کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۱ ۱۵/‏۹ ص ۳-‏۶
  • خواندن کتاب مقدّس در طول عمر به من قدرت داده است

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • خواندن کتاب مقدّس در طول عمر به من قدرت داده است
  • برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • ‏«از آن دست نمی‌کشی!‏»‏
  • از زندان به دون‌کرک برگشتم
  • تقویت‌شده برای مسئولیت‌های جدید
  • بهترین راه زندگی
  • ‏«از دیگران چیزهای زیادی یاد گرفتم!‏»‏
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۱
  • بهره بردن از خواندن روزانهٔ کتاب مقدس
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۵
برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
ب۱۱ ۱۵/‏۹ ص ۳-‏۶

خواندن کتاب مقدّس در طول عمر به من قدرت داده است

از زبان مارسُو لِروی

‏«در ابتدا،‏ خدا آسمان‌ها و زمین را آفرید.‏» این اوّلین جمله از کتابی بود که در اتاقم مخفیانه می‌خواندم!‏ بلی،‏ کتابی که در دست داشتم کتاب مقدّس بود و نمی‌خواستم پدرم را که منکر خدا بود،‏ مطلع سازم.‏

این اوّلین باری بود که کتاب مقدّس را می‌خواندم و کلمات آغازین کتاب پیدایش مانند چراغی ذهنم را روشن کرد.‏ با خود فکر کردم:‏ ‹این کتاب دلیل نظم قوانین فیزیک را که مرا همیشه متحیّر ساخته است،‏ به خوبی توضیح می‌دهد!‏› به قدری هیجان زده شده بودم که کتاب مقدّس را از ساعت هشت شب تا چهار صبح خواندم.‏ از آن موقع به بعد خواندن کتاب مقدّس عادتم شد.‏ بگذارید توضیح دهم که خواندن کتاب مقدّس چگونه مرا در طول عمر تقویت کرده است.‏

‏«از آن دست نمی‌کشی!‏»‏

در سال ۱۹۲۶ در دهکدهٔ وِرمِل واقع در شمال فرانسه متولّد شدم.‏ در حوالی دهکده معدن زغال‌سنگ بود و اهالی آنجا معدنچی بودند.‏ طی جنگ جهانی دوّم زغال‌سنگ یکی از منابع مهم ملی بود.‏ چون کارگر معدن بودم،‏ از رفتن به خدمت نظام‌وظیفه عفو شدم.‏ از آنجایی که علاقهٔ شدیدی به فیزیک داشتم،‏ در کنار شغلم شروع به مطالعه در بارهٔ رادیو و برق کردم و امید داشتم بدین شکل وضعیت زندگی‌ام را بهبود بخشم.‏ در ۲۱ سالگی یکی از هم‌شاگردی‌هایم کتاب مقدّسی به من داد و گفت:‏ «این کتاب را بخوان؛‏ این کتاب عالیه!‏» وقتی آن را تا آخر خواندم متقاعد شدم که کلام خدا و مکاشفه‌ای برای انسان‌هاست.‏

چون فکر کردم همسایگانم نیز مشتاق خواندن کتاب مقدّس باشند،‏ هشت نسخه خریدم.‏ اما وقتی با مخالفت و تمسخر مردم روبرو شدم،‏ خیلی تعجب کردم.‏ بستگان خرافاتی‌ام به من گفتند:‏ «اگر شروع به خواندن کتاب مقدّس کنی،‏ از آن دست نمی‌کشی!‏» حرفشان درست بود.‏ تا به امروز،‏ هر روز آن را خوانده‌ام و هیچ وقت پشیمان نشده‌ام.‏ این عادت دیرین من است.‏

برخی از همسایگان وقتی متوجه شدند که به کتاب مقدّس علاقه دارم،‏ نشریاتی که از شاهدان یَهُوَه دریافت کرده بودند،‏ به من دادند.‏ در نشریاتی مانند کتابچهٔ «یک دنیا،‏ یک حکومت»‏a (‏در تصویر به زبان فرانسه)‏ بر اساس کتاب مقدّس توضیح داده شده بود که تنها امید بشر حکومت خداست.‏ (‏مت ۶:‏۱۰‏)‏ پس از خواندن آن بیشتر مصمم شدم که این امید واقعی را به مردم اعلام کنم.‏

یکی از اوّلین کسانی که کتاب مقدّس را از من پذیرفت دوست دوران کودکی‌ام به نام نوئل بود.‏ از آنجایی که کاتولیک واقعی بود قرار گذاشت با مردی گفتگو کنیم که برای کشیش شدن درس می‌خواند.‏ احساس اضطراب داشتم.‏ با این حال،‏ از مزمور ۱۱۵:‏۴-‏۸ و مَتّی ۲۳:‏۹،‏ ۱۰ پی برده بودم که پرستش مجسمه و تصاویر و خطاب روحانیان با عناوین مذهبی،‏ خدا را ناخوشنود می‌سازد.‏ آگاهیم از کتاب مقدّس مرا شجاع ساخت تا از ایمانم دفاع کنم.‏ نتیجه آن شد که نوئل حقیقت را پذیرفت و تا به امروز برادری وفادار است.‏

همچنین به دیدار خواهرم رفتم.‏ شوهر او کتاب‌هایی در رابطه با سحر و جادو داشت و از سوی دیوها آزار و اذیت می‌شد.‏ در ابتدا احساس کردم کاری از دستم بر نمی‌آید،‏ اما آیاتی مانند عبرانیان ۱:‏۱۴ به من اطمینان داد که از حمایت فرشتگان یَهُوَه برخوردارم.‏ وقتی شوهر خواهرم اصول کتاب مقدّس را در زندگی به کار برد و هر چه در رابطه با سحر و جادو داشت دور ریخت،‏ توانست از تأثیر دیوها رهایی یابد.‏ هم او و هم خواهرم شاهدان غیور یَهُوَه شدند.‏

در سال ۱۹۴۷ شاهدی آمریکایی به نام آرتور اِمی‌یُوت درِ خانه‌ام را زد.‏ با خوشحالی فراوان از او پرسیدم شاهدان یَهُوَه جلساتشان را در کجا برگزار می‌کنند.‏ او گفت در فاصلهٔ ده کیلومتری،‏ گروهی در لیه‌وین وجود دارد.‏ از آنجایی که دوچرخه در آن دوران کمیاب بود،‏ چندین ماه پای پیاده به جلسات می‌رفتم.‏ به دلیل ممنوعیت خدمت موعظه در فرانسه به مدت هشت سال،‏ فقط ۲۳۸۰ شاهد یَهُوَه وجود داشت که بسیاری از آن‌ها مهاجران لهستانی بودند.‏ اما فعالیت شاهدان یَهُوَه در ۱ سپتامبر ۱۹۴۷،‏ دوباره به رسمیت شناخته شد و دفتر شعبهٔ پاریس در ویلا گی‌بر دوباره باز شد.‏ چون در فرانسه هیچ پیشگامی نبود در شمارهٔ دسامبر ۱۹۴۷ جزوهٔ اینفورمنت (‏امروزه جزوهٔ خدمت ملکوتی ما‏)‏ از مبشّران درخواست شد تا به خدمت پیشگامی بپردازند که در آن زمان ۱۵۰ ساعت موعظه در ماه بود.‏ (‏ساعت پیشگامی در سال ۱۹۴۹ به ۱۰۰ ساعت تقلیل یافت.‏)‏ عیسی در یوحنا ۱۷:‏۱۷ گفته است:‏ «کلام [خدا] حقیقت است.‏» از آنجایی که با این گفته کاملاً موافق بودم،‏ در سال ۱۹۴۸ تعمید یافتم و در دسامبر ۱۹۴۹ پیشگام شدم.‏

از زندان به دون‌کرک برگشتم

اوّلین مأموریتم در شهر آژن واقع در جنوب فرانسه بسیار کوتاه بود.‏ چون کار در معدن را رها کرده بودم،‏ مرا به خدمت نظام فرا خواندند.‏ به دلیل امتناع از این خدمت مرا به زندان انداختند.‏ با این که در زندان اجازه نداشتم کتاب مقدّس داشته باشم،‏ چند صفحه از کتاب مزامیر را تهیه دیدم.‏ خواندن آن صفحات مرا تشویق کرد.‏ پس از آزادی با تصمیمی مهم روبرو شدم:‏ «زندگی‌ام را روبراه سازم یا آن که به خدمت تمام‌وقت ادامه دهم؟‏» دوباره کتاب مقدّس به من کمک کرد.‏ با خواندن فیلیپیان ۴:‏۱۱-‏۱۳‏،‏ در مورد سخنان پولُس رسول تعمّق کردم.‏ در آنجا آمده است:‏ «قدرت هر چیز را دارم در او که مرا نیرو می‌بخشد.‏» از این رو،‏ تصمیم گرفتم به خدمت پیشگامی ادامه دهم.‏ در سال ۱۹۵۰ مأموریتی در دون‌کرک شهری که قبلاً در آن به خدمت موعظه پرداخته بودم،‏ دریافت کردم.‏

وقتی به دون‌کرک رسیدم هیچ چیز نداشتم.‏ آن شهر در طی جنگ جهانی دوّم خسارت فراوان دیده بود و یافتن مسکن بسیار سخت بود.‏ تصمیم گرفتم سراغ خانواده‌ای بروم که سابقاً به آن‌ها موعظه کرده بودم.‏ خانم خانه وقتی مرا دید،‏ با خوشحالی گفت:‏ «آقای لِروی،‏ آزاد شدی!‏ شوهرم می‌گوید اگر همهٔ مردان مثل تو بودند هرگز جنگ نمی‌شد.‏» آن خانواده مهمان‌سرایی داشتند و اجازه دادند تا آغاز فصل توریستی در آنجا بمانم.‏ همچنین اِوِنز،‏ برادر آرتور اِمی‌یُوتb که در بندر مترجم بود،‏ در جستجوی کسی بود تا در شب از کشتی‌ای پاسبانی کند.‏ از این رو،‏ به من پیشنهاد کار داد.‏ اِوِنز مرا به یکی از پرسنل عالی‌رتبهٔ کشتی معرفی کرد.‏ چون در دوران حبسم مثل چوب لاغر شده بودم اِوِنز دلیل آن را به او توضیح داد.‏ آن پرسنل نیز به من گفت که می‌توانم از یخچال کشتی غذا بردارم.‏ در آن روز هم جایی برای اقامت،‏ هم کار و هم غذا یافتم!‏ پس اطمینانم به سخنان عیسی در مَتّی ۶:‏۲۵-‏۳۳ قوی‌تر شد.‏

وقتی فصل توریستی آغاز شد من و سیمون آپولینارسکی که با من پیشگامی می‌کرد مجبور به پیدا کردن اقامتگاهی دیگر شدیم.‏ با این حال،‏ مصمم بودیم به خدمت خود ادامه دهیم.‏ پس در استبلی قدیمی مکانی برای اقامت یافتیم،‏ جایی که شب‌ها را بر تشک‌های کاهی سر به بالین می‌گذاشتیم و روزها در دون‌کرک به خدمت موعظه می‌پرداختیم.‏ بسیاری از اهالی آنجا حقیقت کتاب مقدّس را پذیرفتند که یکی از آن‌ها صاحب استبل بود.‏ مدتی نگذشت که روزنامهٔ محلّی دون‌کرک اخطاریه‌ای به مردم شهر با این عنوان چاپ کرد:‏ «شیوع فعالیت شاهدان یَهُوَه در منطقه.‏» ولی من،‏ سیمون و چند مبشّر دیگر تنها شاهدان آنجا بودیم.‏ پس برای مقابله،‏ در مورد امید مسیحی‌مان و دستِ یاری یَهُوَه تعمّق می‌کردیم؛‏ بدین شکل قدرت تحمّل را یافتیم.‏ وقتی در سال ۱۹۵۲ مأموریت جدیدی به من سپرده شد،‏ حدود ۳۰ پیشگام دائم در شهر دون‌کرک فعال بودند.‏

تقویت‌شده برای مسئولیت‌های جدید

مدتی از خدمت در شهر اَمیِن نگذشته بود که به خدمت پیشگام ویژه در بولون-‏بیلانکور در حومهٔ شهر پاریس منصوب شدم.‏ در آن دوران با اشخاص بسیاری کتاب مقدّس را مطالعه می‌کردم.‏ برخی از آن‌ها بعدها به خدمت تمام‌وقت و میسیونری فعال شدند.‏ یکی از آن‌ها مردی جوان به نام گی مابیلا بود.‏ او مدتی پس از پذیرفتنِ حقیقت سرپرست حوزه و سپس سرپرست ناحیه شد.‏ بعدها نظارت ساختمان‌سازی چاپخانهٔ بیت‌ئیل کنونی در لوویه،‏ واقع در ۱۰۰ کیلومتری پاریس،‏ به او سپرده شد.‏ گفتگوهای متعدد در خدمت موعظه،‏ کلام خدا را بیشتر در فکرم حک و مرا از شادی لبریز کرد و قوّت داد تا در فن تعلیم پیشرفت کنم.‏

در سال ۱۹۵۳ به سرپرست حوزه منصوب شدم.‏ خدمتم در آلزاس لورِن بود،‏ منطقه‌ای که بین سال‌های ۱۸۷۱ و ۱۹۴۵ دو بار در تصرّف آلمان قرار گرفت.‏ به همین دلیل مجبور شدم تا حدّی زبان آلمانی بیاموزم.‏ وقتی شروع به خدمت سیّاری کردم تعداد اتومبیل،‏ تلویزیون و ماشین تحریر در آن منطقه کم بود و هیچ کس رادیوی ترانزیستوری و کامپیوتر نداشت.‏ با این حال،‏ نه احساس ناراحتی می‌کردم،‏ نه احساس کمبود.‏ برعکس،‏ دوران شادی را سپری می‌کردم.‏ از آنجایی که زندگی مردم ساده بود،‏ اطاعت از فرمان کتاب مقدّس در مورد «چشم بسیط» و تمرکز به خدمت آسان‌تر بود.‏ —‏ مت ۶:‏۱۹-‏۲۲‏.‏

مجمع سال ۱۹۵۵ در پاریس با عنوان «پادشاهی پیروزمند خدا» خاطره‌ای فراموش نشدنی بود.‏ در آنجا بود که با ایرِن کولانسکی همسرم آشنا شدم.‏ او خدمت تمام‌وقتش را یک سال قبل از من شروع کرده بود.‏ والدین لهستانی ایرِن مدت مدیدی بود که شاهدان غیور یَهُوَه بودند.‏ آن‌ها حقیقت را در فرانسه از برادر آدولف وِبِر آموختند.‏ او باغبان برادر راسل بود و برای پخش خبر خوش به اروپا آمده بود.‏ ایرِن پس از ازدواج با من در سال ۱۹۵۶،‏ مرا در خدمت سیّاری همراهی کرد.‏ او در تمام سال‌های خدمتم واقعاً حامی خوبی بوده است!‏

دو سال بعد از آن،‏ افتخار غیرمنتظرهٔ دیگری نصیبم شد.‏ از طرف شعبه،‏ به سرپرست ناحیه منصوب شده بودم.‏ ولی به دلیل کمبود برادران واجدِ شرایط به عنوان سرپرست حوزه نیز از چند جماعت دیدار می‌کردم.‏ حقیقتاً دوران پر مشغله‌ای بود!‏ علاوه بر ۱۰۰ ساعت موعظه در ماه،‏ هر هفته سخنرانی می‌دادم،‏ به دیدار سه گروه مطالعهٔ کتاب می‌رفتم،‏ برگه‌های جماعات را کنترل می‌کردم و از جماعات گزارش تهیه می‌نمودم.‏ شاید فکر کنید که با تمام این مسئولیت‌ها چگونه وقت برای خواندن کلام خدا می‌یافتم!‏ فقط یک راه مانده بود.‏ صفحات کتاب مقدّس کهنه را می‌بریدم و همیشه چند صفحه را همراه خود می‌بردم.‏ هر گاه منتظر کسی بودم،‏ آن صفحات را از جیبم در می‌آوردم و می‌خواندم.‏ در همان چند دقیقهٔ کوتاه از لحاظ روحانی قوّت می‌یافتم و برای ادامهٔ مأموریتم راسخ‌تر می‌شدم.‏

در سال ۱۹۶۷ از ما دعوت شد عضو دائم خانوادهٔ بیت‌ئیل در بولون-‏بیلانکور شویم.‏ اکنون بیش از ۴۰ سال است که در بخش خدمت همواره مشغول به کار هستم.‏ بخشی از کارم که بسیار لذّت‌بخش است،‏ پاسخ به نامه‌هایی است که به شعبه ارسال شده است و با مکاتبه جواب سؤالاتی که ارسال‌کنندگان در بارهٔ کتاب مقدّس دارند می‌دهم.‏ وقتی در عمق کلام خدا جستجو و ‹از انجیل دفاع› می‌کنم،‏ شادی بزرگی به دست می‌آورم!‏ (‏فیلیپ ۱:‏۷‏)‏ همچنین از ادارهٔ عبادت صبحگاهی و بحث در مورد کتاب مقدّس قبل از صرف صبحانه لذّت می‌برم.‏ در سال ۱۹۷۶ منصوب شدم تا عضوی از هیئت شعبهٔ فرانسه باشم.‏

بهترین راه زندگی

در طول عمرم با سختی‌های بسیاری روبرو شدم.‏ اما،‏ کهولت و بیماری سخت‌ترین آن‌ها بوده است چرا که خدمت من و همسرم را محدود ساخته است.‏ با این حال،‏ خواندن و مطالعهٔ کتاب مقدّس امیدمان را زنده نگه داشته است.‏ وقتی با اتوبوس به محدودهٔ جماعتمان می‌رویم و با مردم در مورد امیدمان صحبت می‌کنیم،‏ شاد می‌شویم.‏ من و همسرم مجموعاً بیش از ۱۲۰ سال را به خدمت تمام‌وقت پرداخته‌ایم.‏ خدمت تمام‌وقت زندگی‌ای شاد،‏ پرهیجان و مفید برایمان به ارمغان آورده است.‏ از این رو،‏ این خدمت را به همهٔ آنانی توصیه می‌کنیم که در آرزوی چنین زندگی‌ای هستند.‏ مانند داود پادشاه من نیز می‌توانم بگویم:‏ «الآن پیر هستم و مرد صالح را هرگز متروک ندیده‌ام.‏» —‏ مز ۳۷:‏۲۵‏.‏

یَهُوَه با کلامش در پستی و بلندی‌های زندگی‌ام به من قوّت داده است.‏ ۶۰ سال پیش،‏ بستگانم گفتند که خواندن کتاب مقدّس عادتم می‌شود.‏ آن‌ها درست گفتند.‏ این عادتی است که هیچ وقت از آن پشیمان نشده‌ام!‏

‏[پاورقی‌ها]‏

a چاپ سال ۱۹۴۴،‏ اما اکنون موجود نیست.‏

b برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اِوِنز اِمی‌یُوت به مجلّهٔ برج دیده‌بانی انگلیسی ۱ ژانویه ۱۹۹۹ صفحات ۲۲ و ۲۳ رجوع شود.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۵]‏

سیمون و من

‏[تصویر در صفحهٔ ۵]‏

مشابه اوّلین کتاب مقدّسی که دریافت کردم

‏[تصویر در صفحهٔ ۵]‏

در خدمت سرپرست سیّاری

‏[تصویر در صفحهٔ ۶]‏

در روز ازدواج‌مان

‏[تصویر در صفحهٔ ۶]‏

ایرِن و من از خواندن و مطالعهٔ کلام خدا لذّت می‌بریم

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی