کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۲۰ فوریه ص ۲۶-‏۳۰
  • الگو گرفتن از نمونه‌های خوب برکات فوق‌العاده‌ای نصیبم کرد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • الگو گرفتن از نمونه‌های خوب برکات فوق‌العاده‌ای نصیبم کرد
  • برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۰
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • کسب شادی در موعظه
  • بازگشت به کِبِک‌سیتی به عنوان پیشگام ویژه
  • دعوت به خدمت سیّاری
  • سالی بسیار مهم
  • مأموریتی جدید در محدوده‌ای متفاوت
  • علاقهٔ شخصی برکات ماندگار به همراه دارد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
  • خود را در سازمان یَهُوَه مشغول نگه می‌دارم
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۰
  • قانونی کردن کار موعظه در کِبِک
    خدمت و راه زندگی ما مسیحیان—‏جزوهٔ کار و آموزش—۲۰۱۹
  • مصمم بودم دلسرد و ناامید نشوم
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۸
لینک‌های بیشتر
برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۰
ب۲۰ فوریه ص ۲۶-‏۳۰

زندگی‌نامه

الگو گرفتن از نمونه‌های خوب برکات فوق‌العاده‌ای نصیبم کرد

از زبان لِئونس کِرِپو

لِئونس كِرِپو در دوران جوانی.‏

در جوانی موعظه کردن برایم سخت بود.‏ بزرگ‌تر که شدم،‏ احساس می‌کردم مسئولیت‌هایی که به من سپرده می‌شود از توانم خارج است.‏ بگذارید برخی افراد را که نمونه‌های خوبی برایم بودند و کمکم کردند بر ترس‌هایم غلبه کنم،‏ به شما معرفی کنم.‏ با کمک این نمونه‌ها ۵۸ سال به طور تمام‌وقت خدمت کردم و برکات فوق‌العاده‌ای را نصیب خود ساختم.‏

من در شهر کِبِک‌سیتی در استان فرانسوی‌زبانِ کِبِک در کانادا به دنیا آمدم و در آغوش پرمهر و محبت پدر و مادرم،‏ لوئی و زِلیا بزرگ شدم.‏ پدرم مردی خجالتی و اهل مطالعه بود.‏ من نوشتن را دوست داشتم و آرزویم این بود که روزی روزنامه‌نگار شوم.‏

حدوداً ۱۲ ساله بودم که یکی از همکاران پدرم به نام رودولف سوسی به همراه دوستش به ما سر زد.‏ آنان شاهد یَهُوَه بودند.‏ شاهدان یَهُوَه را زیاد نمی‌شناختم و به مذهبشان علاقه‌ای نداشتم.‏ اما پاسخ‌های منطقی آنان بر اساس کتاب مقدّس،‏ من و پدر و مادرم را تحت تأثیر قرار داد.‏ در نتیجه،‏ ما مطالعهٔ کتاب مقدّس را شروع کردیم.‏

در آن زمان به مدرسهٔ کاتولیک می‌رفتم.‏ گاه با همکلاسی‌هایم دربارهٔ آموخته‌هایم از کتاب مقدّس صحبت می‌کردم.‏ به مرور زمان،‏ معلّمان که کشیش بودند به این موضوع پی بردند.‏ به جای این که با استفاده از کتاب مقدّس ثابت کنند که گفته‌هایم اشتباه است،‏ یکی از معلّمان در حضور همهٔ شاگردان مرا به سرکشی متهم کرد!‏ تجربهٔ سختی بود،‏ اما نتیجهٔ خوبی داشت؛‏ زیرا پی بردم که آموزش‌های مذهبی مدرسه بر اساس کتاب مقدّس نبود.‏ متوجه شدم که جای من آنجا نیست.‏ با اجازهٔ پدر و مادرم به مدرسهٔ دیگری رفتم.‏

کسب شادی در موعظه

من به مطالعهٔ کتاب مقدّس ادامه می‌دادم،‏ اما پیشرفت روحانی چندانی نداشتم؛‏ زیرا از موعظهٔ خانه‌به‌خانه می‌ترسیدم.‏ کلیسای کاتولیک بسیار بانفوذ بود و به‌شدّت با خدمت موعظهٔ ما مخالفت می‌کرد.‏ به علاوه،‏ استاندار کِبِک،‏ موریس دوپلِسی هم‌پیمان سیاسی کلیسا بود.‏ با حمایت او،‏ گروه‌هایی از مردم،‏ شاهدان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند و حتی به آنان حمله می‌کردند.‏ در آن زمان شاهدان به شجاعت زیادی در موعظه نیاز داشتند.‏

برادری به نام جان رِی که از نهمین دورهٔ آموزشی جلعاد فارغ‌التحصیل شده بود،‏ کمکم کرد که بر ترسم غلبه کنم.‏ جان بسیار باتجربه،‏ فروتن و خوش‌برخورد بود.‏ به‌ندرت پیش می‌آمد که او مستقیماً به من پند دهد،‏ اما از نمونهٔ خوب او درس‌های زیادی آموختم.‏ صحبت کردن به زبان فرانسوی برای جان سخت بود.‏ بنابراین،‏ اغلب با او به موعظه می‌رفتم و در این زمینه به او کمک می‌کردم.‏ همکاری با جان کمکم کرد که سرانجام تصمیمی قاطعانه بگیرم و شاهد یَهُوَه شوم.‏ من در ۲۶ مهٔ ۱۹۵۱،‏ یعنی ده سال پس از اولین تماسم با شاهدان،‏ تعمید گرفتم.‏

لِئونس كِرِپو و جان رِی در كنار برخی از دوستانشان.‏

نمونهٔ خوب جان رِی (‏۱)‏ به من (‏۲)‏ کمک کرد تا در موعظهٔ خانه‌به‌خانه بر ترسم غلبه کنم

در جماعت کوچک ما در کِبِک‌سیتی اکثر برادران و خواهران پیشگام بودند.‏ نمونهٔ خوب و تأثیرگذار آنان مرا برانگیخت که پیشگام شوم.‏ در آن زمان در موعظهٔ خانه‌به‌خانه فقط از کتاب مقدّس استفاده می‌کردیم.‏ از آنجایی که بدون نشریه به موعظه می‌رفتیم،‏ باید با مهارت بیشتری از کتاب مقدّس استفاده می‌کردیم.‏ از این رو سعی می‌کردم آیاتی را که با آن‌ها می‌توانستم از حقیقت دفاع کنم،‏ به خاطر بسپارم.‏ اما بیشتر مردم حاضر نبودند کتاب مقدّسی را که مورد تأیید کلیسای کاتولیک نبود،‏ بخوانند.‏

در سال ۱۹۵۲،‏ با خواهری وفادار در جماعت به نام سیمون پاتری ازدواج کردم.‏ ما به مونترال نقل‌مکان کردیم و در عرض یک سال صاحب دختری به نام لیز شدیم.‏ کمی قبل از ازدواجمان پیشگامی را کنار گذاشته بودم.‏ با این حال،‏ من و سیمون تصمیم گرفته بودیم زندگی‌مان را ساده نگاه داریم تا بتوانیم بیشتر در فعالیت‌های جماعت شرکت کنیم.‏

ده سال گذشت تا من به طور جدّی دوباره به پیشگامی فکر کنم.‏ در سال ۱۹۶۲،‏ در دورهٔ آموزشی برای پیران جماعت در بیت‌ئیل کانادا شرکت کردم.‏ در طول آن دورهٔ یک‌ماهه با برادری به نام کامیل اولِت هم‌اتاق بودم.‏ غیرت کامیل در موعظه واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد،‏ مخصوصاً که او نیز مثل من صاحب زن و فرزند بود.‏ در آن زمان در کِبِک به‌ندرت والدینی پیدا می‌شدند که همزمان با تربیت فرزند،‏ پیشگام هم باشند.‏ با این حال،‏ هدف کامیل پیشگامی بود.‏ در مدتی که با هم بودیم،‏ او مرا نیز تشویق کرد که به شرایطم فکر کنم.‏ بعد از چند ماه متوجه شدم که می‌توانم دوباره خدمت پیشگامی را شروع کنم.‏ برخی فکر می‌کردند که این تصمیمی عاقلانه نیست.‏ با این وجود،‏ من پیشگامی را شروع کردم؛‏ چرا که اطمینان داشتم با کمک یَهُوَه می‌توانم در خدمت موعظه فعال‌تر باشم.‏

بازگشت به کِبِک‌سیتی به عنوان پیشگام ویژه

در سال ۱۹۶۴،‏ من و سیمون مأموریت یافتیم که به عنوان پیشگام ویژه در زادگاهمان کِبِک‌سیتی خدمت کنیم.‏ چند سال در آنجا خدمت کردیم.‏ هر چند شرایط موعظه بهتر از قبل شده بود،‏ اما هنوز با مخالفت روبرو می‌شدیم.‏

بعد از ظهر یک روز شنبه،‏ در شهر کوچکی به نام سِنت‌ماری در نزدیکی کِبِک‌سیتی بازداشت شدم.‏ یک مأمور مرا به جرم این که بدون مجوز مشغول موعظهٔ خانه‌به‌خانه بودم،‏ به ادارهٔ پلیس برد و به زندان انداخت.‏ سپس مرا پیش قاضی که مردی جدّی و سخت‌گیر بود،‏ بردند.‏ او از من پرسید وکیلم کیست.‏ وقتی نام گِلِن هاوa را شنید با نگرانی گفت:‏ «وای نه!‏ باز هم او!‏» در آن زمان گِلِن هاو،‏ برادر و وکیلی شناخته‌شده و موفق در دفاع از شاهدان یَهُوَه بود.‏ کمی بعد دادگاه حکم اتهام مرا لغو کرد.‏

مخالفت‌ها در کِبِک همچنین باعث شده بود که به‌سختی بتوانیم جایی مناسب برای جلساتمان اجاره کنیم.‏ تنها جایی که برای جماعت کوچکمان پیدا شد،‏ یک گاراژ سرد و قدیمی بود.‏ در زمستان‌های سرد،‏ یک بخاری نفتی کمی آنجا را گرم می‌کرد.‏ ما اغلب چند ساعت قبل از جلسه،‏ دور بخاری جمع می‌شدیم و تجربیاتی تشویق‌کننده تعریف می‌کردیم.‏

از این که می‌بینم فعالیت موعظه چگونه در طی این سال‌ها پیشرفت کرده،‏ احساس فوق‌العاده‌ای دارم.‏ در دهه۱۹۶۰ٔ،‏ تنها چند جماعت کوچک در محدودهٔ کِبِک‌سیتی،‏ منطقهٔ کوت‌نور و شبه جزیرهٔ گَسپِه وجود داشت.‏ امروزه در این مناطق بیش از دو حوزه وجود دارد و برادران و خواهران در سالن‌های زیبا جلسات را برگزار می‌کنند.‏

دعوت به خدمت سیّاری

لِئونس كِرِپو و ديگر سرپرستان سيّار در سال ۱۹۷۷ در جلسه‌ای در تورِنتو در كانادا.‏

در سال ۱۹۷۷ من در جلسه‌ای برای سرپرستان سیّار در تورِنتو در کانادا شرکت کردم

من در سال ۱۹۷۰،‏ به عنوان سرپرست حوزه منصوب شدم و با سیمون خدمت سیّاری را شروع کردیم.‏ سپس در سال ۱۹۷۳،‏ به عنوان سرپرست ناحیه منصوب شدم.‏ در طی این سال‌ها از برادران باتجربه‌ای مانند لوریه سومیورb و دیوید اِسپلِینc که به خدمت سیّاری مشغول بودند،‏ چیزهای زیادی یاد گرفتم.‏ من و دیوید بعد از هر مجمع به هم پیشنهاداتی می‌دادیم تا در تعلیم ماهرتر شویم.‏ یک بار دیوید به من گفت:‏ «لِئونس از آخرین سخنرانیت لذّت بردم.‏ سخنرانی خوبی بود،‏ اما اگر من جای تو بودم از آن مطالب می‌توانستم سه سخنرانی آماده کنم!‏» اطلاعات زیادی را در سخنرانی‌ام گنجانده بودم.‏ باید یاد می‌گرفتم که واضح و مختصر تعلیم دهم.‏

نقشه‌ای كه شهرهای مختلفی را كه لِئونس كِرِپو در آن‌ها خدمت كرده است نشان می‌دهد:‏ سِنت‌ماری،‏ كِبِک‌سيتی،‏ مونترال و تورِنتو.‏

من در شهرهای مختلف شرق کانادا خدمت کردم

سرپرستان ناحیه مسئول تشویق سرپرستان حوزه بودند.‏ با این حال،‏ چون بسیاری از مبشّران در کِبِک مرا به‌خوبی می‌شناختند،‏ هنگام بازدید از حوزه‌های آنان،‏ می‌خواستند بیشتر اوقات با من به موعظه بروند.‏ اگر چه همکاری با آنان در موعظه برایم لذّت‌بخش بود،‏ اما دیگر زمان کافی برای تشویق سرپرستان حوزه نداشتم.‏ یک بار یک سرپرست حوزهٔ مهربان به من گفت:‏ «خوب است که با برادران وقت می‌گذرانی،‏ اما فراموش نکن که این هفته برای بازدید از من به اینجا آمده‌ای.‏ من هم به تشویق نیاز دارم!‏» آن پندِ پرمهر به من آموخت که تعادل را رعایت کنم.‏

در سال ۱۹۷۶،‏ اتفاق غیرمنتظره و غم‌انگیزی افتاد.‏ همسر عزیزم سیمون به‌شدّت بیمار شد و به خواب مرگ فرو رفت.‏ او با روحیهٔ ازخودگذشتگی و محبتی که به یَهُوَه داشت،‏ همسری بی‌نظیر بود.‏ خدمت موعظه کمکم کرد تا غم از دست دادنش را راحت‌تر تحمّل کنم.‏ از یَهُوَه به دلیل محبت و حمایتش در آن دوران سخت قدردانم.‏ بعدها با پیشگامی غیور و انگلیسی‌زبان به نام کارولین اِلیوت ازدواج کردم.‏ او به کِبِک آمده بود تا در جایی که نیاز بیشتری به مبشّر بود،‏ خدمت کند.‏ کارولین شخصی خوش‌برخورد است و به همه مخصوصاً آنانی که تنها و خجالتی هستند،‏ توجه نشان می‌دهد.‏ حضورش در کنار من در طی خدمت سیّاری برکتی بزرگ بود.‏

سالی بسیار مهم

در ژانویهٔ ۱۹۷۸،‏ از من خواسته شد که اولین مدرسهٔ خدمت پیشگامی را در کِبِک اداره کنم.‏ برنامهٔ درسی نه تنها برای دانش آموزان،‏ بلکه برای من هم جدید بود.‏ به همین دلیل مضطرب شدم.‏ خوشبختانه اولین کلاس،‏ از پیشگامان باتجربهٔ زیادی تشکیل شده بود.‏ من با وجود این که معلّم بودم،‏ از آنان درس‌های زیادی آموختم!‏

مدتی بعد در همان سال،‏ کنگره‌ای بین‌المللی با عنوان «ایمان پیروز می‌شود» در ورزشگاه المپیک مونترال برگزار شد.‏ آن کنگره با بیش از ۸۰٬۰۰۰ شرکت‌کننده،‏ بزرگ‌ترین کنگرهٔ ما در کِبِک بود.‏ من به عنوان سخنگو انتخاب شدم تا خبرنگاران دربارهٔ کنگره با من مصاحبه کنند.‏ پوشش خبری مثبت رسانه‌ها دربارهٔ ما،‏ مرا خیلی خوشحال کرد.‏ در مجموع،‏ بیش از ۲۰ ساعت مصاحبه در رادیو و تلویزیون داشتیم و صدها مقاله راجع به ما چاپ شد.‏ از این طریق شهادتی بی‌نظیر داده شد!‏

مأموریتی جدید در محدوده‌ای متفاوت

در سال ۱۹۹۶،‏ تغییری بزرگ در زندگی‌ام ایجاد شد.‏ من که از زمان تعمیدم همیشه به زبان فرانسوی در کِبِک خدمت کرده بودم،‏ اکنون باید در محدودهٔ انگلیسی‌زبان در تورِنتو خدمت می‌کردم.‏ احساس می‌کردم توانایی انجامش را ندارم و از سخنرانی دادن می‌ترسیدم؛‏ زیرا نمی‌توانستم به‌خوبی به زبان انگلیسی صحبت کنم.‏ باید بیشتر دعا می‌کردم و بیش از پیش به یَهُوَه توکل می‌کردم.‏

پیش از این که خدمتم را در تورِنتو شروع کنم،‏ مضطرب بودم؛‏ اما اکنون خوشحالم که دو سال خدمتی خاطره‌انگیز در آنجا داشتم.‏ کارولین با صبر و حوصله به من کمک کرد تا به زبان انگلیسی بیشتر تسلّط یابم؛‏ برادران هم مرا حمایت و تشویق می‌کردند.‏ ما در مدتی کوتاه دوستان زیادی پیدا کردیم.‏

علاوه بر مسئولیت‌های بسیاری که برای آماده‌سازی مجمع‌های آخر هفته داشتم،‏ اغلب،‏ جمعه‌ها عصر حدود یک ساعت به موعظهٔ خانه‌به‌خانه می‌رفتم.‏ شاید برخی با خود می‌گفتند:‏ «چرا با وجود این همه کار،‏ قبل از مجمع آخر هفته به موعظه می‌رود!‏» اما در حقیقت،‏ گفتگویی خوب در موعظه به من نیرو می‌داد.‏ حتی اکنون نیز همیشه بعد از موعظه کردن شادترم.‏

در سال ۱۹۹۸،‏ من و کارولین مأموریتی جدید گرفتیم.‏ ما به عنوان پیشگام ویژه به مونترال فرستاده شدیم.‏ برای چندین سال من مسئولیت سازماندهی فعالیت ویژهٔ موعظه در اماکن عمومی را بر عهده داشتم.‏ همچنین مسئولیت داشتم که با رسانه‌ها در ارتباط باشم تا افکار اشتباهی را که مردم بر علیه شاهدان یَهُوَه داشتند،‏ اصلاح کنم.‏ من و کارولین در حال حاضر به مهاجرانی که به کانادا می‌آیند و مشتاقند بیشتر درباره کتاب مقدّس بدانند،‏ موعظه می‌کنیم و از این کار لذّت می‌بریم.‏

لِئونس كِرِپو و همسرش كارولين

من و همسرم کارولین

اکنون ۶۸ سال است که تعمید گرفته‌ام و برکات بسیاری نصیبم شده است!‏ شرکت فعال در خدمت لذّت‌بخش موعظه و آشنا ساختن بسیاری با حقیقت،‏ شادی زیادی نصیبم کرده است.‏ دخترم لیز و همسرش بعد از بزرگ کردن فرزندانشان،‏ خدمت پیشگامی را شروع کردند.‏ خیلی خوشحالم که او هنوز با غیرت موعظه می‌کند.‏ مخصوصاً از هم‌ایمانانی قدردانم که با نمونهٔ خوب و پندهای حکیمانه‌شان کمکم کردند به یَهُوَه نزدیک‌تر شوم و از عهدهٔ مسئولیت‌هایی که به من واگذار شد به‌خوبی برآیم.‏ من پی بردم که تنها با تکیه بر نیروی قدرتمند یَهُوَه،‏ قادر به انجام مسئولیت‌هایی هستیم که سازمانش بر عهدهٔ ما می‌گذارد.‏ (‏مز ۵۱:‏۱۱‏)‏ از این که افتخار دارم نام یَهُوَه را ستایش کنم،‏ همیشه از او سپاسگزارم!‏—‏مز ۵۴:‏۶‏.‏

a زندگی‌نامهٔ برادر گِلِن هاو با عنوان «‏جنگ نه از آن شما،‏ بلکه از آنِ خداست‏» در مجلّهٔ بیدار شوید!‏ ۲۲ آوریل ۲۰۰۰،‏ به انگلیسی ملاحظه شود.‏

b زندگی‌نامهٔ برادر لوریه سومیور با عنوان «‏آنچه به دست آوردم،‏ ارزش هر زحمتی را داشت‏» در مجلّهٔ برج دیده‌بانی ۱۵ نوامبر ۱۹۷۶،‏ به انگلیسی ملاحظه شود.‏

c دیوید اِسپلِین یکی از اعضای هیئت اداره‌کنندهٔ شاهدان یَهُوَه است.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی