کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۹۶ ۱/‏۸ ص ۴-‏۷
  • امیدی بهتر برای نَفْس

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • امیدی بهتر برای نَفْس
  • برج دیده‌بانی ۱۹۹۶
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • نفس،‏ در نوشته‌های مقدس عبرانی
  • تأثیر و نفوذ یونانیان
  • نظر مسیحیان اولیه در مورد نفس
  • مبدأ حقیقی این تعلیم
  • آموزش کتاب مقدس در خصوص حیات پس از مرگ
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۹
  • چقدر به رستاخیز ایمان داری؟‏
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۸
  • نَفْس،‏ طبق توصیف کتاب مقدس
    به هنگام مرگ چه اتفاقی می‌افتد؟‏
  • به هنگام مرگ چه اتفاقی می‌افتد؟‏
    به هنگام مرگ چه اتفاقی می‌افتد؟‏
لینک‌های بیشتر
برج دیده‌بانی ۱۹۹۶
ب۹۶ ۱/‏۸ ص ۴-‏۷

امیدی بهتر برای نَفْس

این واقعه برای سربازان رومی غیرمنتظره بود.‏ آنان در حال یورش و حمله به قلعهٔ ماسادا بودند که بر روی کوه واقع شده و آخرین دژ نظامی نیروهای شورشگر یهودی بود.‏ در حین یورش،‏ آنان خود را برای دفاع و حملات بی‌امان از جانب دشمن،‏ نعرهٔ جنگجویان و جیغ و فریاد زنان و کودکان آماده می‌کردند.‏ در عوض،‏ تنها چیزی که آنان شنیدند،‏ صدای شعله‌های آتش بود.‏ وقتی رومیان به گشتن و جستجو در آن قلعهٔ سوزان پرداختند،‏ به حقیقت کریه و مخوف قضیه پی بردند:‏ دشمنان آنان—‏در حدود ۹۶۰ نفر—‏اجسادی بیش نبودند!‏ جنگجویان یهودی به ترتیب،‏ اول خانوادهٔ خود و سپس یکدیگر را به قتل رسانیده بودند.‏ آخرین نفر باقی‌مانده،‏ خود را با دست خود کشته بود.‏a چه چیز موجب شده بود که آنان مرتکب چنین قتل و خودکشی جمعی هولناکی بشوند؟‏

به نقل از یوسِفوس،‏ مورخ آن عصر،‏ یک عامل مهم در این واقعه،‏ اعتقاد آنان به نفس فناناپذیر بود.‏ اَلعازار بِن‌جَئیر،‏ رهبر زلوتهای ماسادا،‏ ابتدا سعی کرده بود مردان خود را متقاعد کند که خودکشی بسیار باافتخارتر از مرگ بدست رومیان یا بردگی برای آنان است.‏ لیکن،‏ وقتی ملاحظه کرد که آنان مردد و دودل هستند،‏ آغاز به یک سخنرانی پرحرارت دربارهٔ نفس کرد.‏ اَلعازار بِن‌جَئیر،‏ به آنان گفت که بدن جز یک اسیرکننده و یک زندان برای نفس،‏ چیزی بیش نیست.‏ او ادامه داد و گفت:‏ «اما وقتی نفس،‏ از وزنه‌ای که به آن آویزان بوده و آن را بر روی زمین نگاه داشته است،‏ آزاد شود،‏ به مکان خود باز می‌گردد و از آن پس،‏ حقیقتاً در نیرویی مبارک و قدرتی کاملاً نامحدود سهیم می‌گردد و مانند خدا از نظر انسانها نامرئی خواهد بود.‏»‏

عکس‌العمل مردم چه بود؟‏ یوسِفوس گزارش می‌کند،‏ وقتی اَلعازار بتفصیل در این باب صحبت کرد،‏ «تمام شنوندگانش پیش از اینکه او خطابهٔ خود را به پایان برساند،‏ سراسیمه و پر از شوق و حرارت مهارناشدنی دست به کار شدند.‏» یوسِفوس می‌افزاید:‏ «هر یک از آنان،‏ پنداری منقلب و تحت نفوذ احساسات،‏ می‌دوید و بی‌قرار سعی می‌داشت سریعتر از دیگری اقدام کند،‏ .‏ .‏ .‏ تمایل بسیار شدیدی ایشان را بر آن داشته بود که زن و فرزندان و نیز خودشان را به قتل برسانند.‏»‏

این مثال مخوف و ناگوار،‏ نشان می‌دهد که آموزش نفس فناناپذیر تا چه حد می‌تواند احساس معمول انسانها را نسبت به مرگ تغییر دهد.‏ به چنین معتقدینی آموزش داده می‌شود که به مرگ،‏ به عنوان بدترین دشمن انسان ننگرند بلکه به آن به عنوان تنها راهی بنگرند که نفس،‏ رها شده تا از وجودی والاتر برخوردار شود.‏ لیکن چرا آن زلوتهای یهودی چنین اعتقادی داشتند؟‏ خیلی از ایشان این طور می‌پنداشتند که نوشته‌های مقدس ایشان یعنی نوشته‌های مقدس عبرانی،‏ تعلیم می‌دهد که انسان در بطن خود دارای روحی ذی‌شعور و آگاه می‌باشد،‏ نفسی که بعد از مرگ رها شده و به زندگی ادامه می‌دهد.‏ آیا واقعاً چنین است؟‏

نفس،‏ در نوشته‌های مقدس عبرانی

می‌توانیم در یک کلام بگوییم،‏ خیر.‏ درست در اولین کتاب از کتاب مقدس یعنی پیدایش،‏ آمده است که شما دارای نفس نیستید بلکه شما خودتان،‏ نفس هستید.‏ در آنجا ما راجع به خلقت اولین انسان،‏ آدم،‏ چنین می‌خوانیم:‏ «آدَمْ نَفْسِ زنده شد.‏»‏ (‏پیدایش ۲:‏۷‏)‏ لغت عبریی که در اینجا برای نفس استفاده شده است،‏ نِفِش می‌باشد و این لغت بیش از ۷۰۰ بار در نوشته‌های مقدس عبرانی به چشم می‌خورد و هرگز مفهوم بخشی مجزا،‏ اثیری و روحی از وجود انسان را تداعی نکرده و نمی‌رساند.‏ بلکه نفس،‏ قابل‌لمس،‏ عینی و جسمانی می‌باشد.‏

این آیات را در کتاب مقدس خود بخوانید،‏ زیرا واژهٔ عبری نِفِش،‏ در همهٔ آنها یافت می‌شود.‏ این آیات بوضوح نشان می‌دهند که برای نفس امکان‌پذیر است که با موقعیتی بحرانی یا خطرناک مواجه شود و یا حتی آن را بربایند (‏تثنیه ۲۴:‏۷؛‏ داوران ۹:‏۱۷؛‏ ۱سموئیل ۱۹:‏۱۱‏)‏؛‏ اجسام را لمس کند (‏ایوب ۶:‏۷‏)‏؛‏ در آهن و زنجیر گرفتار شود (‏مزمور ۱۰۵:‏۱۸‏)‏؛‏ آرزو و اشتیاق به خوردن داشته باشد،‏ به سبب روزه‌داری محنت کشیده و یا به علت گرسنگی و تشنگی از هوش برود؛‏ از یک بیماری سخت و مهلک رنج ببرد یا حتی بر اثر غم و غصه،‏ دچار بی‌خوابی شود.‏ (‏تثنیه ۱۲:‏۲۰؛‏ مزمور ۳۵:‏۱۳؛‏ ۶۹:‏۱۰؛‏ ۱۰۶:‏۱۵؛‏ ۱۰۷:‏۹؛‏ ۱۱۹:‏۲۸‏)‏ به عبارت دیگر،‏ از آنجایی که شما خودتان نفس هستید،‏ یعنی شخص شما،‏ بنابراین،‏ هر چه بر شما واقع شود،‏ بر نفس شما واقع می‌شود.‏b

پس آیا این بدان معناست که نفس در واقع،‏ فانی و هلاک‌شدنی است؟‏ بلی.‏ در تکذیب فناناپذیر بودن نفس،‏ نوشته‌های مقدس عبرانی برای ما بازگو می‌کنند که نفوس انسانی،‏ به سبب انجام کار خلاف،‏ «منقطع» یا اعدام شده‌اند،‏ ضربه‌ای مهلک بر آنان وارد آمده است،‏ به قتل رسیده‌اند،‏ نابود و یا قطعه قطعه شده‌اند.‏ (‏خروج ۳۱:‏۱۴؛‏ تثنیه ۱۹:‏۶؛‏ ۲۲:‏۲۶؛‏ مزمور ۷:‏۲‏)‏ یوشع ۱۰:‏۲۸ اظهار می‌دارد:‏ «و در آنروز یوشع مَقِّیدَه را گرفت و آن و مَلِکشرا بدم شمشیر زده ایشان و همهٔ نفوسی را که در آن بودند هلاک کرد و کسیرا باقی نگذاشت و بطوریکه با ملک اریحا رفتار نموده بود با ملک مَقِّیدَه نیز رفتار کرد.‏» از آنجایی که همهٔ ما گناه می‌کنیم،‏ کاملاً واضح و آشکار است که عقوبت مرگ در انتظار همهٔ نفوس انسانی می‌باشد.‏ (‏مزمور ۵۱:‏۵‏)‏ به اولین انسان یعنی آدم،‏ گفته شد که مجازات گناه مرگ است،‏ نه انتقال به عالم ارواح یا فناناپذیری.‏ (‏پیدایش ۲:‏۱۷‏)‏ وقتی او مرتکب گناه شد،‏ حکم ابلاغ‌شده چنین بود:‏ «زیرا که تو خاک هستی و بخاک خواهی برگشت.‏» (‏پیدایش ۳:‏۱۹‏)‏ وقتی آدم و حَوّا مردند،‏ آنان تبدیل به همان چیزی شدند که کتاب مقدس اغلب آن را «میتة» یا «بدن [نفس] میّت» می‌نامد.‏—‏اعداد ۵:‏۲؛‏ ۶:‏۶‏.‏

از این رو،‏ جای تعجبی نیست که دائرة‌المعارف آمریکانا،‏ در خصوص نفس در نوشته‌های مقدس عبرانی چنین شرح می‌دهد:‏ «مفهوم از انسان در عهد عتیق،‏ وحدت نفس و بدن نیست،‏ بلکه یک چیز واحد است.‏» این دائرة‌المعارف همچنین می‌افزاید:‏ «در مورد نِفِش،‏ .‏ .‏ .‏ هرگز اینطور تصور نکرده‌اند که مجزا از بدن عمل کند.‏»‏

پس بنا بر اعتقاد یهودیان،‏ مرگ چه بود؟‏ به طور خلاصه،‏ آنان اعتقاد داشتند که مرگ،‏ متضاد زندگی است.‏ مزمور ۱۴۶:‏۴ توصیف می‌کند که وقتی روح یا نیروی حیات از بدن انسان خارج می‌شود،‏ چه رخ می‌دهد:‏ «روح او بیرون می‌رود و او بخاک خود برمیگردد،‏ و در همانروز فکرهایش نابود میشود.‏» مشابه همین آیه،‏ پادشاه سلیمان نیز نوشت که مردگان «هیچ نمیدانند.‏» (‏جامعه ۹:‏۵‏)‏ لغت عبریی که برای «روح» استفاده شده است،‏ رُوآخ است که به معنی «دَم» یا «نَفَس» و همچنین «باد» می‌باشد.‏ در مورد بشر،‏ واژهٔ رُوآخ،‏ به موجود روحی هوشیار و آگاهی اشاره نمی‌کند،‏ بلکه به نقل از فرهنگ جدید بین‌المللی خداشناسی عهد جدید،‏ رُوآخ،‏ معرف «نیروی حیات» است.‏c

پس چرا خیلی از یهودیان قرن اول،‏ همچون زلوتهای ماسادا،‏ تا این حد در مورد فناناپذیر بودن نفس مطمئن بودند؟‏

تأثیر و نفوذ یونانیان

یهودیان،‏ این عقیده را نه از کتاب مقدس،‏ بلکه از یونانیان اتخاذ کردند.‏ ظاهراً،‏ بین قرون هفتم تا پنجم ق.‏د.‏م.‏،‏ این تصور و برداشت از آیینهای مذهبی مرموز و اسرارآمیز یونانی به درون فلسفهٔ یونانی رخنه کرده بود.‏ عقیدهٔ زندگی اخروی در جایی که نفوس شریر متحمل کیفر و عذاب دردناکی می‌شوند،‏ مدت مدیدی است که توجه مردم را بسیار به خود جلب کرده است و این تصور،‏ تثبیت و متشکل شده و رواج یافته است.‏ فلاسفه مدام بر سر ماهیت دقیق نفس،‏ به مناظره پرداخته‌اند.‏ هومر،‏ ادعا می‌کرد که نفس،‏ در هنگام مرگ،‏ طیران نموده به طوری که صدای جیر و جیر و یا خش و خش آن را می‌توان استماع نمود.‏ ابیقورس،‏ اظهار داشت که نفس،‏ در واقع دارای جرم یا توده است و از این رو،‏ جسمی فوق‌العاده خرد و ناچیز است.‏d

اما شاید بزرگترین حامی و پشتیبان عقیدهٔ فناناپذیری نفس،‏ افلاطون،‏ فیلسوف یونانی،‏ بوده باشد که در قرن چهارم ق.‏د.‏م.‏ می‌زیسته است.‏ توصیف وی از مرگ استادش،‏ سقراط،‏ نمایانگر عقایدی بسیار شبیه به اعتقادات زلوتهای ماسادا می‌باشد که در قرون بعد پا به عرصهٔ تاریخ گذاشتند.‏ به گونه‌ای که محقق اُسکار کُلمَن،‏ شرح می‌دهد،‏ «افلاطون به ما نشان می‌دهد که چگونه سقراط در صلح و آرامش کامل،‏ به سوی مرگ سوق می‌یابد.‏ مرگ سقراط،‏ مرگی زیباست.‏ در این تشریح،‏ هیچ نشانه‌ای حاکی از بیم و هراس از مرگ مشاهده نمی‌شود.‏ سقراط به هیچ دلیلی از مرگ نمی‌ترسد،‏ چرا که مرگ،‏ حقیقتاً ما را از قید بدن آزاد می‌گرداند.‏ .‏ .‏ .‏ مرگ،‏ یار و مددکار والارتبهٔ نفس است.‏ او اینطور تعلیم می‌دهد و همینطور نیز در هماهنگی بی‌نظیر با تعالیم خود،‏ درمی‌گذرد.‏»‏

از قرار معلوم،‏ در قرن دوم پیش از مسیح،‏ طی دوران مکابیان،‏ یهودیان آغاز به پذیرفتن و اخذ این تعلیم از یونانیان نمودند.‏ یوسِفوس،‏ شرح می‌دهد که در قرن اول د.‏م.‏،‏ فریسیان و اسینیان—‏دسته‌های مذهبی یهودی مقتدر—‏از این تعلیم حمایت و پشتیبانی می‌کردند.‏ برخی از اشعاری که احتمالاً در آن دوران سروده شده‌اند،‏ بازتاب و انعکاسی از این عقیده‌اند.‏

حال،‏ در مورد عیسی مسیح چطور؟‏ آیا او و پیروانش نیز این عقیده را که از مذهب یونانی گرفته شده بود آموزش می‌دادند؟‏

نظر مسیحیان اولیه در مورد نفس

نظر مسیحیان قرن اول در مورد نفس،‏ با نظر یونانیان بسیار متفاوت بود.‏ برای مثال،‏ مرگ دوست عیسی،‏ ایلعازَر را در نظر بگیرید.‏ اگر ایلعازَر نفسی فناناپذیر می‌داشت که می‌توانست در هنگام مرگ آزادانه و سعادتمندانه پرواز کند،‏ آیا نمی‌بایست گزارش آمده در یوحنا باب ۱۱ کاملاً طور دیگری خوانده می‌شد؟‏ اگر ایلعازَر زنده می‌بود و در شرایط خوب و نیز هوشیار و آگاه در آسمان بسر می‌برد،‏ یقیناً عیسی پیروان خود را از این قضیه مطلع می‌ساخت؛‏ در حالی که عیسی به جهت تأیید نوشته‌های مقدس عبرانی،‏ به آنان گفت که ایلعازَر در عدم هوشیاری خوابیده است.‏ (‏آیهٔ ۱۱‏)‏ یقیناً عیسی باید از بابت اینکه دوستش اکنون،‏ از موجودیت جدید عالیی برخوردار می‌بود،‏ شاد و مسرور می‌گشت؛‏ در عوض،‏ چنین می‌خوانیم که عیسی به سبب مرگ ایلعازَر گریست.‏ (‏آیهٔ ۳۵‏)‏ اگر نفس ایلعازَر در آسمان در حال لذت بردن از نعمت فناناپذیر می‌بود،‏ مسلماً عیسی اینقدر ظالم و سنگدل نمی‌بود که او را بازگرداند تا مجبور باشد چند سال دیگر در «زندان» بدن جسمانی ناکاملی،‏ در میان انسانهای بیمار و فانی که رو به مرگ می‌باشند،‏ زندگی کند.‏

آیا ایلعازَر بعد از بازگشت از مرگ،‏ داستانهای جالب و مهیجی دربارهٔ چهار روز سرگذشت حیرت‌انگیز خود به صورت یک موجود روحی آزاد که از قالب جسم بیرون آمده بود،‏ تعریف کرد؟‏ خیر،‏ او چنین نکرد.‏ معتقدین به نفس فناناپذیر اینطور جواب می‌دهند که دلیل آن،‏ این بود که تجربهٔ آن مرد یعنی ایلعازر،‏ بقدری بهت‌انگیز و حیرت‌آور بود که او قادر به بیان آن نبود.‏ اما این حجت و دلیل،‏ قانع‌کننده نیست.‏ آیا ایلعازَر نمی‌توانست حداقل به عزیزان خود بگوید که شاهد چنان وقایع شگفت‌انگیزی بوده است که با کلمات قابل توصیف نیستند؟‏ لیکن،‏ ایلعازَر از هیچ واقعه‌ای که بعد از مرگ شاهد آن بوده باشد،‏ سخن نگفت.‏ راجع به این مسئله فکر کنید—‏سکوت در مورد موضوعی که بیش از هر موضوع دیگری کنجکاوی انسانها را به خود جلب کرده است:‏ آنچه که پس از مرگ رخ می‌دهد!‏ این سکوت را می‌توان فقط به یک طریق توضیح داد.‏ اینکه چیزی برای گفتن وجود نداشت.‏ مردگان در خواب و عدم هوشیاری می‌باشند.‏

با این تفاصیل،‏ آیا کتاب مقدس نشان می‌دهد که مرگ،‏ یار و مددکار نفس یعنی فقط مراسم و آئینی به جهت عبور از میان مراحل هستی می‌باشد؟‏ خیر!‏ مرگ،‏ برای مسیحیان واقعی همچون پولس رسول،‏ یک یار و مددکار نبود؛‏ مرگ،‏ «دشمن آخر» بود.‏ (‏۱قرنتیان ۱۵:‏۲۶‏)‏ مرگ در نظر مسیحیان،‏ طبیعی نیست بلکه واقعه‌ای مخوف و غیرطبیعی می‌باشد،‏ زیرا که نتیجهٔ مستقیم گناه و عصیان علیه خداست.‏ (‏رومیان ۵:‏۱۲؛‏ ۶:‏۲۳‏)‏ مرگ هرگز قسمتی از مقصود اصلی خدا برای بشر نبوده است.‏

معهذا،‏ مسیحیان حقیقی،‏ از بابت مرگ و هلاکت نفس،‏ ناامید نیستند.‏ گزارش رستاخیز ایلعازَر،‏ یکی از گزارشات فراوان کتاب مقدس است که بوضوح نشانگر امیدی حقیقی و مبنی بر کتاب مقدس برای نفوسی که مرده‌اند می‌باشد،‏ یعنی رستاخیز.‏ کتاب مقدس،‏ به ما دربارهٔ دو نوع رستاخیز آموزش می‌دهد.‏ برای اکثر انسانهایی که در قبور آرمیده‌اند،‏ چه درستکار و چه خلافکار،‏ امید رستاخیز به زندگی جاودانی بر روی بهشت زمین،‏ وجود دارد.‏ (‏لوقا ۲۳:‏۴۳؛‏ یوحنا ۵:‏۲۷،‏ ۲۸؛‏ اعمال ۲۴:‏۱۵‏)‏ آن عدهٔ کمی که عیسی به آنان به عنوان «گلهٔ کوچک» خود اشاره کرد،‏ به زندگی فناناپذیر به صورت موجودات روحی در آسمان،‏ رستاخیز می‌یابند.‏ این اشخاص،‏ که رسولان مسیح نیز از جملهٔ آنان می‌باشند،‏ با عیسی مسیح بر انسانها حکمرانی خواهند نمود و به آنان کمک خواهند کرد تا به کاملیت نائل آیند.‏—‏لوقا ۱۲:‏۳۲؛‏ ۱قرنتیان ۱۵:‏۵۳،‏ ۵۴؛‏ مکاشفه ۲۰:‏۶‏.‏

پس چرا ما مشاهده می‌کنیم که کلیساهای جهان مسیحیت،‏ فناناپذیری نفس بشر را بجای آموزش رستاخیز،‏ تعلیم می‌دهند؟‏ به پاسخ ارائه‌شده توسط عالم الهیات،‏ وِرنِر یِگِر،‏ در هاروارد تئولوژیکال رِویو در سال ۱۹۵۹ توجه کنید:‏ «مهمترین امر در تاریخ آموزش مسیحیت این بود که پدر الهیات مسیحی،‏ اوریگنس،‏ فیلسوفی افلاطونی در مدرسهٔ اسکندریه بود.‏ او کل داستان جهانی نفس را که از افلاطون به عاریت گرفته بود،‏ به آموزش مسیحی افزود.‏» بنابراین،‏ کلیسا عیناً همان کاری را کرد که قرنها پیش یهودیان کرده بودند!‏ آنان تعالیم کتاب مقدس را ترک نموده و فلسفهٔ یونانی را پذیرفتند.‏

مبدأ حقیقی این تعلیم

حال ممکن است اشخاصی،‏ در دفاع از تعلیم فناناپذیری نفس،‏ این سؤال را مطرح کنند که چرا همین تعلیم توسط تمام ادیان دنیا به اشکال گوناگون،‏ آموزش داده می‌شود؟‏ کتاب مقدس دلیل معقولی برای اینکه چرا این تعلیم در جوامع مذهبی این دنیا اینقدر رایج و متداول می‌باشد،‏ به ما ارائه می‌دهد.‏

کتاب مقدس به ما می‌گوید،‏ «تمام دنیا در شریر خوابیده است» و صریحاً شیطان را به عنوان «رئیس این جهان،‏» معرفی می‌کند.‏ (‏۱یوحنا ۵:‏۱۹؛‏ یوحنا ۱۲:‏۳۱‏)‏ بدیهی است که ادیان این دنیا نیز از نفوذ شیطان مصون نبوده‌اند.‏ بلکه این ادیان،‏ در مشکلات و منازعات دنیای امروز،‏ سهم بسزائی داشته‌اند.‏ همچنین در مورد موضوع نفس،‏ اینطور به نظر می‌آید که این ادیان،‏ کاملاً بوضوح ذهن شیطان را منعکس می‌نمایند.‏ چگونه؟‏

اولین سخن دروغ را به خاطر بیاورید.‏ خدا به آدم و حَوّا گفته بود که اگر علیه او مرتکب گناه شوند،‏ خواهند مرد.‏ اما شیطان به حوا اطمینان داد که «هر آینه نخواهید مرد.‏» (‏پیدایش ۳:‏۴‏)‏ البته همانطور که خدا گفته بود،‏ آدم و حوا مردند؛‏ آنان به خاک بازگشتند.‏ لیکن،‏ شیطان،‏ «پدر دروغگویان،‏» هرگز از کذب و دروغی که در ابتدا گفته بود،‏ دست بر نداشت.‏ (‏یوحنا ۸:‏۴۴‏)‏ تعداد بیشماری از ادیانی که از تعلیم کتاب مقدس منحط و منحرف گشته و یا صریحاً آن را نادیده می‌گیرند،‏ هنوز همین عقیده را به مردم تعلیم می‌دهند:‏ ‹هر آینه نخواهید مرد.‏ بدن شما تخریب و نابود می‌گردد،‏ لیکن نفس شما تا ابد به زندگی ادامه می‌دهد—‏مانند خدا!‏› موضوع جالب توجه،‏ این است که شیطان همچنین به حوا گفته بود که او «مانند خدا» خواهد شد!‏—‏پیدایش ۳:‏۵‏.‏

چقدر بهتر است که امید ما مبنی بر دروغ و یا فلسفه‌های بشری نبوده بلکه بر اساس حقیقت باشد.‏ چقدر بهتر است بجای نگرانی دربارهٔ جا و مکان نفوس فناناپذیر،‏ اطمینان داشته باشیم،‏ عزیزانی که وفات یافته‌اند در عدم هوشیاری در قبر آرمیده‌اند!‏ لزومی ندارد که این خواب مرگ،‏ موجب وحشت و افسردگی ما شود.‏ به گونه‌ای،‏ می‌توانیم تصور کنیم که شخص متوفا در مکان امنی استراحت می‌کند.‏ چرا امن؟‏ زیرا کتاب مقدس،‏ ما را مطمئن و خاطرجمع می‌گرداند که مردگانی که یَهُوَه به آنان محبت دارد،‏ به معنای خاصی زنده هستند.‏ (‏لوقا ۲۰:‏۳۸‏)‏ آنان در حافظهٔ او زنده هستند.‏ این،‏ فکر بسیار آرامش‌بخشی است،‏ چرا که حافظهٔ او نامحدود است.‏ یَهُوَه علاقه دارد میلیونها انسان محبوب خود را به زندگی بازگرداند و فرصت زندگی ابدی بر روی بهشت زمین را به آنان عطا کند.‏—‏با ایوب ۱۴:‏۱۴،‏ ۱۵ مقایسه شود.‏

همانطور که کل وعده‌های یَهُوَه باید به تحقق برسند،‏ روز باشکوه رستاخیز نیز خواهد آمد.‏ (‏اشعیا ۵۵:‏۱۰،‏ ۱۱‏)‏ فقط به تحقق این نبوت فکر کنید:‏ «مُردگان تو زنده خواهند شد و جَسَدهای من خواهند برخاست،‏ ای شما که در خاک ساکنید بیدار شده ترنّم نمائید،‏ زیرا که شبنم تو شبنم نباتات است،‏ و زمین مُردگان خود را بیرون خواهد افکند.‏» (‏اشعیا ۲۶:‏۱۹‏)‏ بنابراین،‏ مردگانی که در قبر آرمیده‌اند،‏ همچون طفلی در رحم مادرش،‏ در امان می‌باشند.‏ آنان بزودی «متولد» خواهند شد،‏ به زندگی بر روی بهشت زمین بازگردانیده خواهند شد!‏

چه امیدی می‌تواند بهتر از این باشد؟‏

‏[پاورقی‌ها]‏

a بنا بر گزارش،‏ دو زن و پنج کودک،‏ با مخفی کردن خود نجات یافتند.‏ سپس آن دو زن،‏ جزئیات واقعه را برای تسخیرکنندگان رومی بازگو کردند.‏

b البته،‏ همانند بسیاری لغات دیگر که موارد استعمال کاملاً وسیعی دارند،‏ لغت نِفِش نیز از لحاظ معنا دارای وجوه گوناگونی می‌باشد.‏ برای مثال،‏ نِفِش،‏ می‌تواند اشاره به شخص باطنی نماید،‏ بخصوص هنگام اشاره به احساسات عمیق.‏ (‏۱سموئیل ۱۸:‏۱‏)‏ همچنین نِفِش می‌تواند به زندگیی که یک بشر به عنوان یک نفس از آن برخوردار است،‏ اشاره کند.‏—‏۱پادشاهان ۱۷:‏۲۱-‏۲۳‏.‏

c روح یا نیروی حیات،‏ شخص نیست.‏ کتاب مقدس در اشاره به رُوآخ یا نیروی حیات،‏ اظهار می‌دارد که آن نه فقط در انسانها بلکه در حیوانات نیز وجود دارد.‏ (‏پیدا.‏ ۶:‏۱۷؛‏ ۷:‏۱۵،‏ ۲۲‏)‏ جامعه ۳:‏۱۸-‏۲۲ نشان می‌دهد که انسان نیز همانند حیوانات می‌میرد زیرا «برای همه یک نَفَس [روح،‏ (‏عبری:‏ وِرُوآخ،‏‏)‏] است،‏» و از لحاظ نیروی حیات که هم انسان و هم حیوان از آن برخوردارند،‏ «انسان بر بهایم برتری ندارد.‏» از این رو،‏ بدیهی و آشکار است که ‹روح› یا نیروی حیات (‏رُوآخ‏)‏،‏ در این مورد استعمال به معنی شخص نمی‌باشد.‏ به عنوان مثال،‏ می‌توان روح را به نیروی نامرئی دیگری همچون جریان برق تشبیه کرد که با آن انواع دستگاهها را روشن نموده و به راه می‌اندازند—‏جریان برق باعث می‌شود که اجاق حرارت تولید کند،‏ پنکه تولید باد کند،‏ بتوانیم با کامپیوتر مسائل را حل و فصل نماییم،‏ تصویر بر روی صفحهٔ تلویزیون ظاهر شده و انواع صداها از آن شنیده شود—‏در حالی که جریان برق،‏ هرگز خصوصیات دستگاههایی را که به راه می‌اندازد و یا در آنها فعال است به خود نمی‌گیرد.‏

بدین ترتیب مزمور ۱۴۶:‏۳،‏ ۴ نقل می‌کند که وقتی ‹روح [شکلی از کلمهٔ رُوآخ‏] انسان بیرون می‌رود و او بخاک خود برمیگردد،‏ در همانروز فکرهایش نابود میشود.‏›‏ روح یا نیروی حیاتی که در سلولهای بدن انسان فعال بوده است،‏ هیچ یک از خصوصیات آن سلولها را همچون سلولهای مغز با نقشی که در مراحل و روند تفکر دارند،‏ در خود حفظ نمی‌کند.‏ اگر روح یا نیروی حیات (‏رُوآخ؛‏ پْنویْما )‏،‏ شخص می‌بود،‏ پس چنین می‌شد استنباط کرد که آن فرزندان اسرائیلیی که توسط ایلیا و اَلِیشَع نبی رستاخیز یافتند،‏ در واقع طی زمانی که مرده بودند،‏ در جایی در حالت هوشیاری بسر می‌برده‌اند.‏ در مورد ایلعازَر نیز که حدوداً چهار روز پس از مرگ رستاخیز یافت،‏ به همین نحو می‌باشد.‏ (‏۱پاد.‏ ۱۷:‏۱۷-‏۲۳؛‏ ۲پاد.‏ ۴:‏۳۲-‏۳۷؛‏ یوحنا ۱۱:‏۳۸-‏۴۴‏)‏ در صورتی که چنین می‌بود،‏ منطقی است که آنان می‌بایست چنین وجود هوشیارانه‌ای را در خلال آن مدت زمان به خاطر می‌سپردند و بعد از رستاخیز یافتن،‏ دربارهٔ آن صحبت کرده و آن را شرح می‌دادند.‏ هیچ سندی دال بر اینکه آنان چنین کاری کرده باشند،‏ در دست نیست.‏ به این دلیل،‏ شخصیت فردی که مرده است،‏ در نیروی حیات یا روح که از فعالیت در سلولهای بدن شخص متوفا باز ایستاده است،‏ تداوم نمی‌یابد.‏

جامعه ۱۲:‏۷ برای ما نقل می‌کند که بعد از مرگ،‏ بدن شخص به خاک باز می‌گردد ‹و روح،‏ نزد خدا که آنرا بخشیده بود رجوع می‌نماید.‏› خود شخص،‏ هیچ وقت در آسمان پیش خدا نبوده است؛‏ بنابراین،‏ آنچه که نزد خدا ‹رجوع می‌نماید،‏› نیروی حیات است که شخص را قادر به زندگی نموده بود.‏—‏کتاب بینش بر نوشته‌های مقدس،‏ جلد دوم،‏ صفحهٔ ۱۰۲۵ (‏انگل‍.‏)‏.‏

d او آخرین کسی نبود که چنین طرزفکر نامتعارف و غریبی داشت.‏ در اوایل قرن حاضر،‏ دانشمندی واقعاً ادعا کرد که با تفریق نمودن وزن چند نفر،‏ اندکی پیش از مرگ ایشان،‏ از وزن آنان بلافاصله بعد از مرگ،‏ موفق شده است نفس این اشخاص را وزن کند.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی