کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۳ ۱۵/‏۶ ص ۳-‏۶
  • اطاعت از یَهُوَه برکات بسیاری برایم داشته است

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • اطاعت از یَهُوَه برکات بسیاری برایم داشته است
  • برج دیده‌بانی ۲۰۱۳
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • رودررویی با کشیشان
  • مأموریت‌های جدید
  • تغییری دیگر در زندگی‌مان
  • اطاعت حتی در سختی‌ها
  • همواره محبتتان را عمیق‌تر کنید
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
  • از یاد گرفتن دست نکشیده‌ام
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۴
برج دیده‌بانی ۲۰۱۳
ب۱۳ ۱۵/‏۶ ص ۳-‏۶

زندگی‌نامه

اطاعت از یَهُوَه برکات بسیاری برایم داشته است

از زبان اِلیزا پیچولی

پدرم می‌گفت:‏ «نوح از یَهُوَه اطاعت کرد و خانواده‌اش را دوست داشت.‏ آنان از توفان نجات یافتند چون همهٔ خانواده داخل کشتی شدند.‏ واقعاً نوح نمونهٔ خوبی برای ماست!‏»‏

این یکی از خاطرات دوران بچگی‌ام است که از پدرم به یاد دارم.‏ او مردی فروتن،‏ سخت‌کوش و عدالتخواه بود.‏ از این رو،‏ وقتی در سال ۱۹۵۳ پیام کتاب مقدّس را شنید بلافاصله به آن جذب شد.‏ از آن پس،‏ آنچه می‌آموخت به فرزندانش تعلیم می‌داد.‏ مادرم در ابتدا تمایلی نداشت که رسوم کاتولیکی را رها کند.‏ اما به مرور زمان،‏ او نیز تعالیم کتاب مقدّس را پذیرفت.‏

برای والدینم دشوار بود که کتاب مقدّس را به ما تعلیم دهند؛‏ مادرم سواد کافی نداشت و پدرم تمام روز در مزرعه سخت کار می‌کرد.‏ برخی اوقات،‏ پدرم چنان خسته بود که وقتی کتاب مقدّس را به ما آموزش می‌داد خوابش می‌برد.‏ با این حال،‏ تلاش او بی‌ثمر نبود.‏ از آنجایی که فرزند ارشد خانه بودم در تعلیم به خواهر و دو برادرم کمک می‌کردم.‏ ما اغلب در مورد این که نوح خانواده‌اش را بسیار دوست داشت و همیشه مطیع خدا بود گفتگو می‌کردیم.‏ این گزارش کتاب مقدّس را خیلی دوست داشتم!‏ خیلی زود در جلسات سالن شهر روزتو دل‌یی آبروتسی در ساحل آدریاتیک ایتالیا حضور یافتیم.‏

در سال ۱۹۵۵،‏ در یازده‌سالگی من و مادرم به سمت غرب سفر کردیم و از کوه‌ها گذشتیم تا در روم برای اولین بار در کنگره حضور یابیم.‏ این گردهمایی‌ها همیشه برایم لذّت‌بخش بوده است.‏

سال بعد،‏ تعمید گرفتم و خیلی زود به خدمت تمام‌وقت پرداختم.‏ در ۱۷سالگی در شهر لتنه واقع در جنوب روم پیشگام ویژه شدم،‏ تقریباً ۳۰۰ کیلومتر (‏۱۹۰ میل)‏ دورتر از خانه.‏ از آنجایی که آن شهر تقریباً جدید بود و مردم از همسایگان خود نمی‌ترسیدند،‏ بسیاری از آنان نشریات ما را به راحتی می‌پذیرفتند.‏ من و همکارم از خدمت موعظه و پخش نشریات لذّت می‌بردیم.‏ ولی چون جوان بودم اغلب دلم برای خانه تنگ می‌شد!‏ با این حال،‏ مطیع ماندم و مأموریتم را رها نکردم.‏

در سال ۱۹۶۳ مأموریت یافتم تا به میلان بروم و در آماده‌سازی محل کنگرهٔ بین‌المللی «بشارت ابدی» کمک کنم.‏ طی کنگره همراه بسیاری منجمله پائولو پیچولی،‏ برادری جوان از شهر فلورانس به کارهای داوطلبانه پرداختم.‏ روز دوم کنگره،‏ پائولو سخنرانی مهیجی دربارهٔ مجرّدی داد.‏ در آن زمان با خودم فکر کردم،‏ ‹این برادر به حتم ازدواج نخواهد کرد.‏› اما ما با یکدیگر شروع به مکاتبه کردیم و چیزی نگذشت که متوجه شدیم اهدافی مشابه داریم،‏ این که هر دوی ما به یَهُوَه عشق می‌ورزیم و راغبیم از او اطاعت کنیم.‏ پائولو و من در سال ۱۹۶۵ ازدواج کردیم.‏

رودررویی با کشیشان

مدت ده سال در فلورانس پیشگام دائم بودم.‏ مشاهدهٔ رشد جماعات و به خصوص پیشرفت جوانان بسیار شورانگیز بود.‏ پائولو و من از گفتگوهای روحانی و تفریح با آنان لذّت می‌بردیم.‏ پائولو اغلب با آنان فوتبال بازی می‌کرد.‏ خیلی دوست داشتم شوهرم با من وقت بگذراند.‏ اما متوجه شده بودم که جوانان و خانواده‌های جماعت نیز به توجه و علاقهٔ پائولو نیاز دارند.‏

وقتی به یاد شاگردان بسیاری که در آن زمان داشتیم می‌افتم بسیار شاد می‌شوم.‏ یکی از شاگردان ما به نام آدریانا هر آنچه می‌آموخت با دو خانوادهٔ دیگر در میان می‌گذاشت.‏ آن دو خانواده ترتیبی دادند تا پائولو با کشیشی در بارهٔ عقاید کلیسایی مانند تثلیث و فناناپذیری روح گفتگو کند.‏ سه اُسقف در این جلسه حاضر شدند.‏ توضیحات آنان بسیار پیچیده و ضدّ و نقیض بود.‏ شاگردان ما به آسانی متوجه شدند که تعالیم اُسقفان با کتاب مقدّس هماهنگ نیست.‏ آن جلسه باعث شد ۱۵ نفر از اعضای آن دو خانواده شاهد یَهُوَه شوند.‏

البته روش موعظهٔ ما امروزه کاملاً فرق می‌کند.‏ در آن زمان پائولو به دلیل روبرویی متعدد با کشیشان در گفتگو با آنان ماهر شده بود.‏ یک بار پائولو در برابر گروهی از مردم قرار گرفت.‏ در آنجا به تدریج روشن شد که مخالفان ترتیبی داده بودند برخی از مردم سؤالاتی ناخوشایند مطرح کنند.‏ اما مسیر گفتگو عوض شد و کسی از میان مردم سؤال کرد که چرا کلیسا قرن‌هاست در سیاست دخالت می‌کند.‏ کشیشان نمی‌دانستند چه پاسخی دهند.‏ ناگهان چراغ‌ها خاموش و جلسه لغو شد.‏ سال‌ها بعد شنیدیم کشیشان ترتیبی داده بودند که اگر گفتگو مطابق با میلشان پیش نرفت چراغ‌ها را خاموش کنند.‏

مأموریت‌های جدید

ده سال از ازدواجمان گذشته بود که پائولو و من به خدمت سیّاری دعوت شدیم.‏ پائولو شغلی خوب داشت و تصمیم‌گیری در این رابطه برایمان کمی سخت بود.‏ پس در مورد آن دعا کردیم و سپس این مأموریت را پذیرفتیم.‏ طی خدمت سیّاری معاشرت با خانواده‌هایی که نزدشان می‌ماندیم لذّت‌بخش بود.‏ اغلب عصرها با هم مطالعه می‌کردیم و پس از آن،‏ پائولو به فرزندانشان در تکالیف مدرسه به خصوص در درس ریاضی کمک می‌کرد.‏ پائولو همچنین عاشق کتاب خواندن بود و با شور و علاقه موضوعات جالب و بناکننده را برای آنان تعریف می‌کرد.‏ روزهای دوشنبه اغلب در شهرک‌هایی موعظه می‌کردیم که در آنجا شاهد یَهُوَه‌ای زندگی نمی‌کرد و مردم را برای سخنرانی عصر آن روز دعوت می‌کردیم.‏

پس از دو سال خدمت سیّاری به بیت‌ئیل روم دعوت شدیم.‏ پائولو به کارهای قانونی رسیدگی می‌کرد و من در بخش مجلّات مشغول به کار شدم.‏ چنین تغییری برایمان آسان نبود اما مصمم بودیم مطیع باشیم.‏ ما با شگفتی شاهد توسعهٔ بیت‌ئیل و رشد عظیم برادران در ایتالیا بودیم.‏ در آن دوران،‏ شاهدان یَهُوَه در ایتالیا به رسمیت شناخته شدند.‏ بلی خدمت در بیت‌ئیل بسیار شادی‌آور بود.‏

در اوایل دههٔ ۱۹۸۰ هنگامی که در بیت‌ئیل خدمت می‌کردیم پرونده‌ای به دادگاه برده شد که در رابطه با موضع خون بود و این موضوع در ایتالیا بر سر زبان‌ها افتاد.‏ به زوجی شاهد یَهُوَه تهمت زده بودند که چون اجازه نداده‌اند به دخترشان خون تزریق شود موجب مرگ او شده‌اند.‏ ولی در واقع مرگ دخترشان بر اثر اختلال خونی موروثی بود که بسیاری در مناطق مدیترانه به آن مبتلا می‌باشند.‏ برادران و خواهران در بیت‌ئیل به وکیلان این زوج کمک کردند.‏ اعلامیه و نیز مجلّهٔ «بیدار شوید!‏» ویژه‌ای در ایتالیا کمک کرد تا مردم به حقایق موضوع و کلام خدا در رابطه با خون پی ببرند.‏ طی آن ماه‌ها،‏ پائولو اغلب ۱۶ ساعت در روز بدون وقفه کار می‌کرد.‏ در آن دوران تا جای ممکن از شوهرم حمایت کردم.‏

تغییری دیگر در زندگی‌مان

وقتی من ۴۱ سال داشتم و پائولو ۴۹ سال داشت و بیست سال از ازدواجمان می‌گذشت،‏ اتفاقی غیرمنتظره برایمان رخ داد.‏ به پائولو گفتم امکان دارد که باردار باشم.‏ بعدها در دفتر خاطرات پائولو این سخنان را یافتم:‏ «دعا:‏ خدایا!‏ اگر این موضوع حقیقت داشته باشد،‏ به ما کمک کن تا در خدمت تمام‌وقت بمانیم،‏ از لحاظ روحانی به خواب نرویم و والدینی نمونه باشیم.‏ از همه مهم‌تر به من کمک کن تا حداقل یک درصد از آنچه طی ۳۰ سال گذشته از بالای سکو گفته‌ام به جا آورم.‏» وقتی به این موضوع فکر می‌کنم،‏ می‌بینم که یَهُوَه حقیقتاً دعای او و مرا اجابت کرده است.‏

تولّد دخترمان،‏ ایلاریا تغییرات بزرگی در زندگی‌مان به وجود آورد.‏ باید صادقانه بگویم که برخی اوقات دلسرد می‌شدیم.‏ ولی در کتاب امثال آمده است:‏ «اگر در روز سختی دلسرد شوی،‏ قوّت تو کم خواهد شد.‏» (‏امث ۲۴:‏۱۰‏،‏ دجa‏)‏ از این رو،‏ به تشویق و حمایت یکدیگر ادامه دادیم.‏

ایلاریا اغلب می‌گوید که بسیار خوشحال است والدینش در خدمت تمام‌وقت بوده و در چنین خانواده‌ای بزرگ شده است.‏ او طعم خانواده‌ای گرم و پرمحبت را در زندگی چشیده است.‏ ایلاریا روزها با من بود و عصرها با پائولو.‏ وقتی پائولو به خانه برمی‌گشت با وجود کارهای بسیار با او بازی و در تکالیف مدرسه به او کمک می‌کرد؛‏ حتی زمانی که مجبور بود تا دو یا سه نصف شب برای اتمام کارش بیدار بماند.‏ ایلاریا اغلب می‌گفت:‏ «بابا بهترین دوست من است.‏»‏

برای آن که به ایلاریا کمک کنیم تا در راه حقیقت بزرگ شود لازم بود در تأدیب او بکوشیم و گاهی نیز قاطع باشیم.‏ یک بار ایلاریا هنگام بازی رفتار بدی با دوستش داشت.‏ پس لازم بود که رفتارش را به کمک کتاب مقدّس اصلاح کنیم.‏ به علاوه از او خواستیم در حضور ما از دوستش عذرخواهی کند.‏

ایلاریا می‌گوید که عشق والدینش به موعظه به او کمک کرده است که او نیز به موعظه عشق بورزد.‏ اکنون که متأهل است به اهمیت اطاعت از یَهُوَه و فرامینش بیشتر پی برده است.‏

اطاعت حتی در سختی‌ها

در سال ۲۰۰۸ پی بردیم که پائولو به سرطان مبتلاست.‏ در ابتدا به نظر می‌رسید که پائولو از این بیماری بهبود می‌یابد.‏ او مرتباً مرا دلداری و امید می‌داد.‏ ما کوشیدیم که بهترین دکتران را برای درمان پائولو بیابیم.‏ همچنین من و ایلاریا بسیار دعا می‌کردیم تا یَهُوَه به ما قوّت و تحمّل دهد.‏ برایم بسیار دشوار بود که شاهد ضعیف شدن روزبه‌روز مردی باشم که روزی بسیار قوی و پرانرژی بود.‏ مرگ او در سال ۲۰۱۰ برایم بسیار دردناک بود.‏ اما فکر کردن در مورد آنچه طی ۴۵ سال خدمت در کنار یکدیگر انجام دادیم مرا تسلّی می‌دهد.‏ ما یَهُوَه را با جان و دل خدمت کردیم.‏ می‌دانم که یَهُوَه هرگز اعمال ما را فراموش نمی‌کند.‏ من مطابق با یوحنا ۵:‏۲۸،‏ ۲۹‏،‏ چشم‌انتظار رستاخیز پائولو هستم.‏

هنوز در دلم آن دختر کوچکی هستم که به داستان نوح عشق می‌ورزد.‏ عزم من تغییر نکرده است و مصمم هستم هر چه یَهُوَه بخواهد اطاعت کنم.‏ مشکلات،‏ فداکاری‌ها یا از دست دادن عزیزان در مقایسه با برکات بی‌همتای یَهُوَه هیچ است.‏ شخصاً در زندگی دیده‌ام که اطاعت از یَهُوَه ارزشش را دارد.‏

‏[پاورقی]‏

a ترجمهٔ دنیای جدید

‏[تصویر در صفحهٔ ۳]‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۴]‏

روز ازدواجمان

‏[تصویر در صفحهٔ ۴]‏

معاشرت با جوانان لذّت‌بخش بود و پائولو اغلب با آنان فوتبال بازی می‌کرد

‏[تصویر در صفحهٔ ۵]‏

پائولو از خدمت در بیت‌ئیل لذّت می‌برد

‏[تصویر در صفحهٔ ۵]‏

ایلاریا اغلب می‌گفت:‏ «بابا بهترین دوست من است»‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ۶]‏

‏«هنوز در دلم آن دختر کوچکی هستم که به داستان نوح عشق می‌ورزد.‏ عزم من تغییر نکرده است»‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۶]‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی