کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۵۱ ص ۱۲۴-‏ص ۱۲۵ بند ۲
  • مرد جنگجو و دختر کوچک

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • مرد جنگجو و دختر کوچک
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • او خودرأی و لجباز بود،‏ اما عاقبت اطاعت کرد
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۲
  • دخترکی به مردی قدرتمند کمک می‌کند
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • دخترکی که با شهامت صحبت کرد
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۶
  • آیا یَهُوَه بیش از حد از ما انتظار دارد؟‏
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۹
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۵۱ ص ۱۲۴-‏ص ۱۲۵ بند ۲
نَعَمان برای درمان به دیدار اِلیشَع رفت

درس ۵۱

مرد جنگجو و دختر کوچک

در سرزمین سوریه یک دختر کوچک اسرائیلی زندگی می‌کرد که از خانه‌اش خیلی دور بود.‏ سربازان سوریه او را از خانواده‌اش جدا کرده بودند و حالا او کنیز زن مردی به اسم نَعَمان بود؛‏ نَعَمان یکی از سرداران لشکر سوریه بود.‏ آن دختر کوچک،‏ یَهُوَه را می‌پرستید،‏ هر چند کسانی که دور و اطراف او بودند به یَهُوَه ایمان نداشتند.‏

نَعَمان یک بیماری خیلی بد پوستی داشت و دائم درد می‌کشید.‏ آن دختر کوچک از صمیم دل می‌خواست که به او کمک کند.‏ پس به زن نَعَمان گفت:‏ ‹من کسی را می‌شناسم که می‌تواند حال شوهرت را خوب کند.‏ در اسرائیل مردی به اسم اِلیشَع زندگی می‌کند که پیامبر یَهُوَه است.‏ او می‌تواند شوهرت را شفا بدهد.‏›‏

زن نَعَمان چیزی را که آن دختر کوچک گفته بود برای شوهرش تعریف کرد.‏ نَعَمان برای این که سلامتی‌اش را به دست بیاورد،‏ حاضر بود هر کاری را انجام بدهد.‏ پس او به خانهٔ اِلیشَع که در اسرائیل بود رفت.‏ نَعَمان انتظار داشت که اِلیشَع با او مثل یک شخص مهم برخورد کند و به او خوش‌آمد بگوید.‏ ولی اِلیشَع به جای این که شخصاً به استقبال او برود،‏ خادمش را برای خوش‌آمدگویی فرستاد و این پیغام را به نَعَمان داد:‏ ‹برو و هفت بار خودت را در رود اردن بشوی.‏ آن وقت شفا پیدا می‌کنی.‏›‏

نَعَمان خیلی دلخور شد و گفت:‏ ‹من فکر می‌کردم که این پیامبر برای شفا دادن من اسم خدایش را صدا می‌کند و دست‌هایش را روی من جلو و عقب می‌بَرَد.‏ ولی به جای آن،‏ به من می‌گوید که باید خودم را در این رودخانه که در اسرائیل هست بشویم.‏ مگر ما خودمان رودخانه‌های بهتری در سوریه نداریم؟‏ چرا نمی‌توانم خودم را در آب آن رودخانه‌ها بشویم؟‏ نَعَمان عصبانی شد و از خانهٔ اِلیشَع رفت.‏

نَعَمان خودش را در رود اردن شست و درمان شد

خادمان نَعَمان به او کمک کردند که خوب فکر کند و به او گفتند:‏ ‹آیا برای این که شفا پیدا کنی،‏ هر کاری از دستت برمی‌آمد انجام نمی‌دادی؟‏ کاری که این پیامبر به تو گفت،‏ کار سختی نیست.‏ پس چرا این کار را نمی‌کنی؟‏ نَعَمان به حرف آن‌ها گوش کرد.‏ او به رود اردن رفت و هفت بار در آن رود فرو رفت.‏ وقتی نَعَمان بعد از هفتمین بار از آب بیرون آمد،‏ کاملاً شفا پیدا کرده بود.‏ او خیلی خوشحال شد و برای این که از اِلیشَع تشکر کند،‏ پیش او برگشت.‏ نَعَمان گفت:‏ ‹الآن فهمیدم یَهُوَه خدای حقیقی است.‏› به نظرت آن دختر کوچک اسرائیلی وقتی دید که نَعَمان صحیح و سالم به خانه برگشته،‏ چه احساسی داشت؟‏

‏«تو باعث شده‌ای که ستایش از دهان کودکان و شیرخوارگان بیرون بیاید.‏»—‏مَتّی ۲۱:‏۱۶

سؤال:‏ آیا فکر می‌کنی برای دختر کوچک اسرائیلی آسان بود که با زن نَعَمان صحبت کند؟‏ چه چیز به آن دختر کوچک کمک کرد که اینقدر شجاع باشد؟‏

۲پادشاهان ۵:‏۱-‏۱۹؛‏ لوقا ۴:‏۲۷

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی