کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۱۸ اوت ص ۱۳-‏۱۷
  • مصمم بودم دلسرد و ناامید نشوم

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • مصمم بودم دلسرد و ناامید نشوم
  • برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۸
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • خانوادهٔ من
  • آغاز خدمت تمام‌وقت
  • آموختن درس‌هایی ارزنده در خدمت پیشگامی
  • درگیری‌های داخلی کِبِک
  • آموزش برادران به زبان مادری‌شان
  • ساختمان‌سازی در آفریقای مرکزی
  • ازدواج با خواهری غیور
  • ادامهٔ خدمت در دیگر کشورهای آفریقایی
  • زندگی‌ای پربرکت در خدمت به یَهُوَه
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۴
  • تمام عمرمان از معلّم اعظم درس گرفته‌ایم
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۵
  • الگو گرفتن از نمونه‌های خوب برکات فوق‌العاده‌ای نصیبم کرد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۰
برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۸
ب۱۸ اوت ص ۱۳-‏۱۷

زندگی‌نامه

مصمم بودم دلسرد و ناامید نشوم

از زبان ماکسیم دَنیلِیکو

بسیاری از جوانان در بیت‌ئیل اغلب مرا «پدر» یا «عمو» صدا می‌کنند و از آنجا که من ۸۹ ساله هستم این عناوین را دوست دارم.‏ محبت این برادران را پاداشی از سوی یَهُوَه می‌دانم و حس می‌کنم یَهُوَه از این که ۷۲ سال به طور تمام‌وقت به او خدمت کرده‌ام خشنود است.‏ بر اساس تجربیاتی که در طول این سال‌ها در خدمت به یَهُوَه کسب کرده‌ام،‏ می‌توانم با تمام وجود به جوانان اطمینان دهم که اگر دلسرد و ناامید نشوند،‏ پاداش عمل خود را خواهند یافت.‏—‏۲توا ۱۵:‏۷‏.‏

خانوادهٔ من

ماكسيم دَنيلِيكو

والدینم سال‌ها پیش،‏ از اوکراین به کانادا مهاجرت کردند و ساکن شهر راسبِرن در استان مانیتوبا شدند.‏ ما ۸ پسر و ۸ دختر بودیم،‏ اما هیچ کدام دوقلو نبودیم!‏ من فرزند چهاردهم بودم.‏ پدرم کتاب مقدّس را خیلی دوست داشت و هر یکشنبه صبح آن را برایمان می‌خواند.‏ با این حال،‏ او عقیده داشت که رهبران مذهبی به جای کمک به مردم به فکر جیب خودشان هستند.‏ او گاه به‌شوخی می‌گفت:‏ «نمی‌دانم عیسی بابت موعظه و تعالیمش از چه کسی حقوق می‌گرفت!‏»‏

هشت نفر از برادران و خواهرانم با گذشت زمان با حقیقت آشنا شدند.‏ خواهرم رُز تا هنگام مرگش پیشگامی کرد.‏ او حتی در روزهای آخر عمرش همه را به خواندن کلام خدا تشویق می‌کرد و به آنان می‌گفت:‏ «من می‌خواهم شما را در دنیای جدید ببینم.‏» برادر بزرگ‌ترم تِد کشیش بود و صبح‌های یکشنبه در یک کانال رادیویی موعظه می‌کرد.‏ او همیشه با تأکید بسیار به شنوندگان می‌گفت که گناهکاران تا ابد در آتش جهنّم خواهند سوخت.‏ با این حال،‏ او بعدها خادم وفادار و غیور یَهُوَه شد.‏

آغاز خدمت تمام‌وقت

ژوئن سال ۱۹۴۴ بود.‏ یک روز که از مدرسه به خانه برگشتم،‏ کتابچه‌ای با عنوان «احیای دوبارهٔ جهان»‏a را روی میز ناهارخوری دیدم.‏ صفحهٔ اول و دوم را خواندم و چنان جذب موضوع آن شدم که آن را تا آخر خواندم.‏ پس از آن،‏ مصمم شدم مانند عیسی به یَهُوَه خدمت کنم.‏

شاید بپرسید آن کتابچه را چه کسی برای ما آورده بود!‏ برادر بزرگ‌ترم استیو گفت که دو آقا که کتاب می‌دادند به خانهٔ ما آمده بودند.‏ او گفت:‏ «چون این کتابچه فقط پنج سِنت بود آن را خریدم!‏» آن دو نفر یکشنبهٔ بعد دوباره برگشتند.‏ آنان گفتند که شاهد یَهُوَه هستند و با استفاده از کتاب مقدّس به سؤالات مردم پاسخ می‌دهند.‏ ما از کار آنان خوشمان آمد،‏ زیرا والدینمان به ما آموخته بودند که برای کلام خدا احترام قائل باشیم.‏ آن دو نفر همچنین گفتند که شاهدان یَهُوَه به‌زودی در شهر وینیپِگ کنگره‌ای برگزار خواهند کرد.‏ خواهرم اِلسی نیز در آنجا زندگی می‌کرد.‏ من تصمیم گرفتم در آن کنگره شرکت کنم.‏

با دوچرخه به راه افتادم و حدود ۳۲۰ کیلومتر را تا وینیپِگ پدال زدم.‏ در طول مسیر در شهر کوچک کِلوود توقف کردم.‏ آن دو شاهد یَهُوَه که به خانهٔ ما آمده بودند،‏ در آن شهر زندگی می‌کردند.‏ وقتی در آن شهر بودم،‏ برای اولین بار در جلسات شاهدان یَهُوَه شرکت کردم.‏ در آنجا آموختم که همهٔ شاهدان یَهُوَه،‏ چه مرد چه زن،‏ چه پیر چه جوان،‏ باید مانند عیسی در موعظهٔ خانه‌به‌خانه شرکت کنند.‏

در وینیپِگ،‏ برادر بزرگ‌ترم جک را دیدم که از شمال استان آنتاریو به کنگره آمده بود.‏ در اولین روز کنگره،‏ برادری اعلام کرد که تعدادی در این کنگره تعمید خواهند گرفت.‏ من و جک تصمیم گرفتیم در آن کنگره تعمید بگیریم.‏ هر دو مصمم بودیم در اولین فرصت بعد از تعمیدمان،‏ خدمت پیشگامی را شروع کنیم.‏ جک دقیقاً بعد از آن کنگره پیشگام شد.‏ اما من ۱۶ سالم بود و باید به مدرسه می‌رفتم.‏ یک سال بعد،‏ من نیز پیشگام شدم.‏

آموختن درس‌هایی ارزنده در خدمت پیشگامی

من در کنار برادر اِستَن نیکِلسِن در شهر سوریس در استان مانیتوبا خدمت پیشگامی را شروع کردم.‏ چیزی نگذشت که متوجه شدم خدمت پیشگامی،‏ سختی‌هایی نیز دارد.‏ پس‌اندازمان هر روز کمتر و کمتر می‌شد،‏ اما همچنان به خدمت موعظه ادامه می‌دادیم.‏ یک روز بعد از این که تمام روز موعظه کردیم،‏ حتی یک پنی هم در جیب نداشتیم و گرسنه بودیم.‏ وقتی جلوی خانه رسیدیم،‏ یک ساک بزرگ پر از غذا آنجا بود.‏ حسابی غافلگیر شده بودیم!‏ تا به امروز هم نمی‌دانیم چه کسی آن غذا را برایمان آورده بود.‏ آن شب یک شام شاهانه خوردیم.‏ به‌راستی که یَهُوَه به تلاش‌هایمان برکت داده بود.‏ در انتهای آن ماه چند کیلو به وزنم اضافه شده بود!‏

چند ماه بعد از آن،‏ ما به شهر گیلبرت پِلِینز که در ۲۴۰ کیلومتری شمال سوریس بود فرستاده شدیم.‏ در آن زمان،‏ نموداری بزرگ در سالن‌های جماعت بود که میزان موعظهٔ آن جماعت را در هر ماه نشان می‌داد.‏ یک ماه که فعالیت موعظهٔ جماعت کم شده بود،‏ من در یک سخنرانی تأکید کردم که برادران و خواهران باید بیشتر فعالیت کنند.‏ در پایان آن جلسه خواهری سالمند که پیشگامی می‌کرد و شوهرش شاهد یَهُوَه نبود،‏ با گریه به من گفت:‏ «من تمام تلاشم را کردم.‏ بیشتر از این نمی‌توانستم به موعظه بروم.‏» با شنیدن حرف‌های او من هم شروع به گریه کردم و از آن خواهر عذرخواهی کردم.‏

برادران جوان گاهی اشتباهاتی می‌کنند که از آن‌ها پشیمان می‌شوند.‏ من نیز چنین بودم.‏ اما آموختم که دلسرد و ناامید نشوم،‏ بلکه از اشتباهاتم درس بیاموزم و همچنان به پیش روم.‏ اگر همواره با وفاداری به خدمتمان ادامه دهیم،‏ طعم برکات یَهُوَه را خواهیم چشید.‏

درگیری‌های داخلی کِبِک

من در فوریهٔ ۱۹۵۰ از چهاردهمین مدرسهٔ جلعاد فارغ‌التحصیل شدم.‏ برای یک جوان ۲۱ ساله این افتخار فوق‌العاده‌ای بود که در این دورهٔ آموزشی شرکت کند.‏ حدود یک چهارم شاگردان به استان فرانسوی‌زبان کِبِک در کانادا فرستاده شدند.‏ در آن زمان شاهدان یَهُوَه در کِبِک شدیداً مورد اذیت و آزار قرار می‌گرفتند.‏ من به شهر والدار فرستاده شدم که شهری کوچک و پر از معادن طلا بود.‏ یک روز به همراه چند برادر و خواهر دیگر برای موعظه به یکی از روستاهای نزدیک به نام وال‌سِن‌ویل رفتیم.‏ کشیش آن روستا ما را شدیداً تهدید کرد و از ما خواست که سریعاً آنجا را ترک کنیم.‏ من از آن کشیش شکایت کردم و دادگاه او را جریمه کرد.‏b

آن اتفاق و اتفاقاتی مشابه،‏ نمونه‌هایی از درگیری‌های داخلی کِبِک بودند.‏ استان کِبِک بیش از ۳۰۰ سال تحت کنترل کلیساهای کاتولیک بود.‏ طی درگیری‌های داخلی کِبِک،‏ رهبران مذهبی با حمایت مقامات سیاسی،‏ شاهدان یَهُوَه را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند.‏ تعداد ما خیلی کم بود و دوران سختی را پشت سر گذاشتیم،‏ اما هرگز دلسرد و ناامید نشدیم.‏ سرانجام،‏ آنانی که دلی پذیرا داشتند،‏ نسبت به پیام ما واکنش مثبت نشان دادند.‏ من این افتخار را داشتم که با چند نفر کتاب مقدّس را مطالعه کنم.‏ یکی از مطالعاتم خانواده‌ای ده‌نفره بودند.‏ تمام اعضای آن خانواده خادم یَهُوَه شدند.‏ شجاعت و غیرت آنان برخی دیگر را نیز بر آن داشت که کلیسای کاتولیک را ترک کنند.‏ ما به موعظه ادامه دادیم،‏ تا این که سرانجام در آن درگیری‌ها پیروز شدیم!‏

آموزش برادران به زبان مادری‌شان

من در سال ۱۹۵۶ برای ادامهٔ خدمت به هائیتی فرستاده شدم.‏ یادگیری زبان فرانسوی برای اکثر میسیونرهایی که تازه به آنجا آمده بودند مشکل بود،‏ اما مردم به صحبت‌های آنان گوش می‌دادند.‏ میسیونری به نام اِستَنلی بوگاس در این باره گفت:‏ «وقتی می‌دیدیم مردم با سعی و تلاش به ما کمک می‌کنند که به زبان آنان صحبت کنیم،‏ خیلی تعجب می‌کردیم.‏» در ابتدا فکر می‌کردم چون زبان فرانسوی را در کِبِک یاد گرفته بودم،‏ کارم آسان‌تر است.‏ اما چیزی نگذشت که متوجه شدیم اکثر برادران در هائیتی تنها به زبان محلّی خود یعنی زبان کریول صحبت می‌کنند.‏ ما میسیونرها باید زبان محلّی آنان را یاد می‌گرفتیم؛‏ زیرا می‌خواستیم در خدمتمان مؤثرتر واقع شویم.‏ یَهُوَه به تلاشمان در یادگیری زبان برکت داد.‏

هیئت اداره‌کننده موافقت کرد که مجلّهٔ برج دیده‌بانی و نشریات دیگر به زبان کریول ترجمه شود.‏ پس از آن،‏ تعداد حضار در جلسات سراسر کشور به شکل چشمگیری افزایش یافت.‏ در سال ۱۹۵۰ تعداد مبشّران در هائیتی ۹۹ نفر بود.‏ این تعداد تا سال ۱۹۶۰ به بیش از ۸۰۰ نفر رسید.‏ در آن زمان،‏ من به خدمت در بیت‌ئیل دعوت شدم.‏ در سال ۱۹۶۱ این افتخار را داشتم که به همراه چند برادر دیگر مدرسهٔ خدمت ملکوت را برگزار کنیم.‏ در آن دورهٔ آموزشی به ۴۰ پیر جماعت و پیشگام ویژه آموزش‌های لازم را دادیم.‏ در کنگره‌ای در ژانویهٔ ۱۹۶۲،‏ برادران واجد شرایط را تشویق کردیم که خدمتشان را افزایش دهند.‏ برخی نیز به عنوان پیشگام ویژه منصوب شدند.‏ به‌راستی که این افزایش خدمت به موقع بود؛‏ زیرا شاهدان یَهُوَه بعد از آن با مخالفت‌هایی روبرو شدند.‏

پس از آن کنگره،‏ در روز ۲۳ ژانویهٔ ۱۹۶۲،‏ من و میسیونری دیگر به نام اندرو دیامیکو در دفتر شعبه دستگیر شدیم.‏ تمام مجلّات بیدار شوید!‏ ۸ ژانویهٔ ۱۹۶۲ که به زبان فرانسوی چاپ شده بود،‏ توقیف شد.‏ در آن مجلّات،‏ بخشی از یک روزنامهٔ فرانسوی زبان نقل‌قول شده بود که به رواج طلسم و جادو در هائیتی اشاره می‌کرد.‏ این نقل‌قول در نظر برخی خوشایند نبود.‏ آنان ادعا می‌کردند که ما افکار و نظرات خودمان را به چاپ رسانده‌ایم.‏ چند هفته پس از آن،‏ همهٔ میسیونرها از کشور اخراج شدند.‏c اما برادران آن منطقه که آموزش دیده بودند،‏ به شکلی فوق‌العاده به فعالیت ادامه دادند.‏ به‌راستی به آنان افتخار می‌کنم که پایدار ماندند و ایمانشان را تقویت کردند.‏ آنان اکنون ترجمهٔ دنیای جدید کتاب مقدّس را به زبان کریول در دست دارند؛‏ چیزی که در گذشته برایمان رؤیایی بیش نبود!‏

ساختمان‌سازی در آفریقای مرکزی

بعد از خدمت در هائیتی،‏ به عنوان میسیونر به آفریقای مرکزی فرستاده شدم.‏ بعدها این افتخار را یافتم که به عنوان سرپرست سیّار خدمت کنم و پس از آن به عنوان سرپرست شعبه منصوب شدم.‏

اکثر سالن‌های جماعت در آن زمان بسیار ساده بودند.‏ من یاد گرفتم که با کاه سقف سالن‌های جماعت را بازسازی کنم.‏ وقتی رهگذران می‌دیدند که من با چه سختی‌ای این کار را می‌کنم با حالت تمسخر به من نگاه می‌کردند.‏ برادران نیز به این شکل ترغیب شدند که در ساخت و تعمیر سالن‌های جماعتشان فعالیت کنند.‏ کشیشان کلیسا ما را مسخره می‌کردند؛‏ زیرا سقف سالن‌های جماعت مانند سقف کلیساها فلزی نبود.‏ ما بدون توجه به گفته‌های آنان،‏ همچنان به ساخت و تعمیر سقف‌ها ادامه می‌دادیم.‏ وقتی توفان سختی در شهر بانگی،‏ پایتخت آفریقای مرکزی رخ داد،‏ آنان دست از مسخره کردن برداشتند؛‏ زیرا توفان سقف یکی از کلیساها را بلند کرد و به خیابان انداخت،‏ در حالی که سقف سالن‌های جماعت ما هیچ تکانی نخورد!‏ ما برای این که بهتر بتوانیم فعالیت موعظه را سازماندهی کنیم،‏ در طول پنج ماه یک دفتر شعبهٔ جدید و خانه‌ای برای میسیونرها ساختیم.‏d

ازدواج با خواهری غیور

ماكسيم و هَپی دَنيلِيكو در روز عروسی‌شان

روز عروسی من و هَپی

در سال ۱۹۷۶ فعالیت شاهدان یَهُوَه در آفریقای مرکزی ممنوع شد و مرا به شهر اِنجامنا،‏ پایتخت کشور چاد فرستادند.‏ در آنجا با خواهری اهل کامرون به نام هَپی که پیشگام ویژه و بسیار غیور بود آشنا شدم.‏ ما اول آوریل ۱۹۷۸ با هم ازدواج کردیم.‏ جنگ داخلی در همان ماه آغاز شد و ما همچون بسیاری دیگر به جنوب کشور فرار کردیم.‏ بعد از جنگ به اِنجامنا برگشتیم.‏ اما متوجه شدیم که خانهٔ ما مرکز فعالیت‌های یک گروه نظامی شده است.‏ علاوه بر نشریات،‏ لباس عروسی هَپی و همهٔ هدایای ازدواجمان از دست رفته بود.‏ اما دلسرد و ناامید نشدیم؛‏ زیرا هنوز یکدیگر را داشتیم و چشم‌انتظار فعالیت‌های بیشتری در خدمت به یَهُوَه بودیم.‏

حدود دو سال بعد،‏ دوباره فعالیت شاهدان یَهُوَه در آفریقای مرکزی آزاد شد.‏ ما به آنجا برگشتیم و به خدمت سیّاری مشغول شدیم.‏ ما در یک ماشین وَن زندگی می‌کردیم.‏ وسایل خانه‌مان شامل یک تخت تاشو،‏ یک منبع آب با گنجایش ۲۰۰ لیتر،‏ یک یخچال گازسوز و یک اجاق گاز بود.‏ سفر کردن برایمان راحت نبود.‏ در یکی از سفرهایمان،‏ مأموران ما را در بیش از ۱۱۷ پست بازرسی متوقف کردند.‏

دمای هوا اغلب تا ۵۰ درجهٔ سانتیگراد هم می‌رسید.‏ گاه در مجمع‌ها،‏ تهیهٔ آب کافی برای تعمید داوطلبان کار مشکلی بود.‏ به همین دلیل،‏ برادران برای تهیهٔ آب،‏ بستر نیمه‌خشک رودخانه را می‌کندند و آب را در بشکه‌ای ذخیره می‌کردند.‏

ادامهٔ خدمت در دیگر کشورهای آفریقایی

ما در سال ۱۹۸۰ به نیجریه فرستاده شدیم.‏ در آنجا به مدت دو سال و نیم به تیم ساختمان‌سازی کمک کردیم.‏ آنان در حال ساخت دفتر شعبهٔ جدید بودند.‏ برادران یک انبار بزرگ دو طبقه خریده بودند و قرار بود که آن را در قطعات کوچک‌تر به محل شعبهٔ جدید ببرند و در آنجا دوباره نصب کنند.‏ یک روز صبح برای کمک به برادران،‏ به طبقهٔ بالای انبار رفته بودم که ارتفاع زیادی داشت.‏ حدود ظهر می‌خواستم از همان راهی که بالا رفته بودم به پایین برگردم.‏ اما از آنجا که در حین کار برخی از قطعات انبار را از آن جدا کرده بودند،‏ قدمی اشتباه برداشتم و از بالای انبار به پایین افتادم.‏ همه ترسیدند و نگرانم بودند.‏ اما پس از آزمایش و عکس‌برداری،‏ دکترم به هَپی گفت:‏ «نگران نباش.‏ فقط چند تا از رباط‌هایش پاره شده و حدوداً تا یک هفتهٔ دیگر حالش خوب می‌شود.‏»‏

ماكسيم و هَپی دَنيلِيكو در حال رفتن به مجمع

در راه مجمع،‏ سوار بر «وسیلهٔ نقلیهٔ عمومی»‏

در سال ۱۹۸۶ به ساحل عاج رفتیم و در آنجا به خدمت سیّاری مشغول شدیم.‏ برای خدمت سیّاری،‏ تا بورکینافاسو که یکی از کشورهای همسایه بود نیز می‌رفتیم.‏ هرگز فکر نمی‌کردیم که بعد از سال‌ها برای زندگی مدتی به بورکینافاسو برگردیم.‏

ماكسيم دَنيلِيكو در كنار يک ماشين وَن كه در طول خدمت سيّاری خانهٔ آنان بود

دوران خدمت سیّاری و زندگی در یک ماشین وَن

در سال ۱۹۵۶ کانادا را ترک کردم و در سال ۲۰۰۳ یعنی بعد از ۴۷ سال دوباره به دفتر شعبهٔ کانادا برگشتم.‏ اما این بار هَپی نیز همراهم بود.‏ ما از نظر قانونی شهروند کانادا محسوب می‌شدیم،‏ اما آفریقا را خانهٔ خود می‌دانستیم.‏

ماكسيم دَنيلِيكو كتاب مقدّس را به شخصی تعليم می‌دهد

ادارهٔ مطالعهٔ کتاب مقدّس در بورکینافاسو

در سال ۲۰۰۷ یعنی زمانی که من ۷۹ ساله بودم دوباره به بورکینافاسو فرستاده شدیم.‏ در آنجا به عنوان یکی از اعضای کمیتهٔ کشور مشغول به خدمت شدم.‏ محل کار ما بعدها به دفتر ترجمه تبدیل شد که تحت سرپرستی شعبهٔ بِنین بود.‏ ما نیز در اوت ۲۰۱۳ به شعبهٔ بِنین فرستاده شدیم.‏

ماكسيم و هَپی دَنيلِيكو در شعبهٔ بِنين

خدمت در شعبهٔ بِنین در کنار هَپی

اکنون علی‌رغم محدودیت‌های جسمی،‏ با تمام وجود خدمت موعظه را دوست دارم و از آن لذّت می‌برم.‏ در طول سه سال گذشته،‏ با کمک‌های پرمهر پیران جماعت و همسرم این افتخار را داشتم که تعمید دو نفر از شاگردانم را ببینم.‏ اکنون گِدِئون و فرِژیس هر دو با غیرت به یَهُوَه خدمت می‌کنند.‏

مدتی بعد،‏ من و همسرم به شعبهٔ آفریقای جنوبی فرستاده شدیم.‏ در اینجا خانوادهٔ بیت‌ئیل با محبت فراوان به نیازهای جسمی من رسیدگی می‌کنند.‏ آفریقای جنوبی هفتمین کشور آفریقایی است که من افتخار خدمت در آن را داشته‌ام.‏ در اکتبر ۲۰۱۷ برکت فوق‌العاده‌ای نصیبمان شد.‏ ما افتخار داشتیم که در مراسم وقف شعبهٔ مرکزی وارویک در نیویورک شرکت کنیم.‏ به‌راستی که آن مراسم،‏ فراموش‌نشدنی بود!‏

در صفحهٔ ۲۵۵ «سالنامهٔ شاهدان یَهُوَه» برای سال ۱۹۹۴ چنین آمده است:‏ «ما همهٔ آنانی را که سال‌هاست در خدمتشان پایدار مانده‌اند چنین ترغیب می‌کنیم:‏ ‹با شهامت به پیش روید و نگذارید دست‌هایتان سست شود،‏ زیرا برای خدمتتان پاداشی مقرّر شده است.‏› ۲توا ۱۵:‏۷‏.‏» من و هَپی مصمم هستیم مطابق این پیام به پیش رویم و دیگران را نیز تشویق کنیم که چنین کنند.‏

a در سال ۱۹۴۴ توسط شاهدان یَهُوَه به چاپ می‌رسید.‏

b مقالهٔ «کشیشی در کِبِک به دلیل حمله به شاهدان یَهُوَه محکوم شد» به زبان انگلیسی در مجلّهٔ بیدار شوید!‏ ۸ نوامبر ۱۹۵۳،‏ صفحات ۳-‏۵ ملاحظه شود.‏

c جهت دریافت جزئیات بیشتر به «سالنامهٔ شاهدان یَهُوَه» برای سال ۱۹۹۴ به زبان انگلیسی،‏ صفحات ۱۴۸-‏۱۵۰ مراجعه نمایید.‏

d مقالهٔ «بنایی بر شالودهٔ مستحکم» به زبان انگلیسی در مجلّهٔ بیدار شوید!‏ ۸ مهٔ ۱۹۶۶،‏ صفحهٔ ۲۷ ملاحظه شود.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی