امیدی بهتر برای نَفْس
این واقعه برای سربازان رومی غیرمنتظره بود. آنان در حال یورش و حمله به قلعهٔ ماسادا بودند که بر روی کوه واقع شده و آخرین دژ نظامی نیروهای شورشگر یهودی بود. در حین یورش، آنان خود را برای دفاع و حملات بیامان از جانب دشمن، نعرهٔ جنگجویان و جیغ و فریاد زنان و کودکان آماده میکردند. در عوض، تنها چیزی که آنان شنیدند، صدای شعلههای آتش بود. وقتی رومیان به گشتن و جستجو در آن قلعهٔ سوزان پرداختند، به حقیقت کریه و مخوف قضیه پی بردند: دشمنان آنان—در حدود ۹۶۰ نفر—اجسادی بیش نبودند! جنگجویان یهودی به ترتیب، اول خانوادهٔ خود و سپس یکدیگر را به قتل رسانیده بودند. آخرین نفر باقیمانده، خود را با دست خود کشته بود.a چه چیز موجب شده بود که آنان مرتکب چنین قتل و خودکشی جمعی هولناکی بشوند؟
به نقل از یوسِفوس، مورخ آن عصر، یک عامل مهم در این واقعه، اعتقاد آنان به نفس فناناپذیر بود. اَلعازار بِنجَئیر، رهبر زلوتهای ماسادا، ابتدا سعی کرده بود مردان خود را متقاعد کند که خودکشی بسیار باافتخارتر از مرگ بدست رومیان یا بردگی برای آنان است. لیکن، وقتی ملاحظه کرد که آنان مردد و دودل هستند، آغاز به یک سخنرانی پرحرارت دربارهٔ نفس کرد. اَلعازار بِنجَئیر، به آنان گفت که بدن جز یک اسیرکننده و یک زندان برای نفس، چیزی بیش نیست. او ادامه داد و گفت: «اما وقتی نفس، از وزنهای که به آن آویزان بوده و آن را بر روی زمین نگاه داشته است، آزاد شود، به مکان خود باز میگردد و از آن پس، حقیقتاً در نیرویی مبارک و قدرتی کاملاً نامحدود سهیم میگردد و مانند خدا از نظر انسانها نامرئی خواهد بود.»
عکسالعمل مردم چه بود؟ یوسِفوس گزارش میکند، وقتی اَلعازار بتفصیل در این باب صحبت کرد، «تمام شنوندگانش پیش از اینکه او خطابهٔ خود را به پایان برساند، سراسیمه و پر از شوق و حرارت مهارناشدنی دست به کار شدند.» یوسِفوس میافزاید: «هر یک از آنان، پنداری منقلب و تحت نفوذ احساسات، میدوید و بیقرار سعی میداشت سریعتر از دیگری اقدام کند، . . . تمایل بسیار شدیدی ایشان را بر آن داشته بود که زن و فرزندان و نیز خودشان را به قتل برسانند.»
این مثال مخوف و ناگوار، نشان میدهد که آموزش نفس فناناپذیر تا چه حد میتواند احساس معمول انسانها را نسبت به مرگ تغییر دهد. به چنین معتقدینی آموزش داده میشود که به مرگ، به عنوان بدترین دشمن انسان ننگرند بلکه به آن به عنوان تنها راهی بنگرند که نفس، رها شده تا از وجودی والاتر برخوردار شود. لیکن چرا آن زلوتهای یهودی چنین اعتقادی داشتند؟ خیلی از ایشان این طور میپنداشتند که نوشتههای مقدس ایشان یعنی نوشتههای مقدس عبرانی، تعلیم میدهد که انسان در بطن خود دارای روحی ذیشعور و آگاه میباشد، نفسی که بعد از مرگ رها شده و به زندگی ادامه میدهد. آیا واقعاً چنین است؟
نفس، در نوشتههای مقدس عبرانی
میتوانیم در یک کلام بگوییم، خیر. درست در اولین کتاب از کتاب مقدس یعنی پیدایش، آمده است که شما دارای نفس نیستید بلکه شما خودتان، نفس هستید. در آنجا ما راجع به خلقت اولین انسان، آدم، چنین میخوانیم: «آدَمْ نَفْسِ زنده شد.» (پیدایش ۲:۷) لغت عبریی که در اینجا برای نفس استفاده شده است، نِفِش میباشد و این لغت بیش از ۷۰۰ بار در نوشتههای مقدس عبرانی به چشم میخورد و هرگز مفهوم بخشی مجزا، اثیری و روحی از وجود انسان را تداعی نکرده و نمیرساند. بلکه نفس، قابللمس، عینی و جسمانی میباشد.
این آیات را در کتاب مقدس خود بخوانید، زیرا واژهٔ عبری نِفِش، در همهٔ آنها یافت میشود. این آیات بوضوح نشان میدهند که برای نفس امکانپذیر است که با موقعیتی بحرانی یا خطرناک مواجه شود و یا حتی آن را بربایند (تثنیه ۲۴:۷؛ داوران ۹:۱۷؛ ۱سموئیل ۱۹:۱۱)؛ اجسام را لمس کند (ایوب ۶:۷)؛ در آهن و زنجیر گرفتار شود (مزمور ۱۰۵:۱۸)؛ آرزو و اشتیاق به خوردن داشته باشد، به سبب روزهداری محنت کشیده و یا به علت گرسنگی و تشنگی از هوش برود؛ از یک بیماری سخت و مهلک رنج ببرد یا حتی بر اثر غم و غصه، دچار بیخوابی شود. (تثنیه ۱۲:۲۰؛ مزمور ۳۵:۱۳؛ ۶۹:۱۰؛ ۱۰۶:۱۵؛ ۱۰۷:۹؛ ۱۱۹:۲۸) به عبارت دیگر، از آنجایی که شما خودتان نفس هستید، یعنی شخص شما، بنابراین، هر چه بر شما واقع شود، بر نفس شما واقع میشود.b
پس آیا این بدان معناست که نفس در واقع، فانی و هلاکشدنی است؟ بلی. در تکذیب فناناپذیر بودن نفس، نوشتههای مقدس عبرانی برای ما بازگو میکنند که نفوس انسانی، به سبب انجام کار خلاف، «منقطع» یا اعدام شدهاند، ضربهای مهلک بر آنان وارد آمده است، به قتل رسیدهاند، نابود و یا قطعه قطعه شدهاند. (خروج ۳۱:۱۴؛ تثنیه ۱۹:۶؛ ۲۲:۲۶؛ مزمور ۷:۲) یوشع ۱۰:۲۸ اظهار میدارد: «و در آنروز یوشع مَقِّیدَه را گرفت و آن و مَلِکشرا بدم شمشیر زده ایشان و همهٔ نفوسی را که در آن بودند هلاک کرد و کسیرا باقی نگذاشت و بطوریکه با ملک اریحا رفتار نموده بود با ملک مَقِّیدَه نیز رفتار کرد.» از آنجایی که همهٔ ما گناه میکنیم، کاملاً واضح و آشکار است که عقوبت مرگ در انتظار همهٔ نفوس انسانی میباشد. (مزمور ۵۱:۵) به اولین انسان یعنی آدم، گفته شد که مجازات گناه مرگ است، نه انتقال به عالم ارواح یا فناناپذیری. (پیدایش ۲:۱۷) وقتی او مرتکب گناه شد، حکم ابلاغشده چنین بود: «زیرا که تو خاک هستی و بخاک خواهی برگشت.» (پیدایش ۳:۱۹) وقتی آدم و حَوّا مردند، آنان تبدیل به همان چیزی شدند که کتاب مقدس اغلب آن را «میتة» یا «بدن [نفس] میّت» مینامد.—اعداد ۵:۲؛ ۶:۶.
از این رو، جای تعجبی نیست که دائرةالمعارف آمریکانا، در خصوص نفس در نوشتههای مقدس عبرانی چنین شرح میدهد: «مفهوم از انسان در عهد عتیق، وحدت نفس و بدن نیست، بلکه یک چیز واحد است.» این دائرةالمعارف همچنین میافزاید: «در مورد نِفِش، . . . هرگز اینطور تصور نکردهاند که مجزا از بدن عمل کند.»
پس بنا بر اعتقاد یهودیان، مرگ چه بود؟ به طور خلاصه، آنان اعتقاد داشتند که مرگ، متضاد زندگی است. مزمور ۱۴۶:۴ توصیف میکند که وقتی روح یا نیروی حیات از بدن انسان خارج میشود، چه رخ میدهد: «روح او بیرون میرود و او بخاک خود برمیگردد، و در همانروز فکرهایش نابود میشود.» مشابه همین آیه، پادشاه سلیمان نیز نوشت که مردگان «هیچ نمیدانند.» (جامعه ۹:۵) لغت عبریی که برای «روح» استفاده شده است، رُوآخ است که به معنی «دَم» یا «نَفَس» و همچنین «باد» میباشد. در مورد بشر، واژهٔ رُوآخ، به موجود روحی هوشیار و آگاهی اشاره نمیکند، بلکه به نقل از فرهنگ جدید بینالمللی خداشناسی عهد جدید، رُوآخ، معرف «نیروی حیات» است.c
پس چرا خیلی از یهودیان قرن اول، همچون زلوتهای ماسادا، تا این حد در مورد فناناپذیر بودن نفس مطمئن بودند؟
تأثیر و نفوذ یونانیان
یهودیان، این عقیده را نه از کتاب مقدس، بلکه از یونانیان اتخاذ کردند. ظاهراً، بین قرون هفتم تا پنجم ق.د.م.، این تصور و برداشت از آیینهای مذهبی مرموز و اسرارآمیز یونانی به درون فلسفهٔ یونانی رخنه کرده بود. عقیدهٔ زندگی اخروی در جایی که نفوس شریر متحمل کیفر و عذاب دردناکی میشوند، مدت مدیدی است که توجه مردم را بسیار به خود جلب کرده است و این تصور، تثبیت و متشکل شده و رواج یافته است. فلاسفه مدام بر سر ماهیت دقیق نفس، به مناظره پرداختهاند. هومر، ادعا میکرد که نفس، در هنگام مرگ، طیران نموده به طوری که صدای جیر و جیر و یا خش و خش آن را میتوان استماع نمود. ابیقورس، اظهار داشت که نفس، در واقع دارای جرم یا توده است و از این رو، جسمی فوقالعاده خرد و ناچیز است.d
اما شاید بزرگترین حامی و پشتیبان عقیدهٔ فناناپذیری نفس، افلاطون، فیلسوف یونانی، بوده باشد که در قرن چهارم ق.د.م. میزیسته است. توصیف وی از مرگ استادش، سقراط، نمایانگر عقایدی بسیار شبیه به اعتقادات زلوتهای ماسادا میباشد که در قرون بعد پا به عرصهٔ تاریخ گذاشتند. به گونهای که محقق اُسکار کُلمَن، شرح میدهد، «افلاطون به ما نشان میدهد که چگونه سقراط در صلح و آرامش کامل، به سوی مرگ سوق مییابد. مرگ سقراط، مرگی زیباست. در این تشریح، هیچ نشانهای حاکی از بیم و هراس از مرگ مشاهده نمیشود. سقراط به هیچ دلیلی از مرگ نمیترسد، چرا که مرگ، حقیقتاً ما را از قید بدن آزاد میگرداند. . . . مرگ، یار و مددکار والارتبهٔ نفس است. او اینطور تعلیم میدهد و همینطور نیز در هماهنگی بینظیر با تعالیم خود، درمیگذرد.»
از قرار معلوم، در قرن دوم پیش از مسیح، طی دوران مکابیان، یهودیان آغاز به پذیرفتن و اخذ این تعلیم از یونانیان نمودند. یوسِفوس، شرح میدهد که در قرن اول د.م.، فریسیان و اسینیان—دستههای مذهبی یهودی مقتدر—از این تعلیم حمایت و پشتیبانی میکردند. برخی از اشعاری که احتمالاً در آن دوران سروده شدهاند، بازتاب و انعکاسی از این عقیدهاند.
حال، در مورد عیسی مسیح چطور؟ آیا او و پیروانش نیز این عقیده را که از مذهب یونانی گرفته شده بود آموزش میدادند؟
نظر مسیحیان اولیه در مورد نفس
نظر مسیحیان قرن اول در مورد نفس، با نظر یونانیان بسیار متفاوت بود. برای مثال، مرگ دوست عیسی، ایلعازَر را در نظر بگیرید. اگر ایلعازَر نفسی فناناپذیر میداشت که میتوانست در هنگام مرگ آزادانه و سعادتمندانه پرواز کند، آیا نمیبایست گزارش آمده در یوحنا باب ۱۱ کاملاً طور دیگری خوانده میشد؟ اگر ایلعازَر زنده میبود و در شرایط خوب و نیز هوشیار و آگاه در آسمان بسر میبرد، یقیناً عیسی پیروان خود را از این قضیه مطلع میساخت؛ در حالی که عیسی به جهت تأیید نوشتههای مقدس عبرانی، به آنان گفت که ایلعازَر در عدم هوشیاری خوابیده است. (آیهٔ ۱۱) یقیناً عیسی باید از بابت اینکه دوستش اکنون، از موجودیت جدید عالیی برخوردار میبود، شاد و مسرور میگشت؛ در عوض، چنین میخوانیم که عیسی به سبب مرگ ایلعازَر گریست. (آیهٔ ۳۵) اگر نفس ایلعازَر در آسمان در حال لذت بردن از نعمت فناناپذیر میبود، مسلماً عیسی اینقدر ظالم و سنگدل نمیبود که او را بازگرداند تا مجبور باشد چند سال دیگر در «زندان» بدن جسمانی ناکاملی، در میان انسانهای بیمار و فانی که رو به مرگ میباشند، زندگی کند.
آیا ایلعازَر بعد از بازگشت از مرگ، داستانهای جالب و مهیجی دربارهٔ چهار روز سرگذشت حیرتانگیز خود به صورت یک موجود روحی آزاد که از قالب جسم بیرون آمده بود، تعریف کرد؟ خیر، او چنین نکرد. معتقدین به نفس فناناپذیر اینطور جواب میدهند که دلیل آن، این بود که تجربهٔ آن مرد یعنی ایلعازر، بقدری بهتانگیز و حیرتآور بود که او قادر به بیان آن نبود. اما این حجت و دلیل، قانعکننده نیست. آیا ایلعازَر نمیتوانست حداقل به عزیزان خود بگوید که شاهد چنان وقایع شگفتانگیزی بوده است که با کلمات قابل توصیف نیستند؟ لیکن، ایلعازَر از هیچ واقعهای که بعد از مرگ شاهد آن بوده باشد، سخن نگفت. راجع به این مسئله فکر کنید—سکوت در مورد موضوعی که بیش از هر موضوع دیگری کنجکاوی انسانها را به خود جلب کرده است: آنچه که پس از مرگ رخ میدهد! این سکوت را میتوان فقط به یک طریق توضیح داد. اینکه چیزی برای گفتن وجود نداشت. مردگان در خواب و عدم هوشیاری میباشند.
با این تفاصیل، آیا کتاب مقدس نشان میدهد که مرگ، یار و مددکار نفس یعنی فقط مراسم و آئینی به جهت عبور از میان مراحل هستی میباشد؟ خیر! مرگ، برای مسیحیان واقعی همچون پولس رسول، یک یار و مددکار نبود؛ مرگ، «دشمن آخر» بود. (۱قرنتیان ۱۵:۲۶) مرگ در نظر مسیحیان، طبیعی نیست بلکه واقعهای مخوف و غیرطبیعی میباشد، زیرا که نتیجهٔ مستقیم گناه و عصیان علیه خداست. (رومیان ۵:۱۲؛ ۶:۲۳) مرگ هرگز قسمتی از مقصود اصلی خدا برای بشر نبوده است.
معهذا، مسیحیان حقیقی، از بابت مرگ و هلاکت نفس، ناامید نیستند. گزارش رستاخیز ایلعازَر، یکی از گزارشات فراوان کتاب مقدس است که بوضوح نشانگر امیدی حقیقی و مبنی بر کتاب مقدس برای نفوسی که مردهاند میباشد، یعنی رستاخیز. کتاب مقدس، به ما دربارهٔ دو نوع رستاخیز آموزش میدهد. برای اکثر انسانهایی که در قبور آرمیدهاند، چه درستکار و چه خلافکار، امید رستاخیز به زندگی جاودانی بر روی بهشت زمین، وجود دارد. (لوقا ۲۳:۴۳؛ یوحنا ۵:۲۷، ۲۸؛ اعمال ۲۴:۱۵) آن عدهٔ کمی که عیسی به آنان به عنوان «گلهٔ کوچک» خود اشاره کرد، به زندگی فناناپذیر به صورت موجودات روحی در آسمان، رستاخیز مییابند. این اشخاص، که رسولان مسیح نیز از جملهٔ آنان میباشند، با عیسی مسیح بر انسانها حکمرانی خواهند نمود و به آنان کمک خواهند کرد تا به کاملیت نائل آیند.—لوقا ۱۲:۳۲؛ ۱قرنتیان ۱۵:۵۳، ۵۴؛ مکاشفه ۲۰:۶.
پس چرا ما مشاهده میکنیم که کلیساهای جهان مسیحیت، فناناپذیری نفس بشر را بجای آموزش رستاخیز، تعلیم میدهند؟ به پاسخ ارائهشده توسط عالم الهیات، وِرنِر یِگِر، در هاروارد تئولوژیکال رِویو در سال ۱۹۵۹ توجه کنید: «مهمترین امر در تاریخ آموزش مسیحیت این بود که پدر الهیات مسیحی، اوریگنس، فیلسوفی افلاطونی در مدرسهٔ اسکندریه بود. او کل داستان جهانی نفس را که از افلاطون به عاریت گرفته بود، به آموزش مسیحی افزود.» بنابراین، کلیسا عیناً همان کاری را کرد که قرنها پیش یهودیان کرده بودند! آنان تعالیم کتاب مقدس را ترک نموده و فلسفهٔ یونانی را پذیرفتند.
مبدأ حقیقی این تعلیم
حال ممکن است اشخاصی، در دفاع از تعلیم فناناپذیری نفس، این سؤال را مطرح کنند که چرا همین تعلیم توسط تمام ادیان دنیا به اشکال گوناگون، آموزش داده میشود؟ کتاب مقدس دلیل معقولی برای اینکه چرا این تعلیم در جوامع مذهبی این دنیا اینقدر رایج و متداول میباشد، به ما ارائه میدهد.
کتاب مقدس به ما میگوید، «تمام دنیا در شریر خوابیده است» و صریحاً شیطان را به عنوان «رئیس این جهان،» معرفی میکند. (۱یوحنا ۵:۱۹؛ یوحنا ۱۲:۳۱) بدیهی است که ادیان این دنیا نیز از نفوذ شیطان مصون نبودهاند. بلکه این ادیان، در مشکلات و منازعات دنیای امروز، سهم بسزائی داشتهاند. همچنین در مورد موضوع نفس، اینطور به نظر میآید که این ادیان، کاملاً بوضوح ذهن شیطان را منعکس مینمایند. چگونه؟
اولین سخن دروغ را به خاطر بیاورید. خدا به آدم و حَوّا گفته بود که اگر علیه او مرتکب گناه شوند، خواهند مرد. اما شیطان به حوا اطمینان داد که «هر آینه نخواهید مرد.» (پیدایش ۳:۴) البته همانطور که خدا گفته بود، آدم و حوا مردند؛ آنان به خاک بازگشتند. لیکن، شیطان، «پدر دروغگویان،» هرگز از کذب و دروغی که در ابتدا گفته بود، دست بر نداشت. (یوحنا ۸:۴۴) تعداد بیشماری از ادیانی که از تعلیم کتاب مقدس منحط و منحرف گشته و یا صریحاً آن را نادیده میگیرند، هنوز همین عقیده را به مردم تعلیم میدهند: ‹هر آینه نخواهید مرد. بدن شما تخریب و نابود میگردد، لیکن نفس شما تا ابد به زندگی ادامه میدهد—مانند خدا!› موضوع جالب توجه، این است که شیطان همچنین به حوا گفته بود که او «مانند خدا» خواهد شد!—پیدایش ۳:۵.
چقدر بهتر است که امید ما مبنی بر دروغ و یا فلسفههای بشری نبوده بلکه بر اساس حقیقت باشد. چقدر بهتر است بجای نگرانی دربارهٔ جا و مکان نفوس فناناپذیر، اطمینان داشته باشیم، عزیزانی که وفات یافتهاند در عدم هوشیاری در قبر آرمیدهاند! لزومی ندارد که این خواب مرگ، موجب وحشت و افسردگی ما شود. به گونهای، میتوانیم تصور کنیم که شخص متوفا در مکان امنی استراحت میکند. چرا امن؟ زیرا کتاب مقدس، ما را مطمئن و خاطرجمع میگرداند که مردگانی که یَهُوَه به آنان محبت دارد، به معنای خاصی زنده هستند. (لوقا ۲۰:۳۸) آنان در حافظهٔ او زنده هستند. این، فکر بسیار آرامشبخشی است، چرا که حافظهٔ او نامحدود است. یَهُوَه علاقه دارد میلیونها انسان محبوب خود را به زندگی بازگرداند و فرصت زندگی ابدی بر روی بهشت زمین را به آنان عطا کند.—با ایوب ۱۴:۱۴، ۱۵ مقایسه شود.
همانطور که کل وعدههای یَهُوَه باید به تحقق برسند، روز باشکوه رستاخیز نیز خواهد آمد. (اشعیا ۵۵:۱۰، ۱۱) فقط به تحقق این نبوت فکر کنید: «مُردگان تو زنده خواهند شد و جَسَدهای من خواهند برخاست، ای شما که در خاک ساکنید بیدار شده ترنّم نمائید، زیرا که شبنم تو شبنم نباتات است، و زمین مُردگان خود را بیرون خواهد افکند.» (اشعیا ۲۶:۱۹) بنابراین، مردگانی که در قبر آرمیدهاند، همچون طفلی در رحم مادرش، در امان میباشند. آنان بزودی «متولد» خواهند شد، به زندگی بر روی بهشت زمین بازگردانیده خواهند شد!
چه امیدی میتواند بهتر از این باشد؟
[پاورقیها]
a بنا بر گزارش، دو زن و پنج کودک، با مخفی کردن خود نجات یافتند. سپس آن دو زن، جزئیات واقعه را برای تسخیرکنندگان رومی بازگو کردند.
b البته، همانند بسیاری لغات دیگر که موارد استعمال کاملاً وسیعی دارند، لغت نِفِش نیز از لحاظ معنا دارای وجوه گوناگونی میباشد. برای مثال، نِفِش، میتواند اشاره به شخص باطنی نماید، بخصوص هنگام اشاره به احساسات عمیق. (۱سموئیل ۱۸:۱) همچنین نِفِش میتواند به زندگیی که یک بشر به عنوان یک نفس از آن برخوردار است، اشاره کند.—۱پادشاهان ۱۷:۲۱-۲۳.
c روح یا نیروی حیات، شخص نیست. کتاب مقدس در اشاره به رُوآخ یا نیروی حیات، اظهار میدارد که آن نه فقط در انسانها بلکه در حیوانات نیز وجود دارد. (پیدا. ۶:۱۷؛ ۷:۱۵، ۲۲) جامعه ۳:۱۸-۲۲ نشان میدهد که انسان نیز همانند حیوانات میمیرد زیرا «برای همه یک نَفَس [روح، (عبری: وِرُوآخ،)] است،» و از لحاظ نیروی حیات که هم انسان و هم حیوان از آن برخوردارند، «انسان بر بهایم برتری ندارد.» از این رو، بدیهی و آشکار است که ‹روح› یا نیروی حیات (رُوآخ)، در این مورد استعمال به معنی شخص نمیباشد. به عنوان مثال، میتوان روح را به نیروی نامرئی دیگری همچون جریان برق تشبیه کرد که با آن انواع دستگاهها را روشن نموده و به راه میاندازند—جریان برق باعث میشود که اجاق حرارت تولید کند، پنکه تولید باد کند، بتوانیم با کامپیوتر مسائل را حل و فصل نماییم، تصویر بر روی صفحهٔ تلویزیون ظاهر شده و انواع صداها از آن شنیده شود—در حالی که جریان برق، هرگز خصوصیات دستگاههایی را که به راه میاندازد و یا در آنها فعال است به خود نمیگیرد.
بدین ترتیب مزمور ۱۴۶:۳، ۴ نقل میکند که وقتی ‹روح [شکلی از کلمهٔ رُوآخ] انسان بیرون میرود و او بخاک خود برمیگردد، در همانروز فکرهایش نابود میشود.› روح یا نیروی حیاتی که در سلولهای بدن انسان فعال بوده است، هیچ یک از خصوصیات آن سلولها را همچون سلولهای مغز با نقشی که در مراحل و روند تفکر دارند، در خود حفظ نمیکند. اگر روح یا نیروی حیات (رُوآخ؛ پْنویْما )، شخص میبود، پس چنین میشد استنباط کرد که آن فرزندان اسرائیلیی که توسط ایلیا و اَلِیشَع نبی رستاخیز یافتند، در واقع طی زمانی که مرده بودند، در جایی در حالت هوشیاری بسر میبردهاند. در مورد ایلعازَر نیز که حدوداً چهار روز پس از مرگ رستاخیز یافت، به همین نحو میباشد. (۱پاد. ۱۷:۱۷-۲۳؛ ۲پاد. ۴:۳۲-۳۷؛ یوحنا ۱۱:۳۸-۴۴) در صورتی که چنین میبود، منطقی است که آنان میبایست چنین وجود هوشیارانهای را در خلال آن مدت زمان به خاطر میسپردند و بعد از رستاخیز یافتن، دربارهٔ آن صحبت کرده و آن را شرح میدادند. هیچ سندی دال بر اینکه آنان چنین کاری کرده باشند، در دست نیست. به این دلیل، شخصیت فردی که مرده است، در نیروی حیات یا روح که از فعالیت در سلولهای بدن شخص متوفا باز ایستاده است، تداوم نمییابد.
جامعه ۱۲:۷ برای ما نقل میکند که بعد از مرگ، بدن شخص به خاک باز میگردد ‹و روح، نزد خدا که آنرا بخشیده بود رجوع مینماید.› خود شخص، هیچ وقت در آسمان پیش خدا نبوده است؛ بنابراین، آنچه که نزد خدا ‹رجوع مینماید،› نیروی حیات است که شخص را قادر به زندگی نموده بود.—کتاب بینش بر نوشتههای مقدس، جلد دوم، صفحهٔ ۱۰۲۵ (انگل.).
d او آخرین کسی نبود که چنین طرزفکر نامتعارف و غریبی داشت. در اوایل قرن حاضر، دانشمندی واقعاً ادعا کرد که با تفریق نمودن وزن چند نفر، اندکی پیش از مرگ ایشان، از وزن آنان بلافاصله بعد از مرگ، موفق شده است نفس این اشخاص را وزن کند.