کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • پ‌ج فصل ۲ ص ۱۸-‏۲۵
  • چرا پدر و مادرم با من تفاهم ندارند؟‏

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • چرا پدر و مادرم با من تفاهم ندارند؟‏
  • پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • ‏«قوّت» در مقابل «موی سفید»‏
  • والدین هم انسان هستند
  • ‏«ملاحظه» آنان را بکن
  • داشتن زندگی دوجانبه
  • برای صحبت وقت صرف کن
  • احساسات خودت را بگو
  • رفع اختلاف‌نظرها
  • چه کار کنم تا پدر و مادرم بیشتر به من آزادی بدهند؟‏
    پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
  • چرا باید به پدر و مادرم احترام بگذارم؟‏
    پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
پ‌ج فصل ۲ ص ۱۸-‏۲۵

فصل ۲

چرا پدر و مادرم با من تفاهم ندارند؟‏

انسان طبیعتاً نیاز دارد که دیگران افکار و احساسات او را درک کنند.‏ حال اگر والدینت به چیزهایی که تو دوست داری و یا در نظر تو مهم هستند علاقه‌ای نداشته باشند و یا از آنها ایراد بگیرند،‏ ممکن است خیلی مأیوس و دلسرد بشوی.‏

رابِرت،‏ شانزده سال دارد و احساس می‌کند پدرش سلیقهٔ او را در مورد موسیقی نمی‌پسندد.‏ رابِرت می‌گوید:‏ «تنها کاری که پدرم می‌کنه اینه که داد می‌زنه و می‌گه،‏ ‹خاموشش کن!‏› من هم ضبط صوت و همینطور داد و فریاد پدرم را خاموش می‌کنم.‏» به همین شکل،‏ خیلی از جوانان وقتی ظاهراً والدینشان افکار و احساسات آنان را درک نمی‌کنند،‏ از لحاظ عاطفی،‏ سرشان را در لاک خودشان فرو نموده و خود را در دنیای خصوصی خویش منزوی می‌کنند.‏ در یک مطالعهٔ تحقیقاتی گسترده بر روی جوانان،‏ ۲۶ درصد از آنان اقرار کردند:‏ «من اکثر اوقات سعی می‌کنم خانه نباشم.‏»‏

بنابراین،‏ در بسیاری از خانواده‌ها نفاق فراوان و یا شکاف بزرگی میان جوانان و والدین وجود دارد.‏ علت این امر چیست؟‏

‏«قوّت» در مقابل «موی سفید»‏

امثال ۲۰:‏۲۹ نقل می‌کند:‏ «جلال جوانان قوّت ایشان است.‏» لهذا،‏ این «قوّت» و یا بنیه ممکن است مقدمه و سبب هر نوع اختلافی میان تو و والدینت بشود.‏ امثال ادامه می‌دهد و می‌گوید:‏ «و عزّت پیران موی سفید [است].‏» شاید پدر و مادر تو واقعاً «موی سفید» نداشته باشند ولی آنان مسن‌تر از تو هستند و با دید دیگری به زندگی نگاه می‌کنند.‏ آنان می‌بینند که بعضی موقعیتها در زندگی پایان خوب و خوشی ندارند.‏ احتمالاً تجربه‌های بد زندگی بر روی آرمانها و افکاری که والدینت در جوانی داشته‌اند تأثیر گذاشته و آنان را تبدیل به انسانهای متعادلی کرده است.‏ به دلیل این حکمتی که ناشی از تجربه است —‏ همچون «موی سفید» —‏ امکان دارد آنان مانند تو از بابت بعضی مسائل به هیجان نیایند.‏

نوجوانی به نام جیم می‌گوید:‏ «پدر و مادرم (‏ کودکان دوران رکود اقتصادی)‏ فکر می‌کنند پول را باید برای مخارج مهم زندگی پس‌انداز کرد.‏ ولی آن دوران دیگه گذشته .‏ .‏ .‏ من دلم می‌خواهد یک عالمه سفر بکنم.‏» بلی،‏ ممکن است میان «قوّت» جوانی یک شخص و «موی سفید» والدینش فرق و تفاوت زیادی وجود داشته باشد.‏ خیلی از خانواده‌ها بر سر مسائلی همچون لباس پوشیدن،‏ آرایش،‏ طرز رفتار با جنس مخالف،‏ استعمال مواد مخدر و نوشیدن الکل،‏ ساعات مقرر بازگشت به خانه،‏ معاشرت و انجام کارهای خانه،‏ با یکدیگر اختلاف نظر دارند و از دست یکدیگر رنجیده‌خاطر هستند.‏ ولی می‌توان پلی بر روی شکافی که میان این دو نسل وجود دارد ساخت.‏ امّا،‏ قبل از اینکه بتوانی از والدین خود انتظار داشته باشی افکار و احساسات تو را درک کنند،‏ تو خودت باید پیشقدم شوی و سعی کنی افکار و احساسات آنان را درک کنی.‏

والدین هم انسان هستند

فرامرز می‌گوید:‏ «وقتی بچه بودم،‏ طبیعتاً فکر می‌کردم مادرم آدم ‹کاملیه› و هیچ یک از عیبها و احساساتی را که من دارم،‏ او نداره.‏» بعد از مدتی،‏ والدین او از یکدیگر طلاق گرفتند و حالا،‏ مادرش می‌بایست از هفت بچه بتنهایی سرپرستی می‌کرد.‏ فریبا،‏ خواهر فرامرز،‏ تعریف می‌کند:‏ «یادم میاد مامان داشت گریه می‌کرد،‏ چون نمی‌تونست به همهٔ کارها برسه.‏ بعد متوجه شدم که ما اشتباه فکر می‌کردیم.‏ او نمی‌تونه همیشه همه چیز را سر وقت و درست انجام بده.‏ ما می‌دیدیم که او هم یک آدمه و احساس داره.‏»‏

تشخیص این موضوع که والدینت انسانی بیش نبوده و مانند تو دارای احساس هستند،‏ قدم بزرگی در راه درک افکار و احساسات آنان است.‏ برای مثال،‏ ممکن است آنان در مورد درست بار آوردن تو به قابلیت خود اطمینان نکنند.‏ یا امکان دارد به علت خطرهای اخلاقی و وسوسه‌هایی که با آنها مواجه هستی،‏ طاقت و تحمل از آنان سلب شده باشد و به این سبب،‏ گاهی اوقات ممکن است در مورد بعضی مسائل زیاده از حد واکنش نشان دهند.‏ همچنین،‏ شاید آنان در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات سلامتی و جسمانی،‏ مالی و یا عاطفی باشند.‏ برای مثال،‏ امکان دارد پدری از شغل خود متنفر و بیزار باشد ولی هرگز شکایت نکند.‏ از این رو،‏ جای تعجبی نیست که وقتی بچهٔ او شکایت می‌کند و می‌گوید:‏ «من دیگه حوصلهٔ مدرسه را ندارم،‏» او به جای دلجویی کردن از فرزند خود،‏ با تندی و عصبانیت جواب دهد:‏ «چی می‌گی؟‏ شما بچه‌ها سختی نکشیده‌اید!‏»‏

‏«ملاحظه» آنان را بکن

حال،‏ چگونه می‌توانی به احساسات والدینت پی ببری؟‏ به این صورت که فقط ‹ملاحظه کارهای خود را نکنی،‏ بلکه ملاحظه کارهای دیگران را نیز بکنی.‏› (‏ فیلپیان ۲:‏⁠۴‏)‏ از مادرت بپرس،‏ وقتی او جوان بود چه کار می‌کرد؟‏ چه احساسی داشت،‏ چه هدفهایی داشت؟‏ مجلهٔ تین (‏ نوجوانان،‏ انگل‍.‏)‏ می‌نویسد:‏ «اگر او احساس کند که تو به علل بروز بعضی از احساسات او علاقه و توجه داری،‏ این احتمال وجود دارد که او هم سعی کند بیشتر به احساسات تو توجه کند.‏» بدون شک این موضوع در مورد پدرت هم صدق می‌کند.‏

اگر اختلافی بوجود آمد،‏ فوراً پدر و مادر خود را متهم به بی‌احساس بودن نکن.‏ از خودت بپرس:‏ ‹آیا در آن موقع حال پدر یا مادرم خوب بود و یا یکی از آنها در مورد چیزی نگران بود؟‏ آیا احتمالاً از روی بی‌فکری کاری کرده‌ام و یا حرفی زده‌ام و پدر یا مادرم را رنجانده‌ام؟‏ آیا آنان منظور من را اشتباه متوجه می‌شوند؟‏› (‏ امثال ۱۲:‏۱۸‏)‏ نشان دادن چنین همدردی و توجهی،‏ آغاز خوبی است برای پر کردن شکافی که میان نسل فرزندان و والدین وجود دارد.‏ از همین حالا می‌توانی به والدینت کمک کنی تا افکار تو را درک کنند!‏ لیکن،‏ خیلی از جوانان این کار را بیش از حد مشکل می‌کنند.‏ چطور؟‏

داشتن زندگی دوجانبه

ویکی،‏ هفده ساله بود و با دوست شدن با پسری،‏ برخلاف میل والدینش،‏ زندگی دوجانبه‌ای را می‌گذراند.‏ او مطمئن بود که والدینش احساس او را نسبت به دوست‌پسرش درک نمی‌کنند.‏ طبیعتاً،‏ شکاف میان او و والدینش وسیعتر شد.‏ ویکی می‌گوید:‏ «ما همدیگر را بیچاره کرده بودیم.‏ من دیگه از خانه آمدن نفرت داشتم.‏» او می‌خواست به هر عنوانی خانه را ترک کند،‏ بنابراین،‏ تصمیم گرفت ازدواج کند!‏

به همین نحو،‏ خیلی از جوانان زندگی دوجانبه‌ای دارند —‏ بدون اطلاع والدینشان دست به اعمالی می‌زنند که آنان ممنوع کرده‌اند و بعد،‏ از این بابت ماتم می‌گیرند که والدینشان ‹افکار و احساسات آنان را درک نمی‌کنند›!‏ خوشبختانه،‏ یک زن مسیحی مسن‌تر به یاری ویکی آمد و به او گفت:‏ «ویکی،‏ به پدر و مادرت فکر کن  .‏ .‏ .‏ آنها بزرگت کرده‌اند.‏ اگر تو نتوانی این رابطه را حفظ کنی،‏ چطوری می‌خواهی با کسی که هم‌سن خودته و مانند والدینت ۱۷ سال به تو محبت نکرده،‏ رابطه برقرار کنی؟‏»‏

ویکی،‏ کلاه خود را قاضی کرد و صادقانه اوضاع خودش را برانداز کرد.‏ دیری نگذشت که متوجه شد والدینش حق داشته‌اند و ایراد از خودش بوده است.‏ او به معاشرت خود با دوست‌پسرش پایان داد و شروع کرد به پر کردن فاصله و شکاف میان خود و والدینش.‏ چنانچه تو هم به همین نحو،‏ بخش مهمی از زندگی‌ات را از والدین خود مخفی نگاه داشته‌ای،‏ آیا فکر نمی‌کنی وقت آن رسیده باشد که با آنان صادق و روراست باشی؟‏ —‏ ضمیمهٔ «چگونه می‌توانم به پدر و مادرم بگویم؟‏» را ملاحظه کن.‏

برای صحبت وقت صرف کن

جان،‏ دربارهٔ سفری که با پدرش داشت می‌گوید:‏ «آن سفر،‏ بهترین اوقاتی بود که با پدرم داشتم!‏ در تمام عمرم نشده بود که شش ساعت با او تنها باشم.‏ شش ساعت رفتیم و شش ساعت هم برگشتیم.‏ حتی رادیو را هم روشن نکردیم.‏ واقعاً که حسابی حرف زدیم.‏ انگار تازه همدیگر را کشف کردیم.‏ پدرم حتی باارزش‌تر از آن چیزیه که فکر می‌کردم.‏ این سفر ما را تبدیل به دوتا دوست واقعی کرد.‏» چرا تو هم سعی نمی‌کنی حسابی و به طور مرتب با پدر یا مادرت صحبت کنی؟‏

این عمل همچنین به تو کمک می‌کند تا با بزرگسالان دیگر دوستی برقرار کنی.‏ ویکی،‏ به خاطر می‌آورد:‏ «من به هیچ وجه با بزرگترها تفاهم نداشتم.‏ ولی با خودم قرار گذاشتم وقتی پدر و مادرم با بزرگترهای دیگر رفت و آمد می‌کنند،‏ من هم با آنها باشم.‏ بعد از مدتی،‏ با این اشخاصی که هم‌سن پدر و مادرم بودند دوست شدم و این باعث شد که دید بازتری داشته باشم.‏ از آن به بعد،‏ صحبت کردن با پدر و مادرم برام آسانتر شد.‏ جَو خانه هم خیلی خیلی بهتر شد.‏»‏

معاشرت با کسانی که در طی سالها حکمت و تجربه کسب کرده‌اند،‏ موجب می‌گردد که در زندگی فکرت وسیعتر شود؛‏ در حالی که اگر فقط با جوانان هم سن و سال خودت دوستی کنی،‏ احتمال می‌رود که کوتاه‌فکر شوی.‏ —‏ امثال ۱۳:‏⁠۲۰‏.‏

احساسات خودت را بگو

اَلِیهوی جوان گفت:‏ «کلام من موافق راستی قلبم خواهد بود.‏ و لبهایم به معرفت خالص تنطّق خواهد نمود.‏» (‏ ایوب ۳۳:‏⁠۳‏)‏ آیا تو هم وقتی با والدینت بر سر مسائلی همچون لباس،‏ ساعات مقررِ بودن در خانه و همچنین موسیقی اختلاف نظر پیدا می‌کنی،‏ به همین نحو با آنان صحبت می‌کنی؟‏

گرِگُوری جوان احساس می‌کرد که مادرش کاملاً نامعقول و غیرمنطقی است.‏ گرِگُوری،‏ برای کنار آمدن با تضادی که با مادرش داشت و از آن نیز متنفر بود،‏ تا حد امکان به خانه بازنمی‌گشت.‏ ولی سپس،‏ به نصیحت چند پیر مسیحی عمل کرد.‏ او می‌گوید:‏ «از آن به بعد،‏ به مادرم گفتم که چه احساسی دارم.‏ من دلیل این را که چرا می‌خواستم بعضی چیزها را خودم انجام بدم به مادرم گفتم و پیش خودم نمی‌گفتم که او دلیل آنها را می‌دونسته.‏ اغلب،‏ آنچه را که در دلم می‌گذشت براش تعریف می‌کردم که سعی نداشتم دست به کار اشتباهی بزنم،‏ و توضیح می‌دادم چقدر از اینکه با من مثل بچهٔ کوچک رفتار می‌کرد،‏ بدم می‌اومد.‏ بعد،‏ او بیشتر احساسات مرا درک می‌کرد و بعد،‏ کم کم اوضاع رو به بهبود گذاشت.‏»‏

تو هم احتمالاً به این موضوع پی خواهی برد که ‹موافق راستئ قلب› صحبت کردن،‏ می‌تواند به حل و فصل خیلی از سوءتفاهمها کمک کند.‏

رفع اختلاف‌نظرها

لهذا،‏ این بدان معنی نیست که والدینت بلافاصله از دید تو به مسائل خواهند نگریست.‏ بنابراین،‏ باید بر احساسات خودت مسلط باشی.‏ «احمق تمامی خشم خود را ظاهر می‌سازد،‏ امّا مرد حکیم به تأخیر آن را فرو می‌نشاند.‏» (‏ امثال ۲۹:‏۱۱‏)‏ در مورد ماهیت نقطه‌نظر خودت به آرامی و متانت با آنان صحبت کن.‏ به جای اینکه یکسره و مدام بگویی «همهٔ بچه‌های دیگر این کار را می‌کنند،‏» راجع به موضوع صحبت کن!‏

گاهی اوقات والدینت می‌گویند،‏ نه.‏ این بدان معنی نیست که آنان افکار و احساسات تو را درک نمی‌کنند.‏ آنان احتمالاً فقط می‌خواهند جلوی پیش آمدن فاجعه و مصیبت را بگیرند.‏ دختری ۱۶ ساله اقرار کرد:‏ «مامانم در مورد من سخت‌گیره.‏ من از اینکه مامانم به من می‌گه این کار را نکن،‏ یا اینکه می‌گه [باید] سر ساعت معینی خانه باشم،‏ ناراحت می‌شم.‏ ولی راستش را بخواهید،‏ ته دلم می‌دونم که به من توجه داره.‏ .‏ .‏ .‏ او تمام حواسش پیش منه.‏»‏

تفاهم متقابل،‏ امنیت و گرمی غیرقابل‌توصیفی در میان اعضای خانواده به وجود می‌آورد.‏ در مواقع اضطراب و تشویش،‏ این امر،‏ خانه را تبدیل به یک پناهگاه می‌کند.‏ ولی درک افکار و احساسات یکدیگر در خانواده،‏ مستلزم تلاش از جانب همهٔ اعضای آن است.‏

پرسشهایی برای گفتگو

▫چرا اغلب جوانان و والدین با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کنند؟‏

▫چگونه بهتر درک کردن افکار و احساسات والدینت می‌تواند بر نظر تو در مورد آنان تأثیر بگذارد؟‏

▫چگونه می‌توانی افکار و احساسات والدینت را بهتر درک کنی؟‏

▫چگونه زندگی دوجانبه،‏ شکاف میان تو و والدینت را عمیق‌تر و وسیع‌تر می‌کند؟‏

▫چرا بهترین کار این است که وقتی مسائل و مشکلات جدیی داری،‏ آنها را با والدینت درمیان بگذاری؟‏ چگونه می‌توانی مشکلات خود را به آنان بگویی؟‏

▫چگونه می‌توانی به والدینت کمک کنی تا افکار و احساسات تو را بهتر درک کنند؟‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ۲۲]‏

‏«اگر [مادرت] احساس کند که تو به علل بروز برخی از احساسات او علاقه و توجه داری،‏ او هم سعی خواهد کرد بیشتر به احساسات تو توجه کند.‏» —‏ مجلهٔ «تین»‏

‏[کادر/تصویر در صفحهٔ ۲۰،‏ ۲۱]‏

چگونه می‌توانم به پدر و مادرم بگویم؟‏

اعتراف به عملی اشتباه نزد والدین کار خوش‌آیندی نیست.‏ وینس کم سن و سال،‏ می‌گوید:‏ «بابا و مامانم خیلی به من اعتماد داشتند و به این خاطر برام سخت بود موضوع را به آنها بگم،‏ چونکه نمی‌خواستم ناراحتشون کنم.‏»‏

جوانانی که بر روی اشتباهات خود سرپوش گذاشته و آنها را پنهان می‌کنند،‏ اغلب از عذاب وجدان رنج می‌برند.‏ (‏ رومیان ۲:‏۱۵‏)‏ خطایا و اشتباهات آنان ممکن است تبدیل به یک «بار گران [سنگین]» شود؛‏ آنقدر سنگین که دیگر طاقت تحمل آن را نداشته باشند.‏ (‏ مزمور ۳۸:‏⁠۴‏)‏ آنوقت است که به احتمال زیاد،‏ مجبور می‌شوند با دروغ گفتن والدین خود را گمراه کنند و با این کار،‏ بر اشتباه خود می‌افزایند.‏ به این صورت،‏ به رابطه‌شان با خدا لطمه می‌زنند.‏

کتاب مقدس می‌گوید:‏ «هر که گناه خود را بپوشاند برخوردار [موفق] نخواهد شد،‏ اما هر که آن را اعتراف کند و ترک نماید رحمت خواهد یافت.‏» (‏ امثال ۲۸:‏۱۳‏)‏ بلی،‏ همانطور که بِتی ۱۹ ساله بیان کرد:‏ «یَهُوَه به هر حال همه چیز را می‌بینه.‏»‏

اگر اشتباهی جدی از تو سر زده است،‏ از یَهُوَه خواهش کن که تو را ببخشد و در دعا به اشتباه خود اعتراف کن.‏ (‏ مزمور ۶۲:‏⁠۸‏)‏ بعد،‏ برو و موضوع را به والدینت بگو.‏ (‏ امثال ۲۳:‏⁠۲۶‏)‏ آنان در زندگی تجربه دارند و اغلب می‌توانند به تو کمک کنند تا اشتباهات خود را دیگر تکرار نکنی.‏ کریس ۱۸ ساله می‌گوید:‏ «صحبت کردن دربارهٔ کار اشتباهت واقعاً به تو کمک می‌کنه.‏ آخر سر،‏ آدم خیالش راحت می‌شه و دیگه به آن فکر نمی‌کنه.‏» فقط مشکل اینجا است که چگونه موضوع را به والدینت بگویی؟‏

کتاب مقدس از «سخنی که در محلّش گفته شود،‏» برای ما نقل می‌کند.‏ (‏ امثال ۲۵:‏۱۱‏؛‏ با جامعه ۳:‏⁠۱،‏ ۷ مقایسه شود.‏)‏ آن سخن در چه زمانی می‌تواند باشد؟‏ کریس،‏ ادامه می‌دهد و می‌گوید:‏ «من تا وقت شام صبر می‌کنم و بعد به پدرم می‌گم که می‌خوام یک چیزی به او بگم.‏» پسر یک مادر تنها،‏ در موقع دیگری با او صحبت می‌کرد:‏ «معمولاً من درست قبل از وقت خوابیدن با مادرم حرف می‌زدم؛‏ او آن موقع آرام‌تر بود.‏ وقتی از سر کار به خانه برمی‌گشت،‏ خسته و کوفته بود.‏»‏

شاید بتوانی صحبت را به این صورت آغاز کنی:‏ «بابا،‏ مامان،‏ یک موضوعی داره مرا آزار می‌ده.‏» اگر سر والدینت خیلی شلوغ باشد و نتوانند به تو توجه کنند،‏ چطور؟‏ آن موقع می‌توانی بگویی:‏ «می‌دونم که سر شما شلوغه،‏ امّا یک موضوعی واقعاً داره مرا آزار می‌ده.‏ می‌تونم با شما دربارهٔ آن صحبت کنم؟‏» سپس،‏ می‌توانی بپرسی:‏ «آیا شما تا حالا کاری کرده‌اید که خیلی خجالت بکشید دربارهٔ آن حرف بزنید؟‏»‏

حالا سخت‌ترین قسمت کار شروع می‌شود:‏ اینکه آن عمل اشتباه را به والدینت بگویی.‏ فروتن و سر به زیر باش و ‹راست بگو،‏› همچنین سعی نکن کار اشتباهت را کوچک و پیش پا افتاده جلوه دهی و یا از بیان کردن جزئیات ناخوش‌آیندتر آن امتناع کنی.‏ (‏ افسسیان ۴:‏۲۵‏؛‏ با لوقا ۱۵:‏۲۱ مقایسه شود.‏)‏ هنگام صحبت،‏ از کلماتی استفاده کن که والدینت آنها را متوجه شوند،‏ نه از عبارات و اصطلاحاتی که فقط جوانان معنی آنها را می‌فهمند.‏

طبیعتاً،‏ ابتدا والدینت رنجیده و مأیوس می‌شوند.‏ بنابراین،‏ اگر تو را به باد حرفهایی گرفتند که از احساساتشان ناشی می‌شود،‏ تعجب نکن و یا ناراحت و عصبانی نشو!‏ اگر از اول به هشدار آنان گوش می‌کردی،‏ احتمالاً الآن در این شرایط نمی‌بودی.‏ بنابراین،‏ آرام بمان.‏ (‏ امثال ۱۷:‏۲۷‏)‏ به صحبت والدینت گوش بده و علی‌رغم نحوهٔ سؤال کردن آنان،‏ به سؤالاتشان پاسخ بده.‏

بدون شک،‏ تلاش صادقانهٔ تو در جبران کار اشتباهت،‏ آنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.‏ (‏ با ۲قرنتیان ۷:‏۱۱ مقایسه شود.‏)‏ لهذا،‏ خود را برای ادب شدن که در واقع مستحق آن هم هستی،‏ آماده کن و آن را بپذیر.‏ «لیکن هر تأدیب در حال،‏ نه از خوشیها بلکه از دردها می‌نماید امّا در آخر میوهٔ عدالت سلامتی را برای آنانی که از آن ریاضت یافته‌اند بار می‌آورد.‏» (‏ عبرانیان ۱۲:‏۱۱‏)‏ همچنین،‏ به یاد داشته باش که این،‏ اولین و آخرین باری نخواهد بود که به کمک و نصیحتهای سنجیده و معقول والدینت احتیاج خواهی داشت.‏ خودت را به این عادت بده که مشکلات و مسائل کوچک را با والدینت در میان بگذاری تا وقتی مشکلات بزرگ پیش می‌آیند،‏ نترسی و بتوانی آنچه را که در فکر داری به آنان بگویی.‏

‏[تصویر]‏

موقعی را انتخاب کن که والدینت از لحاظ فکری آمادگی بیشتری دارند

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی