کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۹ آوریل ص ۲۶-‏۳۰
  • ‏«مرواریدی گرانبها» یافتیم

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • ‏«مرواریدی گرانبها» یافتیم
  • برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۹
  • مطالب مشابه
  • ‏«سرزمینهای ساحلیِ بسیار شادی کنند»‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۵
برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۹
ب۱۹ آوریل ص ۲۶-‏۳۰
وينستون و پَم در دوران جوانی روی صخره‌ای كنار دريا نشسته‌اند

زندگی‌نامه

‏«مرواریدی گرانبها» یافتیم

از زبان وینستون و پامِلا پِین

وینستون و پامِلا (‏پَم)‏ پِین در شعبهٔ استرالاسیا خدمت می‌کنند.‏ آنان در زندگی،‏ علاوه بر شادی سختی‌هایی نیز داشته‌اند.‏ برای مثال،‏ آنان مجبور بودند خود را با فرهنگ‌های جدید وفق دهند و داغ از دست دادن فرزند به دنیا نیامده‌شان را تحمّل کنند.‏ اما با وجود همهٔ این سختی‌ها،‏ آنان محبتشان را به یَهُوَه و قومش و همچنین شادی‌شان را در خدمت موعظه همچنان حفظ کردند.‏ ما از آنان دعوت کردیم تا در این مصاحبه برخی از تجربیات خود را با ما در میان بگذارند.‏

وینستون،‏ چگونه به جواب سؤالاتت دربارهٔ خدا رسیدی؟‏

من در مزرعه‌ای در کوئینزلند در استرالیا بزرگ شدم.‏ خانوادهٔ ما مذهبی نبود.‏ به دلیل این که در جایی دورافتاده زندگی می‌کردیم،‏ به جز خانواده‌ام تنها با عدهٔ کمی در ارتباط بودم.‏ از حدود ۱۲ سالگی،‏ در پی شناخت خدا بودم.‏ به او دعا کردم و خواستم که حقیقت را در مورد او بدانم.‏ پس از مدتی مزرعه را ترک کردم و یک شغل در آدِلاید در جنوب استرالیا پیدا کردم.‏ ۲۱ سالم بود که در تعطیلاتم در سیدنی با پَم آشنا شدم.‏ او در مورد یک جنبش مذهبی با من صحبت کرد.‏ اعضای آن ادعا می‌کردند که نسل انگلیسی‌ها از اَسباط به اصطلاح گم‌شدهٔ اسرائیل آمده است.‏ به گفتهٔ آنان،‏ این اَسباط همان ده سِبط شمالی اسرائیل هستند که در قرن هشتم قبل از میلاد به اسارت رفتند.‏ هنگامی که به آدِلاید برگشتم،‏ در مورد این موضوع چندین ساعت با همکارم که با شاهدان یَهُوَه مطالعه می‌کرد،‏ صحبت کردم.‏ موضوع اصلی صحبتمان اعتقادات شاهدان یَهُوَه بود.‏ پس از صحبت‌هایمان متوجه شدم که دعای دوران کودکی‌ام مستجاب شده است.‏ زیرا در مورد خالق خود و پادشاهی‌اش نکاتی آموختم.‏ ‹مروارید گرانبها› را یافته بودم!‏—‏مت ۱۳:‏۴۵،‏ ۴۶‏.‏

پَم،‏ تو هم با این که سن کمی داشتی در پی آن مروارید رفتی.‏ چگونه آن را یافتی؟‏

من در خانواده‌ای مذهبی در شهر کافس‌هاربر در نیو وِیلز جنوبی بزرگ شدم.‏ والدین و پدربزرگ و مادربزرگم به تعالیم جنبش مذهبی‌ای معتقد بودند،‏ که قبلاً به آن اشاره شد.‏ من به همراه برادر کوچکم،‏ خواهر بزرگم و خیلی از بچه‌های خاله و دایی‌ام با این عقیده بزرگ شدیم که خدا قومی را که از نسل انگلیسی‌ها آمده است،‏ خیلی دوست دارد.‏ اما من قانع نمی‌شدم و به خدا احساس نزدیکی نمی‌کردم.‏ هنگامی که ۱۴ سالم شد،‏ به کلیساهای مختلف رفتم؛‏ منجمله کلیسای آنگلیکان،‏ باپتیست و آدوِنتیست‌های روز هفتم.‏ اما آنان برای شناخت خدا هیچ کمکی به من نکردند.‏

خانوادهٔ من بعدها به سیدنی نقل‌مکان کرد.‏ در آنجا با وینستون که در تعطیلات به سر می‌برد آشنا شدم.‏ همان طور که او هم اشاره کرد،‏ گفتگوهای مذهبی ما،‏ او را به سمت مطالعه با شاهدان یَهُوَه سوق داد.‏ نامه‌هایی که او به من می‌نوشت پر از آیه بود.‏ باید بگویم که در ابتدا نگران و حتی دلخور شدم.‏ ولی کم‌کم متوجه شدم نوشته‌هایش حقایقی در مورد خداست.‏

در سال ۱۹۶۲ به آدِلاید نقل‌مکان کردم تا به وینستون نزدیک‌تر باشم.‏ او ترتیبی داد که من با یک زوج به نام‌های توماس و جانیس اِسلومن زندگی کنم که قبلاً در پاپوآ گینهٔ نو میسیونر بودند.‏ آنان به من بی‌نهایت لطف کردند.‏ در آن زمان من تنها ۱۸ سالم بود و آنان به من کمک کردند تا بیشتر با یَهُوَه آشنا شوم.‏ بنابراین من شروع به مطالعهٔ کتاب مقدّس کردم و چیزی نگذشت که مطمئن شدم حقیقت را یافته‌ام.‏ من و وینستون پس از ازدواجمان خدمت تمام‌وقت را آغاز کردیم.‏ خدمتمان به ما کمک کرد که علی‌رغم سختی‌ها،‏ قدر مروارید گرانبهایی را که داشتیم بیشتر بدانیم.‏

وینستون،‏ می‌توانی برایمان در مورد اوایل خدمتت بگویی؟‏

نقشهٔ سفرهای وينستون و پَم پِين در خدمت سيّاری؛‏ تمبر پستی بعضی از جزاير؛‏ جزيرهٔ فونافوتی در تووالو

۱.‏ نقشه‌ای از سفرهایمان در خدمت سیّاری

۲.‏ تمبر پستی بعضی از جزایر.‏ گیلبرت و اِلیس نام قدیم جزایر کیریباتی و تووالو است

۳.‏ جزیرهٔ مرجانی زیبای فونافوتی در تووالو.‏ یکی از جزایر متعددی که پیش از ورود میسیونرها به آنجا،‏ از آن دیدن می‌کردیم

چیزی از ازدواج من و پَم نگذشته بود که یَهُوَه یکی از ‹درهای بزرگ› را برای خدمت بیشتر برای ما باز کرد.‏ (‏۱قر ۱۶:‏۹‏)‏ برادر جک پُرتر که به عنوان سرپرست حوزه از جماعت کوچک ما دیدار می‌کرد،‏ اولین در را به ما نشان داد.‏ (‏اکنون با این برادر در کمیتهٔ شعبهٔ استرالاسیا خدمت می‌کنم.‏)‏ جک و همسرش رازلین ما را تشویق کردند که به خدمت پیشگامی بپردازیم.‏ پنج سال افتخار انجام این خدمت را داشتیم.‏ وقتی ۲۹ سالم بود،‏ از من و پَم خواسته شد در جزایر جنوبی اقیانوس آرام به عنوان سرپرست حوزه خدمت کنیم.‏ این جزایر در آن زمان تحت سرپرستی شعبهٔ فیجی بود و شامل ساموآی آمریکا،‏ ساموآ،‏ کیریباتی،‏ نائورو،‏ نیوئه،‏ توکِلائو،‏ تونگا،‏ تووالو و وانوآتو می‌شد.‏

در آن زمان،‏ مردم برخی از آن جزایر دورافتاده به شاهدان یَهُوَه اعتماد نداشتند،‏ بنابراین ما مجبور بودیم که محتاطانه عمل کنیم.‏ (‏مت ۱۰:‏۱۶‏)‏ جماعات کوچک بودند و برخی از آن‌ها نمی‌توانستند برایمان جای خواب فراهم کنند.‏ بنابراین خودمان از روستائیان محلّی می‌خواستیم که پیششان بمانیم.‏ آنان همیشه به ما لطف بسیار نشان می‌دادند.‏

وینستون،‏ تو علاقهٔ زیادی به ترجمه داری.‏ چطور به ترجمه علاقه‌مند شدی؟‏

وينستون پِين دورهٔ آموزشی برای پيران جماعت را در ساموآ برگزار می‌كند

در ساموآ،‏ وینستون دورهٔ آموزشی برای پیران جماعت را برگزار می‌کند

وقتی که در جزیرهٔ تونگا شروع به خدمت کردیم،‏ برادران تنها چند تراکت و کتابچه به زبان تونگایی داشتند.‏ آنان برای مطالعه با مردم از نسخهٔ انگلیسی کتاب حقیقتی که به حیات ابدی هدایت می‌کند استفاده می‌کردند.‏ طی چهار هفته دورهٔ آموزشی برای پیران جماعت،‏ سه پیر جماعت محلّی که تا حدّی انگلیسی بلد بودند موافقت کردند که این کتاب را به زبان تونگایی ترجمه کنند.‏ پَم متن را تایپ کرد و ما آن را برای چاپ به شعبهٔ آمریکا فرستادیم.‏ کل پروژه حدود ۸ هفته طول کشید.‏ با این که کیفیت ترجمه خیلی بالا نبود،‏ این نشریه به بسیاری از تونگایی‌زبان‌ها کمک کرد تا با حقیقت آشنا شوند.‏ من و پَم مترجم نیستیم،‏ اما ترجمهٔ آن کتاب ما را به این کار علاقه‌مند کرد.‏

پَم،‏ زندگی در آن جزایر با زندگی در استرالیا از چه لحاظ متفاوت بود؟‏

وينستون و پَم در كنار ماشينی كه در طول خدمت سيّاری برای مدتی در آن زندگی می‌كردند

ماشینی که در طول خدمت سیّاری برای مدتی در آن زندگی می‌کردیم

از بسیاری جهات متفاوت بود.‏ هر جایی که می‌ماندیم،‏ مشکلات خاص خودش را داشت؛‏ مشکلاتی همچون گرما و رطوبت شدید،‏ پشه‌ها،‏ موش‌ها،‏ بیماری‌ها و گاهی اوقات نیز کمبود غذا.‏ از سوی دیگر،‏ در پایان هر روز می‌توانستیم از منزلمان که بامی پوشیده از نی داشت و هیچ دیواری نداشت،‏ به اقیانوس نگاه کنیم.‏ این کار بسیار آرام‌بخش بود.‏ برخی شب‌ها ماه چنان روشن بود که می‌توانستیم درختان نخل را زیر نور آن ببینیم.‏ عکس ماه بر آب‌های اقیانوس دیده می‌شد.‏ این لحظات ارزشمند باعث می‌شد دعا و تعمّق کنیم.‏ اینچنین افکار مثبت جای افکار منفی را می‌گرفت.‏

بچه‌های آن منطقه خیلی دوست‌داشتنی و بازیگوش بودند.‏ آنان از دیدن ما سفیدپوستان خیلی تعجب می‌کردند.‏ وقتی از نیوئه دیدن می‌کردیم،‏ پسری کوچک روی دست‌های پر موی وینستون دست کشید و گفت:‏ «از پرهایت خوشم می‌آید!‏» ظاهراً تا آن زمان،‏ دست‌های پر مو ندیده بود و نمی‌دانست چگونه آن را توصیف کند!‏

دل ما با دیدن فقر مردم و شرایط سخت زندگی‌شان به درد می‌آمد.‏ طبیعت آنجا زیبا بود ولی امکانات درمانی کمی داشت.‏ آب آشامیدنی کافی هم وجود نداشت.‏ با این حال،‏ برادران آنجا نگران نبودند،‏ زیرا به این زندگی عادت داشتند.‏ آنان احساس شادی می‌کردند زیرا در کنار خانواده‌هایشان بودند،‏ مکانی برای پرستش داشتند و می‌توانستند یَهُوَه را تمجید کنند.‏ نمونهٔ آنان به ما کمک کرد تا به امور مهم‌تر اولویت بدهیم و زندگی‌مان را ساده نگه داریم.‏

پَم،‏ بعضی وقت‌ها باید آب تهیه می‌کردی و در شرایطی کاملاً جدید غذا درست می‌کردی.‏ چگونه با این شرایط کنار آمدی؟‏

در تونگا،‏ پَم لباس‌هايشان را در تشتی می‌شويد

در تونگا،‏ پَم لباس‌هایمان را می‌شوید

پدرم چیزهای مفیدی به من یاد داد که واقعاً از او قدردانم.‏ مثلاً این که چطور آتش درست کنم و روی آن غذا بپزم و چطور با وسایل کم سر کنم.‏ طی اقامتمان در کیریباتی،‏ در خانه‌ای کوچک می‌ماندیم که سقفی از جنس نی،‏ کف‌پوشی از سنگ‌ریزه و دیوارهایی از بامبو داشت.‏ وقتی می‌خواستم غذایی ساده درست کنم،‏ یک گودال توی زمین می‌کندم و در آن با پوست نارگیل آتش درست می‌کردم.‏ برای تهیه کردن آب از چاه،‏ با زنان محلّی در صف می‌ایستادم.‏ آنان برای کشیدن آب،‏ از یک چوب تقریباً ۲ متری استفاده می‌کردند که یک طناب باریک به انتهای آن وصل بود؛‏ چیزی شبیه چوب ماهیگیری بود،‏ اما به جای قلاب،‏ یک سطل به انتهای آن وصل بود.‏ نوبت هر کسی که می‌شد،‏ سطل خود را طوری در چاه می‌انداخت که از آب پر می‌شد.‏ به نظرم کار آسانی می‌آمد.‏ اما وقتی نوبتم شد،‏ مجبور شدم چند بار این کار را انجام دهم.‏ چون سطل فقط به آب می‌خورد و شناور می‌ماند.‏ وقتی خندهٔ دیگران تمام شد،‏ یکی از زنان به من پیشنهاد کمک کرد.‏ مردم محلّی همیشه خیلی مهربان بودند و کمکمان می‌کردند.‏

هر دوی شما خدمتتان را در این جزایر خیلی دوست داشتید.‏ می‌توانید چند خاطرهٔ خاص برای ما تعریف کنید؟‏

وینستون:‏ مدتی طول کشید تا با بعضی از عادات فرهنگی آشنا بشویم.‏ مثلاً وقتی برادران غذا تهیه می‌کردند معمولاً تمام غذای خود را به ما می‌دادند.‏ ابتدا نمی‌دانستیم که باید مقداری از آن را برای آنان بگذاریم.‏ به همین خاطر تمام آنچه را که به ما می‌دادند می‌خوردیم.‏ البته وقتی متوجه موضوع شدیم،‏ مقداری از غذا را برای آنان نیز می‌گذاشتیم.‏ با وجود اشتباهاتمان،‏ آنان ما را درک می‌کردند.‏ از این که به عنوان سرپرست حوزه به همراه پَم هر شش ماه یک بار از آنان دیدن می‌کردم،‏ شاد می‌شدند.‏ برادران آنجا به جز من و پَم با شاهدان دیگری در ارتباط نبودند.‏

دیدارهای ما همچنین شهادت خوبی برای دیگران بود.‏ بسیاری از روستائیان فکر می‌کردند که دین شاهدان آن منطقه دینی ساختگی است.‏ بنابراین وقتی من و همسرم را دیدند که از کشوری دیگر برای دیدن برادرانمان آمده‌ایم،‏ متوجه شدند که سازمان ما واقعی است و بسیار تحت‌تأثیر قرار گرفتند.‏

در جزيرهٔ نيوئه،‏ وينستون گروهی را سوار بر موتور در موعظه همراهی می‌كند

در جزیرهٔ نیوئه،‏ وینستون گروهی را در موعظه همراهی می‌کند

پَم:‏ یکی از بهترین خاطرات زندگی‌ام در کیریباتی بود؛‏ جایی که جماعت خیلی کوچکی داشت.‏ برادری به نام ایتیناکای ماتِرا،‏ تنها پیر جماعت آنجا بود.‏ او خیلی سعی می‌کرد تا به ما کمک کند.‏ یک روز با یک سبد آمد که در آن تنها یک تخم‌مرغ بود و گفت که برای ماست.‏ در آن زمان دادن یک تخم‌مرغ،‏ لطفی بزرگ به ما بود.‏ این عمل کوچک ولی سخاوتمندانه خیلی ما را تحت‌تأثیر قرار داد.‏

پَم،‏ چند سال بعد،‏ در دوران بارداری فرزندت را از دست دادی.‏ چه چیز به تو کمک کرد که آن غم را تحمّل کنی؟‏

در سال ۱۹۷۳ هنگامی که هنوز در جزایر جنوبی اقیانوس آرام بودیم،‏ باردار شدم.‏ بنابراین،‏ تصمیم گرفتیم به استرالیا برگردیم.‏ اما چهار ماه بعد فرزند خود را از دست دادیم.‏ وینستون هم خیلی از این موضوع ناراحت و دلشکسته شد.‏ غم و اندوه من به مرور زمان کمتر شد،‏ اما کاملاً از بین نرفت،‏ تا این که برج دیده‌بانی ۱۵ آوریل ۲۰۰۹ را دریافت کردیم.‏ در مقالهٔ «‏سؤالات خوانندگان‏» آمده بود:‏ «آیا بچه‌ای که در شکم مادر بمیرد رستاخیز می‌یابد؟‏» آن مقاله به ما اطمینان بخشید که یَهُوَه در این رابطه تصمیم می‌گیرد و او همیشه درست و عادلانه عمل می‌کند.‏ او تمامی صدمات و آسیب‌هایی را که این دنیای شریر به ما وارد آورده است از میان می‌برد.‏ برای این منظور پسرش عیسی را هدایت می‌کند که «اعمال ابلیس را خنثی سازد.‏» (‏۱یو ۳:‏۸‏)‏ آن مقاله همچنین به ما کمک کرد تا حتی بیشتر از قبل قدر «مرواریدی» را که ما قوم یَهُوَه داریم،‏ بدانیم.‏ واقعاً که بدون پادشاهی خدا هیچ امیدی نداشتیم!‏

پس از این که فرزندمان را از دست دادیم،‏ خدمت تمام‌وقت را از سر گرفتیم.‏ چند ماه در شعبهٔ استرالیا خدمت کردیم و دوباره سرپرست حوزه شدیم.‏ در سال ۱۹۸۱،‏ پس از ۴ سال خدمت در مناطق روستایی نیو وِیلز جنوبی و سیدنی دوباره به شعبهٔ استرالیا دعوت شدیم که نامش بعدها به استرالاسیا تغییر یافت.‏ از آن زمان تا به حال در این شعبه خدمت می‌کنیم.‏

وینستون،‏ آیا تجربه‌ات در جزایر جنوبی اقیانوس آرام به خدمتت در کمیتهٔ شعبهٔ استرالاسیا کمک کرده است؟‏

بله،‏ به طرق مختلف کمک کرده است.‏ در ابتدا قرار شد استرالیا بر ساموآ و ساموآی آمریکا نظارت داشته باشد.‏ سپس شعبهٔ نیوزیلند با شعبهٔ استرالیا ادغام شد.‏ اکنون شعبهٔ استرالاسیا شامل استرالیا،‏ ساموآ،‏ ساموآی آمریکا،‏ جزایر کوک،‏ نیوزیلند،‏ نیوئه،‏ تیمور شرقی،‏ توکِلائو و تونگا می‌باشد.‏ من این افتخار را داشتم که به عنوان نمایندهٔ شعبه از اکثر این جزایر دیدن کنم.‏ همکاری نزدیک با برادران و خواهران وفادار در این جزایر به من کمک کرده است که بهتر بتوانم از شعبه به آنان خدمت کنم.‏

وينستون و پَم در شعبهٔ استرالاسيا

وینستون و پَم در شعبهٔ استرالاسیا

در آخر می‌خواهم بگویم که تجربهٔ زندگی من و پَم به ما نشان داده است که جوانان نیز به دنبال شناخت خدا هستند.‏ آنان حتی اگر اعضای خانواده‌شان علاقه‌ای به حقیقت نداشته باشند،‏ به دنبال آن ‹مروارید گرانبها› می‌روند.‏ (‏۲پاد ۵:‏۲،‏ ۳؛‏ ۲توا ۳۴:‏۱-‏۳‏)‏ به‌حتم،‏ یَهُوَه خدایی مهربان است که می‌خواهد همهٔ انسان‌ها،‏ چه پیر و چه جوان،‏ زندگی واقعی را به دست آوردند.‏

پنجاه سال پیش که من و پَم به دنبال شناخت خدا بودیم،‏ حتی تصوّرش را هم نمی‌کردیم که این کارمان به کجا ختم شود.‏ حقیقت در مورد پادشاهی خدا بدون شک مرواریدی بی‌اندازه گرانبهاست.‏ ما مصمم هستیم تا با تمام نیرویمان این مروارید گرانبها را حفظ کنیم.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی