غزل غزلهای سلیمان
۱ این زیباترین غزل سلیمان* است.+
اسم تو مثل روغن خوشبویی است که بر سر ریخته میشود.+
برای همین است که دختران، شیفتهٔ تو هستند.
۴ مرا با خودت ببر؛ بیا با هم فرار کنیم،
چون پادشاه میخواهد مرا به حجلهاش ببرد!
بیا با هم شاد و خوش باشیم.
بیا بیشتر دربارهٔ حرفهای عاشقانهات صحبت کنیم، تا شراب.
بیدلیل نیست که دختران، شیفتهٔ تو هستند.
۵ ای دختران اورشلیم، رنگ پوست من تیره است ولی زیبا هستم؛
به تیرگی و زیبایی خیمههای قیدار + و پارچههای خیمهٔ + سلیمان.
۶ به خاطر تیرگی پوستم به من خیره نشوید،
چون آفتاب رنگ پوستم را تیره کرده است.
برادرانم که از دست من عصبانی شده بودند،
مرا به باغهای انگور فرستادند تا از آن باغها نگهداری کنم،
و وقت نداشتم که از باغ انگور خودم مراقبت کنم.
به من بگو تا مثل زن عزاداری که چهرهاش را پوشانده است،
بین گلههای دوستانت سرگردان نباشم.»
۸ «ای زیباترین زن دنیا، اگر نمیدانی او کجاست،
برو و رد پای گلهاش را دنبال کن،
و بزغالههایت را کنار چادرهای چوپانان بچران.»
۹ «ای عشق من، زیبایی تو برای من مثل زیبایی اسبی* در میان ارابههای فرعون است.+
۱۰ جواهرات* چقدر گونههایت را زیبا کردهاند!
گردنبندها چقدر به گردنت زیبایی دادهاند!
۱۱ ما برایت زیورآلات میسازیم،
زیورآلاتی از طلا و نقره.»
۱۲ «حتی وقتی پادشاه سر سفرهاش مینشیند،
بوی خوش عطر من + به سمت دلدادهام میرود.
۱۳ دلدادهٔ من برایم مثل کیسهای پر از صمغ خوشبوی مُرّ* است؛+
کیسهای که تمام شب در میان سینههایم قرار دارد.
۱۵ «ای عشق من، تو چقدر زیبایی!
چشمانت به زیبایی چشمان کبوترهاست.»+
۱۶ «ای عشق من، تو چقدر جذاب و زیبایی!*+
سبزهزارها بستر ماست.
۱۷ درختان سِدر، تیرکهای خانهٔ* ماست،
و سروهای کوهی، سقف آن!»