کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۰۳ ۱/‏۱۱ ص ۱۸-‏۲۱
  • یعقوب همواره در پی برکات یَهُوَه بود

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • یعقوب همواره در پی برکات یَهُوَه بود
  • برج دیده‌بانی ۲۰۰۳
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • تفاوت یعقوب و عیسو
  • لابان به پیشواز یعقوب می‌رود
  • برکات یَهُوَه
  • مثل یعقوب پافشاری کنید
  • یعقوب به حران می‌رود
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • یعقوب و عیسو با هم آشتی کردند
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • یعقوب صاحب خانواده بزرگی می‌شود
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • دوقلوهایی که با یکدیگر فرق داشتند
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
برج دیده‌بانی ۲۰۰۳
ب۰۳ ۱/‏۱۱ ص ۱۸-‏۲۱

یعقوب همواره در پی برکات یَهُوَه بود

یعقوب را به راستی می‌توان مردی وفادار و خداترس خواند.‏ ولی این مرد وفادار چه سختی‌ها که نکشید و چه مصیبت‌ها که متحمّل نشد!‏ آری،‏ تهدید برادر شرورش او را از خانهٔ پدری آواره کرد.‏ به جای دختری که دوست می‌داشت او را با نیرنگ به ازدواج دختری دیگر درآوردند.‏ بعد هم مجبور شد چهار زن اختیار کند و مشکلات بسیاری را متحمّل شود.‏ (‏ پیدایش ۳۰:‏۱-‏۱۳‏)‏ دایی‌اش ۲۰ سال از او بیگاری کشید.‏ در کشمکش با فرشته‌ای دچار نقص عضو شد.‏ دخترش مورد تجاوز قرار گرفت.‏ پسرانش دست به قتل عامی عظیم زدند.‏ از سوگ مرگ فرزند عزیز و همسر مورد علاقه‌اش سال‌ها غمی تلخ بر دل داشت.‏ وقتی پیر و فرتوت شده بود از سرزمین آبا اجدادی خود آواره شد.‏ یعقوب زندگی خود را چنین توصیف کرد:‏ «ایّام سال‌های عمر من اندک و بد بوده است.‏» (‏ پیدایش ۴۷:‏۹‏)‏ اما چرا چنین شخص باایمانی که همیشه به خدا توکّل می‌کرد با این همه مشقّات روبرو شد؟‏ آیا خدا ایمان او را بی‌اجر گذاشته بود؟‏ ببینیم از شرح زندگی یعقوب چه درس‌هایی می‌توانیم بیاموزیم.‏

تفاوت یعقوب و عیسو

تفاوت فاحشی که یعقوب با برادرش عیسو داشت این بود که یعقوب برای موضوعات معنوی و روحانی ارزش بسیار قائل بود ولی عیسو از آن‌ها بیزار بود.‏ برای یعقوب عهدی که یَهُوَه با ابراهیم بسته بود ارزش بسیار داشت و تمام تلاش خود را به خرج می‌داد تا از خانواده‌ای که خدا آن را میراث خود ساخته بود نگه‌داری کند.‏ یَهُوَه نیز او را بسیار دوست می‌داشت.‏ کتاب مقدّس می‌گوید که یعقوب مردی «ساده‌دل» بود،‏ صفتی که در کتاب مقدّس اغلب در مورد کسانی به کار می‌رود که رفتاری پسندیده دارند.‏ برعکس،‏ عیسو برای میراث روحانی‌اش یعنی نخست‌زادگی خود ارزشی قائل نبود و آن را به عوض کاسه‌ای آش به یعقوب فروخت.‏ ولی وقتی متوجه شد که یعقوب برکات مربوط به حق نخست‌زادگی را نیز از آن خود کرده است چنان به خشم آمد که در صدد انتقام برآمد.‏ پس یعقوب مجبور شد خانه و عزیزان خود را ترک کند.‏ لیکن ناراحتی‌های یعقوب به اینجا خاتمه نیافت.‏ —‏ مَلاکی ۱:‏۲،‏ ۳؛‏ پیدایش ۲۵:‏۲۷-‏۳۴؛‏ ۲۷:‏۱-‏۴۵‏.‏

خدا در رؤیا نردبان یا پلکانی سنگی را به یعقوب نشان داد که از زمین تا به آسمان امتداد داشت و فرشتگان از آن بالا و پایین می‌رفتند.‏ یَهُوَه در آن رؤیا به یعقوب اطمینان داد که از او و ذریّتش محافظت خواهد کرد و به او گفت:‏ «از تو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت.‏ و اینک من با تو هستم،‏ و تو را در هر جایی که رَوی،‏ محافظت فرمایم تا تو را بدین زمین باز آورم،‏ زیرا که تا آنچه به تو گفته‌ام،‏ به جا نیاورم،‏ تو را رها نخواهم کرد.‏» —‏ پیدایش ۲۸:‏۱۰-‏۱۵‏.‏

این سخنان براستی به یعقوب قوّت قلب داد!‏ یَهُوَه به یعقوب اطمینان داد که مطابق همان وعده‌ای که به ابراهیم و اسحاق داده است خانوادهٔ او را از برکات عظیم روحانی برخوردار خواهد کرد.‏ یعقوب همچنین پی برد که یَهُوَه فرشتگان خود را به خدمت بندگان مقبول خود می‌گمارد،‏ تا از ایشان مراقبت کنند.‏ وی نیز از روی قدردانی عهد کرد که به خدای خود وفادار بماند.‏ —‏ پیدایش ۲۸:‏۱۶-‏۲۲‏.‏

شاید به نظر بیاید که یعقوب حق نخست‌زادگی را از عیسو ربود.‏ ولی در واقع چنین نبود.‏ پیش از آنکه این دو پسر به دنیا بیایند یَهُوَه گفته بود که «بزرگ،‏ کوچک را بندگی خواهد نمود.‏» (‏ پیدایش ۲۵:‏۲۳‏)‏ ولی شاید از خود سؤال کنید که آیا راحت‌تر نبود که یَهُوَه کاری می‌کرد که یعقوب اوّل به دنیا بیاید؟‏ درست است اما در این صورت درس آموزنده‌ای را که در شرح زندگی این دو برادر وجود دارد نمی‌آموختیم.‏ خدا از این طریق به ما می‌آموزد که برکات خود را تنها به کسانی می‌دهد که مقبول او هستند نه کسانی که خود را صرفاً مستحق آن می‌دانند.‏ حق نخست‌زادگی نیز به این ترتیب به یعقوب رسید نه به برادر بزرگ‌ترش که برای امور روحانی ارزشی قائل نبود.‏ قرن‌ها بعد این موضوع در مورد قوم یهود نیز مصداق پیدا کرد.‏ زیرا آنان درست رفتاری همچون عیسو از خود نشان دادند و در نتیجه یَهُوَه برکاتش را از ایشان گرفته شامل حال اسرائیل روحانی کرد.‏ (‏ رومیان ۹:‏۶-‏۱۶،‏ ۲۴‏)‏ امروزه نیز کسانی مقبول خدا قرار می‌گیرند که در راه دوستی با او همّت به خرج دهند،‏ زیرا دوستی و صمیمیت با خدا چیزی نیست که از پدر و مادر یا اطرافیان به ما برسد حتی اگر ایشان اشخاصی خداترس باشند.‏ کسی که می‌خواهد از برکات الٰهی برخوردار شود می‌باید به احکام یَهُوَه عمل کند و برای امور روحانی ارزش قائل باشد.‏

لابان به پیشواز یعقوب می‌رود

یعقوب برای یافتن همسری از میان اقوامش به فَدّانِ اَرام رفت و در آنجا در کنار چاه آبی با دختر دایی خود راحیل آشنا شد.‏ یعقوب سنگ بزرگی را که بر روی چاه بود کنار زد و گلّهٔ راحیل را آب داد.‏a راحیل نیز با عجله به خانه رفت و خبر آمدن یعقوب را به پدرش لابان داد.‏ لابان دوان‌دوان به پیشواز خواهرزاده‌اش رفت.‏ شاید طعم هدایای گرانقیمتی که سال‌ها پیش از ابراهیم دریافت داشته بود هنوز زیر دندانش بود.‏ اگر با چنین تصوّری به پیشواز یعقوب رفته بود بسیار مأیوس شده بود چرا که یعقوب دست خالی آمده بود.‏ با این حال گویا لابان با دیدن یعقوب متوجه شد که می‌تواند از او به نحوی سوءاستفاده کند.‏ —‏ پیدایش ۲۸:‏۱-‏۵؛‏ ۲۹:‏۱-‏۱۴‏.‏

یعقوب سرگذشت خود را بازگو کرد.‏ البته مشخص نیست که آیا راجع به ترفندی که برای به دست آوردن نخست‌زادگی به کار برده بود نیز صحبت کرد یا خیر.‏ لابان بعد از شنیدن سخنان یعقوب به او گفت:‏ «تو از گوشت و استخوان من هستی.‏» محققی در مورد این عبارت توضیح می‌دهد که لابان آن را ممکن است به دو معنا به کار برده باشد؛‏ یا به عنوان دعوتی صمیمانه از یعقوب برای ماندن در خانه‌اش،‏ یا اشاره به وظیفهٔ خویشاوندی و اینکه موظف است از او مراقبت کند.‏ به هر صورت آنچه در ادامه رخ داد نشان داد که لابان به فکر سوء استفاده کردن از یعقوب بود.‏

لابان نقشه‌ای کشید که به مدت ۲۰ سال موضوع جرّوبحث میان او و یعقوب شد.‏ لابان به خواهرزاده‌اش گفت:‏ «آیا چون برادر من هستی،‏ مرا باید مفت خدمت کنی؟‏ به من بگو که اُجرت تو چه خواهد بود؟‏» لابان که می‌خواست نقش دایی خیرخواه را بازی کند،‏ در واقع رابطهٔ خویشاوندی‌اش را تا حد یک معاملهٔ تجاری پایین آورد.‏ اما یعقوب که عاشق راحیل شده بود به این موضوع توجهی نداشت و گفت:‏ «برای دختر کوچکت راحیل،‏ هفت سال تو را خدمت می‌کنم.‏» —‏ پیدایش ۲۹:‏۱۵-‏۲۰‏.‏

در آن دوران نیز برای نامزدی معمولاً مهریه‌ای به خانوادهٔ عروس داده می‌شد.‏ وقتی شریعت به اسرائیلیان داده شد در آن برای دختری که مورد تجاوز قرار گرفته بود مبلغ ۵۰ مثقال نقره غرامت تعیین شد.‏ محققی به نام گُردُن وِنِم بر این عقیده است که این مبلغ را همچنین به عنوان بالاترین مهریه منظور می‌داشتند لیکن مهریه‌ها عموماً بسیار پایین‌تر از این مبلغ بود.‏ (‏ تثنیه ۲۲:‏۲۸،‏ ۲۹‏)‏ اما یعقوب که پولی در بساط نداشت پیشنهاد کرد که هفت سال برای لابان کار کند.‏ همان محقق می‌گوید:‏ «در زمان بابلیان یک کارگر ساده برای یک ماه کار بین نیم تا یک مثقال نقره مزد می‌گرفت.‏ با این وصف مهریه‌ای که یعقوب برای راحیل پیشنهاد کرده بود مبلغ بسیار قابل ملاحظه‌ای بود یعنی چیزی بین ۴۲ تا ۸۴ مثقال نقره در پایان هفت سال.‏ واضح است که لابان نمی‌توانست چنین معاملهٔ خوبی را رد کند.‏» —‏ پیدایش ۲۹:‏۱۹‏.‏

یعقوب آنقدر راحیل را دوست می‌داشت که هفت سال در نظرش چند روز آمد.‏ در شب عروسی،‏ لابان بدون آنکه یعقوب ظنین شود عروس را حجاب بر سر به حجله فرستاد.‏ صبح روز بعد یعقوب بی‌چاره پی برد که به جای راحیل،‏ با لیه همبستر شده است!‏ پس پیش لابان رفت و به او گفت:‏ «این چه کاری بود که با من کردی؟‏ من هفت سال برای تو کار کردم تا راحیل را به من بدهی،‏ چرا مرا فریب دادی؟‏» لابان جواب داد:‏ «رسم ما بر این نیست که دختر کوچک‌تر را زودتر از دختر بزرگ‌تر شوهر بدهیم،‏ صبر کن تا هفتهٔ عروسی لیه بگذرد،‏ بعد راحیل را نیز به زنی بگیر،‏ مشروط بر اینکه قول بدهی هفت سال دیگر برایم کار کنی.‏» (‏ پیدایش ۲۹:‏۲۰-‏۲۷‏،‏ ترجمهٔ تفسیری‏)‏ یعقوب هم چاره‌ای نداشت جز اینکه شرط او را بپذیرد.‏

این هفت سال به هیچ وجه خوشایند نبود.‏ یعقوب چگونه می‌توانست ترفند رذیلانهٔ لابان و همکاری لِیَه را از یاد ببرد؟‏ واضح است که لابان حتی به فکر دخترانش هم نبود و اینکه چه بر سرشان می‌آورد.‏ او فقط فکر خودش بود.‏ لِیَه در مدت کوتاهی چهار پسر برای یعقوب آورد در حالی که راحیل نازا ماند.‏ این موضوع سبب شد که حسادت شدیدی میان دو خواهر به وجود آید.‏ راحیل که شدیداً آرزوی فرزند داشت کنیز خود را به یعقوب داد تا برای او فرزند آورد.‏ لیه هم از روی رقابت همین کار را کرد.‏ حال،‏ یعقوب مانده بود و ۴ زن و ۱۲ فرزند ولی خوشی و سعادت از خانهٔ او رخت بر بسته بود.‏ اما یَهُوَه در نظر داشت از طریق یعقوب امّتی عظیم به وجود آورد.‏ —‏ پیدایش ۲۹:‏۲۸–‏۳۰:‏۲۴‏.‏

برکات یَهُوَه

یعقوب با وجود مصیبت‌های بسیاری که می‌کشید می‌دید که یَهُوَه مطابق وعدهٔ خود او را برکت می‌دهد.‏ لابان هم متوجه این موضوع شده بود و می‌دید از وقتی خواهرزاده‌اش برای او کار می‌کند رمه‌اش عظیم شده است.‏ لابان که هیچ مایل نبود یعقوب از پیشش برود،‏ از او خواست تا به کارش ادامه دهد و مبلغی برای دستمزدش تعیین کند.‏ یعقوب پیشنهاد کرد که از این پس از میان حیواناتی که به دنیا می‌آید حیوانات با نقش و رنگ خاصّی را به عنوان دستمزد برخواهد داشت و نقش و رنگی را انتخاب کرد که بسیار کمیاب بودند.‏ گفته می‌شود که در آن ناحیه گوسفندان معمولاً سفید و بزها سیاه یا قهوه‌ای تیره بودند و حیوانات دو رنگ کمتر دیده می‌شد.‏ لابان با این تصوّر که این معامله برایش پرسود خواهد بود پیشنهاد یعقوب را پذیرفت.‏ او تمام حیواناتی را که رنگ‌های کمیاب داشتند از میان گلّهٔ خود بیرون آورد و از گلّه‌ای که یعقوب قرار بود از آن نگه‌داری کند دور کرد تا با آن‌ها در نیامیزند.‏ لابان تصوّر می‌کرد با این کار مزد ناچیزی نصیب یعقوب خواهد شد؛‏ چه بسا کمتر از مزد معمول چوپانان آن زمان یعنی ۲۰ درصد حیواناتی که به دنیا می‌آمدند.‏ اما لابان در اشتباه بود،‏ زیرا یَهُوَه با یعقوب بود.‏ —‏ پیدایش ۳۰:‏۲۵-‏۳۶‏.‏

یعقوب به برکت یَهُوَه حیوانات سالم و قوی به دست آورد.‏ (‏ پیدایش ۳۰:‏۳۷-‏۴۲‏)‏ البته،‏ شیوه‌ای که برای ازدیاد دام‌های خود به کار می‌برد چندان درست نبود.‏ محققی به نام ناهوم سارنا می‌گوید:‏ «برای به دست آوردن نتیجهٔ مطلوب می‌باید به طور متوالی از دام‌های تک‌رنگی برای جفت‌گیری استفاده کرد که ژن چند رنگی را در خود نهفته دارند.‏ .‏ .‏ .‏ این دام‌های دورگه را می‌توان از شادابی‌شان بخوبی تشخیص داد.‏»‏

لابان فکر پر کردن جیب خود بود و مرتب شروط قرارداد را تغییر می‌داد.‏ یک بار می‌گفت خال‌دارها به یعقوب تعلّق دارد بار دیگر می‌گفت خط‌دارها و باز حرفش را عوض می‌کرد و می‌گفت ابلق‌ها.‏ جالب آنکه هر طور که قرارداد را تغییر می‌داد باز یَهُوَه یعقوب را برکت می‌رساند و این موضوع لابان را شدیداً زجر می‌داد.‏ چیزی نگذشت که یعقوب به برکت یَهُوَه صاحب ثروت عظیم،‏ گلّه‌های بزرگ،‏ خادمان،‏ شترها،‏ و چهارپایان بسیار شد.‏ بعدها به راحیل و لیه گفت:‏ «[پدر شما] بارها حق مرا پایمال کرده و مرا فریب داده است ولی خدا نگذاشت او به من ضرری برساند .‏ .‏ .‏ به این طریق خدا اموال پدر شما را گرفته به من داده است.‏» یَهُوَه به یعقوب گفت که ظلمی را که لابان بر او روا داشته می‌بیند و به او اطمینان داد که او را ترک نخواهد کرد.‏ یَهُوَه به یعقوب گفت که به زمین و به مولد خویش برگردد و به او قول داد که به او احسان خواهد کرد.‏ —‏ پیدایش ۳۱:‏۱-‏۱۳؛‏ ۳۲:‏۹‏.‏

یعقوب سرانجام خود را از شرّ لابان خلاص کرد و راهی سرزمین خود شد.‏ در راه خبر به او رسید که عیسو با چهارصد نفر از افرادش به طرف او می‌آید.‏ یعقوب با اینکه ۲۰ سال از برخورد قبلی‌اش با عیسو گذشته بود هنوز از او می‌ترسید.‏ چه می‌توانست بکند؟‏ او طبق معمول به یَهُوَه توکّل کرد و با فروتنی اذعان کرد که شایستهٔ این همه کرم و بخشش نبوده است و از خدای خود خواست تا همان طور که وعده داده است به او و خانواده‌اش احسان کند و آن‌ها را از دست عیسو برهاند.‏ —‏ پیدایش ۳۲:‏۲-‏۱۲‏.‏

هنگام شب اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ داد.‏ یعقوب با غریبه‌ای روبرو شد و وقتی پی برد که فرشتهٔ یَهُوَه است با زور خواست از او برکت بگیرد.‏ فرشته که وضع را چنین دید با اشارهٔ دستی ران یعقوب را مضروب کرد.‏ اما یعقوب دستبردار نبود و اصرار می‌ورزید که تا فرشته او را برکت ندهد رهایش نخواهد کرد.‏ هوشَع نبی توضیح می‌دهد که یعقوب برای این گریه و التماس کرد که مورد عنایت خدا قرار گیرد.‏ (‏ هوشَع ۱۲:‏۲-‏۴؛‏ پیدایش ۳۲:‏۲۴-‏۲۹‏)‏ یعقوب به یاد داشت که ظاهر شدن فرشتهٔ قبلی برای اعلام این پیام بود که از طریق ذریّتش عهد ابراهیمی تحقق یابد.‏ به همین سبب با قوّت هر چه تمام‌تر با فرشته گلاویز شد و سرانجام فرشته او را برکت داد.‏ در همان موقع بود که یَهُوَه نام یعقوب را اسرائیل گذاشت؛‏ یعنی «مجاهده با خدا» یا «پافشاری به خدا.‏»‏

مثل یعقوب پافشاری کنید

از آنچه بررسی نمودیم به خوبی با شخصیت یعقوب آشنا شدیم.‏ او درست نقطهٔ مقابل برادرش عیسو بود که برای رفع گرسنگی حق نخست‌زادگی خود را فروخت.‏ یعقوب در تمام عمر خود تلاش می‌کرد تا مورد عنایات و برکات خدا قرار گیرد و برای این کار حتی با سماجت از فرشتهٔ خدا طلب برکت کرد.‏ یَهُوَه نیز مطابق وعدهٔ خود او را راهنمایی و از او مراقبت می‌کرد.‏ همچنین او را پدر قومی عظیم و نیای مسیح ساخت.‏ —‏ متّیٰ ۱:‏۲،‏ ۱۶‏.‏

آیا ما هم برای کسب برکات یَهُوَه تلاش می‌کنیم،‏ و به اصطلاح برای آن کشتی می‌گیریم؟‏ ما مسیحیان در زندگی با سختی‌های بسیاری دست و پنجه نرم می‌کنیم.‏ خواندن شرح حال یعقوب ما را برمی‌انگیزد تا در تمام شرایط چشم امیدمان به وعده‌های یَهُوَه باشد.‏

‏[پاورقی]‏

a ملاقات یعقوب با راحیل تا حدّی شبیه ملاقات رِفقَه،‏ مادر یعقوب با العاذار،‏ فرستادهٔ ابراهیم بود.‏ بعد از آنکه رِفقَه شتران العاذار را آب داد با عجله به خانه رفت و خبر آمدن آن غریبه را داد.‏ لابان به محض دیدن طلاهایی که خواهرش هدیه گرفته بود بسرعت به پیشواز العاذار رفت.‏ —‏ پیدایش ۲۴:‏۲۸-‏۳۱،‏ ۵۳‏.‏

‏[تصاویر در صفحهٔ ۲۱]‏

یعقوب تمام عمر برای کسب برکات یَهُوَه تلاش می‌کرد

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی