کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • پ‌ج فصل ۳ ص ۲۶-‏۳۳
  • چه کار کنم تا پدر و مادرم بیشتر به من آزادی بدهند؟‏

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • چه کار کنم تا پدر و مادرم بیشتر به من آزادی بدهند؟‏
  • پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • ‏«غمناک»‏
  • چرا مرا کلافه می‌کنند؟‏
  • سوءتفاهم
  • قوانین و مقررات
  • ‏«بیشتر داده خواهد شد»‏
  • ابتکار عمل
  • روی پای خودت بایست
  • چرا پدر و مادرم با من تفاهم ندارند؟‏
    پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
  • چگونه با والدینم در مورد قوانین خانه صحبت کنم؟‏
    پرسش‌های جوانان
پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
پ‌ج فصل ۳ ص ۲۶-‏۳۳

فصل ۳

چه کار کنم تا پدر و مادرم بیشتر به من آزادی بدهند؟‏

تو می‌گویی به اندازهٔ کافی بزرگ شده‌ای که آخر هفته‌ها تا دیروقت بیرون بمانی.‏ ولی والدینت می‌گویند باید زود به خانه برگردی.‏ تو می‌گویی دلت می‌خواهد آن فیلم جدیدی را که همه راجع به آن حرف می‌زنند،‏ ببینی.‏ امّا والدینت نمی‌گذارند آن را تماشا کنی.‏ تو می‌گویی چند تا دوست خوب پیدا کرده‌ای و می‌خواهی با آنان بیرون بروی.‏ امّا والدینت می‌گویند که اول می‌خواهند دوستانت را ببینند.‏

در دوران نوجوانی،‏ گاهی اوقات ممکن است احساس کنی والدینت تو را محکم نگاه داشته‌اند و نمی‌گذارند بدون اجازهٔ آنان آب بخوری.‏ به نظر می‌آید هر وقت می‌گویی:‏ «من می‌خواهم .‏ .‏ .‏،‏» آنان بی برو برگرد می‌گویند:‏ «نخیر،‏ اجازه نداری.‏» همچنین به نظر می‌آید،‏ «چشمان تیزبین» والدینت همیشه و همه جا تو را تحت نظر دارند.‏ دِبی،‏ ۱۵ ساله است و می‌گوید:‏ «پدرم همیشه می‌خواهد بداند من کجا هستم و کِی به خانه برمی‌گردم.‏ این،‏ کارِ همهٔ پدر و مادرهاست.‏ نمی‌فهمم،‏ آیا آنها باید از هر چیزی سر در بیاورند؟‏ آنها باید بیشتر به من آزادی بدهند.‏»‏

شکایت دیگر جوانان این است که والدینشان به آنان احترام نمی‌گذارند.‏ به جای اینکه والدین این جوانان به ایشان اعتماد داشته باشند،‏ وقتی اتفاقی می‌افتد،‏ بدون اینکه سؤالی بکنند آنان را مقصر می‌شناسند.‏ و یا به جای اینکه به آنان اجازه دهند خودشان تصمیم‌گیری کنند،‏ با وضع کردن قانون و قوانین،‏ آنان را محدود می‌کنند.‏

‏«غمناک»‏

آیا گاهی اوقات پدر و مادرت با تو مثل یک بچهٔ کوچک رفتار می‌کنند؟‏ اگر این طور است،‏ فراموش نکن از آن زمانی که تو واقعاً یک بچه بودی،‏ هنوز مدت زیادی نمی‌گذرد.‏ خاطرهٔ زمانی که طفل ناتوانی بودی،‏ کاملاً در ذهن والدینت باقی مانده است و به آسانی پاک نمی‌شود.‏ والدینت هنوز اشتباهات بچگانهٔ تو را به یاد دارند و به این سبب،‏ چه بخواهی چه نخواهی،‏ می‌خواهند از تو محافظت کنند.‏

این احساس والدینت یعنی محافظت از تو،‏ احساس بسیار قویی است.‏ پدر و مادرت یا دائماً در تلاشند که غذا و پوشاک برای تو تهیه کنند و سقفی بالای سرت باشد و یا به این مشکل می‌اندیشند که چگونه به تو آموزش داده و تو را تربیت کنند؛‏ بلی،‏ چگونه از تو محافظت و نگهداری کنند.‏ علاقهٔ آنان به تو،‏ به هیچ وجه سطحی نیست.‏ آنان در خصوص نحوهٔ بار آوردن تو در مقابل خدا مسئول هستند.‏ (‏ افسسیان ۶:‏⁠۴‏)‏ والدینت از دیدن چیزی که ظاهراً به سلامتی و رفاه تو آسیب می‌رساند،‏ نگران و آشفته می‌شوند.‏

والدین عیسی مسیح را در نظر بگیر.‏ آنان یک بار بعد از دیدار از اورشلیم،‏ راه خانه را پیش گرفتند ولی متوجه نشدند که عیسی همراه آنان نیست.‏ بعد وقتی فهمیدند که عیسی در میانشان نیست،‏ به تکاپو افتاده،‏ با سعی تمام —‏ حتی سراسیمه —‏ به جستجوی او پرداختند!‏ وقتی سرانجام «او را در هیکل [معبد] یافتند،‏» مادر عیسی گفت:‏ «ای فرزند چرا با ما چنین کردی؟‏ اینک پدرت و من غمناک گشته تو را جستجو می‌کردیم.‏» (‏ لوقا ۲:‏⁠۴۱-‏۴۸‏)‏ اگر حتی عیسی که بچهٔ کاملی بود،‏ موجب اضطراب و دلواپسی والدینش شد،‏ فکرش را بکن تو چقدر باعث نگرانی والدینت می‌شوی!‏

برای مثال،‏ اختلاف تمام‌نشدنی بر سر وقتِ برگشتن به خانه را در نظر بگیر.‏ شاید فکر کنی دلیلی وجود ندارد که کسی در این باره محدودیت برای تو بگذارد.‏ لیکن،‏ آیا تا به حال از نقطه نظر والدینت به موضوع نگاه کرده‌ای؟‏ نویسندگان کم سن و سال «کتاب بچه‌ها دربارهٔ والدین» (‏ انگل‍.‏)‏،‏ سعی کرده‌اند این کار را انجام دهند.‏ آنان فهرستی با این عنوان تهیه کردند:‏ «تخیلات والدین در مورد آنچه که احتمالاً بچه‌ها هنگامی که سر موقع منزل نیستند،‏ انجام می‌دهند.‏» این فهرست شامل مواردی می‌شود از قبیل ‹استعمال مواد مخدر،‏ تصادف اتومبیل،‏ پرسه زدن در پارکها،‏ بازداشت شدن،‏ تماشای فیلمهای سکسی،‏ فروختن مواد مخدر،‏ مواجهه با سارقین،‏ مورد تجاوز قرار گرفتن،‏ به زندان افتادن و لکه‌دار کردن حیثیت خانواده.‏›‏

البته،‏ همهٔ والدین چنین تصورات و نتیجه‌گیریهای ظاهراً افراطی و مبالغه‌آمیزی نمی‌کنند.‏ امّا آیا این حقیقت ندارد که بسیاری از جوانان،‏ درگیر این گونه مسائل می‌باشند؟‏ بنابراین،‏ آیا این عقیده که تا دیر وقت بیرون ماندن و داشتن رفقای ناباب می‌تواند مضر باشد،‏ باید موجب دلخوری و آزردگی تو شود؟‏ در واقع،‏ حتی والدین عیسی نیز می‌خواستند بدانند که او کجاست!‏

چرا مرا کلافه می‌کنند؟‏

برخی از جوانان می‌گویند،‏ ترس والدینشان از اینکه مبادا صدمه‌ای به آنان برسد،‏ از بدگمانی هم فراتر می‌رود!‏ ولی به یاد داشته باش،‏ چقدر والدینت وقت صرف تو کرده‌اند و چقدر به تو دلبستگی دارند.‏ فکر اینکه تو بزرگ شوی و سرانجام آنان را ترک کنی،‏ احتمالاً آنان را آزار می‌دهد.‏ یک ولی این طور نوشت:‏ «من یک پسر دارم و او تنها فرزند من است و الآن نوزده‌ساله است؛‏ برای من قبول کردن این فکر که او برود و برای خودش زندگی کند،‏ سخت است.‏»‏

از این رو،‏ بعضی از والدین بیش از حد از فرزندان خود محافظت می‌کنند و با این کار،‏ آنان را کلافه می‌کنند.‏ ولی،‏ اگر زیادی از خودت در برابر این مسئله واکنش نشان دهی،‏ کار واقعاً اشتباهی کرده‌ای.‏ یک زن جوان تعریف می‌کند:‏ «تا سن ۱۸ سالگی،‏ من و مادرم خیلی به هم نزدیک بودیم.‏ .‏ .‏ .‏ [امّا] همینطور که بزرگتر می‌شدم مشکلاتی بین ما به وجود آمد.‏ من می‌خواستم کمی مستقل باشم و احتمالاً مادرم احساس کرد که این،‏ رابطهٔ ما را به مخاطره می‌اندازه.‏ او در عوض سعی کرد منو محکم‌تر نگه داره و عکس‌العمل من هم این بود که خودم را بیشتر از او کنار کشیدم.‏»‏

کمی آزادی و عدم وابستگی خوب است ولی نگذار که این امر،‏ به قیمت از دست دادن روابط خانوادگی تمام شود.‏ چطور می‌توانی رابطهٔ خود را با والدینت بیشتر به رابطهٔ میان بزرگسالان یعنی رابطه‌ای بر پایهٔ تفاهم،‏ مدارا و احترام متقابل تبدیل کنی؟‏ اولاً،‏ این را بدان که احترام،‏ احترام می‌آورد.‏ یک بار،‏ پولس رسول گفت:‏ «نسبت به پدران جسمانی ما که ما را تأدیب نمودند،‏ احترام لازم را نشان داده‌ایم.‏»‏ (‏ عبرانیان ۱۲:‏⁠۹‏،‏ انجیل شریف )‏ پدر و مادرهای مسیحیان قرن اول،‏ انسانهایی بی‌تقصیر و بری از خطا نبودند.‏ پولس ادامه داد و گفت (‏ آیهٔ ۱۰‏)‏:‏ ‹پدران جسمانی .‏ .‏ .‏ بر طبق صلاح‌دید خویش .‏ .‏ .‏ کاری را می‌کردند.‏› —‏ ا ش.‏

بعضی وقتها،‏ این مردان در قضاوتشان اشتباه می‌کردند.‏ لیکن آنان شایستهٔ احترام از جانب فرزندانشان بودند.‏ این موضوع در مورد والدین تو نیز صدق می‌کند.‏ این مسئله که آنان تو را کلافه می‌کنند،‏ دلیلی برای شورش و نافرمانی نیست.‏ پس همانطور که می‌خواهی آنان به تو احترام بگذارند،‏ تو هم به آنان احترام بگذار.‏

سوءتفاهم

آیا تا به حال،‏ اتفاق افتاده به علت پیش آمدی که تقصیر تو نبوده است دیر به منزل بیایی؟‏ آیا والدینت عصبی بودند؟‏ چنین سوءتفاهمهایی به تو فرصت می‌دهد تا احترام والدینت را به خود جلب کنی.‏ بیاد بیاور،‏ وقتی والدین پریشان و نگران عیسی سرانجام او را در معبد پیدا کرده و دیدند که معصومانه با بعضی از معلمان دربارهٔ کلام خدا بحث می‌کند،‏ عیسی چه رفتاری از خود نشان داد.‏ آیا عیسی احساساتی شد و جار و جنجال راه انداخت و یا ناله سر داد که چقدر آنان،‏ نسبت به او غیرمنصف و بدبین هستند؟‏ به پاسخ آرام او توجه کن:‏ «از بهر چه مرا طلب می‌کردید،‏ مگر ندانسته‌اید که باید من در امور پدر خود باشم؟‏» (‏ لوقا ۲:‏⁠۴۹‏)‏ بدون شک،‏ والدین عیسی تحت تأثیر بلوغ ذهنی او قرار گرفتند.‏ بنابراین،‏ «جواب نرم،‏» نه فقط «خشم را برمی‌گرداند» بلکه همچنین باعث می‌شود والدینت به تو احترام بگذارند.‏ —‏ امثال ۱۵:‏⁠۱‏.‏

قوانین و مقررات

نحوهٔ واکنش و عکس‌العمل تو در برابر خواست و انتظارات والدینت همچنین بر رفتار آنان با تو بسیار تأثیر می‌گذارد.‏ بعضی جوانان اَخم و تَخم می‌کنند،‏ دروغ می‌گویند و یا علناً سرکشی و نافرمانی می‌کنند.‏ سعی کن بیشتر مثل بزرگسالان با مسئله روبرو شوی.‏ اگر می‌خواهی والدینت به تو اجازه دهند بیشتر بیرون بمانی،‏ اصرار بچگانه و یا نِق نِق نکن و نگو «همهٔ بچه‌های دیگر می‌توانند تا دیروقت بیرون باشند.‏» نویسنده‌ای به نام آندرِا ایگان،‏ توصیه می‌کند:‏ «راجع به آنچه که می‌خواهی انجام دهی تا آنجا که می‌توانی به والدینت [توضیح بده،‏] تا به این صورت،‏ آنان بتوانند موقعیت را درک کنند.‏ .‏ .‏ .‏ اگر همه چیز را دربارهٔ اینکه کجا می‌خواهی بروی و با چه کسی می‌خواهی باشی و اینکه چرا برای تو اهمیت دارد که مدت بیشتری بیرون بمانی برای والدینت تعریف کنی .‏ .‏ .‏ ،‏ ممکن است آنان بگویند،‏ باشد،‏ عیبی ندارد.‏»‏

همچنین اگر والدینت می‌خواهند دوستانت را اَلَک کنند —‏ که البته باید هم این کار را بکنند —‏ مانند بچه‌ها غُر نزن.‏ مجلهٔ «هفده‌سالگان» (‏ انگل‍.‏)‏،‏ توصیه می‌کند:‏ «گهگداری دوستانت را به خانه بیاور تا وقتی مثلاً می‌گویی،‏ می‌خواهم با ویلیام به سینما بروم،‏ دلیلی نداشته باشد که پدرت از اطاق دیگر فریاد بزند،‏ ‹ویلیام؟‏ کدام ویلیام؟‏› »‏

‏«بیشتر داده خواهد شد»‏

امیر وقتی دربارهٔ برادر کوچک‌تر خود،‏ شهرام،‏ صحبت می‌کند،‏ لبخند بر لب دارد.‏ او می‌گوید:‏ «ما فقط ۱۱ ماه با هم اختلاف سنی داریم،‏ ولی رفتار پدر و مادرمان با ما از زمین تا آسمان فرق می‌کنه.‏ به من خیلی آزادی می‌دادند.‏ می‌تونستم از ماشینمان استفاده کنم.‏ یک بار حتی به من اجازه دادند یک برادر را که از من جوانتر بود به نیویورک ببرم.‏»‏

امیر ادامه می‌دهد:‏ «ولی،‏ موضوع در مورد شهرام فرق می‌کرد.‏ پدر و مادرمان اصلاً به او آزادی عمل نمی‌دادند.‏ وقتی شهرام به سن کافی رسید،‏ بابام حتی به خودش زحمت نداد به او رانندگی یاد بده.‏ همینطور وقتی او فکر کرد سنش به حدی رسیده که می‌تونه با دختری دوست بشه،‏ پدر و مادرم به او اجازه ندادند.‏»‏

آیا این والدین،‏ تبعیض قائل می‌شدند؟‏ خیر.‏ امیر می‌گوید:‏ «شهرام احساس مسئولیت نمی‌کرد.‏ او از خودش ابتکار عمل و همت نشان نمی‌داد.‏ اغلب،‏ کاری را هم که به او می‌گفتند انجام نمی‌داد.‏ من هیچ وقت جواب سربالا به پدر و مادرم ندادم ولی شهرام مخالفت خودش را علناً نشان می‌داد.‏ معلوم بود که بالاخره،‏ دودِ این کارش توی چشم خودش می‌ره.‏» عیسی در متی ۲۵:‏۲۹ گفت:‏ «زیرا آن کس که دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آنکس که ندارد حتی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد.‏» —‏ ا ش.‏

آیا می‌خواهی آزادی و مسئولیت بیشتری داشته باشی؟‏ پس نشان بده که احساس مسئولیت می‌کنی.‏ تمام وظایفی را که والدینت به تو محول می‌کنند،‏ جدی بگیر.‏ مثل آن جوانی که عیسی در یکی از مثلهای خود به او اشاره کرد،‏ نباش.‏ پدر آن جوان به او گفت:‏ «ای فرزند امروز به تاکستان من رفته،‏ به کار مشغول شو.‏» او جواب داد:‏ « ‹ای آقا من می‌روم،‏› ولی نرفت.‏» (‏ متی ۲۱:‏⁠۲۸،‏ ۳۰‏)‏ کاری کن که والدینت خاطرجمع شوند که هر چیزی از تو بخواهند انجام خواهی داد،‏ هر چقدر هم که جزئی و کوچک باشد،‏ آن را حتماً انجام خواهی داد.‏

امیر شرح می‌دهد:‏ «من به پدر و مادرم نشان دادم که احساس مسئولیت سرم می‌شه.‏ آنها من را به بانک می‌فرستادند و اجازه می‌دادند پولِ صورتحسابها را بپردازم و یا به فروشگاه برم و خرید کنم.‏ حتی وقتی مادرم مجبور بود کار بکنه،‏ پخت و پز خانواده را من به عهده می‌گرفتم.‏»‏

ابتکار عمل

حالا فرض کنیم،‏ والدینت چنین وظیفه‌هایی را به تو محول نکنند،‏ آنوقت چه؟‏ خودت به روشهای مختلف دست به کار شو و ابتکار عمل نشان بده.‏ مجلهٔ «هفده‌سالگان» (‏ انگل‍.‏)‏ توصیه می‌کند:‏ «پیشنهاد کن که می‌خواهی یک وعده غذا برای خانواده بپزی و به پدر و مادرت بگو که می‌خواهی همهٔ کارهایش را هم خودت انجام دهی:‏ انتخاب غذا،‏ صورت خرید،‏ هزینه،‏ خرید مواد غذایی،‏ پخت و پز و همچنین شستن ظرفها.‏» اگر از عهدهٔ پخت و پز بر نمی‌آیی،‏ یک نگاهی به دور و بر خود بینداز و ببین چه کار دیگری هست که می‌توانی انجام دهی.‏ وقتی می‌بینی ظرفها باید شسته شوند،‏ زمین باید جاروب و یا اطاقها باید جمع و جور شوند،‏ دیگر برای دست به کار شدن چه احتیاجی به دستور خاص از طرف والدینت داری؟‏

بسیاری از جوانان،‏ در خلال تابستان و یا آخر هفته‌ها به طور نیمه‌وقت کار می‌کنند.‏ اگر تو هم کار نیمه‌وقت می‌کنی،‏ آیا ثابت کرده‌ای که از عهدهٔ پس‌انداز پول خود و همچنین استفادهٔ صحیح از آن برمی‌آیی؟‏ آیا داوطلب شده‌ای که مبلغی برای هزینهٔ اطاق و غذای خود بپردازی؟‏ (‏ اگر نرخ اجارهٔ یک اطاق را در منطقهٔ خود سؤال کنی،‏ احتمالاً از شنیدن قیمت آن تعجب خواهی کرد.‏)‏ با این کار،‏ ممکن است پول توجیبی کمتری برایت باقی بماند لیکن وقتی والدینت ببینند که پول خود را مثل افراد بالغ خرج می‌کنی،‏ بدون شک،‏ آنان نیز راغب خواهند بود آزادی بیشتری به تو بدهند.‏

روی پای خودت بایست

پدر و مادرها باید دوستان معتمد و رازدار و همچنین منابع غنی پند و نصیحت باشند.‏ (‏ با ارمیا ۳:‏⁠۴ مقایسه شود.‏)‏ امّا این بدان معنی نیست که باید برای هر تصمیم‌گیری جزئی و پیش پا افتاده‌ای به آنان وابسته باشی.‏ تنها با استفاده از «قوای ذهنی» خود می‌توانی به توانایی خودت در تصمیم‌گیری اعتماد کنی.‏ —‏ عبرانیان ۵:‏⁠۱۴‏،‏ ا ش.‏

بنابراین،‏ به جای اینکه با مشاهدهٔ کوچکترین نشان ناراحتی،‏ فوری نزد والدینت بروی،‏ سعی کن اول در ذهن خودت چارهٔ مشکل را پیدا بکنی.‏ به جای ‹شتابزده› بودن و یا اقدام آنی در مورد مسائل و مشکلات،‏ به نصیحت کتاب مقدس گوش کن و ابتدا ‹معرفت را بفهم.‏› (‏ اشعیا ۳۲:‏⁠۴‏)‏ کمی تحقیق کن،‏ بخصوص اگر موضوع در مورد اصول کتاب مقدس است.‏ بعد از اینکه مسائل را با آرامش تمام سبک و سنگین کردی و سنجیدی،‏ آنوقت می‌توانی با والدینت صحبت کنی.‏ مدام نپرس،‏ ‹بابا،‏ شما می‌گویید من چه کار کنم؟‏› و یا ‹مامان،‏ اگر شما بودی چه کار می‌کردی؟‏› در عوض،‏ اوضاع را شرح بده.‏ برای آنان تعریف کن چطور موضوع را برای خودت تجزیه و تحلیل کرده‌ای.‏ بعد،‏ نظر آنان را بپرس.‏

حالا،‏ والدین تو می‌توانند ببینند که تو مانند اشخاص بزرگسال صحبت می‌کنی،‏ نه مثل بچه‌ها.‏ حالاست که تو قدم بزرگی در جهت اثبات این که در حال بلوغ هستی،‏ برداشته‌ای و شایستهٔ آزادی عمل بیشتری می‌باشی.‏ همچنین والدینت به احتمال قوی با تو مانند بزرگسالان رفتار خواهند کرد.‏

پرسشهایی برای گفتگو

▫چرا اغلب والدین اینقدر سعی در محافظت از فرزندانشان دارند و می‌خواهند بدانند آنان کجا هستند؟‏

▫چرا مهم است که با والدینت رفتار محترمانه‌ای داشته باشی؟‏

▫بهترین راه برطرف نمودن سوءتفاهمهای میان تو و والدینت چیست؟‏

▫چگونه می‌توانی قوانین و مقررات والدینت را نگاه داری و در عین حال،‏ تا حدی از آزادی عمل برخوردار باشی؟‏

▫به چه طریقهایی می‌توانی به والدینت ثابت کنی که احساس مسئولیت می‌کنی؟‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ۲۹]‏

‏«پدرم همیشه می‌خواهد بداند من کجا هستم و کِی به خانه بر می‌گردم.‏ .‏ .‏ .‏ نمی‌فهمم،‏ آیا آنها باید از همه چیز سر در بیارند؟‏»‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۲۷]‏

آیا احساس می‌کنی والدینت دور تو را حصار کشیده و نمی‌گذارند کاری بکنی؟‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۳۰]‏

یکی از راههای کسب احترام این است که در مواقع سوءتفاهم،‏ آرام و خونسرد بمانی

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی