کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۰ ۱۵/‏۱۰ ص ۲۹-‏۳۱
  • خود را در سازمان یَهُوَه مشغول نگه می‌دارم

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • خود را در سازمان یَهُوَه مشغول نگه می‌دارم
  • برج دیده‌بانی ۲۰۱۰
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • خانه‌ای جدید و همکاری جدید
  • سفر پیشگامی به گسپه
  • دریافت میراث
  • شرکت در بنای سالن‌ها مستلزم محبت و وفاداری است
  • سپاسگزاری از یَهُوَه
  • الگو گرفتن از نمونه‌های خوب برکات فوق‌العاده‌ای نصیبم کرد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۰
  • علاقهٔ شخصی برکات ماندگار به همراه دارد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
  • مصمم بودم دلسرد و ناامید نشوم
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۸
  • زندگی‌ای پربرکت در خدمت به یَهُوَه
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۴
برج دیده‌بانی ۲۰۱۰
ب۱۰ ۱۵/‏۱۰ ص ۲۹-‏۳۱

خود را در سازمان یَهُوَه مشغول نگه می‌دارم

از زبان وِرنِن زوبکو

من در مزرعه‌ای واقع در روستای اِستنِن از استان ساسکچوان در سرزمین کانادا بزرگ شده‌ام.‏ والدینم فِرِد و اَدِلا به سختی کار می‌کردند تا نیازهای جسمی و روحانی پنج فرزندشان را فراهم سازند؛‏ یعنی خواهر بزرگم آرِلیا بعد من و سه برادر و خواهر کوچک‌ترم عبارتند از اَلوین،‏ آلِگرا و دِرال.‏ از این که والدینمان ما را با تعالیم کتاب مقدّس بزرگ کرده‌اند بسیار قدردانیم.‏

پدرم مسح‌شده و مبشّری بسیار شجاع بود.‏ او سخت کار می‌کرد تا بتواند زندگی ما را بگرداند.‏ با این حال همه می‌دانستند که او شاهد یَهُوَه است.‏ او همیشه از حقایق کلام خدا صحبت می‌کرد.‏ غیرت و شجاعت او تأثیر بسزایی بر من گذاشته بود.‏ او اغلب به من می‌گفت:‏ «اگر خودت را در سازمان یَهُوَه مشغول نگه داری از بسیاری مشکلات دور خواهی ماند.‏»‏

اغلب در روستای اِستنِن و روستاهای مجاور موعظه خیابانی می‌کردیم.‏ این کار برای من آسان نبود.‏ در هر شهرک گروهی اوباش وجود داشتند که سراغ بچه‌ها می‌رفتند و آنان را مسخره می‌کردند.‏ یک بار وقتی هشت سالم بود در گوشهٔ خیابان با مجلّهٔ برج دیده‌بانی و «بیدار شوید!‏» در دستم ایستاده بود که گروهی نوجوان دور مرا احاطه کردند.‏ آن‌ها کلاه جدید مرا قاپ زدند و آن را بالای تیری که در کنارم بود گذاشتند.‏ خوشبختانه برادری سالمند که از دور مراقب من بود آن اتفاق را دید.‏ او نزدیک شد و پرسید:‏ «وِرنِن اتفاقی افتاده؟‏» آن نوجوانان بلافاصله غیب شدند.‏ این تجربهٔ ناراحت‌کننده‌ای بود ولی آموختم در موعظهٔ خیابانی مثل تیر چراغ برق یکجا نایستم بلکه در حرکت باشم.‏ چنین آموزشی در دوران کودکی به من شجاعت موعظهٔ خانه‌به‌خانه را داد.‏

اَلوین و من در مه سال ۱۹۵۱ تعمید گرفتیم.‏ در آن زمان ۱۳ سالم بود.‏ هنوز سخنان جَک ناتان را که سخنرانی تعمید را اجرا کرد به یاد دارم.‏ او ما را ترغیب کرد تا نگذاریم حتی یک ماه هم بدون موعظه بگذرانیم.‏ خدمت پیشگامی در خانوادهٔ ما همیشه بهترین شغل شمرده می‌شد.‏ پس در سال ۱۹۵۸ بعد از اتمام مدرسه به شهر وینیپگ واقع در استان مانیتوبا برای پیشگامی نقل مکان کردم.‏ با این که کمک بزرگی در کسب‌وکار پدرم بودم،‏ او و مادرم مرا به خدمت تمام‌وقت تشویق می‌کردند و با رفتنم موافق بودند.‏

خانه‌ای جدید و همکاری جدید

در سال ۱۹۵۹ دفتر شعبه از آنانی که قادر به نقل مکان بودند دعوت کرد به شهر کِبِک بروند چرا که در آنجا نیاز مبرمی به مبشّر بود.‏ من برای پیشگامی به مونترال رفتم.‏ چه تغییر بزرگی!‏ فصل جدیدی در دفتر زندگی‌ام باز شده بود و می‌بایست زبان فرانسوی را می‌آموختم و خودم را با فرهنگی متفاوت تطبیق می‌دادم.‏ سرپرست سیّار به من گفت:‏ «هرگز زندگی سابقت را با جایی که هستی مقایسه نکن.‏» واقعاً که توصیهٔ بجایی بود.‏ —‏ ۱قر ۹:‏۲۲،‏ ۲۳‏.‏

وقتی به شهر کِبِک نقل مکان کردم در خدمت پیشگامی همکاری نداشتم.‏ با خواهر جوانی به نام شِرلی تورکوت که در شهر وینیپگ آشنا شده بودم درفوریه ۱۹۶۱ ازدواج کردم و او همکار دائمی‌ام شد.‏ او نیز مانند من در خانواده‌ای بزرگ شده بود که به یَهُوَه عشق می‌ورزیدند.‏ همسرم طی سال‌ها منشأ پرارزشی از تقویت و تشویق بوده است.‏

سفر پیشگامی به گسپه

دو سال بعد از ازدواجمان به پیشگامان ویژه منصوب و به شهر ریموسکی واقع در استان کِبِک فرستاده شدیم.‏ بعد از آن در فصل بهار دفتر شعبه از ما تقاضا کرد یک سفر پیشگامی در سرتاسر گسپه پنینسولا در سواحل شرقی کانادا داشته باشیم.‏ مأموریت داشتیم که تا جای ممکن بذر حقیقت را پخش کنیم.‏ (‏جا ۱۱:‏۶‏)‏ پس بیش از ۱۰۰۰ مجلّه و حدود ۴۰۰ کتاب همراه غذا و لباس در اتومبیل خود جا دادیم و سفر پیشگامی یک ماهه را شروع کردیم.‏ به طور منظم به تمام روستاهای کوچک گسپه موعظه کردیم.‏ رادیوی محلّی آمدن ما را به مردم اخطار داد و گفت که از ما هیچ نشریه‌ای قبول نکنند.‏ اما بیشتر مردم خبر رادیو را اشتباه متوجه شدند و فکر کردند که رادیو نشریات ما را تبلیغ می‌کند،‏ پس نشریات را پذیرفتند.‏

در آن دوران،‏ آزادی موعظه در برخی مناطق کِبِک تقریباً جدید بود،‏ به همین دلیل کشیده شدن ما به ایستگاه پلیس امری متداول بود.‏ این اتفاق در شهری که تقریباً در هر خانه نشریه‌ای به مردم داده بودیم افتاد.‏ افسری از ما خواست تا با او به ایستگاه پلیس برویم و ما نیز اطاعت کردیم.‏ متوجه شدم که وکیل شهر فرمانی صادر کرده است تا جلوی موعظهٔ ما گرفته شود.‏ از آنجایی که رئیس پلیس به مدت یک روز در شهر نبود،‏ من مجوز موعظه را که از شعبهٔ تورِنتو دریافت کرده بودم به وکیل شهر دادم.‏ وکیل بعد از خواندن آن به ما گفت:‏ «من دنبال دردسر نیستم.‏ کشیش محلّی به من گفته جلوی شما را بگیرم.‏» از آنجایی که نمی‌خواستیم مردم فکر کنند که فعالیت ما غیرقانونی است بلافاصله به مکانی برگشتیم که پلیس جلوی ما را گرفته بود و دوباره به موعظهٔ خود ادامه دادیم.‏

صبح روز بعد وقتی به دیدن رئیس پلیس رفتیم،‏ او از این که جلوی فعالیت ما گرفته شده بود بسیار عصبانی بود.‏ باید با گوش خود گفتگوی تلفنی او را با وکیل می‌شنیدید!‏ رئیس پلیس به ما گفت اگر با مشکلی روبرو شدیم با او تماس بگیریم و او مشکل را حل خواهد کرد.‏ با این که ما بیگانه بودیم و زبان فرانسوی ما نیز محدود بود،‏ مردم بسیار مهربان و میهمان‌نواز بودند.‏ از خودمان می‌پرسیدیم:‏ ‹آیا این مردم حقیقت را خواهند شناخت؟‏› وقتی سال‌ها بعد برای ساختن سالن‌های ملکوت به سرتاسر گسپه رفتیم جواب این سؤال را دریافت کردیم.‏ تعداد زیادی که موعظهٔ ما را شنیده بودند حال برادرانمان بودند.‏ بلی یَهُوَه است که بذر را نموّ می‌دهد.‏ —‏ ۱قر ۳:‏۶،‏ ۷‏.‏

دریافت میراث

دخترمان لیسا در سال ۱۹۷۰ متولّد شد.‏ از فرزندی که یَهُوَه به ما میراث داده بود بسیار شاد بودیم.‏ همسر و دخترم با من در بنای سالن‌های بسیاری همکاری کردند.‏ وقتی لیسا دبیرستان را به اتمام رساند به ما گفت:‏ «چون من باعث شدم شما از خدمت تمام‌وقت بیرون آیید،‏ می‌خواهم با خدمت پیشگامی جبران کنم.‏» لیسا بعد از ۲۰ سال هنوز هم پیشگام است،‏ ولی الآن به همراه شوهرش سیلوَن.‏ آن‌ها در کنار هم در چندین ساختمان‌سازی‌های بین‌المللی شرکت کرده‌اند.‏ هدف خانوادهٔ ما این بوده است که زندگی خود را ساده نگه داریم و در خدمت به یَهُوَه آماده باشیم.‏ هرگز گفتهٔ لیسا را وقتی که پیشگامی را شروع کرد فراموش نمی‌کنم.‏ در واقع او مرا ترغیب کرد تا از سال ۲۰۰۱ دوباره به خدمت تمام‌وقت ادامه دهم و از آن موقع تا به حال پیشگام هستم.‏ در خدمت پیشگامی همواره می‌آموزم تا در هر چیزی به یَهُوَه اعتماد کنم و با دنبال کردن زندگی‌ای ساده شادی و رضایت را به دست آورم.‏

شرکت در بنای سالن‌ها مستلزم محبت و وفاداری است

یَهُوَه به من آموخته است که اگر برای خدمت آماده باشیم و هر مأموریتی را بپذیریم برکت بسیاری را برداشت خواهیم کرد.‏ خدمت در کمیتهٔ ساختمانی منطقه و همکاری در بنای سالن‌ها با خواهران و برادران در سراسر کِبِک و جاهای دیگر افتخار بزرگی است.‏

برخی از داوطلبان سخنرانان ماهری نیستند اما در بنای سالن‌ها بسیار ماهرند.‏ این عزیزان با تمام دل به کار می‌پردازند و استعدادهایشان در کار نمایان می‌شود.‏ در نتیجه همیشه سالنی زیبا برای پرستش یَهُوَه بنا می‌شود.‏

از من بارها پرسیده شده است:‏ «مهم‌ترین خصوصیات برای داوطلبان ساختمان‌سازی سالن‌های ملکوت چیست؟‏» به تجربه آموخته‌ام که اوّلاً شخص باید به یَهُوَه و عیسی و همچنین برادران محبت داشته باشد.‏ (‏۱قر ۱۶:‏۱۴‏)‏ ثانیاً باید وفادار باشد.‏ وقتی کارها آن طوری که شخص توقع دارد انجام نشود که اغلب نیز چنین است شخصِ وفادار همواره از ترتیبات تئوکراتیک حمایت می‌کند و خود را برای پروژه‌های بعدی داوطلب می‌سازد.‏

سپاسگزاری از یَهُوَه

پدرم در سال ۱۹۸۵ فوت کرد اما توصیهٔ او که گفت:‏ ‹در سازمان یَهُوَه همیشه خود را مشغول نگه دار› هنوز در ذهنم زنده است.‏ بدون شک او نیز مسئولیت آسمانی خود را در سازمان یَهُوَه دریافت کرده و مشغول به کار است.‏ (‏مکا ۱۴:‏۱۳‏)‏ مادرم هم‌اکنون ۹۷ ساله است.‏ به علّت سکتهٔ مغزی که داشته قادر نیست به خوبیِ گذشته صحبت کند،‏ اما هنوز کتاب مقدّس را خوب می‌شناسد.‏ او در نامه‌هایش آیات کتاب مقدّس را نقل می‌کند و تشویقمان می‌نماید که در خدمت به یَهُوَه امین باشیم.‏ من و خواهران و برادرانم از داشتن چنین والدینی بسیار سپاسگزاریم!‏

همچنین از داشتن شِرلی همسر و همکار وفادارم از یَهُوَه قدردانم.‏ او توصیهٔ مادرش را در دل قرار داده که گفته است:‏ «وِرنِن در خدمت به یَهُوَه خیلی مشغول خواهد بود و تو باید یاد بگیری که ازخودگذشته باشی چرا که شوهرت باید برای دیگران نیز وقت بگذارد.‏» وقتی ۴۹ سال پیش ازدواج کردیم تصمیم گرفتیم در خدمت به یَهُوَه به پای هم پیر شویم و اگر هر دو از نابودی دنیای شیطان نجات یابیم به پای هم جوان شویم و در کنار هم به خدمت خود ادامه دهیم.‏ بلی در خدمت به یَهُوَه بسیار مشغول بوده‌ایم.‏ (‏۱قر ۱۵:‏۵۸‏)‏ یَهُوَه نیز حقیقتاً از ما مراقبت کرده و هیچ چیز خوب را از ما دریغ نداشته است.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۳۱]‏

‏«هدف خانوادهٔ ما این بوده است که زندگی خود را ساده نگه داریم و در خدمت به یَهُوَه آماده باشیم»‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی