کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دک داستان ۲۴
  • یوسف برادرانش را می‌آزماید

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • یوسف برادرانش را می‌آزماید
  • کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • یَهُوَه هرگز یوسِف را فراموش نکرد
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • ‏«مگر من در جای خدا هستم؟‏»‏
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۵
  • برادران یوسف از او متنفرند
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • بخششی که به رستگاری انجامید
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۹
لینک‌های بیشتر
کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
دک داستان ۲۴
خادمان مصری جام نقره‌ای يوسف را در كيف يكی از برادران يوسف پيدا می‌كنند

داستان ۲۴

یُوسف برادرانش را می‌آزماید

یُوسف می‌خواهد بداند که آیا ۱۰ برادرش هنوز هم پست و نامهربان هستند،‏ یا نه.‏ بنابراین می‌گوید:‏ ‹شما جاسوس هستید.‏ آمده‌اید تا ببینید کجای مملکت ما ضعیف است.‏›‏

آنها می‌گویند:‏ ‹نَه،‏ این طور نیست،‏ ما مردانی صادق هستیم.‏ همهٔ ما برادریم.‏ ۱۲ نفر بودیم.‏ ولی یکی از ما دیگر نیست،‏ و جوانترین ما،‏ با پدرمان در خانه است.‏›‏

یُوسف وانمود می‌کند که حرفشان را باور نکرده است.‏ او برادرش شَمعُون را در زندان نگه می‌دارد،‏ و به بقیه اجازه می‌دهد تا غذا بردارند و به خانه بروند.‏ اما به آنها می‌گوید:‏ ‹وقتی برگشتید،‏ جوانترین برادرتان را باید با خود بیاورید.‏›‏

وقتی برادران به دیارشان کَنعان برمی‌گردند،‏ آنچه را که اتفاق افتاده بود برای پدرشان یعقوب تعریف می‌کنند.‏ یعقوب بسیار غمگین می‌شود.‏ و گریه کنان می‌گوید:‏ ‹یُوسف که نیست،‏ و حالا شَمعُون هم نیست.‏ نمی‌گذارم کوچکترین پسرم،‏ بنیامین را هم ببرید.‏› ولی وقتی غذای آنها شروع به کم شدن می‌کند،‏ یعقوب مجبور می‌شود اجازه دهد که آنها بنیامین را به مصر ببرند تا بتوانند غذای بیشتری بیاورند.‏

اکنون یُوسف برادرانش را در حال آمدن می‌بیند،‏ او از دیدن برادر کوچکش بنیامین بسیار خوشحال می‌شود.‏ البته،‏ هیچ یک از آنها نمی‌دانند که این مرد مهم یُوسف است.‏ حالا یُوسف برای آزمودن ۱۰ برادر ناتنی خود کاری می‌کند.‏

او به خادمانش می‌گوید،‏ کیسه‌های آنها را از غذا پر کنند.‏ ولی بدون اینکه آنها متوجه شوند،‏ کاری می‌کند که جام نقره‌ای او نیز در کیسهٔ بنیامین گذارده شود.‏ بعد از اینکه آنها راه می‌افتند و مسافتی را می‌پیمایند،‏ یُوسف خادمانش را به دنبال آنها می‌فرستد.‏ وقتی خادمان به آنها می‌رسند،‏ می‌گویند:‏ ‹چرا جام آقایمان را دزدیده‌اید؟‏›‏

همهٔ برادران می‌گویند:‏ ‹ما جام او را ندزدیده‌ایم،‏ اگر آن را پیش یکی از ما پیدا کردید،‏ او را بکشید.‏›‏

بنابراین،‏ خادمان همهٔ کیسه‌ها را می‌گردند،‏ و همان طور که در اینجا می‌بینی،‏ جام را در کیسهٔ بنیامین پیدا می‌کنند.‏ خادمان می‌گویند:‏ ‹بقیهٔ شما می‌توانید بروید،‏ ولی بنیامین باید همراه ما بیاید.‏› حالا ۱۰ برادر ناتنی چه خواهند کرد؟‏

آنها همگی همراه بنیامین به خانهٔ یُوسف برمی‌گردند.‏ یُوسف به برادرانش می‌گوید:‏ ‹شما می‌توانید به خانه بروید،‏ اما بنیامین به عنوان بَرده پیش من باید بماند.‏›‏

حالا یهودا سخن را آغاز می‌کند و می‌گوید:‏ ‹اگر بدون این پسر برگردیم،‏ پدرم خواهد مُرد،‏ زیرا او را خیلی دوست دارد.‏ تمنا می‌کنم،‏ مرا به عنوان بَردهٔ خود نگه دارید،‏ و اجازه دهید این پسر به خانه برود.‏›‏

یُوسف می‌بیند که برادرانش عوض شده‌اند.‏ آنها دیگر پست و نامهربان نیستند.‏ بگذار ببینیم یُوسف اکنون چه می‌کند‏.‏

پیدایش ۴۲:‏۹–‏۳۸؛‏ ۴۳:‏۱–‏۳۴؛‏ ۴۴:‏۱–‏۳۴ .‏

پرسش‌ها

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی