضار پادشاه پارس،‏ نزد او می‌رفت،‏ محکوم به مرگ می‌شد.‏ اَخْشُورُش،‏ اِسْتَر را احضار نکرده بود،‏ اما او در حال رفتن به آنجا بود!‏ هر چه که به اندرونی کاخ نزدیک‌تر می‌شد،‏ شاید فکر می‌کرد که به زودی پادشاه او را خواهد دید و با مرگ فاصلهٔ چندانی نخواهد داشت.‏—‏اِسْتَر ۴:‏۱۱؛‏ ۵:‏۱ خوانده شود.‏

      ۳ چرا اِسْتَر جانش را به خطر انداخت؟‏ از ایمان این زن بی‌نظیر چه می‌آموزیم؟‏ در ابتدا بیایید ببینیم که اِسْتَر چگونه ملکهٔ پارس شد و به این مقام استثنایی رسید.‏

      گذشتهٔ اِسْتَر

      ۴.‏ اِسْتَر چه گذشته‌ای داشت و چرا با پسر عموی‌اش مُرْدِخای زندگی می‌کرد؟‏

      ۴ اِسْتَر دختری یتیم بود.‏ از والدینش اطلاعات اندکی در دست است.‏ آنان او را هَدَسَّه خواندند که در زبان عبری به معنای «مُر» یا بوته‌ای زیبا با گل‌های سفید است.‏ هنگامی که والدین اِسْتَر درگذشتند،‏ پسر عموی او،‏ مُرْدِخای که مردی خوش‌قلب بود،‏ دلش به حال این دختر کوچک سوخت.‏ او برای اِسْتَر جای پدر را گرفت.‏ مُرْدِخای،‏ اِسْتَر را به خانهٔ خود آورد و از او همچون دخترش مراقبت کرد.‏—‏اس ۲:‏۵-‏۷،‏ ۱۵‏.‏

      اِسْتَر از مُرْدِخای پذيرايی می‌كند

      مُرْدِخای حق داشت که به دخترخوانده‌اش افتخار کند

      ۵،‏ ۶.‏ الف)‏ مُرْدِخای چگونه اِسْتَر را بزرگ کرد؟‏ ب)‏ اِسْتَر و مُرْدِخای چه زندگی‌ای در شُوشَن داشتند؟‏

      ۵ مُرْدِخای و اِسْتَر تبعیدیان یهودی‌ای بودند که در شُوشَن،‏ پایتخت پارس زندگی می‌کردند.‏ آنان شاید به دلیل مذهبشان و پیروی از شریعت موسوی،‏ با تحقیر و اهانت روبرو می‌شدند.‏ اما مُرْدِخای همواره به اِسْتَر می‌آموخت که یَهُوَه،‏ خدایی مهربان است که در گذشته قومش را از سختی‌ها،‏ بارها رهایی داده است و در آینده نیز چنین خواهد کرد.‏ (‏لاو ۲۶:‏۴۴،‏ ۴۵‏)‏ در نتیجه،‏ اِسْتَر دلگرمی پیدا می‌کرد و صمیمیت و نزدیکی بین او و پسرعمویش روزبه‌روز بیشتر می‌شد.‏

      ۶ مُرْدِخای ظاهراً مقامی در کاخ شُوشَن داشت و همواره با سایر خادمان پادشاه در جلوی دروازهٔ کاخ می‌نشست.‏ (‏اس ۲:‏۱۹،‏ ۲۱؛‏ ۳:‏۳‏)‏ ما نمی‌دانیم که دوران نوجوانی اِسْتَر چگونه گذشت،‏ اما مسلّم است که او به پسر عموی مسنش و خانه و زندگی او به خوبی رسیدگی می‌کرد؛‏ خانه‌ای احتمالاً محقّر که در آن طرف رودخانه در مقابل کاخ واقع بود.‏ شاید اِسْتَر به بازار شهر می‌رفت؛‏ جایی که زرگران،‏ نقره‌کاران و سایر فروشندگان اجناسشان را به فروش می‌گذاشتند.‏ اِسْتَر تصوّرش را هم نمی‌کرد که در آینده،‏ تجمّلات جزوی از زندگی روزمره‌اش شود.‏ او نمی‌دانست که چه زندگی‌ای در انتظار اوست.‏

      زنی «نیکو منظر»‏

      ۷.‏ چرا وَشتی از مقامش عزل شد و پادشاه چه تصمیمی گرفت؟‏

      ۷ روزی در شهر این خبر پیچید که در خانهٔ پادشاه اتفاقی افتاده است.‏ در حالی که اَخْشُورُش برای اشراف‌زادگان ضیافتی ترتیب داده بود و با غذا و شرابی شاهانه از آنان پذیرایی می‌کرد،‏ تصمیم گرفت که وَشتی،‏ ملکهٔ زیبایش را احضار کند.‏ اما ملکه،‏ خود نیز با زنان جشن و سُروری بر پا کرده بود و از آمدن به حضور پادشاه امتناع ورزید.‏ پادشاه از این امر شرمسار و خشمگین شد و از مشاورانش پرسید که چگونه وَشتی را به سزای عملش برساند.‏ پس از مشورت با آنان،‏ ملکه را از مقامش عزل کرد.‏ در پی آن،‏ خدمتگزارانِ پادشاه،‏ راهی سراسر کشور شدند تا دوشیزگانی زیبا بیابند.‏ پادشاه می‌خواست که از میان این دوشیزگان،‏ یکی را به عنوان ملکه انتخاب کند.‏—‏اس ۱:‏۱–‏۲:‏۴‏.‏

      ۸.‏ الف)‏ چرا مُرْدِخای احتمالاً نگران آینده اِسْتَر بود؟‏ ب)‏ به نظر شما چگونه می‌توان پند معقول کتاب مقدّس را در مورد زیبایی بکار گرفت؟‏ (‏به امثال ۳۱:‏۳۰ نیز مراجعه شود.‏)‏

      ۸ لحظه‌ای احساسات مُرْدِخای را تصوّر کنید:‏ او با مهر و محبت به اِسْتَر می‌نگریست؛‏ از طرفی به او افتخار می‌کرد،‏ از طرف دیگر نگران او بود؛‏ اِسْتَر دیگر دختری کوچک نبود،‏ او زنی زیبا شده بود.‏ در کتاب مقدّس در مورد او می‌خوانیم:‏ «آن دختر،‏ خوب صورت و نیکو منظر بود.‏» (‏اس ۲:‏۷‏)‏ کلام خدا با دیدی معقول به زیبایی می‌نگرد و می‌گوید که شخص خوش‌سیما باید حکمت و تواضع داشته باشد.‏ در غیر این صورت،‏ خصوصیات ناخوشایند همچون تکبر و خودپسندی بر شخص غالب می‌شود.‏ ‏(‏امثال ۱۱:‏۲۲ خوانده شود.‏‏)‏ آیا شاهد درستی این امر در زندگی‌تان بوده‌اید؟‏ آیا زیبایی اِسْتَر خصوصیاتی ناخوشایند در او به وجود آورد؟‏ گذشت زمان،‏ این موضوع را روشن خواهد کرد.‏

      ۹.‏ الف)‏ زمانی که خدمتگزاران پادشاه متوجه اِسْتَر شدند چه رخ داد و چرا جدایی بین اِسْتَر و مُرْدِخای دشوار بود؟‏ ب)‏ چرا مُرْدِخای اجازه داد که اِسْتَر با مردی که پرستندهٔ یَهُوَه نیست،‏ ازدواج کند؟‏ (‏به کادر نیز مراجعه شود.‏)‏

      ۹ زیبایی اِسْتَر از دید خدمتگزاران پادشاه مخفی نماند.‏ او را از مُرْدِخای جدا کردند و به کاخ سلطنتی در آن سوی رودخانه بردند.‏ (‏اس ۲:‏۸‏)‏ می‌توان تصوّر کرد که برای مُرْدِخای و اِسْتَر که همچون پدر و دختری بودند،‏ جدایی تلخ و دردناک بود.‏ مُرْدِخای نمی‌خواست دخترخوانده‌اش با مردی که پرستندهٔ یَهُوَه نیست،‏ ازدواج کند؛‏ حتی اگر این مرد یک پادشاه باشد.‏ اما کاری از دستش بر نمی‌آمد.‏b اِسْتَر پیش از جدایی‌اش از مُرْدِخای،‏ حتماً نصایح او را با دل و جان به خاطر سپرد!‏ همچنان که او را به سوی کاخ سلطنتی می‌بردند،‏ هزاران سؤال به ذهنش خطور کرد.‏ حال،‏ چه آینده‌ای در انتظار او بود؟‏

      ‏«هر که او را می‌دید» شیفتهٔ او می‌شد

      ۱۰،‏ ۱۱.‏ الف)‏ این محیط جدید چگونه ممکن بود به راحتی بر اِسْتَر تأثیر گذارد؟‏ ب)‏ مُرْدِخای چگونه از حال و احوال اِسْتَر باخبر می‌شد؟‏

      ۱۰ اِسْتَر را به دنیایی کاملاً متفاوت آوردند؛‏ دنیایی که برای او کاملاً غریب و ناآشنا بود.‏ او در میان ‹دختران بسیاری› بود که از گوشه و کنار امپراتوری پارس گردآوری شده بودند.‏ رسوم،‏ زبان و رفتارشان با یکدیگر تفاوت بسیاری داشت.‏ این دوشیزگان،‏ تحت مراقبت هیجای،‏ خواجه سرای دربار بودند.‏ برنامهٔ یک ساله‌ای برای رسیدگی به ظاهر و زیبایی آنان تدارک دیده شده بود که شامل استفاده از روغن‌های معطر نیز می‌شد.‏ (‏اس ۲:‏۸،‏ ۱۲‏)‏ چنین محیط و سبک زندگی‌ای می‌توانست سبب شود که این زنان بیش از حد به فکر ظاهرشان باشند و به یکدیگر فخرفروشی کرده،‏ دست به رقابت زنند.‏ این محیط چه تأثیری بر اِسْتَر گذاشت؟‏

      ۱۱ هیچ کس به اندازهٔ مُرْدِخای به فکر اِسْتَر نبود.‏ او هر روز به نزدیکی حرمسرای قصر شُوشَن می‌رفت تا از حال و احوال اِسْتَر باخبر شود.‏ (‏اس ۲:‏۱۱‏)‏ احتمالاً برخی از خدمتکاران قصر از اِسْتَر برای او خبر می‌آوردند.‏ او پس از شنیدن این خبرها،‏ همچون پدری به اِسْتَر افتخار می‌کرد.‏ چرا؟‏

      ۱۲،‏ ۱۳.‏ الف)‏ اِسْتَر چه تأثیری بر دیگران گذاشته بود؟‏ ب)‏ چرا مُرْدِخای از این که اِسْتَر هویت یهودی خود را فاش نکرده بود،‏ شاد بود؟‏

      ۱۲ زیرا اِسْتَر،‏ هیجای را چنان تحت تأثیر قرار داد که او از مهر و محبت به اِسْتَر کم نگذاشت.‏ هیجای هفت ندیمه به خدمت او گماشت و بهترین مکان حرمسرا را به او اختصاص داد.‏ در کتاب مقدّس در مورد اِسْتَر می‌خوانیم:‏ «هر که او را می‌دید،‏ تحسینش می‌کرد.‏» (‏اس ۲:‏۹،‏ ۱۵‏،‏ مژده برای عصر جدید‏)‏ به طور حتم تنها زیبایی اِسْتَر نبود که دیگران را چنین شیفتهٔ او ساخته بود.‏ پس چه چیز دیگری اِسْتَر را زنی بی‌نظیر می‌ساخت؟‏

      اِسْتَر به طبيعت می‌نگرد،‏ اما زنان جوان خود را می‌آرايند

      اِسْتَر می‌دانست که صفاتی همچون حکمت و تواضع،‏ بس مهم‌تر از ظاهری زیباست

      ۱۳ برای نمونه،‏ در مورد او می‌خوانیم:‏ «اِسْتَر،‏ قومی و خویشاوندیِ خود را فاش نکرد،‏ زیرا که مُرْدِخای او را امر فرموده بود که نکند.‏» (‏اس ۲:‏۱۰‏)‏ مُرْدِخای به اِسْتَر گفته بود که نباید در مورد هویت یهودی خود با دیگران صحبت کند؛‏ بی‌شک پی برده بود که در دربار پارس،‏ بسیاری علیه قوم یهود پیش‌داوری می‌کنند.‏ اِسْتَر حتی دور از چشم مُرْدِخای،‏ هنوز به پند و نصایحش توجه می‌کرد و عاقل و مطیع بود؛‏ به راستی که این امر دل مُرْدِخای را شاد می‌کرد.‏

      ۱۴.‏ جوانان چگونه می‌توانند اِسْتَر را سرمشق قرار دهند؟‏

      ۱۴ جوانان ما نیز می‌توانند دل والدین یا قیّم خود را شاد سازند.‏ آنان ممکن است در محیطی قرار گیرند که اطرافیانشان ظاهربین،‏ گستاخ و شرور باشند یا به امور غیراخلاقی دست می‌زنند.‏ اما جوانان حتی در چنین محیطی،‏ به دور از چشم والدین یا قیّمشان،‏ می‌توانند از تأثیر بد دیگران دوری کنند و به معیارهای درست پای‌بند بمانند.‏ بدین شکل همچون اِسْتَر دل پدر آسمانی‌شان را شاد می‌سازند.‏—‏امثال ۲۷:‏۱۱ خوانده شود.‏

      ۱۵،‏ ۱۶.‏ الف)‏ اِسْتَر چگونه دل پادشاه را به دست آورد؟‏ ب)‏ چرا تغییری که در زندگی اِسْتَر به وجود آمده بود،‏ احتمالاً چندان آسان نبود؟‏

      ۱۵ زمان آن فرارسید که اِسْتَر به حضور پادشاه برود،‏ او برای زیباتر ساختن خود،‏ اجازه داشت که از هر گونه لوازم آرایش و جواهرآلات،‏ مطابق با سلیقه‌اش استفاده کند.‏ ولی اِسْتَر حد و مرز خود را می‌شناخت و بیش از آنچه که هیجای به او گفته بود،‏ درخواستی نکرد.‏ (‏اس ۲:‏۱۵‏)‏ احتمالاً اِسْتَر می‌دانست که تنها با زیبایش نمی‌تواند دل پادشاه را به دست آورد.‏ او می‌بایست خصوصیاتی همچون فروتنی و متانت را در خود پرورش می‌داد؛‏ خصوصیاتی که در کاخ سلطنتی به ندرت دیده می‌شد.‏ آیا او با داشتن چنین خصوصیاتی واقعاً مورد قبول پادشاه قرار می‌گرفت؟‏

      ۱۶ در کتاب مقدّس آمده است:‏ «پادشاه،‏ اِسْتَر را از همهٔ زنان زیاده دوست داشت و از همهٔ دوشیزگان،‏ در حضور وی نعمت و التفات زیاده یافت.‏ لهٰذا تاج ملوکانه را بر سرش گذاشت و او را در جای وَشتی ملکه ساخت.‏» (‏اس ۲:‏۱۷‏)‏ بی‌شک،‏ تغییر بزرگی که در زندگی اِسْتَر ایجاد شده بود،‏ برایش چندان آسان نبود؛‏ او که یک دوشیزهٔ افتادهٔ یهودی بود،‏ حال به مقام ملکهٔ پارس رسیده و همسر پرقدرت‌ترین پادشاه آن زمان شده بود.‏ آیا اِسْتَر چنان شیفتهٔ جاه و مقام شد که غرور و خودپسندی او را فرا گرفت؟‏ به هیچ وجه!‏

      ۱۷.‏ الف)‏ اِسْتَر از چه طرقی مطیع گفته‌های مُرْدِخای،‏ پدرخوانده‌اش ماند؟‏ ب)‏ چرا امروزه برای ما رفتار اِسْتَر بس مهم است؟‏

      ۱۷ اِسْتَر همواره با تواضع،‏ مطیع پدرخوانده‌اش،‏ مُرْدِخای ماند و هویت یهودی خود را فاش نکرد.‏ بار دیگر نیز او به گفتهٔ مُرْدِخای گوش داد.‏ هنگامی که مُرْدِخای متوجه توطئه‌ای علیه اَخْشُورُش شد،‏ اِسْتَر را از آن مطلع ساخت.‏ او پادشاه را از خطر آگاه کرد.‏ در نتیجه،‏ نقشهٔ توطئه‌گران به شکست انجامید.‏ (‏اس ۲:‏۲۰-‏۲۳‏)‏ این واقعه نشان می‌دهد که اِسْتَر هنوز فروتن و مطیع بود و بدین شکل ایمانش را به خدا ابراز می‌داشت.‏ امروزه از نظر بسیاری که سرکشی و نافرمانی را امری عادی می‌دانند،‏ مطیع بودن حسن نیست.‏ اما کسانی که ایمانشان را به خدا ابراز می‌دارند،‏ مطیع بودن را همچون اِسْتَر گنجی پرارزش می‌شمارند.‏

      ایمان اِسْتَر محک زده شد

      ۱۸.‏ الف)‏ احتمالاً به چه دلایلی مُرْدِخای از تعظیم کردن در برابر هامان امتناع کرد؟‏ (‏به پاورقی نیز مراجعه شود.‏)‏ ب)‏ مردان و زنان باایمان چگونه مُرْدِخای را سرمشق قرار می‌دهند؟‏

      ۱۸ مردی به نام هامان در کاخ اَخْشُورُش به جاه و مقام بالاتری رسید.‏ پادشاه او را به عنوان رئیس وزرا و مشاور اصلی خود منصوب کرد و او مقام دوم را در امپراتوری پارس داشت و می‌توانست فرمان‌هایی صادر کند.‏ پادشاه حتی قانونی گذراند که همهٔ مردم باید در برابر هامان تعظیم کنند.‏ (‏اس ۳:‏۱-‏۴‏)‏ این قانون برای مُرْدِخای مشکل‌آفرین شد.‏ او معتقد بود که باید از پادشاه اطاعت کرد،‏ اما نه به قیمت بی‌احترامی به خدا.‏ هامان یک اَجاجی یعنی یکی از نوادگان اَجاج،‏ پادشاه عَمالیقی بود؛‏ پادشاهی که سموئیل نبی او را کشت.‏ (‏۱سمو ۱۵:‏۳۳‏)‏ عَمالیقی‌ها،‏ قومی شریر و دشمن یَهُوَه و اسرائیلیان بودند.‏ خدا قوم عَمالیق را محکوم کرده بود.‏c (‏تث ۲۵:‏۱۹‏)‏ پس چگونه یک یهودی باایمان می‌توانست در برابر یک عَمالیقی تعظیم کند؟‏ مُرْدِخای نمی‌توانست چنین کند.‏ او بر سر اعتقادش ماند.‏ در طول تاریخ،‏ مردان و زنان باایمانی زندگی خود را به خطر انداخته‌اند تا از این قانون کتاب مقدّس پیروی کنند که می‌گوید:‏ «خدا را باید بیش از انسان اطاعت کرد.‏»—‏اعما ۵:‏۲۹‏.‏

      ۱۹.‏ هامان چه نقشه‌ای داشت و چگونه پادشاه را مجاب کرد؟‏

      ۱۹ هامان غضبناک بود.‏ او تنها به کشتن مُرْدِخای راضی نبود،‏ بلکه می‌خواست نسل یهودیان را از روی زمین بردارد!‏ هامان با پادشاه صحبت کرد و یهودیان را از چشم او انداخت.‏ بدون این که مستقیماً از قوم یهود نامی برد،‏ آنان را بی‌ارزش خواند و گفت که «در میان قوم‌ها .‏ .‏ .‏ پراکنده و متفرّق می‌باشند.‏» از این بدتر،‏ ادعا کرد که آنان از قوانین پادشاه سرپیچی می‌کنند و آشوبگران خطرناکند.‏ او به پادشاه پیشنهاد نمود که مبلغی هنگفت را به خزانهٔ سلطنتی اهدا می‌کند تا با آن بتوانند تمامی یهودیان را در امپراتوری پارس قتل عام کنند.‏d اَخْشُورُش به او انگشتر مُهردار خود را داد که در این مورد هر گونه فرمانی صادر کند.‏—‏اس ۳:‏۵-‏۱۰‏.‏

      ۲۰،‏ ۲۱.‏ الف)‏ فرمان هامان مبنی بر قتل عام یهودیان در سراسر امپراتوری پارس،‏ چه تأثیری بر آنان و مُرْدِخای داشت؟‏ ب)‏ مُرْدِخای از اِسْتَر چه درخواستی کرد؟‏

      ۲۰ به زودی،‏ پیام‌رسانانی سوار بر اسب،‏ شتابان به گوشه و کنار امپراتوری پارس رفتند تا فرمان قتل عام یهودیان را به آنان اعلام کنند.‏ تأثیر اعلام این فرمان را بر یهودیان تبعیدی که از بابل به اورشلیم مراجعت کرده بودند،‏ تصوّر کنید!‏ آنان سخت مشغول بازسازی این شهر بودند؛‏ شهری که دیوارهای دفاعی‌اش هنوز ویران بود.‏ مُرْدِخای پس از شنیدن این خبرِ هولناک،‏ شاید به این گروه از یهودیان و به دوستان و بستگانش در شُوشَن فکر می‌کرد.‏ او از شدّت ناراحتی و آشفتگی،‏ لباس خود را پاره کرد،‏ پلاسی بر تن کرد و خاکستر بر سرش ریخت.‏ سپس،‏ در وسط شهر با صدای بلند گریه و زاری سر داد.‏ در این زمان،‏ هامان با پادشاه نشسته،‏ شراب می‌نوشید،‏ بدون اینکه از اندوه و ناراحتی‌ای که بر سر بسیاری از یهودیان و دوستانِ آنان در شُوشَن آورده بود،‏ خم به ابرو آورد.‏—‏اِسْتَر ۳:‏۱۲–‏۴:‏۱ خوانده شود.‏

      ۲۱ مُرْدِخای می‌دانست که باید چاره‌ای بیابد.‏ اما چه کاری از دستش برمی‌آمد؟‏ اِسْتَر از درد و رنج او باخبر شد و برایش لباسی فرستاد.‏ ولی مُرْدِخای آن را نپذیرفت،‏ زیرا نمی‌خواست تسلّی یابد.‏ احتمالاً پیش خود فکر کرده بود که چرا خدایش،‏ یَهُوَه گذاشته است که اِسْتَرِ عزیزش از او جدا شود و ملکهٔ پادشاهی بت‌پرست گردد.‏ حال رفته‌رفته به دلیل آن پی می‌برد.‏ مُرْدِخای به اِسْتَر پیامی فرستاد و به او التماس کرد که از «قوم خویش» دفاع و نزد پادشاه برای آنان شفاعت کند.‏—‏اس ۴:‏۴-‏۸‏.‏

      ۲۲.‏ چرا برای اِسْتَر روبرو شدن با همسرش،‏ پادشاه،‏ نگران‌کننده و دلهره‌آور بود؟‏ (‏پاورقی نیز ملاحظه شود.‏)‏

      ۲۲ اِسْتَر از شنیدن این پیام مضطرب شد.‏ حال می‌بایست بیش از پیش ایمانش را به خدا حفظ می‌کرد.‏ ترس و دلهرهٔ اِسْتَر را می‌توان در پاسخش به مُرْدِخای دید.‏ او به مُرْدِخای قانون پادشاه را یادآور شد؛‏ اگر کسی بدون احضار پادشاه نزد او می‌رفت،‏ محکوم به مرگ می‌شد.‏ فقط زمانی که پادشاه عصای طلایی خود را به طرف شخص دراز می‌کرد،‏ او زنده می‌ماند.‏ آیا اگر اِسْتَر نزد پادشاه می‌رفت،‏ پادشاه دلیلی موجه داشت که به او رحم کند؟‏ آیا با توجه به عاقبت وَشتی،‏ اِسْتَر می‌توانست از این مهلکه جان سالم بدر برد؟‏ او به مُرْدِخای گفت که پادشاه به مدت ۳۰ روز است که او را به حضور خود فرا نخوانده است.‏ احتمالاً به این دلیل اِسْتَر فکر می‌کرد که این پادشاه بی‌ثابت دیگر علاقهٔ چندانی به او ندارد.‏e‏—‏اس ۴:‏۹-‏۱۱‏.‏

      ۲۳.‏ الف)‏ مُرْدِخای برای تقویت ایمان اِسْتَر،‏ به او چه گفت؟‏ ب)‏ چرا بجاست که مُرْدِخای را سرمشق قرار دهیم؟‏

      ۲۳ مُرْدِخای به اِسْتَر دلگرمی داد و ایمان او را تقویت کرد.‏ او به اِسْتَر گفت اگر دست به کار نشود،‏ مطمئناً قوم یهود از راه دیگری نجات پیدا خواهد کرد.‏ سپس به او یادآور شد که وقتی که سیلِ آزار و اذیت آغاز شود،‏ جان او نیز مثل سایر یهودیان در خطر خواهد بود.‏ به راستی که مُرْدِخای،‏ ایمان عمیق خود را به یَهُوَه ثابت کرد؛‏ ایمان به خدایی که هیچ گاه اجازه نمی‌دهد که قومش از میان رود و وعده‌هایش بی‌نتیجه ماند.‏ (‏یوش ۲۳:‏۱۴‏)‏ سپس،‏ مُرْدِخای به اِسْتَر چنین گفت:‏ «کسی چه می‌داند،‏ شاید برای همین زمان ملکه شده‌ای.‏» (‏اس ۴:‏۱۲-‏۱۴‏،‏ ترجمهٔ تفسیری‏)‏ مُرْدِخای کاملاً به یَهُوَه خدا اعتماد و توکّل داشت.‏ آیا ما نیز چنین اعتماد و توکّلی به خدا داریم؟‏—‏امث ۳:‏۵،‏ ۶‏.‏

      ایمانش،‏ بر ترس از مرگ چیره شد

      ۲۴.‏ اِسْتَر چگونه ایمان و شجاعتش را نشان داد؟‏

      ۲۴ لحظات سرنوشت‌ساز زندگی اِسْتَر نزدیک می‌شد.‏ او از مُرْدِخای خواست که به سایر یهودیان بگوید که آنان نیز همراه او سه روز،‏ روزه گیرند.‏ اِسْتَر پیامش را با گفته‌ای ساده به اتمام رساند که ایمان و شجاعت او را تا به امروز طنین‌افکن ساخته است.‏ او گفت:‏ «اگر کشته شدم،‏ بگذار کشته شوم!‏» (‏اس ۴:‏۱۵-‏۱۷‏،‏ ترجمهٔ تفسیری‏)‏ اِسْتَر یقیناً در طی این سه روز،‏ بیش از هر زمان دیگری در زندگی‌اش به خدا دعا و استغاثه کرد.‏ حال آن لحظهٔ حساس فرا رسیده بود.‏ او یکی از فاخرترین لباس‌های خود را پوشید و تمام سعی‌اش را کرد که خود را برای پادشاه زیبا و آراسته سازد.‏

      اِسْتَر با جامهٔ فاخر وارد سرسرای كاخ سلطنتی اَخْشُورُش می‌شود

      اِسْتَر برای حفاظت از قوم خدا،‏ جانش را به خطر انداخت

      ۲۵.‏ وقایعی را که بر اِسْتَر گذشت،‏ توضیح دهید.‏

      ۲۵ همان طور که در ابتدای این فصل به آن اشاره کردیم،‏ اِسْتَر راهی سرسرای کاخ سلطنتی شد.‏ بی‌شک نگرانی تمام وجودش را فرا گرفته بود،‏ اما در عین حال از ته دل دعا می‌کرد.‏ اِسْتَر وارد اندرونی کاخ شد.‏ از آنجا می‌توانست اَخْشُورُش را که بر تخت سلطنتی‌اش نشسته بود،‏ ببیند.‏ شاید سعی می‌کرد که از راه دور حالت چهرهٔ او را بخواند؛‏ چهره‌ای که زیرِ موهای حلقه‌حلقه و ریشی مرتب پنهان بود.‏ هر لحظه برایش مثل یک عمر می‌گذشت.‏ ولی بالاخره آن لحظهٔ حساس فرارسید؛‏ نگاه همسرش به او افتاد.‏ حتماً از دیدن اِسْتَر متعجب شد،‏ اما نگاهی آرام داشت.‏ عصای طلایی‌اش را به سمت او دراز کرد!‏—‏اس ۵:‏۱،‏ ۲‏.‏

      ۲۶.‏ چرا مسیحیان واقعی نیاز به شجاعتی همچون اِسْتَر دارند و چرا کار او تازه آغاز می‌شد؟‏

      ۲۶ حال اِسْتَر می‌توانست نزد پادشاه رود؛‏ پادشاه آمادهٔ شنیدن گفته‌های او بود.‏ اِسْتَر از خدا و قومش دفاع کرد و برای تمامی پرستندگان خدا در طول تاریخ،‏ ایمانی بی‌نظیر از خود بجا گذاشت.‏ مسیحیان واقعی چنین ایمانی را به خاطر می‌سپارند.‏ عیسی گفت که پیروان واقعی او با ازخودگذشتگی به یکدیگر عشق می‌ورزند.‏ ‏(‏یوحنا ۱۳:‏۳۴،‏ ۳۵ خوانده شود.‏‏)‏ نشان دادن چنین عشق و محبتی،‏ اغلب نیاز به شجاعت دارد؛‏ شجاعتی همچون اِسْتَر.‏ اما حضور اِسْتَر در مقابل پادشاه تازه آغاز کار بود.‏ حال او چگونه می‌توانست پادشاه را متقاعد سازد که هامان،‏ مشاور عزیزش،‏ شیّادی بیش نیست؟‏ برای نجات قومش چه کاری می‌توانست انجام دهد؟‏ در فصل بعد این سؤالات را بررسی خواهیم کرد.‏

      a بسیاری اَخْشُورُش را همان خشایارشای اول می‌دانند که در اوایل قرن پنجم پیش از میلاد،‏ در امپراتوری پارس فرمانروایی می‌کرد.‏

      b به کادر ‏«سؤالاتی در مورد اِسْتَر»‏ در فصل ۱۶ مراجعه شود.‏

      c از آنجا که «بازماندگان» عَمالیقی‌ها در روزگار حِزْقِیال پادشاه نابود شده بودند،‏ احتمالاً هامان یکی از آخرین عَمالیقی‌هایی بود که در آن زمان زندگی می‌کرد.‏—‏۱توا ۴:‏۴۳‏،‏ ترجمهٔ تفسیری.‏

      d هامان ۱۰٬۰۰۰ سکهٔ نقره به خزانهٔ سلطنتی اهدا کرد که ارزش امروزی آن برابر با صدها میلیون دلار است.‏ اگر اَخْشُورُش،‏ همان خشایارشای اول باشد،‏ مبلغ اهدایی هامان،‏ احتمالاً برای او چشمگیرتر بوده است؛‏ زیرا اَخْشُورُش در جنگ ناموفقی علیه یونانیان،‏ مبلغ هنگفتی را از دست داده بود.‏ این واقعه ظاهراً پیش از ازدواج با اِسْتَر بود.‏

      e خشایارشای اول به این معروف بود که اخلاقش ناگهان تغییر می‌کند و بی‌رحم و خشن می‌شود.‏ هرودوت تاریخ‌نگار یونانی،‏ از جنگ خشایارشای با یونانیان گزارشاتی را ثبت کرده است.‏ پادشاه دستور داده بود که پل شناوری در میان تنگهٔ داردانل بسازند.‏ زمانی که توفانی این پل را از میان برد،‏ خشایارشای دستور داد که سر از تن مهندسین این پل جدا کنند و حتی آب داردانل را با شلاق زدن و لعن کردن،‏ به اصطلاح «تنبیه» کنند.‏ در همان زمان،‏ وقتی که یک مرد ثروتمند از او تمنا کرد که پسرش را از رفتن به خدمت سربازی معاف کند،‏ خشایارشای دستور داد که پسر را دو شقه کنند و برای درس عبرت،‏ آن را در معرض دید همگان قرار دهند.‏

      پرسش‌هایی برای تعمّق .‏ .‏ .‏

      • اِسْتَر چگونه نشان داد که متواضع و مطیع است؟‏

      • مُرْدِخای به اِسْتَر چگونه کمک کرد تا با ایمان عمل کند؟‏

      • چه اعمالی شجاعت اِسْتَر را نشان می‌دهد؟‏

      • از چه طرقی می‌خواهید ایمان اِسْتَر را سرمشق قرار دهید؟‏

  • زنی سنجیده،‏ شجاع و فداکار
    از ایمانشان سرمشق بگیریم
    • اِسْتَر ملكه

      فصل ۱۶

      زنی سنجیده،‏ شجاع و فداکار

      ۱-‏۳.‏ الف)‏ اِسْتَر هنگام نزدیک شدن به تخت پادشاهی همسرش،‏ چه احساسی داشت؟‏ ب)‏ پادشاه با دیدن اِسْتَر چه کرد؟‏

      اِسْتَر در حالی که قلبش به شدّت می‌تپید،‏ آرام به تخت پادشاه نزدیک شد.‏ سکوتی ناگهانی تالار بزرگ کاخ سلطنتی پارس را فرا گرفت؛‏ سکوت آن چنان بود که اِسْتَر می‌توانست صدای قدم‌ها و لباس فاخرش را بشنود.‏ شکوه کاخ سلطنتی،‏ ستون‌های زیبا و سقفی پرنقش و نگار از چوب‌های سرو لبنان نتوانست توجه اِسْتَر را به خود جلب کند.‏ او تمام توجه خود را به مردی معطوف داشت که بر تختِ سلطنتی نشسته بود؛‏ مردی که اختیار زندگی و مرگ اِسْتَر در دستش بود.‏

      ۲ همان طور که اِسْتَر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد،‏ پادشاه او را با دقت تمام نگاه می‌کرد.‏ سپس عصای طلایی‌اش را به سوی او دراز کرد.‏ این حرکت ساده به مفهوم نجات جان اِسْتَر بود.‏ پادشاه می‌توانست او را به مرگ محکوم کند،‏ زیرا بدون احضار او به آنجا آمده بود.‏ حال اِسْتَر به تخت پادشاه نزدیک شد و با سپاسگزاری نوکِ عصا را لمس کرد.‏—‏اس ۵:‏۱،‏ ۲‏.‏

      اِسْتَر ملكه به بارگاه اَخْشُورُش پادشاه نزديک شده است و پادشاه عصای طلايی‌اش را به سوی او دراز می‌كند

      اِسْتَر با تواضع،‏ سپاسگزاری خود را از رحمت پادشاه نشان داد

      ۳ همه چیز،‏ دال بر قدرت و ثروت عظیم اَخْشُورُش پادشاه داشت؛‏ برای نمونه،‏ لباس سلطنتی پادشاهان پارسی آن زمان،‏ ظاهراً صدها میلیون دلار ارزش داشت.‏ با این همه،‏ اِسْتَر می‌توانست در چشمان همسرش گرمی را احساس کند؛‏ او به شیوهٔ خود اِسْتَر را دوست داشت.‏ اَخْشُورُش گفت:‏ «ای اِسْتَر ملکه،‏ تو را چه شده است و درخواست تو چیست؟‏ اگرچه نصف مملکت باشد،‏ به تو داده خواهد شد.‏»—‏اس ۵:‏۳‏.‏

      ۴.‏ اِسْتَر هنوز چه مشکلاتی پیش رو داشت؟‏

      ۴ اِسْتَر نشان داد که شجاعت و ایمانی بی‌نظیر دارد؛‏ او به نزد پادشاه رفت تا قومش را از توطئه‌ای نجات دهد که برای قتل عام آنان کشیده شده بود.‏ همه چیز به خوبی پیش می‌رفت،‏ ولی اِسْتَر هنوز راه درازی در پیش داشت.‏ او باید این پادشاه متکبّر را متقاعد می‌ساخت که مشاور قابل اعتمادش،‏ شیّادی بیش نیست؛‏ مردی که با فریب،‏ پادشاه را بر آن داشت که قوم اِسْتَر را محکوم به مرگ و نابودی کند.‏ حال،‏ اِسْتَر چگونه می‌توانست همسرش را متقاعد سازد و ما از ایمان او چه می‌آموزیم؟‏

      او با سنجیدگی ‹وقتی را برای گفتن› برگزید

      ۵،‏ ۶.‏ الف)‏ اِسْتَر چگونه اصلی را که در جامعه ۳:‏۱،‏ ۷ آمده است،‏ در نظر داشت؟‏ ب)‏ اِسْتَر چگونه با همسرش با سنجیدگی و درایت صحبت کرد؟‏

      ۵ آیا درست می‌بود که اِسْتَر حرف دلش را در برابر آنانی که در دربارِ پادشاه به خدمت مشغول بودند،‏ بگوید؟‏ شاید با این کار پادشاه را سرافکنده می‌ساخت و هامان،‏ مشاور پادشاه فرصت می‌یافت که ادعای اِسْتَر را انکار کند.‏ پس اِسْتَر چه کرد؟‏ قرن‌ها پیش،‏ سلیمان،‏ پادشاه حکیم،‏ تحت الهام الٰهی چنین نوشت:‏ «برای هر چیز زمانی است .‏ .‏ .‏ وقتی برای سکوت و وقتی برای گفتن.‏» (‏جا ۳:‏۱،‏ ۷‏)‏ می‌توان تصوّر کرد که مُرْدِخایِ باایمان،‏ پدرخواندهٔ اِسْتَر،‏ این زن جوان را از کودکی با چنین اصولی تربیت کرده بود.‏ اِسْتَر یقیناً به اهمیت این امر پی برده بود که باید با دقت ‹وقتی را برای گفتن› برمی‌گزید.‏

      ۶ اِسْتَر به پادشاه گفت:‏ «اگر به نظر پادشاه پسند آید،‏ پادشاه با هامان امروز به ضیافتی که برای او مهیا کرده‌ام بیاید.‏» (‏اس ۵:‏۴‏)‏ پادشاه با این امر موافقت کرد و هامان را فرا خواند.‏ حقیقتاً که اِسْتَر با درایت و سنجیدگی پیش رفت!‏ او عزّت و حرمت همسرش را حفظ کرد و وقت مناسب‌تری را برای ابراز نگرانی‌اش برگزید.‏—‏امثال ۱۰:‏۱۹ خوانده شود.‏

      ۷،‏ ۸.‏ اولین ضیافتی که اِسْتَر تدارک دید،‏ چگونه بود و چرا اِسْتَر هنوز تقاضایش را با پادشاه در میان نگذاشته بود؟‏

      ۷ بی‌شک،‏ اِسْتَر با دقت تمام برای این ضیافت تدارکاتی دید و همه چیز را مطابق میل همسرش آماده نمود.‏ همچنین شرابی خوب و مرغوب تهیه کرد تا فضایی نشاط‌آور و شادی‌بخش به وجود آورد.‏ (‏مز ۱۰۴:‏۱۵‏)‏ اَخْشُورُشِ پادشاه از این مراسم لذّت می‌برد.‏ او بار دیگر از اِسْتَر خواست که تقاضایش را بگوید.‏ آیا حال،‏ زمان آن رسیده بود که اِسْتَر حرف دلش را بزند؟‏

      ۸ از دید اِسْتَر هنوز وقت آن نرسیده بود.‏ پس پادشاه و هامان را دعوت کرد که روز بعد به ضیافتی دیگر بیایند.‏ (‏اس ۵:‏۷،‏ ۸‏)‏ چرا اِسْتَر این دست و آن دست می‌کرد؟‏ به یاد داشته باشید که به فرمان پادشاه،‏ تمام قوم اِسْتَر به مرگ محکوم شده بودند.‏ از آنجا که موضوعِ مرگ و زندگی مطرح بود،‏ اِسْتَر باید مطمئن می‌بود که زمانی مناسب را برای گفتگو با پادشاه انتخاب می‌کند.‏ بنابراین،‏ با صبر منتظر فرصتی مناسب ماند و مجدّداً موقعیتی را به وجود آورد تا احترام عمیقش را به همسرش نشان دهد.‏

      ۹.‏ داشتن صبر چه ارزشی دارد و چگونه می‌توانیم اِسْتَر را در این زمینه سرمشق قرار دهیم؟‏

      ۹ صبر خصوصیتی کمیاب،‏ اما باارزش است.‏ اِسْتَر برای گفتن حرف دلش از طرفی مضطرب بود و از طرف دیگر بی‌تاب.‏ اما با صبر منتظر فرصتی مناسب ماند.‏ ما می‌توانیم از رفتار او درس‌های بسیاری گیریم،‏ زیرا احتمالاً در جامعه با بی‌عدالتی‌هایی روبرو می‌شویم که خواهان رفع آنیم.‏ اگر می‌خواهیم شخصی را که از اختیاراتی برخوردار است،‏ متقاعد سازیم تا مشکلی را بر طرف کند،‏ می‌توانیم اِسْتَر را سرمشق قرار دهیم و همچون او صبور و بردبار باشیم.‏ در کتاب مقدّس آمده است:‏ «با شکیبایی حاکمی را مجاب توان کرد،‏ با زبان نرم استخوان را توان شکست.‏» (‏امث ۲۵:‏۱۵‏،‏ ترجمهٔ هزارهٔ نو‏)‏ اگر همچون اِسْتَر با صبر منتظر موقعیتی مناسب بمانیم و با ملایمت صحبت کنیم،‏ شاید بتوانیم حتی مخالفتی را که به اصطلاح به سختی استخوان است،‏ در هم شکنیم.‏ آیا خدای اِسْتَر،‏ یَهُوَه،‏ او را به خاطر داشتن صبر و درایتش برکت داد؟‏

      صبر راه را برای برقراری عدالت هموار می‌کند

      ۱۰،‏ ۱۱.‏ چرا هامان ضیافت اول را با روحیهٔ شاد ترک کرد و همسر و دوستانش او را به چه کاری وا داشتند؟‏

      ۱۰ صبرِ اِسْتَر،‏ راه را برای یک سری اتفاقات بی‌نظیر هموار کرد.‏ هامان،‏ ضیافت اول را با دلی «شادمان و مسرور» ترک کرد؛‏ شادمان از اینکه مورد رضایت پادشاه و ملکه قرار گرفته بود.‏ وقتی که هامان از دروازهٔ کاخ عبور کرد،‏ چشمش به مُرْدِخای یهودی افتاد که هنوز در مقابلش ادای احترام نمی‌کرد.‏ همان طور که در فصل پیشین پی بردیم،‏ قصد مُرْدِخای بی‌احترامی به هامان نبود،‏ بلکه او نمی‌خواست رابطه‌اش با یَهُوَه خدشه‌دار شود و وجدانش صدمه بیند.‏ ولی هامان از رفتار او «به شدّت غضبناک شد.‏»—‏اس ۵:‏۹‏.‏

      ۱۱ وقتی که هامان،‏ همسر و دوستانش را از این بی‌احترامی با خبر ساخت،‏ آنان به او گفتند که چوبهٔ داری به بلندی بیش از ۲۲ متر بسازد و از پادشاه بخواهد که مُرْدِخای را بر آن به دار بکشند.‏ هامان این پیشنهاد را پسندید و فوراً دست به اقدام زد.‏—‏اس ۵:‏۱۲-‏۱۴‏.‏

      ۱۲.‏ چرا پادشاه خواست که کتاب ثبت رویدادهای پادشاهی را برایش بخوانند و به چه امری پی برد؟‏

      ۱۲ در این بین،‏ پادشاه شبی غیرمعمول را گذراند.‏ کتاب مقدّس می‌گوید:‏ ‏«خواب از پادشاه برفت.‏» پس دستور داد که کتاب ثبت رویدادهای پادشاهی را برایش بخوانند.‏ قسمتی از این کتاب،‏ حاوی گزارشی از توطئه علیه اَخْشُورُش بود.‏ پادشاه این واقعه و دستگیری و کشته شدن توطئه‌گران را به یاد آورد.‏ اما چه اتفاقی برای مُرْدِخای افتاد؛‏ مردی که این توطئه را برملا کرده بود؟‏ پادشاه ناگهان به خود آمد و پرسید که مُرْدِخای چه پاداش و افتخاری یافت.‏ به او گفتند که هیچ پاداشی به این مرد داده نشد.‏—‏اِسْتَر ۶:‏۱-‏۳ خوانده شود.‏

      ۱۳،‏ ۱۴.‏ الف)‏ برخلاف تصوّر هامان چه اتفاقی افتاد؟‏ ب)‏ همسر و دوستان هامان به او چه گفتند؟‏

      ۱۳ پادشاه سراسیمه پرسید که آیا یکی از مأموران دربار اینجاست که به این سهل‌انگاری رسیدگی کند.‏ فکر می‌کنید که چه کسی در کاخ سلطنتی بود؟‏ هامان!‏ او زودتر از همیشه به آنجا آمده بود تا هر چه سریع‌تر اجازهٔ اعدام مُرْدِخای را از پادشاه بگیرد.‏ اما پیش از گفتن درخواستش،‏ پادشاه از او پرسید که به مردی که مورد رضایت پادشاه است،‏ چه پاداشی بدهد.‏ هامان با خود فکر کرد که به غیر از او چه کسی ممکن است مورد نظر پادشاه باشد.‏ پس گفت که باید احترام فوق‌العاده‌ای به آن مرد گذاشته شود،‏ جامهٔ شاهانه‌ای را بر تنش کنند و یکی از مأموران عالی‌رتبهٔ دربار،‏ او را سوار بر اسبِ پادشاه در شهر شُوشَن بگرداند و جار بزند که این شخص مورد لطف پادشاه قرار گرفته است.‏ چهرهٔ هامان را تصوّر کنید،‏ وقتی که پادشاه گفت که مرد مورد رضایت او،‏ مُرْدِخای است!‏ حال،‏ پادشاه چه کسی را مأمور انجام دادن این کار کرد؟‏ هامان را!‏—‏اس ۶:‏۴-‏۱۰‏.‏

      ۱۴ هامان بیزار از مُرْدِخای،‏ با اکراه این وظیفه را انجام داد و سپس از شدّت ناراحتی با عجله به خانه رفت.‏ همسر و دوستانش به او گفتند که این اتفاقات عاقبت خوشی برای او در پی ندارد و مُرْدِخای یهودی،‏ به طور قطع او را شکست می‌دهد.‏—‏اس ۶:‏۱۲،‏ ۱۳‏.‏

      ۱۵.‏ الف)‏ نتیجهٔ صبر اِسْتَر چه بود؟‏ ب)‏ چرا بجاست که ‹برای خدای خود انتظار کشیم›؟‏

      ۱۵ اِسْتَر پیش از گفتن درخواستش به پادشاه،‏ با صبر روزی دیگر منتظر ماند.‏ بدین شکل،‏ زمینهٔ شکست و نابودی هامان به وجود آمد.‏ همچنین در این میان پادشاه بی‌خواب شد؛‏ شاید یَهُوَه خدا،‏ مسبب این بی‌خوابی بود.‏ (‏امث ۲۱:‏۱‏)‏ پس جای تعجب نیست که کتاب مقدّس ما را برمی‌انگیزد که همواره ‹برای خدای خود انتظار کشیم.‏› ‏(‏میکاه ۷:‏۷ خوانده شود.‏‏)‏ وقتی چشم امید به یَهُوَه می‌بندیم،‏ پی می‌بریم که او بهترین راه‌حل را برای مشکلات دارد؛‏ بهتر از هر راه‌حلی که خود فکر کرده‌ایم.‏

      او با شجاعت لب به سخن گشود

      ۱۶،‏ ۱۷.‏ الف)‏ اِسْتَر چه وقت سفرهٔ دلش را پیش پادشاه گشود؟‏ ب)‏ چه تفاوتی بین اِسْتَر و وَشتی،‏ همسر پیشین پادشاه بود؟‏

      ۱۶ اِسْتَر نمی‌خواست که کاسهٔ صبر پادشاه لبریز شود؛‏ پس می‌بایست در دومین ضیافت،‏ همهٔ ماجرا را برای او تعریف می‌کرد.‏ اما چگونه؟‏ از قرار معلوم،‏ پادشاه بار دیگر به او فرصت داد و از او خواست تا تقاضایش را بگوید.‏ (‏اس ۷:‏۲‏)‏ حال ‹وقتِ گفتن› فرا رسیده بود؛‏ اِسْتَر باید سفرهٔ دلش را پیش پادشاه می‌گشود.‏

      ۱۷ اِسْتَر احتمالاً پیش از بیان خواسته‌اش،‏ در دل به خدایش دعا کرد و سپس گفت:‏ «اگر مورد لطف پادشاه قرار گرفته‌ام و اگر پادشاه صلاح بدانند،‏ جان من و جان قوم مرا نجات دهند.‏» (‏اس ۷:‏۳‏،‏ ترجمهٔ تفسیری‏)‏ توجه کنید که اِسْتَر به آنچه که پادشاه صلاح می‌دید،‏ احترام می‌گذاشت.‏ به راستی که چه تفاوت فاحشی بین اِسْتَر و وَشتی بود؛‏ وَشتی،‏ همسر پیشین پادشاه،‏ او را عمداً سرافکنده و شرمسار ساخت.‏ (‏اس ۱:‏۱۰-‏۱۲‏)‏ اِسْتَر همچنین پادشاه را که با اعتماد به هامان حماقت کرده بود،‏ مورد انتقاد قرار نداد.‏ اِسْتَر تنها از پادشاه درخواست کرد که جان او را از خطر مرگ نجات دهد.‏

      ۱۸.‏ اِسْتَر مشکل را چگونه نزد پادشاه مطرح کرد؟‏

      ۱۸ این درخواست اِسْتَر،‏ یقیناً پادشاه را تحت تأثیر قرار داد و در عین حال او را متعجب ساخت.‏ چه کسی جرأت کرده بود که جان ملکه‌اش را به خطر اندازد؟‏ اِسْتَر در ادامه گفت:‏ «من و قومم فروخته شده‌ایم که هلاک و نابود و تلف شویم.‏ و اگر به غلامی و کنیزی فروخته می‌شدیم،‏ سکوت می‌نمودم،‏ با آنکه مصیبت ما نسبت به ضرر پادشاه هیچ است.‏» (‏اس ۷:‏۴‏)‏ دقت کنید که اِسْتَر با صداقت تمام،‏ مشکل را مطرح کرد.‏ همچنین متذکر شد که اگر فقط بردگی،‏ قومش را تهدید می‌کرد،‏ حتماً خاموش می‌ماند.‏ در ضمن قتل عام یهودیان،‏ حتی برای خود پادشاه به قیمت گران تمام می‌شد.‏ پس اِسْتَر نمی‌توانست در این مورد سکوت کند.‏

      ۱۹.‏ از اِسْتَر چه درسی در مورد متقاعد ساختن دیگران می‌گیریم؟‏

      ۱۹ رفتار اِسْتَر درس‌های بسیاری به ما می‌دهد که به طریق شایسته،‏ دیگران را متقاعد کنیم.‏ اگر باید مشکلی جدّی را با عزیزی یا حتی شخصی مقتدر مطرح کنید،‏ داشتن صبر،‏ احترام و صداقت ضروریست.‏—‏امث ۱۶:‏۲۱،‏ ۲۳‏.‏

      ۲۰،‏ ۲۱.‏ الف)‏ با برملا شدن توطئهٔ هامان پادشاه چه کرد؟‏ ب)‏ هامان پس از رسوایی‌اش چه کرد؟‏

      ۲۰ اَخْشُورُش از اِسْتَر پرسید:‏ «این شخص کیست که جرأت کرده چنین کاری کند؟‏ او کجاست؟‏» اِسْتَر در حالی که هامان را نشان می‌داد،‏ گفت:‏ «دشمن ما این هامان شرور است!‏» حال نتیجهٔ این اتهام چه بود؟‏ هامان از ترس به لرزه افتاد.‏ پادشاه ناگهان دگرگون شد؛‏ خشم چهره‌اش را فرو گرفت.‏ حال پی برده بود که مشاور امینش،‏ او را فریب داده است تا فرمانی صادر کند که به قیمت جان همسر عزیزش تمام می‌شد!‏ شتابان به سوی باغ رفت تا دوباره آرامش یابد.‏—‏اس ۷:‏۵-‏۷‏،‏ ترجمهٔ تفسیری.‏

      در ضيافت دوم،‏ اِسْتَر همهٔ ماجرا را برای اَخْشُورُش پادشاه تعريف می‌كند و با شجاعت هامان را نشان می‌دهد

      اِسْتَر با شجاعت شرارت هامان را برملا کرد

      ۲۱ حال،‏ هامان توطئه‌گر،‏ رسوا شده بود.‏ او از روی بزدلی و ترس به دست و پای ملکه افتاد تا برای او وساطت کند.‏ وقتی پادشاه به اتاق برگشت،‏ با دیدن هامان در کنار تخت اِسْتَر،‏ خشمگین شد و او را متهم ساخت که در خانهٔ پادشاه قصد تجاوز به ملکه را داشته است.‏ با این اتهام،‏ مرگ هامان حتمی بود.‏ روی او را پوشاندند و از آنجا بردند.‏ سپس یکی از مأموران پادشاه به او گفت که هامان چوبهٔ دار بلندی برای مُرْدِخای ترتیب داده است.‏ اَخْشُورُش فوراً دستور داد که هامان را به همان دار بیاویزند.‏—‏اس ۷:‏۸-‏۱۰‏.‏

      ۲۲.‏ از این که اِسْتَر هرگز ناامید و بدگمان نشد و ایمانش را از دست نداد،‏ چه می‌توانیم بیاموزیم؟‏

      ۲۲ در دنیای امروز که در همه جا بی‌عدالتی به چشم می‌خورد،‏ شاید به نظر رسد که عدالت هرگز برقرار نخواهد شد.‏ آیا شما نیز چنین فکر می‌کنید؟‏ اِسْتَر هرگز ناامید و بدگمان نشد و ایمانش را از دست نداد.‏ در وقت مناسب،‏ با شجاعت لب به سخن گشود و از حق دفاع کرد.‏ اِسْتَر نهایت تلاش خود را کرد و بقیه را به دست یَهُوَه سپرد.‏ بیایید ما نیز چنین کنیم!‏ یَهُوَه تغییر نکرده است.‏ او می‌تواند شریران و حیله‌گران را در دامی که بر سر راه دیگران گذاشته‌اند،‏ گرفتار سازد،‏ همان طور که هامان را گرفتار کرد.‏—‏مزمور ۷:‏۱۱-‏۱۶ خوانده شود.‏

      در راه یَهُوَه و قوم او فداکاری کرد

      ۲۳.‏ الف)‏ پادشاه به مُرْدِخای و اِسْتَر چه پاداشی داد؟‏ ب)‏ یعقوب هنگام مرگش در مورد بنیامین چه پیشگویی‌ای کرد و این پیشگویی چگونه به تحقق پیوست؟‏ (‏به کادر «‏پیشگویی‌ای به تحقق پیوست‏» مراجعه شود.‏)‏

      ۲۳ پادشاه در نهایت پی برد که مُرْدِخای چه کسی بود؛‏ مردی که نه تنها جان او را از دست توطئه‌گران حفظ کرد،‏ بلکه پدرخواندهٔ اِسْتَر نیز بود.‏ اَخْشُورُش،‏ مُرْدِخای را به جای هامان رئیس وزرا کرد.‏ خانهٔ هامان و تمام دارایی هنگفتش را به اِسْتَر بخشید.‏ او نیز آن را به دست مُرْدِخای سپرد.‏—‏اس ۸:‏۱،‏ ۲‏.‏

      ۲۴،‏ ۲۵.‏ الف)‏ چرا اِسْتَر پس از برملا شدن نقشهٔ هامان،‏ فکرش آسوده نبود؟‏ ب)‏ اِسْتَر چگونه بار دیگر زندگی خود را به خطر انداخت؟‏

      ۲۴ زندگی اِسْتَر و مُرْدِخای دیگر در خطر نبود.‏ اما آیا حال ملکه فکری آسوده داشت؟‏ خیر،‏ زیرا او به فکر قومش بود.‏ نباید فراموش کرد که زندگی یهودیان هنوز در خطر بود؛‏ فرمان هامان مبنی بر قتل عام یهودیان به هر گوشه از امپراتوری پارس فرستاده شده بود.‏ هامان قور یا قرعه انداخته بود تا برای اجرای نقشهٔ ظالمانه‌اش وقت مناسبی تعیین کند.‏ (‏اس ۹:‏۲۴-‏۲۶‏)‏ چندین ماه به رسیدن آن روز مانده بود،‏ اما زمان به سرعت می‌گذشت.‏ آیا اِسْتَر می‌توانست مانع این مصیبت شود؟‏

      ۲۵ اِسْتَر بار دیگر با ازخودگذشتگی جان خود را به خطر انداخت و بدون احضار پادشاه به نزد او رفت.‏ این بار،‏ برای قومش گریه سر داد و به همسرش التماس کرد تا این فرمان را لغو کند؛‏ فرمانی که ترس و وحشت در دل یهودیان انداخته بود.‏ اما قوانینی که به نام پادشاه پارس صادر می‌شد،‏ غیرقابل لغو بود.‏ (‏دان ۶:‏۱۲،‏ ۱۵‏)‏ از این رو،‏ پادشاه به اِسْتَر و مُرْدِخای اختیار داد که خود حکم جدیدی را وضع کنند.‏ پس حکمی دیگر صادر شد و بر اساس آن،‏ یهودیان حق دفاع از خود را داشتند.‏ پیام‌رسانانی سوار بر اسب،‏ این خبر خوش را به هر گوشه از امپراتوری پارس به یهودیان رساندند.‏ حال،‏ نور امید در دل‌هایشان می‌تابید.‏ (‏اس ۸:‏۳-‏۱۶‏)‏ می‌توان تصوّر کرد که یهودیان در سراسر امپراتوریِ پارس خود را مجهز ساخته و آمادهٔ نبرد شدند؛‏ نبردی که بدون این حکم جدید،‏ غیرممکن می‌بود.‏ بیایید ببینیم که آیا ‹یَهُوَه،‏ خدای لشکرها› با قومش بود.‏—‏۱سمو ۱۷:‏۴۵‏.‏

      اِسْتَر و مُرْدِخای حكم جديدی را وضع می‌كنند و مردی جوان آن را به قلم می‌آورد

      اِسْتَر و مُرْدِخای،‏ حکم جدیدی را به تمام یهودیانِ امپراتوری پارس اعلام کردند

      ۲۶،‏ ۲۷.‏ الف)‏ یَهُوَه چه پیروزی عظیمی را نصیب قومش کرد؟‏ ب)‏ با نابودی پسران هامان کدام پیشگویی کتاب مقدّس به تحقق رسید؟‏

      ۲۶ عاقبت،‏ آن روز فرارسید و قوم خدا آمادهٔ نبرد شد.‏ حال،‏ حتی بسیاری از مقامات مملکتی جانب یهودیان را گرفته بودند،‏ زیرا این خبر در همه جا پیچیده بود که مُرْدِخای رئیس وزرا شده است.‏ یَهُوَه به قومش پیروزی عظیمی بخشید.‏ او موجب شد که تمام تلاش‌های دشمنان آنان به شکست بینجامد و آنان نتوانند بار دیگر به قومش گزندی برسانند.‏a‏—‏اس ۹:‏۱-‏۶‏.‏

      ۲۷ مُرْدِخای نمی‌توانست راحت و آسوده بر خانه و اموال هامان نظارت کند،‏ زیرا ده پسر این مرد شریر،‏ تهدیدی برای مُرْدِخای محسوب می‌شدند.‏ یهودیان آنان را نیز کشتند.‏ (‏اس ۹:‏۷-‏۱۰‏)‏ به این ترتیب،‏ یکی از پیشگویی‌های کتاب مقدّس به تحقق پیوست،‏ چون یَهُوَه نابودی کامل عَمالیقی‌ها،‏ دشمنان یهودیان را پیشگویی کرده بود.‏ (‏تث ۲۵:‏۱۷-‏۱۹‏)‏ احتمالاً پسران هامان،‏ آخرین بازماندگان این قوم بودند؛‏ قومی که یَهُوَه آنان را محکوم به مرگ کرده بود.‏

      ۲۸،‏ ۲۹.‏ الف)‏ چرا خواست یَهُوَه آن بود که اِسْتَر و قومش در آن زمان با دشمنانشان بجنگند؟‏ ب)‏ چرا سرمشق قرار دادن اِسْتَر،‏ موهبتی برای ماست؟‏

      ۲۸ اِسْتَرِ جوان فشارهای بسیاری را تحمّل کرد.‏ او می‌بایست مطیع فرمان‌های پادشاه می‌بود؛‏ فرمان‌هایی که با جنگ و کشتار همراه بود.‏ یقیناً چنین شرایطی برای او آسان نبود.‏ اما خواست یَهُوَه بود که قومش را از نابودی نجات بخشد تا از قوم اسرائیل،‏ مسیح موعود ظهور کند؛‏ کسی که تنها امید بشر است!‏ (‏پیدا ۲۲:‏۱۸‏)‏ زمانی که عیسی مسیح بر روی زمین بود،‏ پیروانش را از شرکت در هر گونه جنگ و ستیزی منع کرد.‏ خادمان خدا،‏ از این امر شاد و مسرورند.‏—‏مت ۲۶:‏۵۲‏.‏

      ۲۹ با این همه،‏ مسیحیان نبرد دیگری را پیش رو دارند.‏ شیطان بیش از هر زمانی می‌خواهد که ایمانمان به یَهُوَه خدا را در هم شکند.‏ ‏(‏۲قُرِنتیان ۱۰:‏۳،‏ ۴ خوانده شود.‏‏)‏ به راستی که چه موهبت بزرگی است که می‌توانیم اِسْتَر را سرمشق قرار دهیم!‏ باشد که ما نیز همچون او به خدا ایمان ورزیم یعنی با صبر و سنجیدگی دیگران را متقاعد سازیم و با شجاعت و فداکاری از قوم خدا دفاع کنیم.‏

      سؤالاتی در مورد اِسْتَر

      چرا مُرْدِخای به اِسْتَر اجازه داد که با یک بت‌پرست ازدواج کند؟‏

      از نظر برخی از محققان،‏ مُرْدِخای مردی فرصت‌طلب بود و خواست او از ازدواجِ اِسْتَر با پادشاه آن بود که برای خود شهرت کسب کند.‏ اما این نظر،‏ هیچ پایه و اساسی ندارد.‏ از آنجا که مُرْدِخای،‏ یهودی‌ای باایمان بود،‏ هرگز با چنین پیوندی موافق نبود.‏ (‏تث ۷:‏۳‏)‏ در داستان‌های قدیمی یهودی آمده است که مُرْدِخای تلاش کرد تا از این پیوند جلوگیری کند.‏ به احتمال قوی،‏ مُرْدِخای و اِسْتَر در این مورد حق انتخاب چندانی نداشتند،‏ چون در سرزمینی بیگانه زندگی می‌کردند که فرمانروایی مستبد داشت و مردم او را همچون خدا می‌دانستند.‏ به مرور زمان مشخص شد که یَهُوَه می‌خواست با استفاده از ازدواج اِسْتَر،‏ قومش را حفظ کند.‏—‏اس ۴:‏۱۴‏.‏

      چرا در کتاب اِسْتَر نام خدا،‏ یَهُوَه به کار برده نشده است؟‏

      روشن است که مُرْدِخای این کتاب را تحت الهام الٰهی نوشت.‏ شاید این کتاب پیش از اینکه به اورشلیم برگردانده شود،‏ در کنار کتاب‌های پارسی نگهداری می‌شده است.‏ اگر نام خدا،‏ یَهُوَه در این کتاب بکار برده می‌شد،‏ ممکن بود مردم امپراتوری پارس که خدایان دیگر را می‌پرستیدند،‏ این کتاب را از بین می‌بردند.‏ در هر صورت،‏ می‌توان در این کتاب به وضوح دید که یَهُوَه در آن اتفاقات نقش داشته است.‏ جالب توجه است که نام خدا،‏ یَهُوَه در نوشتهٔ اصلی که به زبان عبرانی است،‏ به شکلی پنهان آمده است (‏این سبک نگارش را موشح می‌خوانند)‏؛‏ در این نوشته واژه‌ها عمداً به شکلی در کنار هم قرار گرفته است که با قرار دادن نخستین یا آخرین حرف کلمات،‏ می‌توان نام خدا را دید.‏

      آیا کتاب اِسْتَر از نظر تاریخی موثق است؟‏

      منتقدان،‏ از نظر تاریخی موثق بودن این کتاب را مورد تردید قرار داده‌اند.‏ اما،‏ برخی از محققان متوجه شده‌اند که نگارندهٔ این کتاب به جزئیات بی‌نظیری از قبیل سلطنت پارس،‏ معماری و آداب و سُنن این امپراتوری اشاره می‌کند.‏ درست است که در اسناد و مدارکی که بجا مانده،‏ نامی از ملکهٔ اِسْتَر نیامده است،‏ ولی اِسْتَر تنها شخصی از دربار سلطنتی نبود که نامش از این مدارک حذف شده بود.‏ به علاوه،‏ همان مدارک نشان می‌دهد که مردی به نام «مردوکا» (‏نامی مشابه مُرْدِخای)‏ مطابق با زمانی که در کتاب اِسْتَر آمده،‏ در کاخ سلطنتی شُوشَن خدمت می‌کرده است.‏

      پیشگویی‌ای به تحقق پیوست

      اِسْتَر و مُرْدِخای با دفاع از قوم خدا،‏ پیشگویی‌ای را که قرن‌ها پیش در کتاب مقدّس آمده بود،‏ به تحقق رساندند.‏ بیش از ۱۲۰۰ سال پیش از این واقعه،‏ یعقوب تحتِ الهام الٰهی در مورد یکی از پسرانش چنین پیشگویی کرد:‏ «بنیامین،‏ گرگی است که می‌درد.‏ صبحگاهان شکار را خواهد خورد و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد.‏» (‏پیدا ۴۹:‏۲۷‏)‏ ‹در صبحگاهِ› تاریخ پادشاهان اسرائیل،‏ نوادگان بنیامین که شامل شاؤلِ پادشاه و دیگر جنگجویان قوی می‌شدند،‏ برای قوم یَهُوَه جنگیدند.‏ ‹در شامگاه› تاریخ پادشاهان اسرائیل،‏ یعنی پس از براندازی دودمان این پادشاهان،‏ اِسْتَر و مُرْدِخای از قبیلهٔ بنیامین پیروزمندانه علیه دشمنان یَهُوَه جنگیدند.‏ بنابراین می‌توان گفت که آنان نیز ‹غارت را تقسیم کردند،‏› زمانی که خانه و اموال هامان به آنان رسید.‏

      a پادشاه به یهودیان اجازه داد که روز بعد نیز با دشمنانشان بجنگند تا بر آنان پیروز شوند.‏ (‏اس ۹:‏۱۲-‏۱۴‏)‏ حتی امروزه،‏ یهودیان هر ساله در ماه عبری آذار (‏مطابق با تقویم خورشیدی،‏ ماه اسفند)‏ جشنی را برای بزرگداشت این پیروزی برگزار می‌کنند.‏ این جشن را فوریم می‌خوانند.‏ فوریم جمع فور است یعنی همان قرعه‌ای که هامان برای نابودی یهودیان انداخت.‏

      پرسش‌هایی برای تعمّق .‏ .‏ .‏

      • اِسْتَر چگونه ‹وقتی را برای گفتن› برگزید؟‏

      • صبر و بردباری اِسْتَر چه برکاتی را در بر داشت؟‏

      • اِسْتَر برای دفاع از قومش چگونه شجاعت و ازخودگذشتگی نشان داد؟‏

      • از چه طرقی شما مصممید که ایمان اِسْتَر را سرمشق قرار دهید؟‏

نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
خروج
ورود
  • فارسی
  • هم‌رسانی
  • تنظیم سایت
  • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
  • شرایط استفاده
  • حفظ اطلاعات شخصی
  • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
  • JW.ORG
  • ورود
هم‌رسانی