کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دک داستان ۱۷
  • دوقلوهایی که با یکدیگر فرق داشتند

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • دوقلوهایی که با یکدیگر فرق داشتند
  • کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • ارث به یعقوب رسید
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • یعقوب و عیسو با هم آشتی کردند
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • میراثتان را با گرفتن تصمیمات عاقلانه حفظ کنید
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۳
  • یَهُوَه خدایی که صلح و آرامش را عطا می‌کند
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
لینک‌های بیشتر
کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
دک داستان ۱۷
يعقوب از گله مراقبت می‌كند

داستان ۱۷

دوقلوهایی که با یکدیگر فرق داشتند

این دو پسر که در اینجا هستند،‏ با هم خیلی فرق دارند.‏ این طور نیست؟‏ آیا نام آنها را می‌دانی؟‏ نام پسر شکارچی عیسُو است،‏ و پسری که از گوسفندان مراقبت می‌کند یعقوب می‌باشد.‏

عیسُو و یعقوب دوقلوهای اِسحاق و رِفقَه بودند.‏ پدرشان اِسحاق،‏ عیسُو را خیلی دوست داشت،‏ زیرا او شکارچی خوبی بود و برای خانواده خوراکی می‌آورد.‏ اما رِفقَه یعقوب را دوست داشت.‏ زیرا او پسری ساکت و آرام بود.‏

عيسو با تير و كمانش

ابراهیم پدربزرگ آنها هنوز زنده بود،‏ و ما می‌توانیم تصورش را بکنیم که چقدر یعقوب دوست داشت پای حرف او بنشیند و به سخنان او دربارهٔ یَهُوَه گوش کند.‏ بالاخره،‏ ابراهیم در سن ۱۷۵ سالگی،‏ وقتی که دوقلوها ۱۵ ساله بودند،‏ درگذشت.‏

وقتی عیسُو ۴۰ ساله شد،‏ با دو زن از سرزمین کَنعان ازدواج کرد.‏ این کارِ عیسُو،‏ اِسحاق و رِفقَه را خیلی غمگین کرد،‏ زیرا این زنان یَهُوَه را نمی‌پرستیدند.‏

سپس روزی،‏ اتفاقی افتاد که عیسُو از دست برادرش یعقوب خیلی خشمگین شد.‏ وقت آن رسید که اِسحاق برکت را به پسر بزرگش بدهد.‏ عیسُو منتظر دریافت این برکت بود،‏ زیرا او بزرگتر از یعقوب بود.‏ اما عیسُو پیش از آن،‏ حق دریافت برکت را به یعقوب فروخته بود.‏ همچنین،‏ موقع به دنیا آمدن دو پسر،‏ خدا گفته بود که یعقوب برکت را خواهد یافت.‏ و این همان چیزی است که اتفاق افتاد.‏ اِسحاق برکت را به پسرش یعقوب داد.‏

سپس،‏ وقتی عیسُو از این موضوع مطلع شد،‏ از دست یعقوب خیلی خشمگین شد.‏ او آنقدر خشمگین شد که گفت می‌خواهد یعقوب را بکشد.‏ وقتی رِفقَه این را شنید،‏ خیلی نگران شد.‏ بنابراین به شوهرش اِسحاق گفت:‏ ‹اگر یعقوب هم با یکی از زنان کَنعان ازدواج کند دیگر خیلی بد خواهد شد.‏›‏

بنابراین،‏ اِسحاق پسرش یعقوب را صدا زد،‏ و به وی گفت:‏ ‹با زنی از کَنعان ازدواج نکن.‏ در عوض به خانهٔ پدربزرگ خود بَتُوئیل در حَران بُرو.‏ و با یکی از دخترانِ پسرش لابان،‏ ازدواج کن.‏›‏

یعقوب به حرف پدرش گوش کرد،‏ و بی‌درنگ سفر طولانی خود را به طرف محلی که خویشانش در حَران زندگی می‌کردند،‏ آغاز کرد‏.‏

پیدایش ۲۵:‏۵–‏۱۱،‏ ۲۰–‏۳۴؛‏ ۲۶:‏۳۴،‏ ۳۵؛‏ ۲۷:‏۱–‏۴۶؛‏ ۲۸:‏۱–‏۵؛‏ عِبرانیان ۱۲:‏۱۶،‏ ۱۷ .‏

پرسش‌ها

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی