کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • مأخذ۲۰ مه ص ۱-‏۱۲
  • مأخذ جزوهٔ کار و آموزش

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • مأخذ جزوهٔ کار و آموزش
  • مأخذ جزوهٔ کار و آموزش (‏۲۰۲۰)‏
  • عنوان‌های فرعی
  • ۴-‏۱۰ مه
  • ۱۱-‏۱۷ مه
  • ۱۸-‏۲۴ مه
  • ۲۵-‏۳۱ مه
مأخذ جزوهٔ کار و آموزش (‏۲۰۲۰)‏
مأخذ۲۰ مه ص ۱-‏۱۲

مأخذ جزوهٔ کار و آموزش

۴-‏۱۰ مه

گنج‌هایی در کلام خدا | پیدایش ۳۶-‏۳۷

‏«یوسف قربانی حسادت شد»‏

‏(‏پیدایش ۳۷:‏۳،‏ ۴‏)‏ اسرائیل یوسف را بیش از همهٔ پسران دیگرش دوست می‌داشت،‏ زیرا پسر ایام پیری او بود؛‏ و برایش پیراهنی فاخر تهیه کرد.‏ ۴ اما چون برادران یوسف می‌دیدند پدرشان او را بیش از همهٔ برادرانش دوست می‌دارد،‏ از یوسف نفرت داشتند و نمی‌توانستند با او به سلامتی سخن گویند.‏

ب۱۴ ۱/‏۹ ص ۱۲-‏۱۴

‏‹لطفاً این خواب را بشنوید›‏

کتاب مقدّس اینچنین پاسخ می‌دهد:‏ ‹چون برادرانش دیدند که پدر ایشان،‏ او را بیشتر از همهٔ برادرانش دوست می‌دارد،‏ از او کینه به دل گرفتند و نمی‌توانستند با وی به سلامتی سخن گویند.‏› (‏پیدایش ۳۷:‏۴‏)‏ شاید بتوان حسادت برادران یوسف را درک کرد،‏ اما عمل نابخردانهٔ آنان این بود که خود را تسلیم آن احساس مخرّب و کشنده کردند.‏ (‏امثال ۱۴:‏۳۰؛‏ ۲۷:‏۴‏)‏ آیا هرگز برای شما پیش آمده است که توجه یا عزّتی را که انتظار داشتید به شما داده شود به کسی دیگر داده باشند؟‏ آیا در آن هنگام حس کردید که حسادت وجودتان را پر کرده است؟‏ برادران یوسف را به یاد آورید.‏ حسادتِ آنان باعث شد که به کارهایی دست زنند که بعدها به‌شدّت پشیمان شدند.‏ سرمشق آنان به مسیحیان یادآوری می‌کند که بسیار حکیمانه است ‹با کسانی که شادمانند،‏ شادی کنند.‏›—‏رومیان ۱۲:‏۱۵‏.‏

مسلّماً یوسف حس می‌کرد که برادرانش با او دشمنی دارند.‏ پس،‏ آیا او هر وقت که برادرانش در اطراف او بودند،‏ ردای مرغوبش را پنهان می‌کرد؟‏ شاید وسوسه شد که این کار را انجام دهد.‏ اما به خاطر آورید که یعقوب می‌خواست آن ردا نشانهٔ لطف و محبتش به او باشد.‏ خواست یوسف این بود که بر طبق اعتمادی که پدرش به او داشت زندگی کند و چون به پدرش وفادار بود آن ردا را می‌پوشید.‏ ما می‌توانیم از سرمشق او فایده ببریم.‏ اگرچه پدر آسمانی ما هرگز تبعیض قائل نمی‌شود،‏ اما گاه‌گاهی توجه خاصّی به خادمان وفادارش نشان داده،‏ آنان را مورد لطف خود قرار می‌دهد.‏ علاوه بر این،‏ او از آنان می‌خواهد که از این دنیای فاسد که از امور غیراخلاقی مملو است،‏ جدا بمانند.‏ این رفتار مسیحیان حقیقی آنان را از مردم اطرافشان مجزا می‌کند،‏ درست همان طور که ردای ویژهٔ یوسف او را از اطرافیانش جدا می‌کرد.‏ چنین رفتاری گاهی اوقات دیگران را تحریک می‌کند که حسادت و دشمنی بورزند.‏ (‏۱پِطرُس ۴:‏۴‏)‏ آیا یک مسیحی باید هویت اصلی خود را که خدمتگزار خدا است،‏ پنهان سازد؟‏ خیر؛‏ مانند یوسف باید عمل کرد،‏ چون او هم نباید ردای خود را پنهان می‌کرد.‏—‏لوقا ۱۱:‏۳۳‏.‏

‏(‏پیدایش ۳۷:‏۵-‏۹‏)‏ و اما یوسف خوابی دید و چون آن را برای برادرانش بازگفت،‏ نفرت آنان از او فزونی گرفت.‏ ۶ او به برادرانش گفت:‏ «به خوابی که دیده‌ام گوش فرا دهید:‏ ۷ اینک ما در مزرعه،‏ بافه‌ها می‌بستیم که ناگاه بافهٔ من بر پا شده،‏ بایستاد و بافه‌های شما بر بافهٔ من گرد آمده،‏ در برابر آن تعظیم کردند.‏» ۸ برادرانش گفتند:‏ «آیا براستی بر ما پادشاهی خواهی کرد؟‏ و آیا حقیقتاً بر ما فرمان خواهی راند؟‏» پس به سبب خوابها و سخنانش،‏ از او بیشتر نفرت داشتند.‏ ۹ آنگاه یوسف خوابی دیگر دید و آن را برای برادرانش بازگو کرده،‏ گفت:‏ «اینک خوابی دیگر دیده‌ام:‏ هان خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر من تعظیم می‌کردند.‏»‏

‏(‏پیدایش ۳۷:‏۱۱‏)‏ و برادرانش بر او حسد ورزیدند ولی پدرش آن امر را به‌خاطر سپرد.‏

ب۱۴ ۱/‏۹ ص ۱۳ ¶۲-‏۴

‏‹لطفاً این خواب را بشنوید›‏

آن خواب‌ها از سوی یَهُوَه خدا بود.‏ آن‌ها در اصل پیشگویی‌هایی بود که خدا می‌خواست از طریق یوسف اعلام کند.‏ به عبارتی دیگر،‏ یوسف باید کاری را می‌کرد که همهٔ پیامبران بعد از او کردند.‏ آنان پیام‌ها و داوری‌های خدا را به قوم نافرمان او اعلام کردند.‏

یوسف با نرمی به برادرانش گفت:‏ ‹لطفاً این خوابی را که دیده‌ام،‏ بشنوید.‏› برادرانش وقتی خواب او را شنیدند،‏ اصلاً آن را نپسندیدند.‏ آنان پاسخ دادند:‏ ‹آیا واقعاً بر ما سلطنت خواهی کرد؟‏ و بر ما مسلّط خواهی شد؟‏› بدین سان خواب‌ها و سخنان یوسف بر کینهٔ برادرانش افزود.‏ هنگامی که یوسف خواب دوم را برای پدر و برادرانش تعریف کرد،‏ آنان واکنش بهتری نشان ندادند.‏ در کتاب مقدّس در این مورد می‌خوانیم:‏ «پدرش او را توبیخ کرده،‏ بوی گفت:‏ ‹این چه خوابی است که دیده‌ای؟‏ آیا من و مادرت و برادرانت حقیقتاً خواهیم آمد و تو را بر زمین سجده خواهیم نمود؟‏›» با وجود این،‏ یعقوب بر روی این موضوع فکر می‌کرد.‏ آیا امکان دارد که یَهُوَه با این پسر ارتباط برقرار کرده باشد؟‏—‏پیدایش ۳۷:‏۶،‏ ۸،‏ ۱۰،‏ ۱۱‏.‏

یوسف اولین و همچنین آخرین خدمتگزار یَهُوَه نبود که از او خواسته شد تا پیامی نبوی را به دیگران اعلام کند؛‏ پیامی که برای دیگران ناخوشایند است و حتی به آزار و شکنجهٔ حامل آن منجر می‌شود.‏ عیسی که در میان این پیام‌آوران بزرگ‌ترین آنان بود،‏ به پیروانش گفت:‏ «اگر مرا آزار رسانیدند،‏ با شما نیز چنین خواهند کرد.‏» (‏یوحنا ۱۵:‏۲۰‏)‏ همهٔ مسیحیان در هر سنی که باشند می‌توانند از ایمان و شجاعت یوسف جوان بسیاری درس‌های آموزنده بگیرند.‏

‏(‏پیدایش ۳۷:‏۲۳،‏ ۲۴‏)‏ پس چون یوسف نزد برادران رسید،‏ پیراهن فاخر را که در بر داشت،‏ از تن او به در آوردند ۲۴ و او را گرفته،‏ در گودال افکندند.‏ گودال خالی و بی‌آب بود.‏

‏(‏پیدایش ۳۷:‏۲۸‏)‏ پس چون بازرگانان مِدیانی می‌گذشتند،‏ برادران یوسف او را کشیده،‏ از گودال برآوردند و به بیست پاره نقره به اسماعیلیان فروختند؛‏ ایشان نیز او را به مصر بردند.‏

کندوکاو در گوهرهای روحانی

‏(‏پیدایش ۳۶:‏۱‏)‏ این است تاریخچهٔ نسل عیسو که همان اَدوم باشد:‏

it‏-‏۱-‏E‏ ص ۶۷۸

اَدوم

اَدوم یعنی سرخ‌رنگ

اَدوم اسم دوم عیسو،‏ برادر دوقلوی یعقوب بود.‏ (‏پی‍ ۳۶:‏۱‏)‏ از آنجا که او حق نخست‌زادگی خود را در عوض آشی سرخ‌رنگ فروخت،‏ او را اَدوم نامیدند.‏ (‏پی‍ ۲۵:‏۳۰-‏۳۴‏)‏ جالب توجه است که بدن عیسو هنگام تولّد پر از موهای سرخ‌رنگ بود،‏ (‏پی‍ ۲۵:‏۲۵‏)‏ و حتی بعدها بسیاری از نوادگان او به سرخ مو بودن معروف بودند.‏

‏(‏پیدایش ۳۷:‏۲۹-‏۳۲‏)‏ چون رِئوبین به گودال بازگشت و دید که یوسف در گودال نیست جامهٔ خویش را چاک زد،‏ ۳۰ و نزد برادران بازگشت و گفت:‏ «پسرک آنجا نیست!‏ حالْ من کجا بروم؟‏» ۳۱ پس پیراهن یوسف را گرفته،‏ بز نری را سر بریدند و ردا را در خونش فرو بردند.‏ ۳۲ و پیراهن فاخر را فرستاده،‏ به پدر رسانیدند و گفتند:‏ «این را یافته‌ایم.‏ تشخیص بده که آیا ردای پسرت است یا نه؟‏»‏

it‏-‏۱-‏E‏ ص ۵۶۱-‏۵۶۲

نگهداری

در ایّام باستان وقتی یک چوپان قبول می‌کرد که از گله‌ای نگهداری کند،‏ در واقع از لحاظ قانونی می‌پذیرفت که مسئول نگهداری از آن گله است.‏ او به صاحب گله ضمانت می‌داد که آن گله را خوراک داده و در برابر دزدها از آن محافظت کند؛‏ در غیر این صورت،‏ خود باید خسارت آن را می‌پرداخت.‏ اما اگر اتفاقی غیر قابل کنترل مانند حملهٔ حیوانی درنده می‌افتاد،‏ آن چوپان مقصر محسوب نمی‌شد و ملزم به پرداخت خسارت نبود.‏ البته او باید به صاحب گله شواهدی مانند لاشهٔ دریده‌شدهٔ گوسفند را نشان می‌داد.‏ صاحب گله با بررسی آن شواهد،‏ آن چوپان را بی‌گناه اعلام می‌کرد.‏

این اصل در مورد هر آنچه به امانت سپرده می‌شد نیز صدق می‌کرد،‏ حتی در مورد خانواده.‏ برای مثال،‏ بزرگ‌ترین پسر خانواده از لحاظ قانونی مسئول نگهداری از برادران و خواهران کوچک‌ترش بود.‏ بنابراین وقتی برادران کوچک‌تر رِئوبین قصد جان یوسف را داشتند،‏ می‌توان احساس رِئوبین را که پسر ارشد خانواده بود درک کرد.‏ در پیدایش ۳۷:‏۱۸-‏۳۰ آمده است که رِئوبین «گفت:‏ ‹جانش را نگیریم.‏› .‏ .‏ .‏ ‹خون مریزید.‏ .‏ .‏ .‏ دست بر او دراز مکنید.‏› این را گفت تا یوسف را از دست آنان برهاند و نزد پدر بازگرداند.‏» وقتی رِئوبین از نبود یوسف آگاه شد،‏ چنان ناراحت شد که «جامهٔ خویش را چاک زد» و گفت:‏ «پسرک آنجا نیست!‏ حالْ من کجا بروم؟‏» او می‌دانست که برای گم شدن برادرش باید جوابگو باشد.‏ در نتیجه برادران یوسف زیرکانه شواهدی جعلی آماده کردند که نشان دهد یوسف توسط حیوانی درنده کشته شده است.‏ آنان ردای پاره‌شدهٔ یوسف را در خون بز فرو بردند و آن را به پدرشان یعقوب دادند.‏ یعقوب که به عنوان سرپرست خانواده حق قضاوت را داشت با دیدن این ردای خونین یوسف نتیجه گرفت که او کشته شده است و رِئوبین را مسئول این واقعه ندانست.‏—‏پی‍ ۳۷:‏۳۱-‏۳۳‏.‏

خواندن کتاب مقدّس

‏(‏پیدایش ۳۶:‏۱-‏۱۹‏)‏ این است تاریخچهٔ نسل عیسو که همان اَدوم باشد:‏ ۲ عیسو زنان خویش را از دختران کنعانیان گرفت:‏ عادَه دختر ایلون حیتّی،‏ و اُهولیبامَه دختر عَنَه،‏ نوهٔ صِبِعونِ حِوی،‏ ۳ و بَسِمَه دختر اسماعیل،‏ خواهر نِبایوت.‏ ۴ عادَه اِلیفاز را برای عیسو بزاد و بَسِمَه رِعوئیل را،‏ ۵ و اُهولیبامَه یِعوش و یَعلام و قورَح را.‏ اینانند پسران عیسو که برای وی در سرزمین کنعان زاده شدند.‏ ۶ عیسو زنان و پسران و دختران و همهٔ اهل خانهٔ خویش را با احشام و همهٔ چارپایان و همهٔ اموالی که در سرزمین کنعان فراهم آورده بود برگرفت و به سرزمینی دیگر دور از برادرش یعقوب رفت.‏ ۷ اموال آنان زیادتر از آن بود که با هم در یک جا ساکن شوند،‏ زیرا زمین غربتِ ایشان کفاف گله‌هایشان را نمی‌داد.‏ ۸ پس عیسو که اَدوم باشد در کوهستان سِعیر سکونت گزید.‏ ۹ این است تاریخچهٔ نسل عیسو،‏ پدر اَدومیان،‏ در کوهستان سِعیر:‏ ۱۰ این است نامهای پسران عیسو:‏ اِلیفاز پسر عادَه همسر عیسو،‏ و رِعوئیل پسر بَسِمَه همسر عیسو.‏ ۱۱ پسران اِلیفاز،‏ تیمان و اومار و صِفوا و جَعتام و قِناز بودند.‏ ۱۲ اِلیفاز،‏ پسر عیسو،‏ مُتَعِه‌ای به نام تِمناع داشت که عَمالیق را برای اِلیفاز بزاد.‏ اینانند نوه‌های عادَه،‏ همسر عیسو.‏ ۱۳ پسران رِعوئیل،‏ نَخَت و زِراح و شَمَّه و مِزَّه بودند.‏ اینانند نوه‌های بَسِمَه،‏ همسر عیسو.‏ ۱۴ اینانند پسران اُهولیبامَه،‏ همسر عیسو،‏ که دختر عَنَه و نوهٔ صِبِعون بود:‏ او یِعوش و یَعلام و قورَح را برای عیسو بزاد.‏ ۱۵ اینانند سران طایفه‌های بنی‌عیسو:‏ اینانند پسران اِلیفاز نخست‌زادهٔ عیسو که از سران طوایف بودند:‏ تیمان و اومار و صِفوا و قِناز و ۱۶ قورَح و جَعتام و عَمالیق.‏ اینان سران طایفه‌های اِلیفاز در سرزمین اَدوم و نوه‌های عادَه بودند.‏ ۱۷ اینانند پسران رِعوئیل پسر عیسو که از سران طوایف بودند:‏ نَخَت و زِراح و شَمَّه و مِزَّه.‏ اینان سران طایفه‌های رِعوئیل در سرزمین اَدوم و نوه‌های بَسِمَه همسر عیسو بودند.‏ ۱۸ اینانند پسران اُهولیبامَه همسر عیسو که از سران طوایف بودند:‏ یِعوش و یَعلام و قورَح.‏ اینان سران طایفه‌های اُهولیبامَه،‏ همسر عیسو بودند که دختر عَنَه بود.‏ ۱۹ اینان پسران عیسو بودند که اَدوم باشد،‏ و اینان سران طوایف ایشان بودند.‏

۱۱-‏۱۷ مه

گنج‌هایی در کلام خدا | پیدایش ۳۸-‏۳۹

‏«یَهُوَه هرگز یوسف را ترک نکرد»‏

‏(‏پیدایش ۳۹:‏۱‏)‏ و اما یوسف را به مصر برده بودند.‏ و مردی مصری،‏ فوتیفار نام که یکی از صاحبمنصبان فرعون و امیرِ قراولانِ دربار بود،‏ یوسف را از اسماعیلیانی که او را بدان‌جا برده بودند،‏ خرید.‏

ب۱۵ ۱/‏۱ ص ۱۰ ¶۴-‏۵

‏«چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم؟‏»‏

چند کلمه در کتاب تورات به ما کمک می‌کند،‏ حقارت این جوان را که باری دیگر مانند لوازم خانه فروخته شد،‏ تجسّم کنیم.‏ در آنجا می‌خوانیم:‏ «یوسف بدست تاجران اسماعیلی به مصر برده شد.‏ فوطیفار که یکی از افسران فرعون و رئیس محافظان دربار بود،‏ او را از ایشان خرید.‏» (‏پیدایش ۳۹:‏۱‏،‏ ترجمهٔ تفسیری)‏ احتمالاً،‏ پس از آن،‏ یوسف در عقب ارباب جدیدش که یکی از افسران فرعون بود،‏ به راه می‌افتد.‏ آنان از میان کوچه‌ها و بازارهای شلوغ می‌گذرند و به خانهٔ جدید یوسف نزدیک می‌شوند.‏

ولی آنجا خانهٔ یوسف نبود چون با خانهٔ قبلی او کاملاً تفاوت داشت!‏ او در خانواده‌ای چادرنشین بزرگ شده بود که همیشه کوچ می‌کردند و گله‌های گوسفند را می‌چراندند.‏ ولی در مصر،‏ ثروتمندی مانند فوطیفار در خانه‌ای مجلل و پرزرق و برق زندگی می‌کرد.‏ باستان‌شناسان می‌گویند که مصریان باستان عاشق باغ‌های حصاردار بودند؛‏ باغ‌هایی که درختان در آن سایه می‌افَکَند و در حوض‌های آن گیاه پاپیروس،‏ نیلوفر و دیگر گیاهان آبی رشد می‌کند.‏ برخی از خانه‌ها در وسط چنین باغ‌هایی قرار داشت.‏ این خانه‌ها دارای ایوان‌هایی برای لذّت بردن از نسیم،‏ پنجره‌هایی برای تهویهٔ هوا و اتاق‌های متعدد بود،‏ منجمله سالنی بزرگ برای صرف غذا و اقامتگاهی برای خدمتکاران.‏

‏(‏پیدایش ۳۹:‏۱۲-‏۱۴‏)‏ همسر فوتیفار جامهٔ وی را گرفت و گفت:‏ «با من همبستر شو!‏» ولی یوسف جامهٔ خویش را در دست او واگذاشت و گریخت و بیرون رفت.‏ ۱۳ چون آن زن دید که یوسف جامهٔ خود را در دست او واگذاشت و از خانه گریخت،‏ ۱۴ خدمتکاران را صدا زد و به آنان گفت:‏ «بنگرید،‏ این عبرانی را نزد ما آورده تا ریشخندمان کند!‏ او نزد من آمد تا با من همبستر شود،‏ اما من با صدای بلند فریاد زدم.‏

‏(‏پیدایش ۳۹:‏۲۰‏)‏ و سرور یوسف او را گرفت و به زندانی که زندانیان پادشاه در بند بودند،‏ افکند.‏ و او آنجا در زندان ماند.‏

ب۱۵ ۱/‏۱ ص ۱۲-‏۱۳

‏«چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم؟‏»‏

دربارهٔ زندان‌های مصر باستان اطلاعاتی زیاد در دست نیست.‏ باستان‌شناسان در مصر ویرانه‌هایی از دژهای بزرگ با سلول‌ها و سیاه‌چال‌ها پیدا کرده‌اند.‏ یوسف خود بعدها آن مکان را «سیاه‌چال» توصیف کرد،‏ مکانی تاریک و وحشتناک.‏ (‏پیدایش ۴۰:‏۱۵‏)‏ در کتاب زبور،‏ می‌خوانیم که «پاهای یوسف را به زنجیر بستند و گردن او را در حلقه آهنی گذاشتند» و او را تحت شکنجه قرار دادند.‏ (‏مزمور ۱۰۵:‏۱۷،‏ ۱۸‏،‏ ترجمهٔ تفسیری)‏ مصریان گاهی اوقات بازوان زندانیان را با طنابی از عقب به هم و به گردن برخی دیگر نیز حلقهٔ آهنی می‌بستند.‏ حقیقتاً یوسف چقدر از بابت این بدرفتاری رنج کشید،‏ آن هم به دلیل کاری که نکرده بود!‏

به علاوه،‏ این وضعیتی زودگذر نبود.‏ در کتاب مقدّس آمده است که یوسف «آنجا در زندان ماند.‏» او سال‌های بسیار این وضعیت آزاردهنده را سپری کرد!‏ و نمی‌دانست که آیا روزی آزاد خواهد شد یا نه!‏ آن روزهای دشوار به هفته‌ها و ماه‌ها تبدیل شد.‏ یوسف چگونه نگذاشت در آن وضعیت اسفناک ناامیدی در او ریشه کند و روحیهٔ او را در هم کوبد؟‏

در پاسخ به این سؤال،‏ این سخن دلگرم‌کننده در تورات آمده است:‏ «خداوند با یوسف می‌بود و بر وی احسان می‌فرمود.‏» (‏پیدایش ۳۹:‏۲۱‏)‏ نه دیوارهای زندان،‏ نه زنجیرها،‏ نه تاریکی سیاه‌چال‌ها،‏ هیچ یک قادر نخواهد بود خادمان وفادار یَهُوَه را از محبت و احسان او جدا سازد.‏ (‏رومیان ۸:‏۳۸،‏ ۳۹‏)‏ می‌توانیم تصوّر کنیم که یوسف سفرهٔ دل خود را نزد پدر آسمانی در دعا پهن می‌کند و سپس آرامشی را دریافت می‌نماید که فقط از جانب «خدای همه گونه دلگرمی‌ها» عطا می‌شود.‏ (‏۲قُرِنتیان ۱:‏۳،‏ ۴؛‏ فیلیپیان ۴:‏۶،‏ ۷‏)‏ یَهُوَه چه کار دیگری برای یوسف انجام داد؟‏ در کتاب مقدّس آمده است که یَهُوَه یوسف را مورد لطف داروغه یا رئیس زندان قرار داد.‏

‏(‏پیدایش ۳۹:‏۲۱-‏۲۳‏)‏ اما خداوند با یوسف بود،‏ و به وی محبت می‌کرد،‏ و نظر لطف رئیس زندان را به او جلب نمود.‏ ۲۲ پس رئیس زندان یوسف را بر همهٔ زندانیانی که در بند بودند گمارد،‏ و هر کاری در آنجا به دست یوسف انجام می‌گرفت.‏ ۲۳ و رئیس زندان با آنچه به دست یوسف سپرده بود،‏ کاری نداشت،‏ زیرا خداوند با یوسف بود،‏ و او را در هر چه می‌کرد،‏ کامیاب می‌ساخت.‏

ب۱۵ ۱/‏۱ ص ۱۳ ¶۲

‏«چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم؟‏»‏

در پاسخ به این سؤال،‏ این سخن دلگرم‌کننده در تورات آمده است:‏ «خداوند با یوسف می‌بود و بر وی احسان می‌فرمود.‏» (‏پیدایش ۳۹:‏۲۱‏)‏ نه دیوارهای زندان،‏ نه زنجیرها،‏ نه تاریکی سیاه‌چال‌ها،‏ هیچ یک قادر نخواهد بود خادمان وفادار یَهُوَه را از محبت و احسان او جدا سازد.‏ (‏رومیان ۸:‏۳۸،‏ ۳۹‏)‏ می‌توانیم تصوّر کنیم که یوسف سفرهٔ دل خود را نزد پدر آسمانی در دعا پهن می‌کند و سپس آرامشی را دریافت می‌نماید که فقط از جانب «خدای همه گونه دلگرمی‌ها» عطا می‌شود.‏ (‏۲قُرِنتیان ۱:‏۳،‏ ۴؛‏ فیلیپیان ۴:‏۶،‏ ۷‏)‏ یَهُوَه چه کار دیگری برای یوسف انجام داد؟‏ در کتاب مقدّس آمده است که یَهُوَه یوسف را مورد لطف داروغه یا رئیس زندان قرار داد.‏

کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی

‏(‏پیدایش ۳۸:‏۹،‏ ۱۰‏)‏ ولی اونان که می‌دانست آن نسل از آنِ او نخواهد بود،‏ هرگاه به همسر برادرش درمی‌آمد،‏ نطفهٔ خود را بر زمین می‌ریخت تا نسلی به برادر خود ندهد.‏ ۱۰ این عمل او در نظر خداوند شریرانه بود،‏ پس او را نیز بمیراند.‏

it‏-‏۲-‏E‏ ص ۵۵۵

اونان

اسم اونان از ریشهٔ کلمه‌ای آمده است که به معنی نیروی حیات‌بخش می‌باشد.‏

اونان دومین پسر یهودا از زن کنعانی‌اش بود که دختر مردی به نام شوعَه بود.‏ (‏پی‍ ۳۸:‏۲-‏۴؛‏ ۱تو ۲:‏۳‏)‏ یَهُوَه،‏ عیر برادر بزرگ اونان را بدون این که صاحب فرزندی شود به خاطر شرارتش کشت.‏ پس از آن یهودا از اونان خواست تا با تامار زن بیوه‌شدهٔ عیر ازدواج کند و نسلی از او برای عیر به جا گذارد.‏ اگر پسری زاییده می‌شد،‏ نخست‌زادهٔ خاندان اونان محسوب نمی‌شد بلکه وارث خاندان عیر تلقّی می‌شد.‏ البته اگر پسری متولّد نمی‌شد،‏ اونان خود تمام ارث را از آن خود می‌کرد.‏ بنابراین هر بار که اونان با تامار همبستر می‌شد «نطفهٔ خود را بر زمین می‌ریخت تا نسلی به برادر خود ندهد.‏» این عمل اونان نوعی خودارضایی نبود زیرا به گفتهٔ کتاب مقدّس او با تامار همبستر می‌شد.‏ در نتیجه برخلاف باور برخی که شرارت اونان را خودارضایی می‌دانند،‏ یَهُوَه او را به دلیل نافرمانی از پدرش،‏ طمع و بی‌احترامی‌اش به پیوند مقدّس ازدواج بدون این که صاحب فرزندی شود،‏ کشت.‏—‏پی‍ ۳۸:‏۶-‏۱۰؛‏ ۴۶:‏۱۲؛‏ اعد ۲۶:‏۱۹‏.‏

‏(‏پیدایش ۳۸:‏۱۵-‏۱۸‏)‏ چون یهودا تامار را دید،‏ او را روسپی پنداشت،‏ زیرا روی خود را پوشانیده بود.‏ ۱۶ یهودا که نمی‌دانست وی عروس خود اوست،‏ نزد او به کنار راه رفت و گفت:‏ «بیا تا به تو درآیم.‏» تامار پرسید:‏ «مرا چه خواهی داد تا به من درآیی؟‏» ۱۷ یهودا گفت:‏ «بزغاله‌ای از گله‌ام برایت خواهم فرستاد.‏» تامار پرسید:‏ «آیا تا بفرستی،‏ گرویی به من می‌دهی؟‏» ۱۸ یهودا گفت:‏ «چه چیزی به تو گرو بدهم؟‏» تامار پاسخ داد:‏ «مُهرت و بند آن و عصایی را که در دست داری.‏» پس یهودا آنها را به تامار داد و به او درآمد و تامار از او باردار شد.‏

ب۰۴-‏E‏ ۱/‏۱۵ ۳۰ ¶۴-‏۵

سؤالات خوانندگان

یهودا از این که طبق قول خود،‏ تامار را به پسرش شیلَه نداد،‏ عمل نادرستی انجام داد.‏ او همچنین با زنی که به گمانش فاحشهٔ یک بتکده بود،‏ همبستر شد.‏ این عمل یهودا برخلاف خواست خدا بود که رابطهٔ جنسی را تنها در پیوند ازدواج مجاز می‌داند.‏ (‏پیدایش ۲:‏۲۴‏)‏ اما در حقیقت یهودا با یک فاحشه رابطه نداشت.‏ او ناآگاهانه به جای پسرش شیلَه وظیفهٔ برادرشوهری را ادا کرد و پدر نسلی گشت که حاصل رابطه‌ای نامشروع نبود.‏

عمل تامار نیز غیراخلاقی نبود.‏ پسران دوقلوی او پسران زنا محسوب نمی‌شدند.‏ زمانی که بوعَز بیت‌لِحِمی وظیفهٔ برادرشوهری را انجام داده و روت موآبی را به همسری گرفت،‏ مشایخ بیت‌لِحِم در مورد فِرِص پسر تامار به نیکویی یاد کردند و به بوعَز گفتند:‏ «به واسطهٔ فرزندانی که خداوند از این زن جوان به تو می‌بخشد،‏ خاندان تو همچون خاندان فِرِص باشد که تامار برای یهودا زایید.‏» (‏روت ۴:‏۱۲‏)‏ فِرِص همچنین از اجداد عیسی مسیح محسوب می‌شود.‏—‏مَتّی ۱:‏۱-‏۳؛‏ لوقا ۳:‏۲۳-‏۳۳‏.‏

خواندن کتاب مقدّس

‏(‏پیدایش ۳۸:‏۱-‏۱۹‏)‏ در آن زمان،‏ یهودا برادرانش را ترک گفت و رفته،‏ نزد مردی عَدُلّامی که حیرَه نام داشت،‏ میهمان شد.‏ ۲ آنجا دختر مردی کنعانی را که شوعَه نام داشت،‏ دید و او را به همسری گرفت و به او درآمد.‏ ۳ آن زن باردار شد و پسری بزاد و او را عیر نامید.‏ ۴ و بار دیگر باردار شد و پسری بزاد و او را اونان نامید.‏ ۵ و باری دیگر پسری بزاد و او را شیلَه نام نهاد.‏ هنگامی که او را بزاد،‏ یهودا در کِزیب بود.‏ ۶ یهودا برای نخست‌زاده‌اش عیر،‏ زنی گرفت تامار نام.‏ ۷ ولی عیر،‏ نخست‌زادهٔ یهودا،‏ در نظر خداوند شریر بود،‏ و خداوند او را بمیراند.‏ ۸ آنگاه یهودا به اونان گفت:‏ «به همسر برادرت درآی و وظیفهٔ برادرشوهری را برای او به جای آور و نسلی برای برادرت تولید کن.‏» ۹ ولی اونان که می‌دانست آن نسل از آنِ او نخواهد بود،‏ هرگاه به همسر برادرش درمی‌آمد،‏ نطفهٔ خود را بر زمین می‌ریخت تا نسلی به برادر خود ندهد.‏ ۱۰ این عمل او در نظر خداوند شریرانه بود،‏ پس او را نیز بمیراند.‏ ۱۱ آنگاه یهودا به عروسش تامار گفت:‏ «در خانهٔ پدرت بیوه بمان تا پسرم شیلَه بزرگ شود.‏» زیرا گفت:‏ «مبادا او نیز همچون برادرانش بمیرد.‏» پس تامار رفت و در خانهٔ پدرش ماند.‏ ۱۲ پس از ایامی چند،‏ همسر یهودا که دختر شوعَه بود،‏ مُرد.‏ چون یهودا از ماتم خویش تسلی یافت،‏ همراه دوستش حیرَهٔ عَدُلّامی،‏ نزد پشم‌چینان گلهٔ خود به تِمنَه رفت.‏ ۱۳ و به تامار خبر داده،‏ گفتند:‏ «پدر شوهرت برای پشم‌چینی گلهٔ خویش به تِمنَه می‌رود.‏» ۱۴ پس تامار جامهٔ بیوگی از تن به در آورد و روبندی بر چهرهٔ خود کشید و خود را پوشانید،‏ و کنار دروازهٔ عِنایِم،‏ که سر راه تِمنَه است،‏ نشست؛‏ زیرا دید که شیلَه بزرگ شده است،‏ ولی او را به همسری وی درنیاوردند.‏ ۱۵ چون یهودا تامار را دید،‏ او را روسپی پنداشت،‏ زیرا روی خود را پوشانیده بود.‏ ۱۶ یهودا که نمی‌دانست وی عروس خود اوست،‏ نزد او به کنار راه رفت و گفت:‏ ‏«بیا تا به تو درآیم.‏» تامار پرسید:‏ «مرا چه خواهی داد تا به من درآیی؟‏» ۱۷ یهودا گفت:‏ «بزغاله‌ای از گله‌ام برایت خواهم فرستاد.‏» تامار پرسید:‏ «آیا تا بفرستی،‏ گرویی به من می‌دهی؟‏» ۱۸ یهودا گفت:‏ «چه چیزی به تو گرو بدهم؟‏» تامار پاسخ داد:‏ «مُهرت و بند آن و عصایی را که در دست داری.‏» پس یهودا آنها را به تامار داد و به او درآمد و تامار از او باردار شد.‏ ۱۹ آنگاه تامار برخاسته،‏ برفت و روبند خود را برداشت و جامهٔ بیوگی به تن کرد.‏

۱۸-‏۲۴ مه

گنج‌هایی در کلام خدا | پیدایش ۴۰-‏۴۱

‏«یَهُوَه یوسف را رهایی داد»‏

‏(‏پیدایش ۴۱:‏۹-‏۱۳‏)‏ آنگاه رئیس ساقیان به فرعون گفت:‏ «امروز خطایای خود را به یاد آوردم.‏ ۱۰ زمانی فرعون بر خدمتگزاران خویش خشم گرفت و مرا و رئیس نانوایان را در زندان امیرِ قراولان در حبس گذاشت.‏ ۱۱ ما هر دو در یک شب خوابی دیدیم و خواب هر یک از ما تعبیری از آنِ خود داشت.‏ ۱۲ جوانی عبرانی در آنجا با ما بود که خدمتگزار امیرِ قراولان بود.‏ ما خوابهای خود را به او بازگفتیم و او آنها را برایمان تعبیر کرد و به هر یک تعبیری مطابق خوابش داد.‏ ۱۳ و درست همان‌گونه که او برای ما تعبیر کرد،‏ روی داد؛‏ من را به منصبم بازگردانیدند و آن مرد دیگر به دار آویخته شد.‏»‏

ب۱۵ ۱/‏۳ ص ۱۲ ¶۴-‏۵

‏«مگر تعبیرها از آنِ خدا نیست؟‏»‏

برخلاف یَهُوَه،‏ آن رئیس ساقیان،‏ یوسف را فراموش کرد.‏ یک شب،‏ یَهُوَه موجب شد که فرعون دو خواب فراموش‌نشدنی ببیند.‏ او در خواب اول،‏ هفت گاو زیبا و فربه دید که از رود نیل بیرون می‌آیند و به دنبال آن‌ها،‏ هفت گاو زشت و لاغر.‏ گاوهای لاغر،‏ گاوهای زیبا و فربه را خوردند.‏ فرعون سپس در خوابی دیگر دید که هفت خوشهٔ گندم سالم و خوب بر ساقه‌ای می‌روید.‏ پس از آن،‏ هفت خوشهٔ نازک دیگر رویید که باد شرقی آن‌ها را خشکانید.‏ این خوشه‌ها،‏ خوشه‌های سالم و خوب را بلعیدند.‏ صبح که شد،‏ فرعون از خواب‌هایی که دیده بود بسیار پریشان شد.‏ پس تمام کاهنان جادوگر و حکیمان خود را فرا خواند تا آن‌ها را تعبیر کنند.‏ ولی هیچ کدام نتوانستند.‏ (‏پیدایش ۴۱:‏۱-‏۸‏)‏ ما نمی‌دانیم که آنان از بهت و حیرت در تعبیر خواب‌ها عاجز شدند یا تعبیرهای متناقضی را بیان کردند.‏ به هر حال،‏ فرعون از دست آنان مأیوس شد.‏ ولی همچنان در پی حل این معما بود.‏

سرانجام،‏ ساقی یوسف را به یاد آورد!‏ وجدان ساقی به کار افتاد و به فرعون دربارهٔ یوسف،‏ جوانی استثنایی تعریف کرد که دو سال پیش خواب‌های او و نانوا را به‌درستی تعبیر کرده بود.‏ فرعون بلافاصله یوسف را از زندان فراخواند.‏—‏پیدایش ۴۱:‏۹-‏۱۳‏.‏

‏(‏پیدایش ۴۱:‏۱۶‏)‏ یوسف به فرعون پاسخ داد:‏ «از من نیست،‏ ولی خدا فرعون را پاسخی نیکو خواهد داد.‏»‏

‏(‏پیدایش ۴۱:‏۲۹-‏۳۲‏)‏ اینک هفت سال فراوانیِ بسیار در سرتاسر سرزمین مصر می‌آید،‏ ۳۰ ولی پس از آن،‏ هفت سال قحطی پدید خواهد آمد،‏ و همهٔ فراوانی در سرزمین مصر فراموش خواهد شد و قحطی این سرزمین را تباه خواهد کرد.‏ ۳۱ و فراوانی در آن معلوم نخواهد بود،‏ به سبب قحطی که پس از آن خواهد آمد،‏ زیرا که بسیار سخت خواهد بود.‏ ۳۲ و تکرار خواب فرعون بدین معناست که این امر از جانب خدا تعیین شده و خدا آن را به‌زودی به انجام خواهد رسانید.‏

ب۱۵ ۱/‏۳ ص ۱۲-‏۱۳

‏«مگر تعبیرها از آنِ خدا نیست؟‏»‏

یَهُوَه انسان‌های فروتن و وفادار را دوست می‌دارد.‏ پس جای تعجب نیست که یوسف را قادر ساخت خواب‌ها را تعبیر کند،‏ کاری که حکیمان و کاهنان از آن عاجز بودند.‏ یوسف توضیح داد که هر دو خواب فرعون به یک مفهوم است.‏ یَهُوَه با تکرار آن پیام نشان داد که این واقعه از جانب او «تعیین شده» است و یقیناً به وقوع می‌پیوندد.‏ گاوهای فربه و خوشه‌های سالم مظهر هفت سال فراوانی در مصر خواهد بود.‏ در حالی که گاوهای لاغر و خوشه‌های نازک نشان هفت سال قحطی بود که در پی آن هفت سالِ پربار می‌آمد.‏ در واقع،‏ آن قحطی،‏ محصول فراوان آن هفت سالِ پربار را می‌بلعید.‏—‏پیدایش ۴۱:‏۲۵-‏۳۲‏.‏

‏(‏پیدایش ۴۱:‏۳۸-‏۴۰‏)‏ پس فرعون به خدمتگزارانش گفت:‏ «آیا کسی را مانند این مرد توانیم یافت،‏ مردی که روح خدا در او باشد؟‏» ۳۹ آنگاه فرعون به یوسف گفت:‏ «چون خدا همهٔ اینها را بر تو آشکار کرده است،‏ پس هیچ‌کس همچون تو صاحب بصیرت و حکمت نیست.‏ ۴۰ تو را بر خانهٔ خود می‌گمارم و تمامی مردمِ من به فرمان تو گردن خواهند نهاد.‏ تنها بر تخت سلطنت،‏ از تو بالاتر خواهم بود.‏»‏

ب۱۵ ۱/‏۳ ص ۱۳ ¶۳

‏«مگر تعبیرها از آنِ خدا نیست؟‏»‏

فرعون به قولش وفا کرد.‏ بلافاصله به تن یوسف ردای کتان فاخر پوشاندند.‏ فرعون نیز به او طوقی از طلا،‏ انگشتری خاص،‏ ارابه‌ای شاهانه عطا کرد و اختیار داد تا در سراسر سرزمین مصر سفر کند و نقشهٔ خود را عملی سازد.‏ (‏پیدایش ۴۱:‏۴۲-‏۴۴‏)‏ در عرض یک روز یوسف از زندان به کاخی مجلل برده شد.‏ در آن روز به عنوان مجرمی پست از خواب بیدار شد و در آن شب به عنوان شخص دوم در مصر به خواب رفت.‏ حقیقتاً ایمان یوسف به یَهُوَه خدا بی‌ثمر نماند!‏ یَهُوَه تمام بی‌عدالتی‌هایی را که یوسف طی سال‌های متمادی متحمّل شده بود،‏ دیده بود.‏ یَهُوَه در وقت و با شیوهٔ مناسب به داد یوسف رسید.‏ یَهُوَه نه فقط قصد داشت که بی‌عدالتی‌هایی را که یوسف متحمّل شده بود،‏ جبران نماید بلکه می‌خواست قوم اسرائیل را نیز حفظ کند.‏ در مقاله‌ای دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت.‏

کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی

‏(‏پیدایش ۴۱:‏۱۴‏)‏ آنگاه فرعون فرستاده،‏ یوسف را فرا خواند.‏ پس او را زود از سیاهچال بیرون آوردند.‏ یوسف پس از تراشیدن صورت و عوض کردن جامه‌اش به پیشگاه فرعون آمد.‏

ب۱۵‏-‏E‏ ۱/‏۱۱ ص ۹ ¶۱-‏۳

آیا می‌دانستید که .‏ .‏ .‏

چرا یوسف قبل از رفتن نزد فرعون موهای خود را تراشید؟‏

طبق گزارش کتاب پیدایش،‏ فرعون فرمان داد که آن زندانی عبرانی یعنی یوسف سریعاً نزد او آورده شود تا خواب‌های نگران‌کنندهٔ او را تعبیر کند.‏ در آن زمان چند سالی از حبس یوسف می‌گذشت.‏ علی‌رغم فوریت فرمان فرعون،‏ یوسف زمانی را برای اصلاح موهای خود صرف کرد.‏ (‏پیدایش ۳۹:‏۲۰-‏۲۳؛‏ ۴۱:‏۱،‏ ۱۴‏)‏ این موضوع که نویسندهٔ کتاب پیدایش به این جزئیات به‌ظاهر کم‌اهمیت اشاره می‌کند،‏ نشان می‌دهد که او با رسم و رسوم مصریان کاملاً آشنا بوده است.‏

ریش گذاشتن در میان بسیاری از قوم‌های باستان از جمله یهودیان مرسوم بود.‏ اما بنا بر یک دانشنامهٔ کتاب مقدّس،‏ «مصریان تنها قومی در مشرق‌زمین بودند که مخالف ریش گذاشتن بودند.‏»‏

اما آیا تراشیدن مو تنها به موی صورت محدود می‌شد؟‏ طبق مجلّهٔ «کتاب مقدّس و باستان‌شناسی،‏» برخی از رسوم مصر باستان ایجاب می‌کرد که مردان برای حضور یافتن در برابر فرعون،‏ خود را طوری آماده کنند که گویی می‌خواستند وارد معبد شوند.‏ در چنین شرایطی یوسف هم می‌بایست تمام سر و صورت و بدن خود را می‌تراشید.‏

‏(‏پیدایش ۴۱:‏۳۳‏)‏ پس اکنون فرعون باید مردی بصیر و حکیم بیابد و او را بر سرزمین مصر بگمارد.‏

ب۰۹ ۱۵/‏۱۱ ص ۲۸ ¶۱۴

اهمیت رعایت ادب و احترام برای خادمان خدا

۱۴ در کتاب مقدّس به والدین خداپرستی اشاره شده است که به فرزندانشان آداب معاشرت را به خوبی می‌آموختند.‏ نمونه‌های زیر را در نظر گیرید.‏ پیدایش ۲۲:‏۷ نشان می‌دهد که ابراهیم و پسرش اسحاق با یکدیگر با ادب و احترام صحبت می‌کردند.‏ همچنین والدین یوسف او را به خوبی تربیت کرده بودند و این در رفتار یوسف به خوبی نمایان بود.‏ حتی زمانی که در زندان به سر می‌برد نیز رفتاری مؤدبانه با دیگران داشت.‏ (‏پیدا ۴۰:‏۸،‏ ۱۴‏)‏ طرز سخن گفتنش با فرعون نیز نشانگر آن است که او آموخته بود چطور با شخصی عالی‌رتبه صحبت کند.‏—‏پیدا ۴۱:‏۱۶،‏ ۳۳،‏ ۳۴‏.‏

خواندن کتاب مقدّس

‏(‏پیدایش ۴۰:‏۱-‏۲۳‏)‏ چندی بعد،‏ ساقی و نانوای پادشاه مصر،‏ به سرور خویش پادشاه مصر خطا ورزیدند.‏ ۲ فرعون بر این دو خدمتگزار خود،‏ یعنی رئیس ساقیان و رئیس نانوایان خشم گرفت ۳ و آنان را در زندانِ امیرِ قراولانِ دربار،‏ همان جا که یوسف در بند بود،‏ زندانی کرد.‏ ۴ امیرِ قراولان،‏ یوسف را برگماشت تا با ایشان باشد و ایشان را خدمت کند.‏ و مدتی در زندان ماندند.‏ ۵ شبی هر دو،‏ یعنی ساقی و نانوای پادشاه مصر که در زندان در بند بودند،‏ خوابی دیدند،‏ هر یک خواب خود را.‏ و هر خواب تعبیری از آنِ خود داشت.‏ ۶ پس بامدادان،‏ چون یوسف نزد آنان رفت،‏ دید که مضطرب هستند.‏ ۷ پس،‏ از آن خدمتگزاران فرعون که همراه او در زندانِ سَرورش بودند،‏ پرسید:‏ «از چه سبب چنین غم بر چهره دارید؟‏» ۸ پاسخ دادند:‏ «خوابی دیده‌ایم،‏ ولی کسی نیست که آن را تعبیر کند.‏» پس یوسف بدیشان گفت:‏ «مگر تعبیرها از آنِ خدا نیست؟‏ خوابتان را به من بازگویید.‏» ۹ آنگاه رئیس ساقیان خواب خود را برای یوسف بیان کرده،‏ گفت:‏ «در خواب،‏ تاکی در برابر من بود،‏ ۱۰ و آن تاک سه شاخه داشت که جوانه زدند و شکوفه آوردند و خوشه‌هایشان انگورِ رسیده به بار آورد.‏ ۱۱ جام فرعون در دستم بود و انگورها را چیدم و در جام فرعون فشردم و جام را در دست او نهادم.‏» ۱۲ یوسف به او گفت:‏ «تعبیر خواب این است:‏ سه شاخه،‏ سه روز است.‏ ۱۳ پس از سه روز،‏ فرعون سَر تو را بر خواهد افراشت و تو را به مقام پیشینت باز خواهد گمارد و تو جام فرعون را،‏ همچون زمانی که ساقی او بودی،‏ در دست وی خواهی نهاد.‏ ۱۴ فقط زمانی که برای تو نیکو شد،‏ مرا به یاد آور و بر من احسان کن؛‏ احوال مرا به فرعون بازگو و از این خانه آزادم کن.‏ ۱۵ زیرا براستی مرا از سرزمین عبرانیان دزدیده‌اند،‏ و اینجا نیز کاری نکرده‌ام که مرا در سیاه‌چال افکنند.‏» ۱۶ چون رئیس نانوایان دید که تعبیر،‏ نیکو بود،‏ به وی گفت:‏ «من نیز خوابی دیدم،‏ که اینک سه سبدِ نان بر سرم قرار داشت.‏ ۱۷ سبد بالایی پر از هر گونه خوراک پخته برای فرعون بود،‏ ولی پرندگان آنها را از سبدی که بر سر من بود،‏ می‌خوردند.‏» ۱۸ یوسف گفت:‏ «تعبیر خواب این است:‏ سه سبد،‏ سه روز است.‏ ۱۹ پس از سه روز،‏ فرعون سر تو را از تَنَت بر خواهد افراشت و تو را بر دار خواهد آویخت؛‏ و پرندگان گوشت تن تو را خواهند خورد.‏» ۲۰ در روز سوّم،‏ که روز میلاد فرعون بود،‏ فرعون برای همهٔ خدمتگزارانش ضیافتی به پا کرد و سر رئیس ساقیان و سر رئیس نانوایان را در میان خدمتگزاران خویش،‏ برافراشت.‏ ۲۱ رئیس ساقیان را به ساقی‌گریش بازگردانید،‏ و او جام در دست فرعون می‌نهاد.‏ ۲۲ ولی رئیس نانوایان را بر دار آویخت،‏ همان‌گونه که یوسف برای ایشان تعبیر کرده بود.‏ ۲۳ ولی رئیس ساقیان از یوسف یاد نکرد،‏ بلکه او را فراموش نمود.‏

۲۵-‏۳۱ مه

گنج‌هایی در کلام خدا | پیدایش ۴۲-‏۴۳

‏«یوسف به نحوی چشمگیر از خود خویشتنداری نشان داد»‏

‏(‏پیدایش ۴۲:‏۵-‏۷‏)‏ پس پسران اسرائیل نیز از جمله کسانی بودند که برای خرید غله رفتند،‏ چراکه قحطی سرزمین کنعان را نیز فرا گرفته بود.‏ ۶ حال،‏ یوسف حاکم ولایت بود.‏ او بود که به همهٔ مردمان آن سرزمین غله می‌فروخت.‏ پس برادران یوسف آمدند و در برابر او تعظیم کرده،‏ روی بر زمین نهادند.‏ ۷ یوسف چون برادران خود را دید آنها را شناخت،‏ اما با ایشان همچون بیگانه رفتار کرد،‏ و به‌درشتی با ایشان سخن گفت و پرسید:‏ «از کجا آمده‌اید؟‏» پاسخ دادند:‏ «از سرزمین کنعان آمده‌ایم تا غله برای خوراک بخریم.‏»‏

ب۱۵ ۱/‏۷ ص ۱۳ ¶۵

‏«مگر من در جای خدا هستم؟‏»‏

آیا یوسف آنان را شناخت؟‏ بله،‏ بلافاصله!‏ به علاوه،‏ وقتی آنان به او تعظیم می‌کردند،‏ او دوران نوجوانی خود را به یاد آورد.‏ در کتاب مقدّس می‌خوانیم که «آنگاه او خوابهایی را که دربارهٔ آن‌ها [در نوجوانی] دیده بود به یاد آورد،‏» خواب‌هایی که از جانب خدا بود.‏ در آن خواب‌ها یَهُوَه به او روزی را نشان داد که برادرانش به او تعظیم می‌کنند،‏ درست همان واقعه‌ای که پیش رو داشت!‏ (‏پیدایش ۳۷:‏۲،‏ ۵-‏۹؛‏ ۴۲:‏۷،‏ ۹‏)‏ واکنش یوسف چه بود؟‏ آیا آنان را در آغوش کشید یا از آنان انتقام گرفت؟‏

ب۱۵ ۱/‏۷ ص ۱۴ ¶۱

‏«مگر من در جای خدا هستم؟‏»‏

مطمئناً شما با این موقعیت غیرعادی هرگز مواجه نخواهید شد.‏ با این حال،‏ درگیری و جدایی در بین اعضای خانواده امروزه امری طبیعی شده است.‏ وقتی با چنین مشکلاتی روبرو می‌شویم،‏ ممکن است گرایش داشته باشیم که از روی دل ناکامل و احساسات عمل کنیم.‏ بسیار عاقلانه است که یوسف را سرمشق قرار دهیم و بکوشیم تا خواست خدا را درک و مطابق با آن عمل کنیم.‏ (‏امثال ۱۴:‏۱۲‏)‏ به یاد داشته باشید که در صلح بودن با یَهُوَه و عیسی از در صلح بودن با اعضای خانواده حیاتی‌تر است.‏—‏مَتّی ۱۰:‏۳۷‏.‏

‏(‏پیدایش ۴۲:‏۱۴-‏۱۷‏)‏ یوسف به آنان گفت:‏ «همان است که به شما گفتم:‏ شما جاسوسانید!‏ ۱۵ و این‌گونه آزموده می‌شوید:‏ به جان فرعون سوگند،‏ که تا برادر کوچکتان به اینجا نیاید،‏ از اینجا بیرون نخواهید رفت.‏ ۱۶ یکی را از میان خود بفرستید تا برادرتان را به اینجا آورد؛‏ بقیهٔ شما در بند خواهید ماند تا سخنانتان را بیازمایم و ببینم آیا راست می‌گویید یا نه.‏ وگرنه،‏ به جان فرعون سوگند که جاسوسانید!‏» ۱۷ یوسف سه روز همهٔ آنان را با هم به زندان افکند.‏

ب۱۵ ۱/‏۷ ص ۱۴ ¶۲

‏«مگر من در جای خدا هستم؟‏»‏

یوسف بی‌درنگ به آزمودن برادرانش پرداخت تا به آنچه در دل آن‌ها می‌گذرد پی بَرد.‏ در ابتدا،‏ او از طریق مترجمی با آنان با لحنی تند سخن گفت و آنان را به جاسوسی متهم ساخت.‏ آنان در دفاع از خود وضعیت خانواده‌شان را برای او بیان کردند،‏ منجمله این نکتهٔ مهم که برادر کوچکشان در خانه نزد پدرشان است.‏ یوسف هیجان خود را به‌سختی مخفی نگه داشت.‏ او باورش نمی‌شد که برادر کوچکش هنوز زنده باشد!‏ پس یوسف فهمید که چه کند.‏ او به آنان گفت:‏ «این‌گونه آزموده می‌شوید» و ادامه داد که باید نخست برادر کوچک‌تر آنان را ببیند.‏ به‌تدریج،‏ او گذاشت که آنان برای آوردن برادر کوچکشان به خانه‌شان برگردند و فقط یکی از آنان را گروگان نگه داشت.‏—‏پیدایش ۴۲:‏۹-‏۲۰‏.‏

‏(‏پیدایش ۴۲:‏۲۱،‏ ۲۲‏)‏ و به یکدیگر گفتند:‏ «براستی که ما در خصوص برادر خود تقصیرکاریم.‏ زیرا آنگاه که او به ما التماس می‌کرد،‏ تنگی جانش را دیدیم،‏ ولی گوش نگرفتیم.‏ از همین روست که به این تنگی گرفتار آمده‌ایم.‏» ۲۲ رِئوبین پاسخ داد:‏ «آیا به شما نگفتم که به آن پسر گناه مورزید؟‏ ولی نشنیدید!‏ اکنون باید برای خون او حساب پس دهیم.‏»‏

it‏-‏۲-‏E‏ ص ۱۰۸ ¶۴

یوسف

برادران ناتنی یوسف متوجه شدند که خدا آنان را برای این که سال‌ها پیش برادر خود را به بردگی فروخته بودند،‏ مجازات کرده است.‏ آنان در مقابل برادر خود که هنوز او را نشناخته بودند،‏ در مورد گناه خود صحبت کردند.‏ وقتی یوسف ابراز ندامت برادران خود را دید نتوانست احساسات خود را کنترل کند،‏ پس از پیش آنان رفت و در خلوت گریست.‏ وقتی پیش آنان برگشت،‏ دستور داد شَمعون را در بند کنند و فقط زمانی که آنان با کوچک‌ترین برادر خود برگردند،‏ او را آزاد کنند.‏—‏پی‍ ۴۲:‏۲۱-‏۲۴‏.‏

کندوکاو برای یافتن گوهرهای روحانی

‏(‏پیدایش ۴۲:‏۲۲‏)‏ رِئوبین پاسخ داد:‏ «آیا به شما نگفتم که به آن پسر گناه مورزید؟‏ ولی نشنیدید!‏ اکنون باید برای خون او حساب پس دهیم.‏»‏

‏(‏پیدایش ۴۲:‏۳۷‏)‏ آنگاه رِئوبین به پدر گفت:‏ «اگر او را نزد تو بازنگردانم هر دو پسر مرا بکُش.‏ او را به دست من بسپار و من او را نزد تو باز خواهم گردانید.‏»‏

it‏-‏۲-‏E‏ ص ۷۹۵

رِئوبین

می‌توان گفت که رِئوبین خصوصیات خوبی داشت،‏ زیرا او ۹ برادر خود را از کشتن یوسف منصرف کرد و به آنان گفت که به جای کشتنش او را در چاهی خشک که در آن نزدیکی بود بیندازند.‏ به علاوه او قصد داشت که پنهانی به آن چاه بازگردد و یوسف را از آن بیرون بکشد.‏ (‏پی‍ ۳۷:‏۱۸-‏۳۰‏)‏ بیش از ۲۰ سال بعد،‏ همان برادران وقتی در مصر به جاسوسی متهم شدند،‏ آن را تلافی بدرفتاری‌شان با یوسف قلمداد کردند.‏ رِئوبین به بقیه یادآوری کرد که او با آنان در توطئهٔ کشتن یوسف همدست نبود.‏ (‏پی‍ ۴۲:‏۹-‏۱۴،‏ ۲۱،‏ ۲۲‏)‏ وقتی یعقوب اجازه نداد که بنیامین برای بار دوم همراه برادرانش به مصر برود،‏ دوباره به خصوصیات خوب رِئوبین پی می‌بریم چرا که او به پدرش یعقوب چنین گفت:‏ «اگر [بنیامین] را نزد تو بازنگردانم هر دو پسر مرا بکُش.‏ او را به دست من بسپار و من او را نزد تو باز خواهم گردانید.‏»—‏پی‍ ۴۲:‏۳۷‏.‏

‏(‏پیدایش ۴۳:‏۳۲‏)‏ برای او جدا غذا گذاشتند،‏ برای ایشان جدا،‏ و برای مصریانی که با او می‌خوردند نیز جدا،‏ زیرا مصریان نمی‌توانستند با عبرانیان غذا بخورند چون مصریان از این کار کراهت دارند.‏

ب۰۴ ۱/‏۳ ص ۳۲ ¶۲

نکاتی از کتاب پیدایش—‏قسمت دوم

۴۳:‏۳۲—‏چرا مصریان از هم‌سفره شدن با عبرانیان اکراه داشتند؟‏ احتمالاً علّت اصلی این موضوع تعصب دینی یا نژادپرستی بوده است.‏ مصریان از شبانان نیز تنفر داشتند.‏ (‏پیدایش ۴۶:‏۳۴‏)‏ دلیل این امر شاید آن بود که گله‌داران پایین‌ترین طبقهٔ اجتماعی مصر را تشکیل می‌دادند.‏ یا احتمالاً به علّت کمبود زمین زراعی مایل نبودند زمین‌هایشان چراگاه دام‌ها شود.‏

خواندن کتاب مقدّس

‏(‏پیدایش ۴۲:‏۱-‏۲۰‏)‏ و اما یعقوب چون آگاه شد که در مصر غله برای فروش یافت می‌شود،‏ به پسرانش گفت:‏ «چرا به یکدیگر می‌نگرید؟‏» ۲ و افزود:‏ «اینک شنیده‌ام که در مصر غله برای فروش هست.‏ بدان‌جا بروید و برای ما غله بخرید تا زنده بمانیم و نمیریم.‏» ۳ پس ده تن از برادران یوسف رفتند تا از مصر غله بخرند.‏ ۴ اما یعقوب،‏ بِنیامین برادر یوسف را همراه برادرانش نفرستاد زیرا گفت مبادا زیانی به او برسد.‏ ۵ پس پسران اسرائیل نیز از جمله کسانی بودند که برای خرید غله رفتند،‏ چراکه قحطی سرزمین کنعان را نیز فرا گرفته بود.‏ ۶ حال،‏ یوسف حاکم ولایت بود.‏ او بود که به همهٔ مردمان آن سرزمین غله می‌فروخت.‏ پس برادران یوسف آمدند و در برابر او تعظیم کرده،‏ روی بر زمین نهادند.‏ ۷ یوسف چون برادران خود را دید آنها را شناخت،‏ اما با ایشان همچون بیگانه رفتار کرد،‏ و به‌درشتی با ایشان سخن گفت و پرسید:‏ «از کجا آمده‌اید؟‏» پاسخ دادند:‏ «از سرزمین کنعان آمده‌ایم تا غله برای خوراک بخریم.‏» ۸ هرچند یوسف برادرانش را شناخت،‏ ولی آنان او را نشناختند.‏ ۹ آنگاه او خوابهایی را که دربارهٔ آنها دیده بود به یاد آورد و گفت:‏ «شما جاسوسانید!‏ آمده‌اید تا سرزمین ما را شناسایی کنید.‏» ۱۰ بدو گفتند:‏ «سرورمان،‏ چنین نیست!‏ بندگانت آمده‌اند تا غله به جهت خوراک بخرند.‏ ۱۱ ما جملگی پسران یک شخص هستیم.‏ ما مردمانی صادقیم؛‏ بندگانت هرگز جاسوس نبوده‌اند.‏» ۱۲ یوسف به آنان گفت:‏ «نه!‏ شما برای شناسایی سرزمین ما آمده‌اید.‏» ۱۳ ایشان پاسخ دادند:‏ «بندگانت دوازده برادرند،‏ پسران یک مرد در سرزمین کنعان.‏ اینک کوچکترین برادر امروز نزد پدر ما است و یک برادرمان نیز ناپدید شده است.‏» ۱۴ یوسف به آنان گفت:‏ «همان است که به شما گفتم:‏ شما جاسوسانید!‏ ۱۵ و این‌گونه آزموده می‌شوید:‏ به جان فرعون سوگند،‏ که تا برادر کوچکتان به اینجا نیاید،‏ از اینجا بیرون نخواهید رفت.‏ ۱۶ یکی را از میان خود بفرستید تا برادرتان را به اینجا آورد؛‏ بقیهٔ شما در بند خواهید ماند تا سخنانتان را بیازمایم و ببینم آیا راست می‌گویید یا نه.‏ وگرنه،‏ به جان فرعون سوگند که جاسوسانید!‏» ۱۷ یوسف سه روز همهٔ آنان را با هم به زندان افکند.‏ ۱۸ و در روز سوّم یوسف به آنان گفت:‏ «این را که می‌گویم انجام دهید تا زنده بمانید،‏ زیرا من از خدا می‌ترسم:‏ ۱۹ اگر شما صادقید،‏ یک برادر از میان شما در زندانی که شما هستید در بند بماند و بقیهٔ شما بروید و غله برای خانواده‌های گرسنهٔ خود ببرید.‏ ۲۰ ولی باید برادر کوچک خود را نزد من آورید تا سخنانتان تصدیق شود و نمیرید.‏» پس چنین کردند.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی