کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۰ ۱/‏۷ ص ۲۱-‏۲۳
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
  • برج دیده‌بانی ۲۰۱۰
  • مطالب مشابه
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی ۲۰۰۹
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ مقالاتی از برج دیده‌بانی انگلیسی چاپ سال ۲۰۱۱
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
لینک‌های بیشتر
برج دیده‌بانی ۲۰۱۰
ب۱۰ ۱/‏۷ ص ۲۱-‏۲۳

کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد

مردی که به آیین راستافاری معتقد بود چگونه حاضر شد که موهای بافته‌شدهٔ خود را کوتاه کند و بر پیشداوری و تعصباتش نسبت به سفیدپوستان فائق آید؟‏ جوان دیگری که با خشونت تمام برای فروشندگان مواد مخدّر پول جمع می‌کرد چگونه توانست از راه نادرست زندگی‌اش دست کشد و خود را تغییر دهد؟‏ بیایید پای صحبت آنان بنشینیم.‏

‏«من حتی توانستم بر پیشداوری و تعصباتم فائق آیم.‏»—‏ هافنی نِگاما

سن:‏ ۳۴

کشور:‏ زامبیا

سابقهٔ مذهبی:‏ آیین راستافاری

سرگذشت:‏ من در کشور زامبیا در یکی از اردوگاه‌های پناهندگی متولّد شدم.‏ مادرم در طی جنگ به نامیبیا گریخت و عضو سازمان خلق آفریقای جنوب غربی (‏سواپو)‏ گشت.‏ این سازمان بر علیه رژیم آفریقای جنوبی که در آن زمان بر نامیبیا تسلّط داشت مبارزه می‌کرد.‏

در طول ۱۵ سال اوّلِ زندگی‌ام در چندین اردوگاه پناهندگی زندگی کردم.‏ جوانان در اردوگاه‌های سواپو می‌آموختند که پیشگامان نهضت آزادی‌اند.‏ این سازمان به لحاظ سیاسی ما را شست‌وشوی مغزی می‌داد.‏ همچنین به ما یاد می‌داد که از سفیدپوستان نفرت داشته باشیم.‏

هنگامی که ۱۱ سال داشتم،‏ می‌خواستم که به عنوان یک مسیحی در کلیسای اردوگاه پذیرفته شوم.‏ عقاید این کلیسا مجموعه‌ای از عقاید کلیسای کاتولیک،‏ کلیسای لوتری،‏ کلیسای انگلیس و دیگر کلیساها بود.‏ کشیشی که با او صحبت کردم مرا از این کار منصرف کرد.‏ از آن زمان به بعد دیگر به خدا اعتقادی نداشتم.‏ در ۱۵ سالگی عشقم به موسیقی رِگا و برقراری عدالت بین سیاهان آفریقا مرا بر آن داشت که عضو جنبش راستافار شوم.‏ موهایم را بلند کردم و بافتم.‏ ماری‌جوآنا می‌کشیدم،‏ دیگر گوشت نمی‌خوردم و خواهان آزادی سیاهان بودم.‏ اما باید بگویم که در زندگیِ غیراخلاقی‌ام تغییری ایجاد نکردم و همچنان تماشای فیلم‌های خشونتبار و به زبان آوردن سخنان زشت و رکیک را ادامه دادم.‏

کتاب مقدّس زندگی‌ام را تغییر داد:‏ در سال ۱۹۹۵ در ۲۰ سالگی،‏ به طور جدّی به مسیر زندگی‌ام و سرانجام آن فکر کردم.‏ تمام نشریات آیین راستافاری را که یافتم بررسی کردم.‏ برخی از این نشریات به کتاب مقدّس اشاره می‌کرد اما توضیحات آن برایم منطقی نبود.‏ پس تصمیم گرفتم که خودم کتاب مقدّس را بخوانم.‏

پس از چندی یکی از دوستانم که در آیین راستافاری بود نشریه‌ای از شاهدان یَهُوَه را به من داد.‏ این نشریه وسیله‌ای برای مطالعهٔ کتاب مقدّس بود که آن را به همراه کتاب مقدّس بررسی کردم.‏ بعدها یکی از شاهدان یَهُوَه به دیدارم آمد و با او بررسی و مطالعهٔ کتاب مقدّس را ادامه دادم.‏

با تلاش بسیار موفق شدم که استعمال مواد مخدّر و مصرف بیش از حد مشروبات الکلی را کنار بگذارم.‏ (‏۲قُرِنتیان ۷:‏۱‏)‏ به وضع ظاهرم رسیدم.‏ موهایم را کوتاه کردم.‏ دیگر به تماشای فیلم‌های زشت و خشونت‌آمیز نمی‌نشستم و سخنان رکیک و زننده بر زبان نمی‌آوردم.‏ (‏اِفِسُسیان ۵:‏۳،‏ ۴‏)‏ سرانجام توانستم حتی بر پیشداوری‌ها و تعصباتم نسبت به سفیدپوستان فائق آیم.‏ (‏اَعمال ۱۰:‏۳۴،‏ ۳۵‏)‏ برای این که بتوانم در این راه موفق شوم باید از موزیک‌هایی که مرا به نژادپرستی تحریک می‌کرد دوری می‌جستم.‏ همچنین باید از دوستان قدیمی‌ام که تلاش می‌کردند دوباره روش زندگی سابقم را پیش گیرم کناره‌گیری می‌کردم.‏

پس از ایجاد این تغییرات،‏ به دنبال جلسات شاهدان یَهُوَه گشتم و از آنان خواستم که به مذهبشان بپیوندم.‏ یکی از آنان تدریس کتاب مقدّس را با من آغاز نمود.‏ زمانی که خواستم تعمید گیرم خانواده‌ام از این تصمیم ناراضی بودند.‏ مادرم به من گفت هر شاخه از «مسیحیت» را که می‌خواهی انتخاب کن اما نه شاهدان یَهُوَه را.‏ یکی از بستگان مادرم که مقامی بانفوذ در دولت داشت همواره مرا برای این که با شاهدان یَهُوَه در ارتباط بودم مورد انتقاد قرار می‌داد.‏

اما آگاهی از رفتار عیسی با مردم و به‌کارگیری پندهای او به من کمک می‌کرد که مخالفت و تمسخر دیگران را تحمّل کنم.‏ زمانی که آموزش‌های شاهدان یَهُوَه را با تعالیم کتاب مقدّس مقایسه می‌کردم مطمئن می‌شدم که این دین،‏ دین حقیقی است.‏ برای مثال،‏ شاهدان یَهُوَه با اطاعت از فرمان کتاب مقدّس در مورد کلام خدا با دیگران صحبت می‌کنند.‏ (‏مَتّی ۲۸:‏۱۹،‏ ۲۰؛‏ اَعمال ۱۵:‏۱۴‏)‏ آنان همچنین در امور سیاسی مداخله نمی‌کنند.‏ —‏ مزمور ۱۴۶:‏۳،‏ ۴؛‏ یوحنّا ۱۵:‏۱۷،‏ ۱۸‏.‏

چه فوایدی نصیبم شده است؟‏ به کار گرفتن معیارها و تعالیم کتاب مقدّس زندگی‌ام را از بسیاری جهات سامان بخشیده است.‏ برای نمونه،‏ با ترک ماری‌جوآنا صدها دلار در ماه پس‌انداز می‌کنم.‏ دیگر توّهم ندارم.‏ هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی سلامت بیشتری یافته‌ام.‏

اکنون زندگی‌ام معنا و هدفی پیدا کرده است که از دوران جوانی در آرزوی آن بودم.‏ اما از همه مهم‌تر توانسته‌ام به خدا نزدیک شوم.‏ —‏ یعقوب ۴:‏۸‏.‏

‏«من آموختم که بر خشم خود چیره شوم.‏»—‏ مارتینو پِدرِتی

سن:‏ ۴۳

کشور:‏ استرالیا

سابقهٔ شغلی:‏فروشندهٔ مواد مخدّر

سرگذشت:‏ در سنین کودکی و نوجوانی خانواده‌ام اغلب نقل مکان می‌کردند.‏ ما در یک شهر بزرگ و در شهرهای کوچک استرالیا زندگی کردیم.‏ همچنین برای مدتی در منطقه‌ای دورافتاده،‏ میان مردم بومی به سر بردیم.‏ خاطرات خوبی از آن دوران دارم.‏ زمانی که با دایی‌ها،‏ پسردایی‌ها و دختردایی‌هایم به ماهیگیری و شکار می‌رفتیم،‏ بومِرنگ (‏سلاح بومیان استرالیا)‏ و یا چیزهای دیگر می‌ساختیم.‏

پدرم بوکسور بود و در اوان نوجوانی‌ام به من بوکس را یاد داد.‏ جنگ و دعوا عادتم شده بود.‏ در سنین نوجوانی زمان زیادی را در بار می‌گذراندم.‏ من و دوستانم عاشق جنگ و دعوا بودیم و با چوب بیسبال و چاقو به جان ۲۰ نفر یا بیشتر می‌افتادیم.‏

من از راه فروش مواد مخدّر و کالاهایی که کارگران اسکله می‌دزدیدند پول در می‌آوردم.‏ همچنین با فروشندگان مواد مخدّر همکاری می‌کردم و قرض‌های آنان را از مردم با زور و تهدید می‌گرفتم.‏ در این راه از تفنگ و هفت‌تیر نیز استفاده می‌کردم.‏ هدفم در زندگی این بود که قاتلی حرفه‌ای شوم و شعارم این بود که بکش یا کشته خواهی شد.‏

کتاب مقدّس زندگی‌ام را تغییر داد:‏ از کودکی و نوجوانی در مورد شاهدان یَهُوَه شنیده بودم.‏ یادم می‌آید بیشتر از بیست سال داشتم که از مادرم پرسیدم که کجا می‌توان آن‌ها را یافت.‏ دو روز بعد مردی به نام دیکسون درِ خانه‌مان را زد.‏ پس از کمی گفتگو،‏ من را به یکی از جلسات شاهدان یَهُوَه دعوت کرد.‏ به آن جلسه رفتم و از آن زمان تا به حال به مدت ۲۰ سال است که در این جلسات شرکت می‌کنم.‏ آنان تمام سؤالات مرا با کمک کتاب مقدّس جواب دادند.‏

من پی بردم که یَهُوَه خدا به تک‌تک مردم علاقه و توجه دارد،‏ حتی آنانی که به او اعتقاد ندارند.‏ (‏۲پِطرُس ۳:‏۹‏)‏ همین طور پی بردم که خدا همچون پدر مهربانی است و به من نیز توجه دارد،‏ حتی اگر دیگران به من اهمیتی ندهند.‏ همچنین متوجه شدم اگر از راه نادرست خود برگردم او از گناهانم می‌گذرد و این موضوع به من آرامش خاطر بسیار داد.‏ کلام خدا در اِفِسُسیان ۴:‏۲۲-‏۲۴ تأثیر بسزایی بر من گذاشت.‏ این آیات مرا تشویق کرد که شخصیت قدیمی را همچون لباسی ‹از تن به در آورم› و شخصیت جدیدی که مطابق خواست و ارادهٔ خداست ‹در بر کنم.‏›‏

برای تغییر در زندگی‌ام به وقت و زمان بسیاری نیاز داشتم.‏ در طول هفته بدون این که به مواد مخدّر نزدیک شوم هفته را می‌گذراندم،‏ اما در آخر هفته زمانی که با «دوستانم» بودم دوباره به آن روی می‌آوردم.‏ متوجه شدم اگر بخواهم زندگی خود را از هر گونه ناپاکی پاک سازم باید رفت‌وآمد با دوستانم را کنار بگذارم.‏ به این منظور به ایالتی دیگر نقل مکان کردم.‏ با موافقت خودم برخی از دوستانم مرا در سفر همراهی کردند.‏ در طول سفر آن‌ها شروع به کشیدن ماری‌جوآنا نمودند و به من هم تعارف کردند.‏ به آن‌ها گفتم که می‌خواهم این عادت را از سر بیندازم.‏ پس از ورودم به ایالت جدید تنها به مسافرت خود ادامه دادم.‏ بعدها پی بردم زمانی که از آن‌ها جدا شدم «دوستانم» با اسلحه به بانکی دستبرد زدند.‏

چه فوایدی نصیبم شده است؟‏ پس از قطع رابطه‌ام با چنین افرادی،‏ راحت‌تر توانستم تغییرات لازم را در زندگی خود دهم.‏ در سال ۱۹۸۹ تعمید گرفتم.‏ بعد از آن خواهر،‏ مادر و پدرم نیز به صف شاهدان یَهُوَه پیوستند.‏

اکنون ۱۷ سال است که ازدواج کرده‌ام و دو پسر و یک دختر دارم.‏ آموخته‌ام که حتی اگر به خشم و عصبانیت تحریک شوم باز هم باید خود را کنترل کنم.‏ همچنین یاد گرفتم که باید همهٔ مردم را از هر ملت،‏ نژاد و زبان دوست داشته باشم.‏ (‏مکاشفه ۷:‏۹‏)‏ فکر می‌کنم که سخنان عیسی در خصوص من به حقیقت پیوسته است.‏ او گفت:‏ «اگر در کلام من بمانید،‏ به راستی شاگرد من خواهید بود.‏ و حقیقت را خواهید شناخت،‏ و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.‏» —‏ یوحنّا ۸:‏۳۱،‏ ۳۲‏.‏

‏[نکات برجسته‌شده در صفحهٔ ۲۲]‏

برای ایجاد تغییر باید از موزیک‌هایی که مرا به نژادپرستی تحریک می‌کرد دوری می‌جستم

‏[نکات برجسته‌شده در صفحهٔ ۲۳]‏

من و دوستانم عاشق جنگ و دعوا بودیم و با چوبِ بیسبال و چاقو به جان ۲۰ نفر یا بیشتر می‌افتادیم

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی