کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۶۱ ص ۱۴۶-‏ص ۱۴۷ بند ۳
  • آن‌ها سجده نکردند

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • آن‌ها سجده نکردند
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • آنها سجده نکردند
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • ایمان آنان از بوتهٔ آزمایش گذشت
    به نبوت دانیال توجه کنید!‏
  • سلطنتی که تا ابد باقی خواهد ماند
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • پیش‌گفتار بخش دهم
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۶۱ ص ۱۴۶-‏ص ۱۴۷ بند ۳
شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو جلوی مجسمهٔ طلایی سجده نکردند

درس ۶۱

آن‌ها سجده نکردند

نِبوکَدنَصَّرِ پادشاه مدتی بعد از خوابی که دید،‏ یک مجسمهٔ خیلی بزرگ از طلا ساخت.‏ او آن مجسمه را در دشت دورا قرار داد و مهم‌ترین اشخاص سرزمینش را دعوت کرد تا جلوی آن مجسمه جمع شوند.‏ شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو هم بین آن‌ها بودند.‏ پادشاه به همه این دستور را داد:‏ ‹به محض این که صدای شیپورها،‏ چنگ‌ها و نی‌ها را شنیدید،‏ باید جلوی مجسمه سجده کنید!‏ هر کسی که سجده نکند،‏ در کورهٔ آتش انداخته می‌شود.‏› چه فکر می‌کنی؟‏ آیا آن سه جوان عبرانی جلوی آن مجسمه سجده می‌کردند یا فقط یَهُوَه را می‌پرستیدند؟‏

بعد پادشاه دستور داد که سازها را بزنند.‏ همه جلوی مجسمه سجده کردند و آن را پرستیدند،‏ ولی شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو این کار را نکردند.‏ عده‌ای از کسانی که آنجا بودند،‏ این را دیدند و به پادشاه گفتند:‏ ‹آن سه عبرانی جلوی مجسمهٔ تو سجده نکردند.‏› نِبوکَدنَصَّر دستور داد که آن‌ها را پیش او بیاورند.‏ او به آن‌ها گفت:‏ ‹من یک فرصت دیگر به شما می‌دهم تا جلوی مجسمه سجده کنید.‏ اگر این کار را نکنید،‏ شما را در کورهٔ آتش می‌اندازم.‏ هیچ خدایی نمی‌تواند شما را از دست من نجات بدهد.‏› آن‌ها جواب دادند:‏ ‹نیازی نیست که یک فرصت دیگر به ما بدهی.‏ خدای ما می‌تواند ما را نجات دهد.‏ اما ای پادشاه،‏ حتی اگر او ما را نجات ندهد،‏ جلوی این مجسمه سجده نمی‌کنیم.‏›‏

نِبوکَدنَصَّر خیلی عصبانی شد.‏ او به سربازانش گفت:‏ ‹آتش کوره را هفت برابر بیشتر کنید!‏› بعد به سربازانش دستور داد:‏ ‹این مردان را ببندید و آن‌ها را در کوره بیندازید!‏› کوره آنقدر داغ بود که وقتی سربازان به آن نزدیک شدند،‏ بلافاصله مردند.‏ آن سه جوان عبرانی در کورهٔ آتش افتادند.‏ ولی وقتی نِبوکَدنَصَّر به داخل کوره نگاه کرد،‏ دید که به جای سه نفر،‏ چهار نفر وسط آتش راه می‌روند.‏ او خیلی ترسید و از مأمورانش پرسید:‏ ‹مگر ما سه نفر در آتش نینداختیم؟‏ پس چرا من چهار نفر می‌بینم؟‏ یکی از آن‌ها شبیه یک فرشته است!‏›‏

نِبوکَدنَصَّر به کوره نزدیک‌تر شد و با صدای بلند گفت:‏ ‹ای خادمان خدای متعال،‏ بیرون بیایید!‏› وقتی همه دیدند که شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو بدون هیچ صدمه‌ای از آتش بیرون آمدند،‏ خیلی تعجب کردند.‏ پوست،‏ مو و لباس‌های آن‌ها نسوخته بود و حتی بوی دود هم نگرفته بودند.‏›‏

نِبوکَدنَصَّر گفت:‏ ‹خدای شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو بزرگ است.‏ او فرشته‌اش را فرستاد و آن‌ها را نجات داد.‏ هیچ خدایی مثل خدای آن‌ها نیست.‏›‏

آیا تو هم می‌خواهی که مثل آن سه جوان عبرانی در هر شرایطی به یَهُوَه وفادار بمانی؟‏

نِبوکَدنَصَّر پادشاه از این که شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو بدون هیچ آسیبی از آتش بیرون آمدند شگفت‌زده شد

‏«فقط یَهُوَه خدایت را بپرست و فقط به او خدمت کن.‏»—‏مَتّی ۴:‏۱۰

سؤال:‏ شَدرَک،‏ میشَک و عَبِدنِغو چه کاری را انجام ندادند؟‏ یَهُوَه چطور آن‌ها را نجات داد؟‏

دانیال ۳:‏۱-‏۳۰

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی