کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دک داستان ۵۵
  • پسری کوچک خدا را خدمت می‌کند

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • پسری کوچک خدا را خدمت می‌کند
  • کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • سموئیل «در خدمت خداوند رشد می‌کرد»‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
  • او روزبه‌روز نزد یَهُوَه رشد و پیشرفت می‌کرد
    از ایمانشان سرمشق بگیریم
  • یَهُوَه با سموئیل صحبت کرد
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • او هنگام یأس و نومیدی پایدار ماند
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
لینک‌های بیشتر
کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
دک داستان ۵۵
حنا با سموئيل كوچک

داستان ۵۵

پسری کوچک خدا را خدمت می‌کند

آیا این پسر کوچولو و زیبایی نیست؟‏ نام او سَمُوئیل است.‏ و مردی که دستش را بر روی سر سَمُوئیل گذاشته است،‏ عیلی کاهِن اعظم اسرائیل است.‏ دو نفر دیگر هم اَلقانَه پدر سَمُوئیل و حَنّا مادر او هستند که سَمُوئیل را نزد عیلی می‌آورند.‏

سَمُوئیل فقط حدود چهار یا پنج سال دارد.‏ اما او با عیلی و دیگر کاهِنان،‏ اینجا در خِیمِهٔ یَهُوَه زندگی خواهد کرد.‏ چرا اَلقانَه و حَنّا شخصی به جوانی سَمُوئیل را به خِیمِه می‌آورند تا به یَهُوَه خدمت کند؟‏ بگذار ببینیم.‏

درست چند سال قبل از این،‏ حَنّا خیلی غمگین بود.‏ دلیلش این بود که او نمی‌توانست بچه‌دار شود،‏ و خیلی خیلی دلش بچه می‌خواست.‏ بنابراین یک روز،‏ وقتی حَنّا خِیمِهٔ یَهُوَه را زیارت می‌کرد،‏ دعا کرد:‏ ‹ای یَهُوَه مرا از یاد نبر!‏ اگر پسری به من بدهی،‏ قول می‌دهم که او را به تو دهم تا بتواند تمام عمرش ترا خدمت کند.‏›‏

یَهُوَه به دعای حَنّا جواب داد،‏ و ماهها بعد او سَمُوئیل را به دنیا آورد.‏ حَنّا پسر کوچکش را خیلی دوست داشت،‏ و هنگامی که او هنوز کوچولو بود،‏ شروع به تعلیم وی دربارهٔ یَهُوَه نمود.‏ او به شوهرش گفت:‏ ‹همینکه سَمُوئیل به اندازهٔ کافی بزرگ شود و دیگر احتیاج به پرستاری نداشته باشد،‏ من او را به خِیمِه می‌برم تا در آنجا به یَهُوَه خدمت کند.‏›‏

این همان کاری است که حَنّا و اَلقانَه دارند انجام می‌دهند،‏ و ما در این تصویر می‌بینیم.‏ سَمُوئیل از اینکه می‌تواند به یَهُوَه در خِیمِه‌اش خدمت کند،‏ خوشحال است.‏ چونکه والدینش او را خیلی خوب تعلیم داده بودند.‏ هر سال حَنّا و اَلقانَه برای پرستش خدا و دیدن پسر کوچکشان به این خِیمِهٔ مخصوص می‌آیند.‏ و هر سال حَنّا جلیقهٔ جدیدی برای سَمُوئیل می‌دوزد و برایش می‌آورد.‏

با گذشت سالها،‏ سَمُوئیل همچنان به خدمت در خِیمِهٔ یَهُوَه ادامه می‌دهد.‏ هم یَهُوَه و هم مردم او را دوست دارند.‏ اما حُفنی و فینَحاس،‏ پسران عیلی کاهِن اعظم خوب نیستند.‏ آنها کارهای بسیار بدی می‌کنند و دیگران را هم به سرپیچی از فرمان یَهُوَه وادار می‌کنند.‏ عیلی می‌بایستی آنها را از کاهِن بودن بردارد،‏ ولی این کار را نمی‌کند.‏

سَمُوئیل جوان اجازه نمی‌دهد که این کارهای زشتی که در خِیمِه انجام می‌شوند،‏ باعث وقفه در خدمت او به یَهُوَه بشوند.‏ اما به دلیل اینکه مردمِ کمی واقعاً یَهُوَه را دوست دارند،‏ مدت زمان زیادی است که یَهُوَه با هیچ انسانی صحبت نکرده است.‏ وقتی سَمُوئیل کمی بزرگتر می‌شود،‏ اتفاقی رخ می‌دهد.‏

سَمُوئیل در خِیمِه خواب است که صدایی او را بیدار می‌کند.‏ او جواب می‌دهد:‏ ‹اینک حاضرم.‏› و بلند می‌شود و به نزد عیلی می‌دود،‏ و می‌گوید:‏ ‹تو مرا صدا کردی،‏ و اینک حاضرم.‏›‏

اما عیلی جواب می‌دهد:‏ ‹من ترا صدا نزدم،‏ به رختخوابت برگرد.‏› پس سَمُوئیل به رختخوابش برمی‌گردد.‏

سپس برای بار دوم صدایی می‌گوید:‏ ‹سَمُوئیل!‏› سَمُوئیل بلند می‌شود و دوباره به نزد عیلی می‌دود،‏ و می‌گوید:‏ ‹تو مرا صدا کردی،‏ و اینک حاضرم.‏› عیلی جواب می‌دهد:‏ ‹من ترا صدا نزدم پسرم.‏ برگرد و بخواب.‏› سَمُوئیل هم به رختخواب خود برمی‌گردد.‏

برای سومین بار آن صدا می‌آید:‏ ‹سَمُوئیل!‏› سَمُوئیل نزد عیلی می‌دود و می‌گوید:‏ ‹اینک حاضرم،‏ زیرا این بار حتماً این تو بودی که مرا صدا کردی.‏› عیلی حالا می‌فهمد که یَهُوَه سَمُوئیل را صدا می‌زند.‏ بنابراین به سَمُوئیل می‌گوید:‏ ‹برای یک بار دیگر برو بخواب،‏ و اگر او ترا دوباره صدا کرد،‏ باید بگویی:‏ «بفرما،‏ یَهُوَه،‏ زیرا که بندهٔ تو می‌شنود.‏» ›‏

این همان چیزی است که سَمُوئیل وقتی که بار دیگر یَهُوَه او را صدا می‌زند،‏ می‌گوید.‏ بعد یَهُوَه به سَمُوئیل می‌گوید که قصد دارد،‏ عیلی و پسرانش را تنبیه کند.‏ سپس حُفنی و فینَحاس در نبرد با فِلِسطینیان می‌میرند،‏ و وقتی عیلی می‌شنود که چه اتفاقی رخ داده است،‏ می‌افتد و گردنش می‌شکند و می‌میرد.‏ پس حرف یَهُوَه به حقیقت می‌پیوندد.‏

سَمُوئیل بزرگ می‌شود،‏ و آخرین داور اسرائیل می‌گردد.‏ وقتی او بزرگتر می‌شود،‏ مردم از او تقاضا می‌کنند:‏ ‹پادشاهی انتخاب کن،‏ تا بر ما حکومت کند.‏› سَمُوئیل نمی‌خواهد این کار را بکند،‏ زیرا در حقیقت یَهُوَه پادشاه آنان است.‏ اما یَهُوَه به او می‌گوید که به حرف مردم گوش کند.‏

۱ سَمُوئیل ۱:‏۱–‏۲۸‏؛‏ ۲:‏۱۱–‏۳۶‏؛‏ ۴:‏۱۶–‏۱۸‏؛‏ ۸:‏۴–‏۹‏.‏

پرسش‌ها

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی